نویسنده: آیه الله جعفر سبحانی
مردم سالاری
حکومت اسلامی حکومت مکتبی است، یعنی ترکیبی است از حکومت قانون الهی و خواسته های مردمی. در حکومت اسلامی خطوط کلی از جانب وحی معین می شود و مردم باید پیرو این خطوط کلی باشند و هرگز با تأسیس مجالسی نمی توان خدشه ای در این خطوط پدید آورد.
آری لباس این خطوط و کیفیت پیاده کردن آن در اختیار مردم است، اینجاست که حکومت اسلامی هر دو عنصر خود را دارا می باشد؛ خطوط کلی از جانب خداست و شیوه پیاده کردن از جانب مردم است.
یکی از اصول سیاسی امام علیه السلام این است که به رضایت توده ها و نوع مردم، عنایت بیشتری مبذول می نمود و هرگاه حاکم، میان جلب دو رضایت قرار بگیرد (رضایت توده ها و به اصطلاح مردم سالاری و رضایت طبقه معینی) حاکم باید درصدد جلب رضایت همگان باشد نه یک طبقه خاص.
در عزل کارگزاران عثمان، توده مردم خواهان چنین عزلی بوده اند و اصولاً آنان امام علیه السلام را بر این کار برگزیده بودند و اگر ایشان به خواسته آنان جامع عمل نمی پوشانید اصل حکومت امام متزلزل می گشت، از این جهت در نامه خود به مالک چنین می نویسد: ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضی الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضی الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضی العامه. و لیس احد من الرعیه اثقل علی الوالی مؤونهً فی الرخاء و اقل معونهً له فی البلاء و اکره للانصاف و اسال بالالحاف، و اقل شکراً عند الاعطاء و ابطا عذراً عند المنع و اضعف صبراً عند ملمات الدهر من اهل الخاصه و انما عماد الدین، و جماع المسلمین، و العده للاعداء، العامه من الامه؛ فلیکن صغوک لهم، و میلک معهم. (1)
و باید از کارها آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه فرو ماند، و عدالت را فراگیر بوده و رعیت را دلپذیرتر که ناخشنودی همگان، خشنودی نزدیکان را بی اثر گرداند و خشم نزدیکان، خشنودی همگان را زیانی نرساند … .
و همانا آنان که دین را پشتیبانند و موجب انبوهی مسلمانان، و آماده پیکار با دشمنان، عامه مردمانند. پس باید گرایش تو به آنان بود و میلت به سوی ایشان.
انسان محوری
انسان محوری یکی از اصول سیاسی امام علیه السلام است. در حالی که شرافت و فضیلت و نجات اخروی از نظر امام، از آن کسانی است که از آخرین شریعت پیروی کند، ولی در عین حال او برای جان و مال دیگر انسانها تحت شرایطی احترام قایل شده است و هرگز انسانها را به جرم مسلمان نبودن فاقد احترام نمی شمرد. در این مورد داستانی است که شیخ حر عاملی آن را از امام امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نقل می کند:
پیرمردی نصرانی بود که عمری کار کرده و زحمت کشیده بود، اما در آخر عمر از طریق گدایی زندگی می کرد؛ روزی امیرمؤمنان علیه السلام در عبور گذرگاهی با این وضعیت رقت بار، روبه رو شد و از احوال این پیرمرد جست و جو نمود. سرانجام روشن شد که این مرد فاقد هر نوع امکانات زندگی است و جز گدایی راه دیگری برای گذران زندگی ندارد. کسانی که پیرمرد را می شناختند آمدند و شهادت دادند که این پیرمرد نصرانی است و تا جوان بود و چشم داشت کار می کرد. او اکنون هم جوانی را از دست داده است و هم چشم را، نمی تواند کار بکند و ذخیره ای هم ندارد و طبعاً گدایی می کند. علی علیه السلام فرمود:
عجب! تا وقتی که توانایی داشت از او کار کشیدند و اکنون او را به حال خود گذاشته اید؟ سوابق این مرد حکایت می کند که در مدتی که توانایی داشته کار کرده و خدمت انجام داده است، بنابراین برعهده حکومت و اجتماع است که تا زنده است او را تکفل کند. بروید از بیت المال به او مستمری بدهید. (2)
اما در نامه به مالک چنین می نویسد:
و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم اکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق. (3)
همچون جانوری شکاری نسبت به رعیت نباش که خوردن اموال آنان را غنیمت بشماری، زیرا مردم بر دو دسته اند: دسته ای برادر دینی تو، و دسته دیگر در آفرینش با تو همانند.
ین نه تنها شیوه علی علیه السلام، بلکه شیوه فرزندان او نیز چنین بود. امام صادق علیه السلام در مسیر خود در راه مکه به مدینه چشمش به مردی افتاد که خود را روی تنه درختی انداخته است. امام علیه السلام نزدیک آمد و از او پرسید: تشنه ای؟ او در پاسخ گفت: بلی. غلام امام علیه السلام به دستور ایشان، به مرد آب داد ویل قیافه مرد حاکی بود که او مسیحی است و مسلمان نیست. یاران امام علیه السلام در مورد نیکوکاری به غیر مسلمان پرسیدند، و با جواب مثبت امام روبه رو شدند. (4)
تعهد به اصول اخلاقی در اوج قدرت
یکی از اصول سیاست های امام علیه السلام این بود که در اوج قدرت، ارزش های اخلاقی را فراموش نمی کرد و هر چند حس انتقام گیری از دشمن، او را بر نادیده گرفتن این اصول وادار می نمود، ولی امام فردی نبود که تسلیم احساسات دور از منطق شود، و لو مالامال از خشم و غضب به دشمن باشد.
در جنگ صفین، سپاه معاویه زودتر از امام به سرزمین صفین رسید و با گماردن هنگی عظیم از سپاه خویش، مانع از بهره گیری سربازان امام از آب فرات گشت.
امام یکی از خردمندترین یاران خود به نام «صعصعه» را به عنوان سفیر خویش به خیمه معاویه که در قلب لشکر قرار داشت اعزام نمود تا پیام امام را درباره با بازگرداندن راه فرات به او رساند. شگفت آنجاست که عمرو عاص عقل منفصل معاویه و دیگر حاشیه نشینان وی، بستن آب را به روی سربازان امام کار قبیح و زشت شمردند ولی فرزند ابوسفیان آن را نوعی برگ برنده برای پیروزی تلقی می کرد.
شکایت های فراوان از فرماندهان و سربازان به امام رسید. فشار عطش از یک طرف و خطبه مهیج امام علیه السلام برای تسخیر شریعه فرات از طرف دیگر سبب شد که دو هنگ از سواره نظام با یک خیزش حمله برق آسا دشمن را از سر راه بردارند و بر مسیر آب تسلط یابند.
در این موقع گروهی از فرماندهان به حضور امام رسیدند و پیشنهاد کردند او نیز مقابله به مثل کند، ولی وی پس از تسلط بر شریعه، دست دشمن را در بهره برداری از آب فرات باز گذشت و از این طریق ثابت کرد در حال نبرد با بدترین دشمن، باید به اصول اخلاقی ملتزم شد و برخلاف معاویه هدف را وسیله توجیه گری ندانست.
امروز سیاستمداران جهان از هر نوع وسیله ضد انسانی برای پیروزی در جنگ بهره می گیرند و معتقدند هدف مقدس (پیروزی بر دشمن) هر نوع وسیله را توجیه می کند.
در سال 1945 میلادی، مجلس امریکا بمباران اتمی دو شهر از شهرهای ژاپن را تصویب کرد، و ترومن، رییس جمهور وقت، مجری این مصوبه گردید. در این نبرد، 150 هزار انسان بی گناه جان باختند و آثار زیان باری در منطقه جای نهاد که هنوز هم ادامه دارد. ترومن؛ در یک مصاحبه مطبوعاتی گفت: ما این طرح را اجرا کردیم تا جنگ زودتر پایان یابد! در غیر این صورت جنگ طولانی تر می شد!
ولی در آن مصاحبه یک فرد شجاع نبود که از او بپرسد شما چه الزامی به اصل جنگ داشتید تا برای خاتمه دادن آن، دست به چنین کار ضد انسانی زدید؟
احترام به آزادی های معقول
سیاست «قرآن بر سر نیزه» معاویه و هم فکرش عمر و عاص، شکاف عجیب در میان سپاه امام علیه السلام پدید آورد و صمیمی ترین دوستان او را به صورت انسان های معترض و احیاناً برانداز درآورد. این گروه که در تاریخ از آنان به نام «خوارج» نام می بردند، خود از طرفداران مساله «حکمیت» بودند و اصرار می ورزیدند که نبرد متوقف شود تا از طرفین نفر انتخاب گردید و درباره امام و معاویه با توجه به اصول اسلام و قرآن قضاوت کنند.
امام به ناچار بر این حکمیت تن داد، در حالی که می دانست که این حکمیت نتایج زیان باری خواهد داشت، ولی اصرار سپاه و رو در رویی آنان با امام او را تسلیم این اندیشه کرد و صلح نامه ای تنظیم شد و طرفین امضاء نمودند.
هنوز مرکب حکمیت بر روی کاغذ خشک نشده بود که همان گروه از کار خود نادم و پشیمان گشتند و این بار اصرار ورزیدند که امام علیه السلام تعهد خود را نادیده بگیرد و بار دیگر نبرد را آغاز کند.
امام به آنان فرمود: شما حکمیت را به من تحمیل کردید؛ ما میان خود و آنان پیمانی امضاء کردیم و شروطی را پذیرفتیم و مواثیق به آنان دادیم. خدا می فرماید:
«و افوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الایمان بعد توکیدها و قد جعلتم الله علیکم کفیلاً انَّ الله یعلم ما تفعلون». (5)
و چون با خدا پیمان بستید، به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوار کردن آنها مشکنید، با اینکه خدا را بر خود ضامن و گواه قرار داده اید، زیرا خدا آنچه را انجام می دهید می داند.
خوارج با حضور در مسجد و عدم شرکت در نماز، مخالفت خود را اظهار می داشتند و به هنگام اقامه نماز به دادن شعارهای تندی می پرداختند.
روزی امام علیه السلام به نماز ایستاده بود. ابن کواء، از سران خوارج، به عنوان اعتراض این آیه را تلاوت کرد:
«و لقد اوحی الیک و اِلی الذین من قبلک لئن اشرَکَت لیحبطَنَّ عملک و لتکونن من الخاسرین»(6)
به تو و به پیامبران پیش از تو وحی کردیم که اگر شرک ورزی، عمل تو تباه می شود و از زیانکاران به شمار می آیی.
امام با کمال متانت و به حکم این آیه قرآن که می فرماید:
«و اذا قرء القرآن فاستمعوا له و أنصتوا لعلکم ترحمون» (7)
سکوت کرد تا ابن کواء آیه را تمام کرد و سپس به نماز خود ادامه داد. ولی او مجدداً آیه را خواند و امام نیز سکوت کرد. ابن کواء چند بار این عمل را تکرار کرد و امام علیه السلام با کمال صبر و حوصله سکوت برگزید. سرانجام امام علیه السلام با تلاوت آیه زیر، به او پاسخ گفت؛ به گونه ای که آسیبی به نماز او نرسید و هم او را ساکت و منکوب کرد:
«فاصبر ان وعدالله حق و لا یستخفنک الذین لا یؤمنون»(8)
صبر را پیشه ساز و کارهای افراد غیرمؤمن تو را خشمگین نسازد. (9)
امام علیه السلام به این نوع آزادی ها تن می داد و تا روزی که خوارج دست به جنایت و نا امنی نزده و به فکر براندازی نبودند حتی حقوق آنان را از بیت المال قطع نکرد. ولی از لحظه ای ناامنی در کوفه و اطراف آن پدید آوردند و خون بی گناهان را ریختند، امام علیه السلام نبرد با آنان را فریضه دانست و زمین را از لوث وجود آنان پاک ساخت.
تا اینجا ما به همین اصول هشتگانه از سیاست های امام علیه السلام در سیره عملی خود بسنده می کنیم و تبیین اصول دیگر از سیاست های آن حضرت را، چه در قلمرو مسائل فرهنگی و چه در قلمرو مسائل اقتصادی، به وقت دیگر موکول می کنیم و از پیشگاه ملکوتی امام علیه السلام که نتوانستیم نیم رخ روشنی از برخی از اصول سیاسی او را ترسیم کنیم پوزش می طلبیم.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، نامه 53.
2. وسائل الشیعه، ج2، ص 425.
3. نهج البلاغه، نامه 53.
4. وسائل الشیعه، ج2، ص 50.
5. سوره نحل: آیه 91.
6. سوره زمر: آیه 65.
7. سوره اعراف، 204.
8. سوره روم، 60.
9. تاریخ طبری، ج4، ص 54، شرح نهج البلاغه، ج2، ص 269.
منبع:فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.