نویسنده: صدیقه درویش زاده
در آن سالها که گلشن امامت علی مرتضی، تحت مراقبتها و حمایتهای بی دریغ خاتم رسولان بود، و دامن پرعاطفه و قدمهای پر برکت سید انبیا(ص) هر روز بر صحن و سرای بوستان علوی مرتضی(ع) می سود، درست در پاکترین بیت خدا و پاکیزه ترین مأمن ولا، و در طلیعه فرخنده پنجمین روز از ماه جمادی الاول، گل وجود زینب سر از گلشن رسالت برآورد. و این عبیر بهشت بود که نکهت جنان را بر شاخسار همیشه بهار ایمان و سرای عظیم ترین مرد قرآن می نشانید.
گلشنی که قامت با صلابت امیر ایمان بر ساحت اقدسش می درخشید و عطر وجود فاطمه الزهرا از حریم الهی اش می تراوید.
و زینب که خود از تبار پاکیها بود، در پاکترین مهد خدا رویید و در دامن بهترین برگزیدگان او و اصحاب شریف کسا(ع) بالید. چون سه روز از ولادت عطیه بهشتی فاطمه می گذشت؛ رسول خدا که در سفر بود، عزم مراجعت نموده و از سفر باز می گردد. و چون میوه معطر دامن زهرای اطهرش را می بیند، ابتدا او را به آغوش کشیده و بر سینه جان گرامی می فشارد و آنگاه رخسار ملکوتی را به سیلاب روان شده از شط دیدگان می سپارد. چون فاطمه تاب بر نظاره چشمان اشک اندود پدر نمی آورد و به جستجوی علت، می آید، رسول(ص) در پاسخش چنین می فرماید که دخترم ! این کودک قرار است بعد از من و تو به مصائب وسیعه و امتحانات عدیده، آزموده شود. آنگاه دستان الهی را به دامن عرش کبریائی اش می آویزد و افلاک را در نامگذاریش به مساعدت طلبیده،خود گوش به زنگ سروش آسمان می شود، اینجاست که می گویند، پیکی از جانب سبحان، نام نیک زاده امیر ایمان را از لوح محفوظ آسمان به جانب رسول رحمان آورد. و او لاله وش زهرائی اش را «زینب» نامید.
زینب یعنی زینت جان امیر عرب، یعنی انیس تنهایی های مادرش زهرا، یعنی نازپرورده دامن رسول خدا، اسوه وفا، دارای منزلتی عظیم و والا، زینب یعنی دامنی از عطوفت خدا که گسترانیده شده بر حریم آل ا… . یعنی صاحب سجایای ستودنی و القاب نیکو و پر معنی مانند: عالمه، عامله، زاهده، فاضله، فهیمه، وحیده، صدیقه الصغری، نائبه الزهرا، ملیکه النساء، شریکه الشهداء و بسیار القاب شریف دیگر که هر یک خود شاهدی عینی بر زندگانی مشحون به رشادت و شجاعت این رشیده نینوا و نور دیده مرتضی(ع) می باشند. زیرا صابره محتسبه علی، چون به چهارمین بهار رویش خود رسید، مأمن عطوفت دنیا، رسول مهربانیها، دامن از بوستان علی مرتضی کشانید. خزان عمر شریف رحمه للعالمین، رسول پاک و امین، بر لاله درون زینب داغی جگر سوز نشانید. هنوز شراره های این داغ بر جگرش بود که با سفاکی کفر طینتان در پرپر نمودن عزیزترین پاره جان، روبه رو شد. رویا رو شدنی بسیار صعب و مشکل بود، آن چنان که می توانست کمر کوه قامتان را به زبونی بفرساید. اما می بینیم که شانه های عقیله خردسال هاشمی تبار، با همه این محنت روزگار کنار می آید و آنها را در کوره صبر جمیل ذوب می نماید و بر جان شیدا شده خود می نشاند.
گرچه عالمه بی معلم زمان است، اما خوشه چین خرمن نیک ترین آموزگاران بشریت و الگوهای فضایل انسانیت نیز هست. زیرا از همان روزهای نخست بعد از رحلت رسول خدا، بوضوح می بیند که مادرش زهرا، یکه و تنها ایستاده و از وصایت مصطفی(ص) بر ولایت مرتضی(ع) دفاع می کند. انگار روی سخن زهرا(س) با نوگل دامنش نیز بود که در این صحنه ها آهنین و آبدیده اش می نمود و بر صلابت و استواریش می افزود. زیرا زینب خردسال بعد از مادر، باید جرعه نوش صبر جمیل از جام امیر صابران و مولای عاشقان شود. در ظلمتی، 25 ساله که مولای شیعیان، عزلت نشین جهل بی خردان شد، زینب همگام و همدوش پدر، مانند همان چاه صبوری اش بود. حتی این روزهای آخر، رخسار زرد فام حیدر را، در خضاب خون شده، ازشکاف سر نیز دید و فقط آرام و در سکوت، شمع جان از روزن دیده می رهانید. زیرا اگر پرده های طاقت خود می درانید، ناله های سوزناکش، چون سوهان بر طاقت حسنین می سایید. و اصلاً در آیین حیدر، هم چنین مرسوم نبود. و دیگر اینکه اینها تمام مصائب زینب نبود.
هنوز قرار است که تپش جان برادر را در جام زهراگین خدعه ببیند و لبان سبز فام او را در پرواز جانش به نظاره بنشیند. باید همراه مظلوم کربلا، پای بر مغیلان دشت بلا بگذارد. رأس بریده حسینش را بر نیزه جفا و سرخ فامی دشت نینوا را به خون سالار شهدا ببیند. او نیک دریافته بود که صفحات مبارک عمر شریفش چون شکنج ورقهای غنچه، با صبوری گره خورده است. و دانست که باید رازدار خدا در مصائب خاندان ولا باشد. شاید هم از همین رو بود که چون پسر عموی بزرگوارش عبدا… ابن جعفر طیار بر در خانه علی(ع) ایستاد و با دنیایی از حجب و حیا، محبوبه مصطفی(ص) را از شیر خدا طلب نمود، زینب(س) شرط همراهی اش با حسین(ع) را در تمام هجرتها، بر لوح آسمانی پیوند روحانی اش می نگارد و او که شرافت پیشه اش بود و شجاعت ریشه اش و سخاوت تمام اندیشه اش، مردانه، شرط ایمانی زینب(س) را بر دیده منت می نهد و تاج همسری زینت خانه علی(ع) را بر سر. که البته حاصل این عقد الهی، پاک نهادانی شدند چون علی زینبی، عون، محمد، عباس و ام کلثوم(ع). عون و محمد در ماجرای کربلا، جرعه نوش جام بقا شدند و زینب(س) شیدایی دشت بلا که دیگر ام الشهدا نیز شده است، با کاروان اسرا می رود تا حماسه سرای عاشورا شود.
زیرا زینب(س) شعبه ای از فصاحت و بلاغت امیر ایمان را در خانه پر تپش جان دارد. آن سان که خطابه مولایش در کوفه، سنگ وجود کوفیان می شکافد و شرم ندامت بر جان بی وجودشان می نشاند، به نحوی که انگشت حیرت به دهان گرفته مات و مبهوت می مانند که این رشیده عقیله کیست ؟ «به خدا قسم زبان سخنور علی به کام دارد» !!نه تنها کوفیان که حتی حاکم بظاهر مقتدر شام را نیز به عجز و لابه ای زبونانه می کشاند، آنجا که پیشینه تاریک بردگی و جگر خوارگی اجدادیشان را بر خیرگی نگاهشان می نشاند. زینب نه تنها در میدان فصاحت چنین فروزان و منیر می تابد، که از لحاظ ایمان هم آن چنان که سطور پاک حیاتش فریاد می کنند، او سرآمد زمان و نخبه دوران است. انگار ملکوت آسمان در قلب مطهر و روان روحانی اش منزل گسترانیده است که امواج فتن روزگار و حتی محنتهای بیشمار هم نمی تواند موجی بر ملکوت رخسارش بنشاند. چنان جرعه های صبر جمیل بر مصائب کبیر می فشاند که دیگر کویر سختیهای دنیا برایش بهار معرفت خدا می شود. مثلاً در همان بیابان نینوا که در نهایت مصیبت و ابتلاست، باز بر فراز معرفتی بی انتها نیز می بینیمش. زیرا با وجودی که حضور برادر را در کنار خود بسیار مغتنم می داند و از فقدانش بسیار حذر دارد، اما جنازه پاره پاره او را در گودال قتلگاه، چون شاه بیتی عارفانه، عاشقانه و جاودانه در راستای تحقق هدف غائی آفرینش و کمال انسانیت می خواند. به نحوی که در وصفش جمله تاریخی «ما رأیت الا جمیلا » نیز می سراید. این اوج عظمت انسانی و آخرین نقطه بصیرت روحانی ست و بیان می دارد که زینب(س) دریا شده، در عظمتی لایتناهیست. و حیات شریفش سرشار از سطور پاک خدایی، معرفت کبریایی و عرفان متعالیست. صبوره نینوا حدود یکسال و نیم بعد از واقعه جانسوز کربلا و با پشت سر گذاشتن مصائب عظیم عاشورا، مرغ جان از محبس تن رهانید و جان گرامی به جانانه بازگردانید.
سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
ذوالجناح داد خواهی بی سوار و بی لگام
در بیابانها رها می ماند اگر زینب نبود.
منبع: قدس