نویسنده:علی جواهری
منبع:روزنامه کیهان
در مقاله حاضر نویسنده با تحلیل هدف قیام حسینی به بررسی نقش حضرت زینب در تداوم نهضت بیداری و افکارسازی و تهییج عواطف و احساسات مردم پشیمان شده از عدم یاری فرزند رسول خدا(ص) پرداخته و نقش و سیره حضرت زینب (س) را در نهضت بیداری و آگاهی بخشی مسلمانان کلیدی و بنیادین ارزیابی نموده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم .
هدف قیام حسینی
بی گمان هر نهضتی برای ببار نشستن، نیازمند عوامل، ابزارها و بسترهای مناسبی است. اگر علل قیام عاشورا و اهداف غایی آن، مبارزه با ستم و بازگشت به دین اسلام و قرآن بود، این مهم تنها با شمشیر و قیام در میدان نبرد محقق نمی شد بلکه نیازمند ابزارهای نرم و تأثیرگذار دیگری چون تأثیر بر افکار عمومی و هدایت آن به سوی مقصد و مطلوب قیام بود. از این رو حضرت امام حسین(ع) نیز با توجه به این مهم در هرجایی که فرصت و بستری برای کار فرهنگی و تبلیغی فراهم بود به شمشیر بیان متوسل می شد و به تشریح علل ایجادی و غایی قیام می پرداخت.سخنرانی ها و احتجاجات آن حضرت از همان آغاز مبارزه با حکومت غاصب و باطل و ظالم یزیدی در مدینه تا روز عاشورا و در گرماگرم نبرد و خون و چکاچک شمشیرها بیانگر این روش بوده است تا بتواند با بهره گیری از همه امکانات و فرصت ها و تأثیرگذاری بر افکار عمومی و بیداری اسلامی، آنان را به سوی حق هدایت کند و قدرت و خلافت را به راه راست برگرداند.
قیام آن حضرت کوششی بود تا مردمان، خود برای احقاق حق خویش قیام کنند؛ زیرا بر پایه آموزه های قرآنی یکی از اهداف فرستاده شدن پیامبران، روشنگری و آگاه سازی و پرورش انسان هایی است که خود برای به دست آوردن حق خویش به پا می خیزند، خداوند در این باره می فرماید: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ ما پیامبران را با دلایل روشن به همراه کتاب قانون و میزان داوری فرستادیم تا مردمان را آگاه کرده و آنان خود برای قسط و عدالت قیام کنند.هدف این نبود که خود آن حضرت به تنهایی و یا با گروهی اندک از یاران به عدالت و قسط قیام کند و آن را برپا دارد؛ زیرا هرگز این امکان وجود ندارد که گروهی حتی نخبگان سیاسی و علمی و رهبرانی خاص با حزب و گروهی قوی بتوانند جامعه انسانی را به سوی هدف والای برپایی عدالت سوق دهند بلکه برای رسیدن به این مقصد، همراهی و همگامی و همدلی مردم از اصول اساسی دست یابی به چنین هدفی است.براین اساس قیام حسینی(ع) زمانی می توانست به هدف برسد که مردمان را همدل و همراه سازد و این مهم جز به بیداری و روشنگری و تأثیرگذاری بر افکار عمومی جامعه به عنوان صاحبان حقیقی قدرت و حکومت امکان پذیر نبود؛ بنابراین قیام شمشیری و هیاهوی جنگی، تنها می توانست به عنوان جرقه بیداری و روشنایی رعد و برقی باشد که خفتگان را بیدار و فضای آکنده از تیرگی و تاریکی را کمی روشنی بخشد.آنان در ظلم و ستم یزیدیان بنگرند و آن گاه خود به امر عدالت خواهی و قسط طلبی قیام کنند.
لزوم تداوم نهضت بیداری
این جاست که پس از افتادن پرچم جنگ و خون، می بایست پرچم بیدارگری برافراشته می شد و این مسئولیت برعهده بازماندگان این قیام یعنی حضرت زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) بود که به خوبی از عهده این ماموریت برآمدند و توانستند به مردمان بیدار شده از رعد شمشیر کربلاییان و انوار درخشش آذرخش خون ستاره فرید آسمان نبوت و طهارت. حضرت ابی عبدالله الحسین(ع) بفهمانند که اکنون زمانه قیام مردمان برای عدالت است. این گونه شد که در پی بیدار باش و هشدار باش کاروان اسیران کربلا، حرکت توفنده و عظیم توابین شکل گرفت و به سه سالی نیانجامیده طومار یزید و یزیدیان را در هم پیچید.
سیره رهبران نهضت بیداری
تبلیغات و جنگ روانی اگر بی مایه باشد هر چند می تواند مردمان را به کمک احساسات و عواطف به خیابان ها بکشاند و آنان را چند روزی مشغول دارد ولی هرگز نمی تواند آنها را برای تغییرات بنیادین، همواره در میدان نبرد نگه دارد. از این رو زمانی تاثیرگذاری جنگ روانی و تبلیغاتی دایمی خواهد بود که پیام دارای آن چنان قوت و نیروی ذاتی باشد که بتواند مردمان را پس از احساس و عواطف با عقل همراهی کند و آنان را با نیروی عقلانی در میدان نگه دارد از این جاست که نقش رهبرانی که بازیگر افکارسازی عقلانی باشند هویدا می شود. حضرت زینب با برادرزاده بزرگوارش از این توان برخوردار بودند که بتوانند همان گونه که احساسات آنان را تهییج می کنند افکار ایشان را به چنان عقلانیتی سرخ و فرا ابزاری مجهز سازند که تا سالیان سال بلکه نسل ها و سده ها در میدان نبرد با ظلم و ستم نگه دارند و آنان را به حق طلبی وادارند.
گام نخست زینب این بود که احساسات برانگیخته شده از خون های پاک در سرزمین کربلا را تهییج نماید و آتش درونشان را برافروزد. او در همان آغاز حرکت کاروان اسیران به سمت کوفه با زبان علوی گونه اش به سخنرانی پرداخت و با سخنرانی کوتاه و ساده و در عین حال تاثیر و تاثر برانگیزش مردمان را به شیون و ناله برانگیخت و همگان را به صحنه سیاست و جامعه کشاند.سخنرانی کوتاه زین العابدین(ع) نیز این معنا را تقویت کرد و تحولی سریع و شگفت انگیز در جامعه کوفیان برجا گذاشت به طوری که مردم پس از وی، ضدحکومت یزیدیان شعار داده و ابراز انزجار و برائت کردند. زبان های به کام فرو رفته از دهان ها برون افتاد و فریاد خونخواهی و عدالت خواهی در کوی و برزن فراگیر شد. این سخنرانی ها به اندازه ای موثر و کارساز بود که موقعیت عبیدالله بن زیاد و یزید در نزد مردم به سختی متزلزل و سست شد و با آن که فرماندار کوفه در نبرد جنگی در میدان کربلا ظاهر پیروز شده بود و می بایست قدرت وی در دیده ها بزرگ تر جلوه می کرد و ترس او بیش تر از پیش در دل ها جای می گرفت، فریادهای توام با نفرت و انزجار از حکومت وقت یزیدی از همه جا برخاست. دولت وقت می کوشید با بهره گیری سیاسی و تبلیغاتی و جنگ روانی، هر جنبشی را سرکوب کند. فریاد آزادی خواهان از هر کجا شنیده می شد، اکنون می بایست فرو می خفت؛ زیرا آنان توانسته بودند بزرگ ترین دشمن خود را که فرزند دختر پیامبر(ص) بود از میدان به در کنند و شمشیر برگردنش بکشند. افراد مخالف دیگر می بایست حساب کار به دستشان می آمد که هیچ کس را یارای مخالفت با چنین قدرت و حکومتی نیست از این رو عبیدالله بن زیاد و یزیدیان با راه اندازی کاروان سرها و اسرا می کوشیدند موقعیت خود را بیش از پیش تثبیت کنند ولی حرکت امام علی بن الحسین(ع) و حضرت زینب(س) همه این نقشه ها را نقش برآب کرده بود.
اگر تا پیش از این می کوشیدند تا با شناساندن سرها و اسرا به مخالفان بفهمانند که آنان بزرگ ترین مخالفان خود را این چنین سربریدند تا ترس و وحشت بر مخالفان چیره و آنان را به گوشه گیری از سیاست و مخالفت وادار سازند، اکنون می بایست کشته شدگان و اسیران را پنهان می کردند. بیداری مسلمانان می توانست مسیر افکار عمومی را تغییر دهد و به سمت و سویی هدایت کند که بنیادهای حکومت را درهم ریزد. این چنین است که وقتی کشنده حسین در مجلس عبیدالله و یا یزید خود را با اشعاری چنین معرفی کرد که: رکاب مرا از زر و سیم پرکن که من پادشاه محجب را کشته ام و کسی را کشته ام که پدر و مادر او بهترین مردم بودند و هنگامی که پیوندها را بشناسانند وی بهترین پیوند را داراست؛ عبیدالله و یا یزید به خشم آمد و گفت اگر می دانستی حسین چنین کسی است چرا او را کشتی؟ و حکم قتل او را دادی؟ این همه نشان می دهد که اکنون دولت وقت می کوشد تا مردم را از عمق فاجعه دور سازد.
ولی خطبه های زینب(س) در کوفه و در میان انبوه مردم حق را آشکار کرد و انگیزه قیام کنندگان و علت و اهداف قیام را به خوبی به مردم شناساند.
نقش سخنرانی های حضرت زینب(سلام الله علیها) در خنثی سازی جنگ روانی دشمن
در روایات است که هنوز سخنرانی های بیدارباش زینب پایان نیافته بود مردمان بر یکدیگر بانگ می زدند و می گفتند: به خدا تباه شدید و نمی دانید. در همان جا بود که وقتی امام زین العابدین(ع) فرمود: خدابیامرزد کسی را که پند مرا بشنود و سفارشم را به کار بندد؛ همگی فریاد برآوردند: همه فرمانبرداریم. همه حرمت تو را نگه خواهیم داشت و با دشمنانت پیکار خواهیم کرد. ما یزید را می گیریم و به دست تو می سپاریم.سخنان آنان آن چنان بردل ها تأثیر گذاشت که وقتی عبیدالله بر منبر کوفه در همان عصر ورود کاروانیان سخنرانی کرد، عبدالله عفیف برخاست و خطاب به عبیدالله بن زیاد گفت: دروغگو تو و پدرت و آن کسانی هستید که تو را بر ما حاکم ساختند. مردک! فرزند پیغمبر(ص) را می کشی و بر منبر مسلمانان چنین سخنانی می گویی.(تاریخ طبری ج 7 ص273)
زینب و امام سجاد(ع) می خواستند خاطره هولناک کشتار اهل عدالت خواهی و قیام کنندگان بر ضد ظلم و ستم، در اذهان باقی بماند و علت اصلی قیام روشن گردد تا مردم برپایه عقلانیت و دین بتوانند در موقع مناسب تصمیم درستی اتخاذ کنند و نیز بذرهای قیامی که در کوفه کاشته شد بارور شود و با عقلانیت و خرد پیوند خورد؛ زیرا اگر تنها به این احساسات زودگذر بسنده می کردند همان گونه که به سرعت شعله می کشد و فراز می رود به همان سرعت بلکه بیشتر خاموش می شود و فرود می آید. این احساسات می بایست با بیان دقیق انگیزه های قیام و علل آن آبیاری می شد و به رشد و بالندگی می رسید تا بتواند ماندگار باشد و تأثیرات بنیادینی را به جا گذارد.
وقتی کاروان اسرای عاشورایی را به کاخ ابن زیاد آوردند، او خطاب به زینب(س) گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد و نشان داد که آنچه می گفتید دروغی بیش نبود.
حضرت زینب(س) گفت: سپاس سزاوار خدایی است که ما را به محمد(ص) گرامی داشت. جز فاسق دروغ نمی گوید، جز بدکاره رسوا نمی شود و آن ما نیستیم؛ دیگرانند.»
ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب در جواب گفت:
«از خدا جز خوبی ندیدم. برادرم و یاران او به راهی رفتند که خدا می خواست. آنان شهادت با افتخار را برگزیدند و بدین نعمت رسیدند اما تو پسر زیاد، خود را برای پاسخ آنچه کردی آماده کن.
همچنین در اثر سخنان کوبنده حضرت زینب(س) در شام، یزید در مرکز حکومت خود در پیش دیدگان مردم رسوا شد. وقتی یزید با عصا به دندانهای امام حسین(ع) می زد و می گفت: کاش بزرگان من که در بدر کشته شدند می بودند و به من دست مریزاد می گفتند و می دیدند که انتقام آنها را از اولاد احمد گرفته ام، حضرت زینب خطاب به او سخنانی بر زبان راند که تأثیر عمیقی بر مردم شام گذاشت و در دگرگونی اوضاع علیه یزید مؤثر بود:
یزید پنداری اکنون که زمین و آسمان بر ما تنگ است، و چون اسیران، شهر به شهرمان می برند، در پیشگاه خدا ما را ننگ است؟ و ترا بزرگواری و آنچه کردی نشانه سالاری؟ به خود می بالی و از کرده خویش خوشحالی که جهان تو را به کام است و کارهایت به نظام؟ نه چنین است، این شادی، تو را عزاست و این مهلت برای تو بلاست…
یزید! به خدا جز پوست خود را ندریدی و جز گوشت خویش را نبریدی و به زودی و ناخواسته بررسول خدا در می آیی. روزی که خویشان و کسان او در بهشت جمع و خدایشان آنان را در کنار هم آورده است و از بیم و پریشانی آسوده اند.
به زودی آن که تو را بر این مسند نشانده و گردن مسلمانان را زیر فرمان تو کشانده، خواهد دانست که زیانکار کیست و خوار و بی مایه چه کسی است. در آن روز داور، خدا و دادخواه، مصطفی و گواه بر تو، دست و پاهاست. اما ای دشمن و دشمن زاده خدا، من هم اکنون تو را خوار می دارم و سرزنش تو را به چیزی نمی شمارم. به خدا، که جز از خدا نمی ترسم و جز به او شکوه نمی برم، هر حیله ای داری به کار بر و از هر کوششی که توانی، دست مدار و دست دشمنی از آستین برآر، که به خدا این عار به روزگار ز تو شسته نشود…
بنا به نقل مقاتل و تواریخ، سخنانی نیز بین امام سجاد(ع) یزید رد و بدل شد. سخنان امام به ویژه بر منبر شام در جمع مردم، و نیز روشنگری هایی که در برابر رفتار برخی از شامیان نمود موجب آگاهی مردم از اصل واقعه و نگرانی و بیم یزید از عاقبت فاجعه ای که انجام داده گردید. شامیان دریافتند کسانی که با چنان وضع فجیعی در عراق کشته شدند، شورشی و خارج از دین نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.
عاقبت روشنگری های حضرت زینب(سلام الله علیها)
این سخنان و پیشامدهای متعاقب آن علاوه بر آگاهی مردم (چه در کوفه و چه در شام) با عمق فاجعه و بر ملا شدن ماهیت حکومت یزید، سبب شد که یزید به دلجویی از بازماندگان امام حسین(ع) برخیزد و آنان را بیش از این در دمشق نگاه ندارد. گویند حتی یزید دستور داد که جای مناسبتری برای اسرا فراهم گردد. به نقل طبری، یزید، علی بن الحسین را طلبید و گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را. اگر من با حسین بودم هر چه از من می خواست می دادم و به هر صورت بود مرگ را از او باز می داشتم هر چند به بهانه نابودی بعضی فرزندانم باشد.
بلاذری نوشته است به علی بن الحسین(ع) گفت: اگر دوست داری نزد ما بمان هر چه بخواهی به تو می دهیم اما او رفتن به مدینه را اختیار کرد و یزید وی را به مدینه فرستاد.
این گونه است که قیام حسینی(ع) با مدیریت بازماندگان قیام مخصوصا زینب کبری(س) به حرکتی عمومی و فراگیر تبدیل می شود و قیام های پیاپی از سوی مردم و رهبران آنان به نام توابین و مختار و عبدالله و در همه شهرها و آبادی های جهان اسلام بر پا می شود تا بر اساس دستور قرآنی لیقوم الناس باالناس بالقسط خود ایشان برای دست یابی به حق خویش قیام کنند.