«جردوا القرآن و لا تفسروه و اقلوا الروایه عن محمد و انا شریککم.»
قرآن را تجرید نموده و تفسیرش نکنید و نقل روایت از حضرت محمد (ص) را کم کنید من پشتیبان شما هستم. (خلیفه دوم)
جریان دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل قرآن، به مثابه یک سیاست راهبردی، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) از سوی دستگاه خلافت به منظور تثبیت موقعیت و دور نگاه داشتن مردم از اهل بیت (ع) شکل گرفت و تداوم آن با همان اهداف و با شدت بیشتر توسط حکام بنی امیه دنبال شد. با گذشت زمان و دستیازی به اهداف مذکور، خلفای بنی عباس راهکار دیگری را نیز بر آن افزودند؛ یعنی علاوه بر تشویق دانشمندان غیر مرتبط یا احیاناً بیگانه و مخالف با اهل بیت (ع) به فعالیت در حوزه علوم انسانی، به رواج ترجمه فلسفه، علوم و مقالات ادیان دیگر به عربی، با هدف محروم ساختن مردم از دریای دانش اهل بیت (ع)، سیادت و سیاست آنان، اهتمام ورزیدند.
علامه طباطبایی (رحمه الله) می نویسد: «حکومت های معاصر با ائمه هدی نظر به این که از آن حضرات دور بودند، از هر جریان و از هر راه ممکن، برای کوبیدن آن حضرات علیهم السلام و بازداشتن مردم از مراجعه به ایشان و بهره مندی از علومشان استفاده می کردند، می توان گفت که ترجمه الهیات به منظور بستن در خانه اهل بیت (ع) بوده است. (1)
این سخن که موید ادعای ما است از سوی شخصیتی عنوان شده که مدارج بالای علوم عقلی و نقلی را طی کرده و دانشمندان زیادی را در طول حیات علمی خود تربیت و به حوزه های دانش و معرفت دینی و بشری عرضه کرده است.
در راستای سخنان علامه (رحمه الله) دانشمند دیگری چنین اظهار نظر کرده است:
«سیاستمداران اموی و عباسی با ارتباط گیری با کسانی خارج از دنیای اسلام از جمله برخی از کشیشان در صدد بر می آیند تا فرهنگ های دیگری را وارد فضای اسلامی کنند و ذهنیت و اوقات مسلمانان جویای فهم و معرفت را به آنها مشغول دارند و به تشتت سوق دهند، تا از سویی بی اطلاعی خودشان از مبانی و معارف قرآنی و ناتوانیشان بر تبیین این معارف آشکار نگردد و از سویی دیگر نیاز علمی و معرفتی و حتی سلوکی، امت را به سوی منابع قرآنی سوق ندهند و ائمه طاهرین علیهم السلام به تربیت علمی مسلمانان موفق نگردند، تا مبادا این تربیت علمی به تربیت سیاسی منجر گردد و حکومت قسط قرآنی مطرح شود و آن حکومت های غرق در شاد خواری و سفاکی و بیخبری متزلزل شوند و ساقط گردند.
آنچه یاد شد، یک تحلیل تاریخی درست است که نیازی به بحث وگفتگو ندارد، فقط کمی مطالعه و دقت در تاریخ فرهنگی سیاسی آن دوران مطلب را روشن می کند. » (2)
البته ادعای ما آن است که این جریان از عهد بنی امیه یا بنی عباس آغاز نشده و محدود به نهضت ترجمه در جهان اسلام نمی شود، بلکه پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) شروع گردیده و به انحاء مختلف و شگردهای گوناگون تداوم یافته و در بین فرقه های اسلامی نهادینه شده است. قرائن و شواهد زیادی این ادعا را اثبات می کند که به اختصار به بیان برخی از آنها می پردازیم. از جمله:
عدم پذیرش مصحف حضرت علی (ع):
حضرت علی (ع) از کاتبان وحی بود و فریقین بر کتابت قرآن از سوی آن حضرت اتفاق نظر داشته و حتی برخی از نویسندگان اهل سنت علت تأخیر بیعت آن حضرت با خلیفه اول را اشتغال او به جمع آوری قرآن دانسته اند؛ در منابع شیعی گزارش کامل تری از مصحف ارائه شده و دلیل عدم پذیرش آن از سوی دستگاه خلافت نقل شده است. در این مورد توجه به چند نکته لازم است:
الف) مصحف علی (ع) از سوی مؤلفان فریقین و روایات آنان نقل شده است. مثلاً بخاری در موارد مختلف (3) صحیح خود روایتی را نقل کرده که علی (ع) فرمود: «از سوی پیامبر (ص) قرآن را می نوشتیم و این صحیفه را»
ابن حجر در مورد صحیفه نوشته است که مراد علی (ع) از صحیفه این است: «… و مراد علی ان الذی عنده زائد اعلی القرآن مما کتب عنه الصحیفه المذکوره و ما استنبط من القرآن کانه کان یکتب ما یقع له من ذلک لئلا ینساه… ». (4)
یعنی: مقصود علی (ع) این بوده که آن چه اضافه بر قرآن از پیامبر (ص) در نزد اوست، چیزهایی است که از قرآن استنباط کرده و برای این که فراموش نشود آنها را نوشته است. توضیح ابن حجر از صحیفه ای که علی (ع) علاوه بر قرآن داشته منطبق با منقولاتی است که در منابع شیعه نیز نقل شده مبنی بر این که قرآن مکتوب حضرت علی (ع) همراه تفسیر و تأویل بوده است.
در منابع زیادی از اهل سنت از جمع قرآن توسط حضرت علی (ع) بلافاصله پس از رحلت پیامبر (ص) و فراهم آوردن مصحف قرآن یاد شده است. (5) و ابن ندیم نوشته است: «فهو اول مصحف جمع فیه القرآن من قلبه».
ب) ویژگیهای مصحف قرآنی علی (ع):
آن چه از نقل های فریقین استفاده می شود این است که مصحفی را که حضرت علی (ع) فراهم آورده بود سه خصوصیت بارز داشته است:
1. به حسب ترتیب نزول نوشته بود. (6)
2. قرائت مصحف حضرت طبق قرائت پیغمبر اکرم (ص) بوده از این رو این مصحف اهمیت زیادی داشته و راه را برای فهم درست تفسیر هموار می کرده است . (7)
3. مصحف قرآنی علی (ع) مشتمل بر تفسیر و تأویل قرآن بوده است: از علی (ع) نقل شده است: «ولقد جئتهم بالکتاب مشتملا علی التنزیل والتأویل» (8) در بخش قبلی روایات از فریقین نقل گردید که حضرت علی (ع) به دستور پیامبر (ص) تنزیل و تأویل و تفسیر قرآن را می نوشت.
ج) مصحف قرآنی علی (ع) را دستگاه خلافت نپذیرفت:
کتاب مصحف و عرضه آن بر مسلمانان در منابع فریقین نقل شده است از جمله یعقوبی نقل کرده است که: علی (ع) پس از کتابت قرآن مصحف خود را بر شتری به سوی قوم حمل کرد و فرمود: این قرآن است که آن را فراهم و جمع آوری کرده ام. «و اتی به یحمله علی جمل فقال: هذا القرآن قد جمعته» (9) ولیکن این نویسنده به سرنوشت مصحف نپرداخته و سپس ترتیب مصحف حضرت علی (ع) را گزارش کرده است. اما منابع شیعی گزارش روشنی از ادامه ماجرا و عکس العمل دستگاه خلافت ارائه کرده اند، این اطلاعات از مصحف حضرت، گرچه در منابع اهل سنت نیامده اما سکوت این منابع و عدم دسترسی امت به مصحف مذکور مهر تأییدی بر صحت گزارشهایی است که در منابع شیعه نقل شده است. و اینک به نقل برخی از این روایات می پردازیم.
1- «… ثم ألف (ع) القرآن و خرج الی الناس و قد حمله فی ازار معه، و هو یئط من تحته، فقال لهم: هذا کتاب الله قد ألفته کما أمرنی و أوصانی رسول الله (ص) کما أنزل، فقال له بعضهم: اترکه و امض… فقالوا: لا حاجه لنا فیه ولا فیک، فانصرف به معک لا تفارقه، فانصرف عنهم… » (10)
یعنی: پس از رحلت پیامبر (ص) حضرت علی (ع) به تألیف و گردآوری قرآن پرداخت، آن گاه آن را در پارچه ای حمل نمود و به مردم گفت: این کتاب خدا (قرآن) است که آن را بدانگونه که پیامبر (ص) به من دستور داده و وصیت کرده است فراهم کرده ام همانطور که نازل شده است. (در پاسخ حضرت) کسی از مردم گفت: آن را رها کن و برو… (و در آخر گفتند) ما نیازی به تو و آن کتاب که فراهم کرده ای نداریم، برگرد و کتاب خود را هم ببر و از خود جدا مکن، حضرت بازگشت.
2. آن چه از روایات دیگر بر می آید این است که شخصی که عکس العمل نشان داده و حضرت را بدانگونه پاسخ گفت، خلیفه دوم، عمر بوده است: «فقال له عمر: ما أغنانا بما معنا من القرآن عما تدعونا الیه، ثم دخل علی (ع) بیته.» (11)
3. در مورد این که چرا مصحف حضرت علی (ع) را نپذیرفتند در روایات چنین آمده است که چون ابوبکر، خلیفه اول، مصحف حضرت را گشود با (تأویلات و تفسیرهایی که) فضایح و رسوایی های قوم را بیان می کرد مواجه شد، آن گاه عمر به علی گفت: بازگردان که ما را نیازی به این مصحف نیست: «فلما فتحه ابوبکر خرج فی اول صفحه فتحها فضائح القوم، فوثب عمر و قال: یا علی اردده فلا حاجه لنا فیه… » (12)
می توان گفت: عدم پذیرش مصحف از سوی خلافت، صرفاً روشنگری های تفسیری و تأویلی موجود در مصحف حضرت علی (ع) بوده است. که نهایتاً منجر به تزلزل پایه های خلافت نو بنیاد و مطرح شدن ثقل اصغر یعنی امامت و مرجعیت علمی و سیاسی اهل بیت (ع) همراه با ثقل اکبر یعنی قرآن، می شده چنان که در روایت دیگری آمده است که علت عدم پذیرش مصحف از سوی قوم، شرطی بوده که حضرت علی (ع) عنوان کرده و آن پذیرش مرجعیت علمی و قضائی حضرت در کنار قرآن بوده است: «… فان قبلتموه فاقبلونی معه، احکم بینکم بما فیه من احکام الله، فقالوا لا حاجه لنا فیه و لا فیک… ) (13)
خلاصه با دقت در آن چه گذشت، روشن می شود که دستگاه خلافت با رد مصحف علی (ع) مخالفت خود را با تفسیر و تأویل قرآن آغاز و بعد با شگردها و راهکارهای دیگری آن را دنبال کرد.
چند پرسش و پاسخ:
پرسش اول: بر فرض که دستگاه خلافت، مصحف علی (ع) را نپذیرفت چرا آن حضرت مانند ابن بن کعب و ابن مسعود به رواج مصحف خود اقدام نکرد و آن را از دید عموم مخفی نمود؟
دکتر نکونام در پاسخ این پرسش نوشته است: «اولاً: آن حضرت اگر یاران قابل توجهی داشت، ولایت خویش را تثبیت می کرد. مگر ولایت او به تصریحات متعدد پیامبر (ص) به ویژه در غدیر خم متکی نبود؛ بنابراین، صرف بیان پیامبر (ص) تحقق امری را ایجاب نمی کند؛ بلکه باید مردم آن را بپذیرند.
ثانیاً: مصحف امام علی (ع) با مصحف ابی و ابن مسعود قابل قیاس نیست؛ چون در مصاحف آن دو اگرچه برخی تأویلات وجود داشت که حتی بارها مورد اعتراض عمر واقع می گردید، لکن آنها به گونه ای نبودند که برای دستگاه خلافت خطر آفرین باشد و بدیهی است اگر مصاحف آن دو نیز چنین تأویلاتی داشت، مانند مصحف امام علی (ع) امکان رواج پیدا نمی کرد؛ چنان که وقتی مصاحف عثمانی کتابت و به شهر ارسال شد و قرائت مصاحف قبلی مبغوض خلفا قرار گرفت، آن دو مصحف از رواج افتاد. » (14)
به عبارت دیگر ترویج مصحف با توجه به محتوای تفسیری و تأویلی که داشت خلاف موضع گیری سیاسی بود که حضرت در قبال دستگاه خلافت به خاطر رعایت مصالح اسلام و امت اسلامی اتخاذ کرد، سیاست سکوت و مدارا تا مادامی که تنها به حق حکومتی او تجاوز شده، زیرا ابراز علنی، رسمی و افشاگرانه، لاجرم منتهی به درگیری نابرابری می شد که نتیجه آن به صلاح اسلام و مسلمین نبود. حضرت علی (ع) خود در نامه ای که به مردم مصر همراه مالک اشتر فرستاد چنین نوشته است: «… فلما مضی (ع) تنازع المسلمون الامر من بعده. فوالله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی أن العرب تزعج هذا الامر من بعده (ص) عن اهل بیته و لا انهم منحوه عنی من بعده فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه فامسکت یدی حتی رأیت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام و اهله ان اری فیه ثلما اوهدما، تکون المصیبه به علی اعظم من فوت و لایتکم التی انما هی متاع ایام قلائل… » (15)
یعنی: چون پیامبر (ص) از دنیا رحلت فرمود، مسلمانان درباره خلافت او به چالش افتادند؛ به خدا سوگند هرگز فکر نمی کردم و به تصور نمی آمد که عرب بعد از پیامبر خدا (ص) رهبری و خلافت را از اهل بیت او دریغ دارند و در میان دیگران قرار دهند و این امر را از من دور سازند… دست بر روی هم گذاشتم تا آنکه دیدم گروهی از اسلام برگشته و خواهان نابودی دین محمد (ص) اند پس ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یاری ندهم به ناچار شاهد انهدام یا شکاف در اسلام شوم که مصیبت آن بر من سهمگین تر از انحراف در خلافت و حکومت بود.
با این وضع باید گفت: عدم جدیت در رواج مصحف، در راستای سیاستی بوده که حضرت در آن شرائط خاص اتخاذ کرده است.
اما مصاحف دیگران، گرچه در موردشان برخی نکات تفسیری و تأویلی نقل شده، اما نه این تفسیرها و تأویلها همچون مصحف حضرت علی (ع) گشترده بوده و نه شخص آنان در مقابل دستگاه خلافت، ادعا و انتقاد تندی داشته اند؛ از این رو دستگاه خلافت در برابر آنان و مصحف هایشان حساسیت تندی نشان نداد مگر بعد از توحید مصاحف، البته خلیفه دوم در مورد مصحف ابی؛ علیرغم اعتراف به اعلمیت وی در قرائت، ناخشنودی خود را نسبت به برخی از قرائات او ابراز کرده است، عمر گفته است: «اقضانا علی و اقرانا ابی، و انا لنترک اشیاء من قرائه ابی» (16) یعنی: عالم ترین ما در قضاوت علی (ع) و عالم ترین ما در قرائت ابی است ولی به جد ما چیزهایی از قرائت او را رها می کنیم.
علامه شوشتری (رحمه الله) پس از نقل سخن خلیفه دوم، نوشته است: «قلت و لابد انهم یترکون اشیاء من قرائته لم تکن علی اهواهم کما کانوا یترکون اشیاء من قضاء امیرالمومنین (ع) کذالک» (17) یعنی به نظر من آنان مواردی از قرائت ابی را ترک می کردند که بر طبق خواسته هایشان نبوده است چنان که مواردی از قضاوت های حضرت علی (ع) را که موافق با خواهش های آنان نبود ترک کردند.
از ابن عباس نقل شده است که عمر گفت: ما مواردی از قرائت اُبَی را ترک می کنیم و حال آنکه او می گوید: من قرائتی را که از پیامبر (ص) شنیده ام رها نمی کنم. «… و هو یقول: لا ادع شیئاً سمعته من رسول الله (ص») . (18)
پرسش دوم: چرا حضرت علی (ع) بعد از آنکه عمر از وی مصحف را طلب کرد، تحویل نداد؟ توضیح این که در برخی از روایات آمده است که عمر در زمان خلافتش، از علی (ع) مصحفش را طلب کرد و حضرت پاسخ منفی داده و فرمود: لا یمسه الا المطهرون.
این قضیه در چند روایت آمده است؛ از جمله در ضمن روایتی از ابوذر نقل شده است:
«… فلما استخلف عمر سأل علیاً (ع) ان یدفع الیهم القرآن … فقال: یا ابالحسن ان جئت بالقرآن الذی کنت جئت به الی ابی بکر حتی نجتمع علیه، فقال علی (ع): هیهات لیس الی ذلک سبیل انما جئت به الی ابی بکر لتقوم الحجه علیکم و لا تقولوا یوم القیامه انا کنا عن هذا غافلین. او تقولوا ما جئتنا به، ان القرآن الذی عندی لا یمسه الا المطهرون و الاوصیاء من ولدی.
فقال عمر: فهل وقت لاظهاره معلوم؟
قال علی (ع): نعم اذا قام القائم من ولدی یظهره و یحمل الناس علیه فتجری السنه علیه. » (19)
یعنی: پس از آنکه عمر به خلافت رسید، از علی (ع) قرآن (مذکور) را درخواست کرده و گفت: ای اباالحسن! اگر قرآنی را که به ابوبکر ارائه کردی (مجدداً) بیاوری بر آن توافق خواهیم کرد.
حضرت علی (ع) فرمود: هیهات، ممکن نیست، به ابوبکر ارائه کردم تا حجت بر شما تمام شود و در قیامت نگوئید: ما از آن غافل بودیم یا (عذر آورده) بگوئید ارائه نکردی به ما، (آری) قرانی که در نزد من است غیر از پاکان و اوصیایی که از فرزندان من هستند، بدان دست نیابند. عمر گفت: آیا برای آشکار شدن این (قرآن) وقت مشخصی است؟
علی (ع) فرمود: بله، زمانی که قائم (عج) که از فرزندانم است قیام کند، آشکارش کرده و مردم را بر آن سوق خواهد داد؛ و سنت بر طبق آن جاری شود. به همین مضمون روایات دیگری در ذیل این روایت در منابع مذکور نقل شده است. حال ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا حضرت علی (ع) به درخواست خلیفه دوم جواب منفی داد؟
در پاسخ باید گفت؛ اولاً: معلوم نیست که خلیفه دوم چنین سؤالی کرده باشد زیرا مصحف دستگاه خلافت در زمان خلیفه اول سامان گرفت و نه در زمان خلیفه دوم. و جمع دوم قرآن هم در زمان خلیفه سوم بوده که عمر وجود نداشته تا مصحف حضرت علی (ع) را بطلبد.
ثانیاً: بر فرض صحت این روایات، به نظر می رسد علت امتناع حضرت علی (ع) عدم اطمینان به استفاده درست از مصحف و سالم برگرداندن آن بوده است. زیرا هم خلیفه اول و هم خلیفه دوم پس از آنکه سیاستشان بر دوری گزینی و بازدارندگی از تفسیر و تأویل قرآن قرار گرفت، صحیفه ها و مصحفها را از صاحبانشان گرفته و از بین می بردند.
از عایشه نقل شده که گفت: پدرم احادیث پیامبر (ص) را جمع کرد و آنها پانصد حدیث بود… صبح که شد به من گفت: دخترم احادیثی که در نزد توست بیاور، احادیث را آوردم، آن گاه آتشی خواست و همه آنها را در آتش سوزانید:
«… قالت عائشه جمع ابی الحدیث عن الرسول الله (ص) و کانت خمساه حدیث… فلما اصبح قال: ای بنیه هلمی الاحادیث التی عندک فجئته بها فدعا بنار فحرقها… » (20) گرچه برخی از جمله ذهبی خواسته اند این حدیث را منکر و غریب معرفی کنند اما گزارش هایی که بعد از این نقل می شود صادر شدن چنین کاری از خلیفه را تأیید می کند.
همچنین عمر در زمان خلافتش به مردم گفت: احادیثی که در نزد خود دارید بیاورید آن گاه که مردم احادیث را به نزد وی آورند، دستور داد که همه آنها را بسوزانند و از بین ببرند: «ان الاحادیث کثرت علی عهد عمربن الخطاب فأنشد الناس ان یاتوه بها فلما اتوه بها امر بتحریقها» (21)
ظاهراً عمر این احادیث را به بهانه این که می خواهد مورد ارزیابی قرار دهد از بین مردم جمع آوری کرد اما پس از آنکه دسترسی پیدا کرد، همه آنها را در آتش سوزانید.
«ان عمر بن الخطاب بلغه انه قد ظهرت فی ایدیکم کتب، فاحبها اعدلها و اقومها فلا یبقین احد عنده کتاب الا اتانی به، فاری فیه رایی، قال: فظنوا انه یرید ان ینظر فیها و یقومها علی امر لا یکون فیه اختلاف، فاتوه بکتبهم فاحرقها بالنار… » (22)
طبیعی است که با این سوابقی که حضرت علی (ع) از خلیفه دوم می دانست، مصحف خود را به او تحول ندهد تا در نزد اولیاء و ائمه باقی بماند. خصوصاً که عمر مصحف شخصی را که قرآن را با تفسیر نوشته بود گرفته و یا مقراض خورد کرده و از بین برد: «… کتب رجل مصحفا و کتب عند کل آیه تفسیرها فدعا به عمر فقرضه بالمقراضین. » (23)
پی نوشت ها :
1-حکیمی، محمدرضا، اجتهاد و تقلید در فلسفه، ص214، به نقل از مجموعه مقالات ، علامه طباطبایی، ج2، ص219-220به کوشش و مقدمه سید هادی خسرو شاهی چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، تهران (1371).
2-همان، ص212.
3-بخاری، الصحیح، ج1، ص36، ج2، ص221؛ ج4، ص30-67؛ ج4، ص69، ج8، ص144و… .
4-ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج12، ص218.
5-از جمله: صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، ج5، ص45؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج2، ص588؛ ج13، ص152؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص338؛ ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، ج2، ص661، خوارزمی ، المناقب، ص94؛ ابن ندیم، الفهرست، ص30؛ سیوطی، الاتقان، ج1، ص171.
6-تقریباً تمامی منابعی که از مصحف حضرت یاد کرده اند متذکر این معنی شده اند از جمله: ابن ندیم، پیشین، قرطبی، تفسیر الجامع الاحکام القرآن ، ج1، ص59؛ زرکشی، البرهان، ج1، ص259.
7-معرفت، تاریخ قرآن، ص86.
8-میرزا محمدمشهدی، تفسیر کنزالدقایق، ج1، ص5؛ بلاغی، آلاءالرحمن، ج1، ص18.
9-یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص135.
10-مجلسی ، بحارالانوار، ج28، ص308.
11-مجلسی، پیشین، ج89، ص48؛ با اندکی تفاوت: کتاب سلیم بن قیس، ص147.
12-مجلسی، پیشین، ص42وسلیم بن قیس، هما؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص227.
13-مجلسی، پیشین، ج28، ص308؛ شیخ عباس قمی، بیت الاحزان، ص131.
14-دکتر نکونام، جعفر، پژوهشی در مصحف امام علی (ع) ، ص97.
15-نهج البلاغه، نامه62.
16-ابن ابی شبیه، المصنف، ج7، ص183؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص339-340؛ فضل بن شاذان، الایضاح، ص314.
17-قاموس الرجال، ج1، ص353.
18-ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج1، ص391.
19-مجلسی، پیشین، ج89، ص43، کتاب سلیم، ص147؛ طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص222.
20-ذهبی، تذکره الحفاظ، ج1، ص5.
21-ابن سعد، الطبقات، ج5، ص188.
22-احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج1، ص400؛ طبقات ابن سعد، ج5، ص140و تقیید العلم، ص52.
23-ابن ابی شبیه، المصنف، ج7، ص180؛ کنزالعمال، ج2، ص315.
منبع: اعرابی؛ غلاحسین، (1329)، تفسیر قرآن و بررسی جریان دوری گزینی و بازدارندگی از آن، قم، نشر آثار نفیس، چاپ اول، 1389