نویسنده: سید حسین نصر
مترجم: سید محمد صادق خرازی
از میان تمامی اصحاب پیامبر هیچ کس به اندازه ی علی (عَلَیهِ السَّلام) در مورد عدالت نگفته و ننوشته است و کتاب نهج البلاغه ی او دربرگیرنده ی بحث های ماورای طبیعی و عملی مهم در مورد عدالت است. علی (عَلَیهِ السَّلام) بود که اصرار داشت خداوند نه تنها عادل است بلکه خود عدل است و موهبت عدالت از جانب خداوند روح انسان را سیراب می کند. از آن جا که خداوند عین عدالت است، هرچه انجام دهد، عادلانه است. اما به گفته ی علی (عَلَیهِ السَّلام) انسان نیز باید نسبت به خداوند و مخلوقات او عادل باشد. برای عادل بودن نسبت به خداوند باید پارسا و پرهیزگار بود و هدفی که انسان برای آن آفریده شده، یعنی ستایش خداوند را تحقق بخشید. برای عادل بودن نسبت به مخلوقات او باید حق هر یک را رعایت کرد و به طور شایسته با آن ها رفتار نمود. علی (عَلَیهِ السَّلام) در تمامی خطبه ها، کلمات قصار و نامه هایش تأکید می ورزد که عدالت به پرستش خداوند و پرهیزکاری صادقانه وابسته است. انسان با نزدیک شدن به خداوند، عادل تر نیز می شود؛ زیرا فضیلت عدل با نزدیک شدن به قرب الهی افزایش می یابد. عدالت هم علت پرستش است؛ زیرا با عبادت خداوند نسبت به او عادل هستیم و هم معلول پرستش؛ چرا که عبادت او، ما را به سرچشمه ی عدل نزدیک تر می کند. همچنان که برای افلاطون چشم دوختن به نیکی مطلق منبع عدالت بود، در اسلام نیز چنان چه علی (عَلَیهِ السَّلام) به طور مفصل تشریح کرده است، عبادت خدای یگانه، سرچشمه ی عدالت است.
علی (عَلَیهِ السَّلام) همچنین در مورد عدالت در حوزه ی عملی زندگی سیاسی و اجتماعی بسیار نوشته است. او حتی هنگامی که خود قدرت سیاسی را به دست می گیرد، علیه تأثیر تباه کننده ی قدرت آگاهی می دهد و برحذر می دارد و خاطر نشان می کند که عدالت، خیلی ساده در دست حاکم بی توجه و فاسد تبدیل به ظلم می شود. او بر این نکته تأکید می کند که خداوند حقوق حاکم بر رعایا را اجباری کرده است، و رعایا هرگز نمی توانند بدون داشتن حاکمی زاهد و عادل، متقی باشند و برعکس، حاکم نیز نمی تواند پرهیزگار باشد مگر این که رعایای پرهیزگار داشته باشد؛ هر یک باید حق دیگری را ادا کند و تنها به این ترتیب است که عدالت در جامعه حکم فرما می شود. در سال هایی که او حاکم سیاسی و مذهبی جامعه ی اسلامی بود، دیدگاه های خود را در مورد عدالت به روش های گوناگون نشان داد و موازینی برقرار کرد که در راستای سنت های پیامبر و دیگر خلفای راشدین بود و بسیاری در طول قرون این روش ها را دنبال کردند. از میان مهم ترین متونی که علی (عَلَیهِ السَّلام) در آن مسئله ی عدالت را از سوی حاکم مطرح ساخته است، نامه ای است که او به حاکم مصر، مالک اشتر، نوشت. این نامه هنوز در جهان اسلام، بارها و بارها، خوانده می شود و پیامش حکمی است که حاکمان بر اساس آن سنجیده می شوند و اهمیت عدالت و برابری و بخشش و رحمت را برای یک حاکم بر اساس دیدگاه های سنتی اسلام نشان می دهد. علی خطاب به مالک می نویسد:
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
این دستوری است که بنده ی خدا علی امیرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در پیمان خود به او امر فرموده هنگامی که او را والی مصر گردانیده: تا خراج آن جا را گرد آورد و با دشمن آن بجنگد و به اصلاح حال مردم آن بپردازد و شهرهای آن را آباد سازد. امر می نماید او را به پرهیزگاری و ترس از خدا و برگزیده ی زمان او و پیروی از آنچه در کتاب خود به آن امر فرموده از واجبات و مستحبات که کسی نیک بخت نمی شود مگر به پیروی آن ها و بدبخت نمی گردد جز به زیر بار نرفتن (انکار آن ها) و تباه ساختن آن ها. این که [دین] خداوند سبحان را به دل و دست و زبان یاری کند؛ زیرا خداوندی که برتر است نام او ضامن گشته که یاریگر خود را یاری کند و او را امر می فرماید که نفس خود را هنگام شهوات و خواهش ها فرو نشاند، زیرا که نفس به بدی وامی دارد مگر کسی را که خدا رحم نماید.
بدان ای مالک من تورا به شهرهایی فرستادم که پیش از تو حکمرانان عادل و ستمگر در آن ها بوده، و مردم به کارهای تو همان نظر می کنند که به کارهای حکمرانان پیش از خود می نگری. و درباره ی تو همان را گویند که درباره ی آنان می گویی و به سخنانی که خداوند بر زبان بندگانش جاری می فرماید می توان به نیکوکاران پی برده، آن ها را شناخت. پس باید بهترین اندوخته های تو کردار شایسته باشد. بر هوا و خواهش خود مسلط باش و نفس خویش را از آنچه برایت حلال و روا نیست بُخل بورز. و مهربانی و خوش رفتاری و نیکویی با رعیت را در دل خود جای ده. و مبادا نسبت به ایشان [چون] جانور درنده بوده، خوردنشان را غنیمت دانی که آنان دو دسته اند: یا با تو برادر در دین اند یا در آفرینش مانند تو هستند. که از پیش گرفتار لغزش بوده و سبب های بدکاری به آنان روی آورده عمداً یا سهواً در دسترسشان قرار می گیرد. پس با بخشش و گذشت خود آنان را عفو کن، همان طور که دوست داری خدا با بخشش و گذشتش تو را بیامرزد. زیرا تو بر آن ها برتری و کسی که تو را به حکمرانی فرستاده از تو برتر است و خدا برتر از آن است از کسی که این حکومت را به تو سپرده است. خدا خواسته است کارشان را انجام دهی و آنان را سبب آزمایش تو قرار داده است.
و مبادا خود را برای جنگ با خدا آماده سازی که تو را توانایی خشم او نبوده. از بخشش و مهربانی اش بی نیاز نیستی و هرگز از بخشش و گذشت پشیمان و به کیفر شاد مباش و به خشمی که می توانی مرتکب نشوی شتاب منما. نگو من مأمورم و امر می کنم، پس باید فرمان مرا بپذیرند و این روش سبب فساد و خرابی دل و ضعف و سستی دین و تغییر و زوال نعمت ها گردد. هرگاه سلطنت و حکومت برایت عظمت و بزرگی یا کبر و خودپسندی پدید آورد به بزرگی پادشاهی خدا که فوق توست و به توانایی او نسبت به خود به آنچه از جانب خویش به آن توانا نیستی بنگر، که این نگریستن کبر و سرکشی تو را فرو می نشاند و عقل و خردی را که از تو دور گشته به سویت برمی گرداند. و برحذر باش از برابر داشتن خود با خدا در بزرگواری اش و مانند قرار دادن خویش را با او در توانایی اش، زیرا خدا هر گردن کش متکبری را خوار و پست می گرداند.
با خدا به انصاف رفتار کن و از جانب خود و خویشان نزدیک و هر رعیتی که دوستش می داری درباره ی مردم انصاف را از دست نده که اگر نکنی ستمکار باشی و کسی که با بندگان خدا ستم کند، خدا به جای بندگانش با او دشمن است و خدا با هرکه دشمن باشد، برهان و دلیلش را نادرست می گرداند. و آن کس در جنگ با خداست تا این که [از ستم] دست کشد و توبه و بازگشت نماید. و تغییر نعمت خداوند و زود به خشم آوردن او، او را هیچ چیز مؤثرتر از ستمگری نیست، زیرا خدا دعای ستمدیدگان را شنوا و در کمین ستمکاران است.
(نهج البلاغه – ترجمه ی فیض الاسلام)
عدالت انسانی و انحای آن
بدیهی است که مردمان عادی علی (عَلَیهِ السَّلام) نیستند که قرآن و شیوه ی پیامبر (صَلَّی الله عَلَیه و آله) را در ذهن و دل خود داشته باشند. برای زنان و مردان معمولی این مسئله همواره مطرح است که چگونه می توان در شرایط عینی متفاوت عادل بود و چطور می توان حق هر چیزی را تشخیص داد و مطابق آن رفتار کرد. نخستین راهنمایی خداوند به مسلمانان برای رفتار عادلانه، قرآن و شریعت است که کلام خدا و قانون خدا بوده برای درک عدالت و رفتار عادلانه ضروری اند. زندگی و اعمال مطابق شریعت عادل بودن نسبت به خدا و آفریدگان اوست. اما در مورد اعمالی که هیچ حکم شرعی روشنی در مورد آن ها وجود ندارد یا شرایطی در زندگی که انسان به جای عدالت با ظلم و بی عدالتی رو به رو می شود، حکم چیست؟ خداوند از ما می خواهد که همواره عادل باشیم: «ای کسانی که ایمان آورده اید، برای خدا حق گفتن را بر پای خیزید و به عدل گواهی دهید» (مائده، 8) و به مسلمانان پیوسته یادآوری شده است که: «پروردگار من به عدل فرمان داده است» «باید با آنان مهربان باشید و با آنان به عدالت رفتار کنید» (ممتحنه، 8). قرآن به مسلمانان فرمان می دهد که نه تنها به عدل رفتار کنند، بلکه عادلانه نیز سخن بگویند: «و هرگاه سخن بگویید، عادلانه گویید» (انعام، 152). و بالاتر از همه این که مسلمانان باید همواره سعی کنند که عادلانه قضاوت نمایند؛ زیرا قرآن فرمان داده است: «و چون در میان مردم به داوری نشینید، به عدل داوری کنید» (نساء، 58). مسیح (عَلَیهِ السَّلام) می فرماید: «حکم مکنید تا بر شما حکم نشود» (متی، 44: 5)، اما در زندگی واقعی همواره نمی توان این تعالیم را دنبال کرد. مسلمانان گرچه می دانند که داور برتر خداست و سرانجام اوست که اعمال را داوری می کند، اما همواره در زندگی موقعیت هایی پیش می آید که قضاوت اجتناب ناپذیر است و در چنین شرایطی است که مسلمانان باید عادلانه و براساس حقیقت عمل کنند.
به دلیل این نیاز اساسی بود که دادگاه ها بر مبنای تعالیم شریعت به وجود آمدند تا به هر موردی در دادگاه به طور عادلانه رسیدگی شود. در اصل، همه در برابر قانون برابرند و بر این مبنا داوری می شوند. در کمال تعجب باید گفت درحالی که در غرب نظام قضایی مستقل نشانه ی دوران مدرن است، در جهان اسلام دادگاه های شرعی در دست علمای مذهب باقی مانده است و تا همین دوره ی معاصر مستقل از مقامات سیاسی عمل می کرد. تنها از قرن نوزدهم بود که در بسیاری از کشورهای اسلامی دولت نظام قضایی را در اختیار گرفت و در نتیجه استقلال سابق این قوه به میزان قابل توجهی از دست رفت و اداره ی امور قضایی تحت الشعاع ملاحظات سیاسی قرار گرفت.
در هر صورت، سؤال مطرح شده این است که زمانی که حکم شرعی روشنی در دست نیست، چگونه می توان عادلانه رفتار کرد؟ در قرآن و حدیث اصولی کلی وجود دارد که پاسخی به این پرسش است. علاوه بر احکام شرعی خاص تعالیم کلی درباره ی رفتار خوب، انصاف و بی طرفی، در نظرگرفتن عقاید و دیدگاه های طرف مقابل، اولویت دادن به راستی برای مصلحت اندیشی، واقع بینی و عدم خودمحوری و برخورداری از اصول معنوی و اخلاقی مشابه در اسلام و دیگر مذاهب الهی دیده می شود. این ها اصولی است که باید به کار گرفته شود و ندای وجدان انسان باید همواره مورد توجه قرار گیرد. نکته ی دیگر مبارزه با بی عدالتی، ظلم و اعمال ناشایست است که خود عدالت محسوب می شود و به معنای برقراری عدالت است. کلمه ی ظلم در زبان عربی به معنای بی عدالتی، ستم یا اعمال ناشایست است و در برابر عدالت استفاده می شود و یکی از اصطلاحاتی است که بارها از آن در قرآن استفاده شده است: «خدا به مردم جهان ستم روا نمی دارد» (آل عمران، 18). خدا پیمانش را با ظالمان و آن ها که ستم روا می دارند، نقض می کند: «پیمان من ستمکاران را در بر نگیرد» (بقره، 124) و «که ستمکاران از حدود خدا تجاوز می کنند» (بقره، 229). در قرآن بیش از یک بار آمده است که: «خدا ستمکاران را دوست ندارد» (آل عمران، 57) و در واقع خشم خود را متوجه آنان می سازد: «لعنت خدا بر ستمکاران باد» (هود، 18). به علاوه، در قرآن و حدیث مشخص شده است که ظالمان و ستمکاران به خود ظلم می کنند و این خدا نیست که به آنان ظلم می کند.
می توان گفت که علاوه بر پیروی از شریعت و عمل کردن بر اساس فرمان های قرآن و حدیث که در بالا ذکر شد، زندگی کردن بر مبنای عدالت به معنای مبارزه با بی عدالتی، ستمکاری و ظلم نیز هست. قرآن خود مبارزه بین عدل و بی عدالتی را هم برعهده ی یکایک افراد و هم بر عهده ی جامعه می داند. زندگی کردن بر اساس قوانین ناعادلانه ی انسانی یا به کارگیری قوانین عادلانه به شیوه ای نادرست – و یا ساده تر بگوییم – زندگی در ظلم و ستم، مسلمانان را وادار می سازد که علیه ناعدالتی که به آنان روا شده، مبارزه کنند. پذیرش ستم بدون ابراز هیچ واکنشی در برابر آن از خود ظلم بدتر است. البته نه تمامی انسان ها مثل یکدیگرند و نه تمامی مسلمانان علیه ظلم و ستم قیام کرده اند، اما آنچه مطرح شد کمال مطلوب در مورد یک جامعه ی عادل و به دور از ظلم از دیدگاه اسلام است. گرچه وجود چنین کمال مطلوبی گاه به تلاش فردی و گروهی برای برقراری مجدد عدل منجر شده است، اما باید گفت این تمایل ذاتی به عدل و انگیزه ی مبارزه با بی عدالتی تنها منحصر به اسلام نیست. تاریخ غرب نیز مملو از دوره های مبارزات فردی و گروهی برای غلبه بر ظلم و بی عدالتی است. هنگامی که گروهی از مردم به نام عدالت و برای ایجاد ناآرامی به اسلام حمله می کنند، مثل این است که تشکیل «ضیافت چای بوستون (1)» و انقلاب آمریکا را فراموش کرده اند. البته در این میان، از بسیاری جنبش های سیاسی و اجتماعی مهم که بر مبنای برانداختن بی عدالتی و ریشه کن سازی ستم شکل گرفته بودند، نامی به میان نمی آوریم. مسئله ی اسلام از این بابت با پدیده های غرب متفاوت است که هنوز بین مسلمانان ادعای برقراری عدالت با واژگان اسلامی خاص آن وجود دارد؛ درحالی که در جوامع غیرمذهبی انسان گرایانه نشانی از آن نیست. در هر صورت، برقراری عدالت وجود مبارزات را ضروری می سازد و ما را به مقوله ی تلاش و مبارزه در راه خدا و یا جهاد می رساند.
پی نوشت :
1- Boston Tea Party.
منبع مقاله :
نصر، سید حسین، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ی سید محمد صادق خرازی، تهران: نشرنی، چاپ چهارم