نویسنده: محمد دشتی
24- حد شرابخوار
قدامه بن مظعون، شراب نوشید.
خلیفه ی دوم تصمیم گرفت بر او حد جاری کند.
قدامه به خلیفه ی دوم گفت:
حد بر من روا نیست، زیرا خداوند در قرآن مجید می فرماید:
«لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا»
***
«بر آنان که ایمان آورده اند و کردار شایسته انجام داده اند، گناهی نیست در آنچه خورده اند، هرگاه بپرهیزند و ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند.»
***
پس خلیفه ی دوم از او صرف نظر کرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام این را شنید و نزد خلیفه ی دوم رفت و به وی فرمود:
چرا به قدامه حد نزدی؟
خلیفه ی دوم گفت:
قدامه این آیه را برایم خواند و خود را از مصادیق آن دانست.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
قدامه از مصادیق این آیه نیست، زیرا کسانی که ایمان آورده و کردار نیک انجام می دهند، هرگز حرامی را حلال نمی شمرند، اینک قدامه را برگردان و او را از آن گفتارش توبه بده و بر او حد جاری کن.
و اگر توبه نکرد او را به قتل برسان، زیرا او از اسلام خارج شده است.
***
خلیفه ی دوم به خود آمد و قدامه را طلبید، و چون قدامه از جریان با خبر شد، نزد خلیفه ی دوم اظهار ندامت و توبه کرد و خلیفه از حکم قتلش درگذشت.
و آنگاه که خواست به او تازیانه بزند، مقدارش را نمی دانست، باز از آن حضرت راهنمایی خواست.
امام علی علیه السلام به او فرمود:
حدش هشتاد تازیانه است، زیرا کسی که شراب نوشد، مست می شود، و در آن هنگام هذیان می گوید و به مردم تهمت می زند و حد تهمت هشتاد تازیانه است.
***
پس خلیفه ی دوم طبق دستور آن حضرت عمل کرد. (1)
25- روش برخورد با اسیران جنگ
اصبغ بن نباته می گوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی یاران خود که در دست کفار اسیر شده بودند حکمی دقیق فرمود که:
هر کدام از آنان را که زخم در پشت سر داشت از او فدیه نمی داد.
و می فرمود:
او از جنگ فرار کرده است.
و هر کدام را که از پیش رو زخم داشت برای او فِدیه می داد و آزادش می کرد. (2)
***
26- نشانه ی جهادکنندگان
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل و صفین و نهروان در میان یاران کشته ی خود به دقت نظر می کرد و بر کسی که از پشت سر زخم داشت نماز نمی خواند و می فرمود:
او از جهاد در راه خدا فرار کرده و بر کسی که از پیش رو زخم داشت نماز به جای می آورد و او را به خاک می سپرد. (3)
***
27- سرانجام خلافکار
غلامی را نزد خلیفه ی دوم آوردند، و ادعا می کردند مولای خود را کشته است،
خلیفه ی دوم دستور داد او را بکشند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مانع شد و غلام را به حضور طلبید و به او فرمود:
آیا مولایت را کشته ای؟
غلام گفت: آری.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چرا؟
غلام گفت: آری.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: چرا؟
غلام گفت: با من عمل خلاف نمود.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از اولیای مقتول پرسید:
آیا کشته ی خود را به خاک سپرده اید؟
آنها گفتند: آری.
حضرت علی علیه السلام فرمود: چه وقت؟
آنها گفتند: همین الآن.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خلیفه ی دوم رو کرده و فرمود:
غلام را باداشت کن و او را نده و به اولیای مقتول بگو پس از سه روز دیگر بیایند.
چون پس از سه روز آمدند، علی علیه السلام دست خلیفه ی دوم را گرفت و به اتفاق اولیای مقتول به جانب گورستان رهسپار شدند، و چون به قبر آن مرد رسیدند، آن حضرت به اولیای مقتول فرمود:
این قبر کشته ی شماست؟
آنها گفتند: آری.
حضرت فرمود: آن را حفر کنید!
آن را حفر کردند تا به لحد رسیدند.
آنگاه به آنان فرمود:
میت خود را بیرون بیاورید.
آنها هرچه نگاه کردند جز کفن میت چیزی ندیدند.
جریان را به آن حضرت عرضه داشتند.
امیرالمؤمنین علیه السلام دوبار تکبیر گفت و فرمود:
به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه کسی که به من خبر داده است،
شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
هرکس از امتم که کردار قوم لوط را مرتکب شود، پس از مردم سه روز بیشتر در قبر نمی ماند و زمین او را به قوم لوط که به عذاب الهی هلاک شدند می رساند و در روز قیامت با آنان محشور می گردد. (4)
***
28- راه گرفتن ارث یک کودک
جوانی نزد خلیفه ی دوم رفت و میراث پدر خود را از او خواست و اظهار داشت که به هنگام فوت پدرش در مدینه کودکی خردسال بوده است.
خلیفه ی دوم بر او فریاد زد و او را از خود دور کرد.
جوان از نزد خلیفه ی دوم بیرون رفت و از دست او اظهار ناراحتی می کرد.
اتفاقاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به جوان رسید و چون از قضیه آگاه شد به همراهان خود فرمود:
جوان را به مسجد جامع بیاورید تا خودم در ماجرایش تحقیق کنم.
جوان را به مسجد بردند.
امام علی علیه السلام از او سؤالاتی کرد و آنگاه فرمود:
چنان درباره ی شما حکم کنم که خداوند بزرگ به آن حکم نموده و تنها، برگزیدگان او بدان حکم می کنند.
***
سپس بعضی از اصحاب خود را طلبیده به آنان فرمود:
بیایید و بیلی نیز همراه بیاورید، می خواهیم به طرف قبر پدر این کودک برویم.
چون رفتند، آن حضرت به قبری اشاره کرد و فرمود:
این قبر را حفر کنید و ضِلعی از اضلاع بدن میت را برایم بیاورید.
و چون آوردند حضرت آن را به دست کودک داد و به وی فرمود:
این استخوان را بو کن.
کودک از استخوان بو کشید، ناگهان خون از دو سوراخ بینی او جاری شد.
علی علیه السلام به کودک فرمود:
تو پسر این میت هستی.
خلیفه ی دوم گفت:
یا علی! با جاری شدن خون مال را به او تسلیم می کنی؟
حضرت علی علیه السلام فرمود:
این کودک سزاوارترست به این مال از تو و از سایر مردم.
و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو کنند، و چون بو کشیدند، هیچگونه تأثیری در آنها نگذاشت.
و دوباره کودک از آن بو کشید و خون زیادی از بینی او جاری شد، پس مال را به کودک تسلیم نموده و فرمود:
به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن کسی که این اسرار را به من آموخته است. (5)
***
29- آثار آب فرات
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
اگر اهل کوفه اولین غذاب نوزادان خود را آب فرات قرار می دادند، فرزندانشان از شیعیان ما می شدند. (6)
***
30- روش هدایت کردن دشمن
هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ جمل می رفت، چون به نزدیکی بصره رسید، بصری ها «کلیب جرمی» را نزد آن حضرت فرستادند تا معلوم کند که آیا آن حضرت بر حق است یا نه؟
تا شک و تردید از آنان برطرف گردد.
امیرالمؤمنین علیه السلام کلیب را از برنامه ها و هدف خود آگاه ساخت و کلیب دانست که آن حضرت بر حق است.
در این موقع حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
با من بیعت کن!
کلیب گفت:
نمی توانم؛ زیرا من فرستاده قومی هستم و بدون اجازه ی آنان نمی شود با شما بیعت کنم.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
حالا به من بگو اگر این گروه تو را در پی آب و گیاه می فرستادند و تو سرزمین مناسبی پیدا می کردی و به آنان خبر می دادی و ایشان با تو مخالفت نموده به محل خشکی می رفتند باز هم از آنان پیروی می کردی؟
***
کلیب گفت: هرگز.
امام علی علیه السلام گفت:
اکنون دستت را برای بیعت به سوی من دراز کن.
کلیب می گوید:
به خدا سوگند، پس از آن که حجت را بر من تمام کرد، دیگر نتوانستم امتناع ورزم، پس با آن حضرت بیعت کرد. (7)
31- کینه توزی و خودآزاری
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مردی را دید که به منظور زیان رساندن به دشمن خود به گونه ای تلاش می کند که زیانش به او می رسید.
پس حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
تو مانند کسی هستی که نیزه به پهلوی خود فرومی کند تا ردیف خود را بکشد. (8)
می شود داستان عبدالله زبیر را به عنوان مصداق این ماجرا نقل کرد.
آنگاه که عبدالله بن زبیر با مالک اشتر در میدان جنگ جمل، در یک مبارزه سخت هر دو بر زمین افتاده و مالک بر روی سینه ی عبدالله نشست،
عبدالله فریاد برآورد:
من و مالک را بکشید!
مالک اشتر می گوید:
تنها سبب نجات من این شد که عبدالله مرا با نام (مالک) معرفی می کرد و من نزد مردم به اشتر معروف بودم و اگر مرا به اشتر معرفی می نمود، حتماً مرا می کشتند.
***
عبدالله راضی بود برای نابود شدن مالک او را همراه مالک بکشند از این رو مالک با شگفتی می گفت:
به خدا سوگند من از سادگی او بسی در شگفت بودم که کشتن من با کشتن خودش چه سودی برایش داشت. (9)
***
32- راه اثبات دینداری
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شهادت دو مرد عادل را برای اثبات کفر کافر می پذیرفت،
اما شهادت هزار نفر را بر برائت او رد می کرد و می فرمود:
دین کافر پنهان است و با گواهی دو نفر ثابت می شود. (10)
33- آثار شراب نوشی
از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسیدند:
شما معتقدید که شراب نوشیدن از زنا و دزدی بدترست؟
آن حضرت فرمود:
آری؛ زیرا کسی که زنا می کند بسا مرتکب گناه دیگری نشود، ولی کسی که شراب نوشید هم زنا می کند هم دزدی می کند، هم مرتکب قتل حرام می شود و هم نماز نمی خواند. (11)
***
34- کفاره در لباس احرام
چند نفر شامی در حال احرام پنج تخم شتر مرغ، بریان کرده و خوردند و پس از آن گفتند:
ما مُحرِم بودیم و این عمل ما حرام بود.
چون به مدینه آمدند، مسئله را از خلیفه ی دوم پرسیدند. او پاسخش را ندانست و به آنان گفت:
چند نفر از اصحاب رسول خدا را پیدا کرده و حکم مسئله را از آنها بپرسید.
پس مسئله را از بعض اصحاب پیامبر پرسش نمودند، ولی پاسخ آنان مختلف بود، شامیان نزد خلیفه ی دوم بازگشته و جریان را گفتند.
خلیفه ی دوم گفت:
در این شهر مردی هست که ما مأموریم در مواقع اختلاف از او حکم بخواهیم.
پس برخاست و با آن گروه به طرف خانه ی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روانه گردید و آن حضرت را در محلی به نام «یَنبُع» یافت.
شامی ها مسئله خود را از آن حضرت پرسیدند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
باید پنج ماده شتر از فَحل بکشند و نتایج آنها را جهت قربانی به خانه ی خدا بفرستند.
خلیفه ی دوم گفت:
ماده شتر گاهی بچه می اندازد.
امام علی علیه السلام فرمود:
تخم هم گاهی فاسد می شود.
در این موقع خلیفه ی دوم گفت:
برای چنین مشکلاتی مأمور شده ایم از شما سؤال کنیم. (12)
35- جنگ رومیان
خلیفه ی دوم درباره ی جنگ با رومیان از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نظر خواست آن حضرت به او فرمود:
خداوند ضامن شده حوزه و حدود مسلمانان را نگهداری کند، و عیوب آنان را بپوشاند، و آن خدایی که مسلمانان را زمانی که اندک بوده اند یاری نموده، زنده است، و هرگز نمی میرد.
تو اگر خودت به جانب دشمن حرکت کنی و در جنگ مغلوب گردی، برای شهرهای دور دست مسلمانان پناهی نمی ماند.
(برای جلوگیری از فتنه و فساد) صلاح این است که مردی دلیر و آزموده به طرف دشمن بفرستی و سپاهیانش را نیز از رزمندگان صبور و با استقامت و شکیبا و موعظه پذیر انتخاب کنی، پس اگر به یاری خداوند بر دشمن پیروز شدند، آرزوی تو بر آورده شده و اگر شکست خوردند باز هم اهمیتی ندارد؛ زیرا خودت به عنوان پناهگاه و پشتیبان مسلمانان زنده خواهی بود. (13)
***
36- اسیران عراقی
خلیفه ی دوم تصمیم گرفته بود، اسیران عراقی را بفروشد.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به وی فرمود:
اینها برای شما مال و ثروتی هستند که نظیر آن را نخواهید یافت، اگر آنان را بفروشید افرادی که پس از این مسلمان می شوند از آنها بهره ای نخواهند داشت.
***
خلیفه ی دوم گفت: پس چه کنم؟
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
آنها را بگذار تا برای مسلمانان شوکتی باشند.
عمر از تصمیم خود برگشت.
آنگاه آن حضرت به او فرمود:
هر اسیری از این اسیران که مسلمان شود، سهم من از او آزاد است. (14)
***
چهارم- توضیح اصطلاحات شرعی
1- معنای جزء
مردی به جزئی از مال خود وصیت کرد.
پس از مرگش ورثه در معنای جزء اخلاف کردند.
در این باره از امیرالمؤمنین علیه السلام نظر خواستند.
آن حضرت علیه السلام فرمود:
یک هفتم اموالش را در مورد وصیت صرف کنند و به آیه ی شریفه استشهاد نمود:
«لها سَبعهُ ابوابٍ لکلِّ بابٍ منهُم جُزءٌ مَقسوم»
***
«جهنم دارای هفت در است، برای هر دری گروه معینی از گمراهان» (15)
***
2- معنای سهم
مردی به سهمی از مال خود وصیت کرد، پس از مرگ او ورثه در معنای سهم اختلاف کردند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یک هشتم مالش را بیرون بیاورند و این آیه را تلاوت فرمود:
«اِنما الصدقاتُ للفُقراء و المساکین…»
***
و آنان هشت صنف هستند و برای هر کدامشان یک سهم. (16)
***
3- معنای قدیم
مردی به آزاد نمودن غلامان قدیم خود وصیت کرد، وصی آن شخص معنای قدیم را نمی دانست، آن را از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پرسش نمود.
امام علی علیه السلام فرمود:
هر غلامی که شش ماه در ملک او بوده باید آزاد شود، و این آیه را تلاوت فرمود:
«و القمرَ قدرناهُ منازلَ حتی عاد کالعُرجونِ القدیم»
***
«برای ماه منزل ها مقرر داشتیم (تا در آخر ماه) چون چوب خوشه ی خرمای خشکیده برگردد.»
***
و آب کش خرما پس از شش ماه از چیدن میوه اش باریک و خمیده می شود. (17)
4- معنای حین
مردی نذر کرده بود «حینی» روزه بگیرد.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
باید شش ماه روزه بگیرد، به دلیل آیه ی شریفه ی:
«تُوْتی اُکُلها کلَّ حینٍ بِاِذْنِ ربها»
***
«میوه اش را در هر وقتی به فرمان پروردگارش می دهد»
***
و آن شش ماه است. (18)
5- معنای شیء
مردی به «شیء» (چیزی) از مالش وصیت کرد.
معنای «شیء» را از امام سجاد علیه السلام پرسیدند.
آن حضرت فرمود:
«شیء» در کتاب علی علیه السلام یک ششم است. (19)
6- معنای سفله
مردی نزد خلیفه ی دوم آمده گفت:
همسرم به من گفته «سفله» (فرومایه)
من به او گفته ام اگر سفله باشم تو طلاق هستی.
خلیفه ی دوم به وی گفت:
اگر دنباله رُو افراد قصه گو و معرکه گیر هستی، و به دربار پادشاهان می روی سفله ای و زنت از تو جداست.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به وی فرمود:
اگر از آنچه که می گویی و یا درباره ات می گویند باکت نیست سفله می باشی. (20)
***
7- معنای زمان
مردی نذر کرد «زمانی» روزه بگیرد، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
زمان پنج ماه است و «حین» ششماه. (21)
8- معنای لا شیء
از جمله سؤالات کتبی پادشاه روم از معاویه یکی معنای «لاشیء» بود معاویه پاسخش را ندانست.
عمرو بن عاص از قضیه با خبر گردید، به معاویه گفت:
اسب خوبی برای فروش به لشگرگاه علی بفرست و به فرستاده بگو اگر قیمت اسب را از تو پرسیدند بگو «لاشیء» امید است بدین وسیله مشکل حل شود.
از این رو مردی اسبی برداشت و به لشگرگاه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رهسپار گردید،
اتفاقاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با قنبر از کنار مرد عبور می کردند.
امام علی علیه السلام به قنبر فرمود:
برو اسب را از این مرد بخر.
قنبر نزد مرد رفت و به وی گفت:
اسبت را به چند می فروشی؟
آن مرد گفت: به «لاشیء»
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به قنبر فرمود:
اسب را از او بگیر.
مرد گفت: پس «لاشیء» را به من بده.
امیرالمؤمنین او را در بیابان برد و سراب را به وی نشان داد و به او فرمود:
این «لاشیء» است.
مرد گفت: از کجا می گوئی؟
امام علی علیه السلام فرمود:
به دلیل آیه ی قرآن:
«یَحسْبُهُ الظَّمآن ماءاً حتَّی اِذا جاءَ لَمْ یَجِدْهُ شیئاً»
***
«تشنه سراب را آب می پندارد و چون بدان نزدیک شود نمی یابد او را چیزی» (22)
***
9- معنای اکراه و اجبار
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
سوگند خوردن بر قطع خویشاوندی و برای ستم نمودن و در صورت اکراه و اجبار اثری ندارد.
***
فرق اکراه و اجبار را از آن حضرت پرسیدند،
فرمود:
اکراه از طرف پادشاه است و اجبار از زن و فرزند. (23)
10- معنای قامت
امام صادق علیه السلام فرمود:
در کتاب علی علیه السلام قامت یک ذراع و دو قامت دو ذراع است. (24)
پنجم- پاسخ به مسائل حیوانات
1- پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حق علی علیه السلام دعا کرد
در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گاو نری الاغی را کشته بود، پس هنگامی که آن بزرگوار در میان جمعی از اصحاب خود که خلیفه ی اول و دوم نیز در میان آنان بودند، نشسته بود طرفین دعوی نزد آن حضرت آمده و نزاع خود را مطرح کردند.
در این موقع پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خلیفه ی اول رو کرده و فرمود: بین آنان داوری کن!
خلیفه ی اول گفت:
ضمانی نیست؛ زیرا حیوانی حیوان دیگری را کشته است.
پیامبر به خلیفه ی دوم فرمود:
تو بین آنان قضاوت کن! عمر گفتار ابوبکر را تکرار کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرد و فرمود:
بین آنان حکم کن!
امام علی علیه السلام فرمود:
اگر گاو در استراحتگاه الاغ داخل شده، صاحبان گاو ضامن الاغ هستند، و در صورت عکس ضامن نیستند.
در این هنگام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست به سوی آسمان بلند کرد و فرمود:
«الحمدلله الذی جَعلَ منِّی مِنْ یقضی بقضاء النبیین»
***
«سپاس خدای را که قرار داد از خاندانم شخصی را که به قضاوت های پیامبران داوری می کند» (25)
***
2- حکم ضرر و زیان
دو نفر نزد خلیفه ی دوم آمدند. یکی از آنان گفت:
گاو این مرد شکم شترم را پاره کرده،
خلیفه ی دوم گفت:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جنایات بهائم را موجب ضمان ندانسته است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خلیفه ی دوم فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
(لا ضَرَرَ و لا ضِرار)
«یعنی در اسلام ضرر رسانیدن و تحمل ضرر روانیست.»
در این مورد اگر صاحب گاو گاوش را در راه شتر بسته ضامن شتر است، وگرنه ضامن نیست، و چون رسیدگی کردند دیدند صاحب گاو گاوش را از روستا آورده و در راه شتر بسته بسته است، پس عمر طبق فرموده ی آن حضرت حکم کرد و بهای شتر را از صاحب گاو گرفت و به صاحب شتر داد. (26)
***
3- حکم اسبی که مردی را کشت
هنگامی که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در یمن بود، روزی چند نفر بر آن حضرت وارد شده نزاع خود را چنین مطرح کردند:
اسب یکی از آنان گریخته و به مردی لگد زده و او را کشته است.
صاحب اسب گواه آورد که:
اسب، خود از خانه فرار کرده است.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حکم به عدم ضمان نمود.
اولیای مقتول از یمن به نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و گفتند:
امام علی علیه السلام در حق ما ظلم نموده و خونبهای کشته ی ما را پایمال کرده است.
***
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنان فرمود:
علی ستمگر نیست، و برای ستم نمودن آفریده نشده است، و ولایت و خلافت پس از من از آن اوست، حکم سخنش حق و منکر ولایتش کافر است. (27)
***
4- حکم ضرر زدن بر کشتزار
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام جنایات و آسیب های حیوانات را که در روز بر کشتزار دیگران وارد می آوردند موجب ضمان نمی دانست، و می فرمود:
صاحب زراعت در روز خودش باید از زراعتش پاسداری کند، ولی ضررهای شبانه ی آنها را موجب ضمان صاحبان آنها می دانست. (28)
***
5- جنایت سگ
امام علی علیه السلام جنایت روزانه ی سگ را موجب ضمان صاحب او می دانست ولی گاز گرفتن او را در شب موجب ضمان نمی دانست. (29)
6- ضمانت اهل خانه
اگر با اجازه ی اهل خانه وارد خانه شدی و سگ خانه تو را گاز گرفت، آنان ضامن هستند ولی اگر بدون اجازه وارد شدی ضامن نیستند. (30)
7- حُکم حیوان سرکش
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اولین حمله ی حیوان سرکش را موجب ضمان نمی دانست، ولی در نوبت های بعد صاحبش را ضامن می دانست. (31)
8- حکم حیوانات متجاوز
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام زیان هایی را که چارپایان در اثر پایمال کردن با دست و پا وارد می آوردند موجب ضمان صاحبانشان می دانست و جنایاتی را که به واسطه ی لگد انداختن وارد می آوردند موجب ضمان نمی دانست مگر این که کسی حیوان را زده باشد. (که زننده ضامن است.) (32)
9- حکم اسب سواران
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام راکب حیوان را ضامن زیان های دست و پای حیوان می کرد.
ولی قائد را تنها ضامن زیان های پای حیوان می دانست نه دست او. (33)
10- شرط خوردن گوشت
مردی گوسفندی را ذبح کرده با دوستان خود شرط بست که اگر تمام گوسفند را بخورند مالی بدهکار نباشند ولی اگر چیزی از آن باقی گذاشتند بدهکار تمام بهای آن باشند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود شرط بندی در مورد خوردن باطل است چه کم و چه زیاد، و از پرداخت غرامت جلوگیری نمود. (34)
ششم- پاسخ به مسائل تربیتی
1- داوری بین دانش آموزان
دانش آموزانی نمونه های خط خود را خدمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه داشتند تا آن حضرت خوش خط ترین آنها را انتخاب کند.
امام علی علیه السلام فرمود:
این هم یک نوع داوری است، و بی عدالتی در آن همانند بی عدالتی در حکم است.
و آنگاه به آنان فرمود:
به معلم خود برسانید، اگر در مقام تأدیب، شما را بیش از سه ضربه بزند از او قصاص گرفته می شود. (35)
***
2- کودک یتیم
امام نسبت به تنبیه کردن کودک یتیم فرمود:
کودک یتیم را مانند فرزند خودت ادب کن، و از هر خطایی که به سبب آن فرزند خود را می زنی او را بزن. (36)
3- تأدیب قماربازان
امیرالمؤمنین علیه السلام از راهی می گذشت چند نفر را دید به بازی شطرنج مشغول بودند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به آنان فرمود:
«ما هذه التماثیلِ التی اَنتُمْ لها عاکفون»
***
«چیستند این تمثال هائی که شما بر آنها ایستاده اید؟»
***
پس آنان را تأدیب نموده، در آفتاب نگاه داشت. (37)
4- روش مبارزه با فساد
مردی را که عمل شنیع استمناء کرده بود نزد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آوردند.
آن حضرت پس از آنکه حد شرعی را بر دستش جاری نمود، آنگاه از بیت المال برای او ازدواج کرد. (38)
5- وظائف رهبری
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
بر امام واجب است که دانشمندان فاسق و پزشکان نادان، و کرایه دهندگان مفلس را حبس نماید. (39)
***
6- جایگاه زندان و بازداشت
جوان سفیه باید نگهداری شود تا عاقل گردد.
و نیز فرمود:
شخص بدهکاری که قرض خود را ادا نمی کند باید حبس شود، و چنانچه افلاس او ثابت گردد او را آزاد می کنند تا مالی به دست آورده و دیون خود را ادامه نماید.
و کسی که بدهی های خود را نمی دهد و طلبکارانش را سر می دواند باید زندانی شود، و آنگاه او را وادار می کنند که داراییش را به نسبت دیونش بین طلبکارانش تقسیم کند، و اگر امتناع ورزد امام این کار را می کند. (40)
***
7- راه آزاد کردن فرزند
پسری بدون اجازه ی پدر ولیده ی (کنیزی که از مولایش فرزند دارد) پدر را به مردی فروخت، کنیز از مشتری پسر زایید در این هنگام مولای اول با مشتری یه مخاصمت برخاست و گفت،
این کنیز ولیده ی من است و پسرم بدون اجازه ام آن را به تو فروخته است،
در آن حال مشتری انکار می کرد که دعوا نزد حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بردند.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به مولای اول فرمود:
کنیز و پسرت را از مشتری بگیر.
مشتری، حضرت را سوگند داد تا برایش چاره ای کند.
امام علی علیه السلام به او فرمود:
چوان فروشنده (پسر مولای اول) را نزد خودت نگهدار تا پدرش معامله را امضا نماید؛ مشتری جوان را نگهداشت.
***
مولای اول به مشتری گفت: فرزندم را رها کن.
مشتری گفت:
به خدا سوگند او را به تو نمی دهم مگر این که پسرم را به من ردّ نمایی.
مولای اول ناچار شد پسر مشتری را آزاد کند. (41)
8- بیرون کردن افسانه گو از مسجد
امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد مردی را دید افسانه گویی می کند. آن حضرت با تازیانه بر بدنش نواخت و او را از مسجد بیرون کرد. (42)
9- حُکم تازه مسلمان
مردی نصرانی را که تازه مسلمان شده و با او خوک بریان شده دیده بودند نزد حضرت علی علیه السلام آوردند.
آن حضرت به او فرمود:
چرا مرتکب چنین خطائی شدی؟
نصرانی گفت:
بیمار شدم و به خوردن گوشت نیازمند گردیدم.
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
چرا از گوشت بزغاله استفاده نکردی با این که داشتی؟
و آنگاه به او فرمود:
اگر گوشت خوک را خورده بودی به تو حدّ می زدم. ولی اکنون تو را تأدیب می کنم. پس به قدری او را زد که بولش جاری گردید. (43)
10- فریاد رس آمد
در «کامل» جزری آمده است که:
امام علی علیه السلام از قبیله ی همدان بیرون شد، در بین راه دو مرد را دید که زد و خورد می کردند،
آنان را از هم جدا کرد و به راه خود ادامه داد، ناگهان صدای کسی را شنید که کمک می خواست.
امیرالمؤمنین علیه السلام به جانب او شتافت و می فرمود:
«فریاد رس آمد».
پس دو مرد را دید که یکی از آنان از دیگری شکایت داشته و گفت:
یا امیرالمؤمنین علیه السلام پیراهنی به این مرد فروخته ام به هفت درهم و با او شرط کرده ام که درهم های سالم و بدون عیب به من تحویل دهد و او این درهم های معیوب را به من داده است، و من از گرفتن آنها امتناع ورزیده از او مطالبه ی درهم های سالم نمودم،
در صورتی که سیلی به صورتم زد.
امیرالمؤمنین علیه السلام به زننده فرمود: چه می گویی؟
آن مرد گفت علیهم السلام راست می گوید.
به او فرمود:
به شرط خود وفا کن.
و آنگاه به مضروب فرمود:
قصاص بگیر!
مرد گفت: قصاص کنم یا عفو؟
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اختیار آن با خود توست.
و سپس به همراهان خود فرمود:
بگیرید او را.
پس مردی او را بر دوش گرفت و آن حضرت پانزده تازیانه به او زد و فرمود:
این سزای هتک حرمت توست نسبت به آن مرد. (44)
پینوشتها:
1. ارشاد، مفید، ص 216.
2. عجایب القضایا، قمی، ص 46، حدیث 44.
3. عجایب القضایا، قمی، ص 46، حدیث 45.
4. مناقب، ج 1، ص 495.
5. مناقب سروی، ج 1، ص 491.
6. فروع کافی، ج 6، ص 389، حدیث 5.
7. مناقب سروی، ج 1، ص 269.
8. نهج البلاغه، حکمت 296 معجم المفهرس مؤلف
9. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 88.
10. فروع کافی، ج 7، ص 404.
11. فروع کافی، ج 6، ص 403.
12. مناقب سروی، ج 1، ص 496.
13. نهج البلاغه، در ضمن خطبه ی 130.
14. مناقب، سروی، ج 1، ص 498.
15. ارشاد مفید، ص 118.
16. ارشاد، مفید، ص 118.
17. ارشاد، مفید، ص 118.
18. ارشاد، مفید، ص 118.
19. فروع کافی، ج 7، ص 40، حدیث 2.
20. تهذیب، ج 6، ص 295، حدیث 28.
21. فروع کافی، ج 4، ص 142، حدیث 5.
22. مناقب، سروی، ج 1، ص 510.
23. عجایب القضایا، قمی، ص 90، حدیث 147.
ولیکن صدوق در «معانی الاخبار» تفصیل این خبر را چنین آورده که اجبار از سلطان است و اکراه از زن و پدر و مادر.
24. یعنی قامتی که در روایات به عنوان آخر وقت نافله ی ظهر معین شده ذراع است، و دو قامتی که به عنوان آخر وقت نافله ی عصر آمده دو ذراع، و مقصود قامت انسان یا دو قامت انسان نیست.
علت این اطلاع این است که قامت «رحل» پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یک ذراع بوده است چنانچه شیخ در «تهذیب» (- تهذیب ج 2، ص 23، حدیث 64.) در باب اوقات نماز آن را نقل کرده است و در این باره نیز اخباری از عترت طاهرین آن حضرت علیه السلام وارد شده است، از جمله در معنای «کثیر».
چنانچه خطیب در تاریخ بغداد آورده که متوکل (خلیفه ی عباسی) بیمار شده بود، تذر کرد که با بهبودی از مرض مال کثیری در راه خدا انفاق کند و چون شفا یافت و خواست به نذر خود وفا کند معنای مال کثیر را نمی دانست، آن را از فقهای عامه پرسش نمود، آنان در معنایش اختلاف کردند.
برخی می گفتند: ده هزار درهم.
و بعضی می گفتند: صد هزار درهم.
متوکل مسئله را از امام هادی علیه السلام سؤال کرد. آن حضرت فرمود:
مال کثیر هشتاد و سه است، به دلیل آیه ی:
«و لقد نصرکم الله فی مواطن کثیره»
«خداوند شما را در جاهای بسیاری یاری کرده است.»
***
و آنها هشتاد و سه مورد بوده اند. (- فروع کافی، ج 7، ص 463، حدیث 21.)
و از جمله در معنای «قلیل» چنانچه صدوق رحمه الله در «معانی الاخبار» از امام باقر علیه السلام درباره ی قول خدای تعالی:
«و ما آمن معه الا قلیل
«ایمان نیاورد با او (حضرت نوح) مگر عده ی قلیلی»
نقل کرده که فرمود:
آنان هشت نفر بوده اند. (- معنای الاخبار، ص 151.)
25. فروع کافی، ج 7، ص 352، تهذیب، ج 10، ص 229.
26. مقنع، ص 44، آخر باب الدیات.
27. فروع کافی، ج 7، ص 352، حدیث 8؛ تهذیب، ج 10، ص 228، حدیث 33.
28. تهذیب، ج 10، ص 310، حدیث 11.
29. تهذیب، ج 10، ص 228، حدیث 31.
30. فروع کافی، ج 7، ص 353، حدیث 14؛ تهذیب، ج 10، ص 228، حدیث 30.
31. فروع کافی، ج 7، ص 353، حدیث 13؛ تهذیب، ج 10، ص 227، حدیث 25.
32. فروع کافی، ج 7، ص 353، حدیث 11؛ تهذیب، ج 10، ص 227، حدیث 27.
33. وسائل الشیعه، ج 19، ص 186، حدیث 12.
34. فروع کافی، ج 7، ص 428، حدیث 11. تهذیب، ج 6، ص 290، حدیث 10.
35. فروع کافی، کتاب الحدود باب النوادر، حدیث 38.
36. فروع کافی، ج 6، ص 47، حدیث 8.
37. عجائب القضایا، قمی، ص 88.
38. فروع کافی، ج 7، ص 265.
39. من لایحضر، کتاب القضایا و الاحکام، باب 15، حدیث 6.
40. من لایحضر، کتاب القضایا، باب 13، حدیث 1.
41. من لایحضر، کتاب القضایا و الاحکام، باب 69، حدیث 56.
42. فروع کافی، ج 7، ص 263، حدیث 20.
43. فروع کافی، کتاب الحدود، باب النوادر، حدیث 20.
44. کامل، جزری.
منبع:دشتی، محمد، (پائیز 1388)، امام علی (ع) و علم و هنر، قم، انتشارات امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ سوم.