اصول سیاست در سیره عملی امام علی (ع) (1)

اصول سیاست در سیره عملی امام علی (ع) (1)

نویسنده: آیه الله جعفر سبحانی

امام امیرمؤمنان علیه السلام در روز 18 ذی الحجه الحرام سال 35 هجری قمری، زمام امور را به دست گرفت و در 21 رمضان سال 40 جام شهادت نوشید. مدت حکومت او چهار سال و نه ماه و سه روز بود و در این مدت، کشور پهناور اسلامی را که از شرق به رودخانه سند، از غرب به صحرای آفریقا، از شمال به سرزمین قفقاز و از جنوب به خلیج عدن منتهی می گشت اداره فرمود؛ هر چند بر اثر شورشی که در کشور مصر پدید آمد این بخش از قلمرو حکومت او جدا شد ولی به جز این نقطه منطقه شام که از روز نخست، فرزند ابی سفیان پرچم یاغیگری را برافراشته بود، تمام سرزمین پهناور اسلامی، قلمرو حکومت او را تشکیل می داد و کلیه کارگزاران و فرمانداران و استانداران به وسیله او تعیین می شدند و هزینه کشور اعم از عمران و آبادی و حقوق مهاجر و انصار و سایر کارکنان به وسیله امام پرداخت می گردید.
روزی که امام، زمام امور را به دست گرفت با مشکلات انبوهی روبه رو گردید و مقاومت در برابر این دشواری ها نیازمند سیاست و تدبیر حکیمانه ای بود تا با پنجه تدبیر، بر مشکلات پیروز گردد.
برای ترسیم نیم رخی از دشواری ها، سپس از سیاست حکیمانه امام نسبت به آنها، ناچاریم به برخی از آنها اشاره کنیم:

امام و مشکل استانداران خلیفه
گروهی که از ستم کارگزاران عثمان به ستوه آمده بودند و کراراً به خلیفه از بیدادگری آنان هشدار داده و نتیجه نگرفته بودند، از مراکز حساس اسلامی حرکت کردند و در مدینه گرد آمدند و پس از اتمام حجت های فراوان، سرانجام به خانه خلیفه هجوم بردند و به حیات او خاتمه دادند و پیش از دفن جنازه او، همگی از پیر و برنا به خانه علی علیه السلام رو آوردند و سیل آسا به درون خانه ریختند و گفتند: آمده ایم تا با تو به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کنیم.
این نارضایتی، به گروه گرد آمده در مدینه منحصر نبود، بلکه انقلابی های مدینه، نمایندگان توده های ناراضی کوفه و بصره و مصر بودند که در این نقاط پرچم مخالفت بر ضد خلیفه و کارگزاران او برافراشته بودند. خیفه وقت، بر اثر سستیِ عزم و حکومت روح فامیل گرایی او، کارهای کلیدی را به بستگان خود از بیت اموی سپرده بود و با توجه به اسامی استانداران و مشاوران خلیفه، روشن می شود که در مدت سیزده ساله خلافت عثمان، حکومت اموی سایه خود را بر همه قلمرو اسلامی افکنده بود و همگان جز ثروت اندوزی و گردآوری طلا و نقره به فکر چیزی نبودند، از این جهت یک نوع خیزش در تمام استان ها و ایالات بر ضد خلیفه پدید آمد و به جای اینکه مفسدان گرفتار شوند، خلیفه قربانی این نارضایتی ها شد.
اما در برابر این خواسته عمومی ناچار است که رضایت عموم را تأمین کند و از افراد صالح بهره بگیرد و حکومت را پی ریزد که رنگ و بویی از عصر رسالت داشته باشد و در غیر این صورت خود امام در برابر گروه های انقلابی قرار می گرفت و موضع آنان نسبت به وی دگرگون می گشت.
این کار همچنین (آب از جوی رفته را به جوی بازگرداندن) هرچند برای امام یک وظیفه الهی و شرعی بود ولی در عین حال کار آسانی نبود و امام باید با سیاست حکیمانه، موج را مهار کند و آرامش را به کشور باز گرداند.

امام و ثروت های بادآورده
در دوران خلافت عثمان، مسلمانان جان به کف در نقاط مرزی کشور مشغول جهاد بودند و حاصل دسترنج خود را به مدینه می فرستادند. ولی متأسفانه بر اثر بی انضباطی گروهی از اطرافیان خلیفه، از این غنایم، بی حساب بهره گرفته، از دست آوردهای مجاهدان کاخ ها ساخته و دام های فراوانی فراهم آورده بودند و در طول خلافت 13 ساله عثمان، گروهی به ثروت های سرسام آوری رسیده بودند که تنها فهرست دارایی های ثروت آنان انسان را مبهوت می سازد. به عنوان نمونه به ثروت دو صحابی به نام زبیر و طلحه اشاره می کنم”
محدثان مانند بخاری و غیره، ارثیه نقدی زبیر را 59 میلیون و هشتصد هزار گزارش کرده اند. (1) درست روشن نیست که مقصود از این رقم درهم است یا دینار.
او به تنهایی در مدینه یازده خانه، در بصره در خانه، در کوفه یک خانه و در مصر یک خانه داشت. همچنان که برای او مزارعی در مصر، اسکندریه، کوفه و بصره بود.
مسعودی می گوید: او مالک هزار اسب و هزار بنده و هزار کنیز بود و درآمد او از عراق، هر روز به هزار دینار می رسید.
درآمد طلحه از مزارع عراق میان چهارصد هزار الی پانصد هزار دینار بود. (2)
زراندوزی در انحصار این دو نفر نبود، بلکه حاشیه نشینان خلافت اسلامی از اموی ها و قرشی ها همگی ثروت های کلانی را برای خود اختصاص داده بودند، مانند:
1- عبدالرحمن بن عوف
2- سعد بن ابی وقاص
3- یعلی بن امیه
4- زید بن ثابت
5- ابوسفیان
6- مروان بن حکم
و بالاتر و برتر از همه زراندوزان، خود خلیفه بود. در حالی که گروهی از صالحان، مانند: ابی ذر غفاری، عمار یاسر و عبدالله بن مسعود در کمال عسرت زندگی کرده و به خاطر درگیری های لفظی با خلیفه به ضرب و شتم و یا تبعید محکوم شدند.
بیعت کنندگان با امام علیه السلام خواهان تعدیل ثروت و بازگردانیدن این ثروت های بادآورده به بیت المال بودند.
اکنون امام در مقابل چنین مشکل بزرگی قرار گرفته بود، از طرفی صاحبان ثروت، از یاران به نام پیامبر صلی الله علیه و اله و در پوشش صحابه برای خود قدرت و مقامی داشتند و از طرف دیگر این ثروت های عمومی که بدون جهت در اختیار این افراد قرار گرفته است باید به بیت المال برگردد-لذا-امام در دومین روز خلافت رو به مسلمانان کرد و چنین گفت:
«والله لو وجدته قد تزوج به النساء، و ملک به الاماء، لرددته فان فی العدل سعهً و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق»(3)
به خدا، اگر ببینم که بیت المال به مهر زنان یا بهای کنیزکان رفته باشد، آن را باز می گردانم که در عدالت گشایش است و آن که عدالت برای وی سخت باشد، ستم برای او سخت تر خواهد بود.

بدعت های نوظهور در پیکر دین اسلام
از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تا روزی که امام علیه السلام به قدرت ظاهری رسید، بدعت های فراوانی بر پیکر اسلام بسته شده و حالت عادی به خود گرفته بود و امام ناچار بود پیکر اسلام را از این بدعت ها پیراسته سازد. برخی از بدعت ها آنچنان حال و هوای دینی به خود گرفته بود که آن را «بدعت حسنه» می خواندند. اینک به برخی از این بدعت ها اشاره می کنیم:
الف) پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نمازهای مستحبی شب های ماه رمضان را به طور فرادی می خواند و این سنت تا چند سال بعد از خلافت عمر ادامه داشت ولی بر خلاف انتظار در نیمه های خلافت عمر به صورت جماعت خوانده می شد، و هدفی که از نمازها منظور بود منتفی گردید و هدف این بود که مسلمانان این نوع نمازها را در خانه های خود میان زن و فرزند خویش به جا بیاورند، در آنان روح عبادت و پرستش پدید آورند و سرانجام به محیط خانه نورانیت بخشند.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
صلاه المرء فی بیته افضل من صلاته فی المسجد الا المکتوبه (4)
مستحب است تمام نمازها در خانه خوانده شود جز فریضه که مستحب است در مسجد خوانده شود.
ب) خلیفه دوم، متعه حج و متعه زنان را تحریم کرد و در عین حال معترف بود که در عصر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر دو مشروع بودند. به مروز زمان، نهی خلیفه در متعه حج بی اثر گشت و هم اکنون حج تمتع در میان همه مسلمانان برگزار می شود ولی نهی خلیفه در متعه نساء به قوت خود باقی مانده و امام می بایست پیکر اسلام را از این بدعت شست و شو دهد.
ج) در تقسیم ارثیه طبق نص قرآنی، اولویت از آن طبقه متقدم است و با وجود طبقه نخست مانند اولاد و پدر و مادر ارث به عمو نمی رسد چنان که می فرماید:
و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله (5)
و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خدا سزاوارترند.
مفسران می گویند ملاک اولویت نزدیکی در قرابت و خویشاوندی است ولی متأسفانه برخلاف این آیه روی عادات جاهلی مسأله «عُصبه» پیش آمد و انسان با داشتن نزدیکی مانند دختر، عمو نیز شریک دختر گشت.
د) بدعت گذاری دین، در سایه یک رشته مقیاس های شخصی و گمان های فردی، منحصر به این موارد نبوده بلکه موارد زیادی را در برگرفته است. از جمله روزه در سفر، اتمام نماز در سفر و غیره که برای خود بحث جداگانه ای دارد.
ه) در دوران عمر در تقسیم بیت المال شیوه ای به کار رفت که پدید آورنده اختلاف طبقاتی وسیعی شد و امام علیه السلام ناچار بود این شیوه نوظهور را که فاصله عظیمی میان صحابه پدید آورده بود، از میان ببرد. بد نیست که به صورت فشرده از این شیوه آگاه شویم:
در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و نیز در زمان خلیفه نخست تا سال پانزدهم یا سال بیستم، غنایم و اموال را ذخیره نمی کردند بلکه فوراً آن را میان مسلمانان به طور مساوی تقسیم می کردند. اما خلیفه دوم دست به تأسیس «بیت المال» زد و برای اشخاص، به حسب مراتب آنان، حقوق تعیین کرد و برای این کار دفتری اختصاص داد. ابن ابی الحدید میزان حقوق گروهی از مسلمانان را چنین می نویسد:
برای عباس، عموی پیامبر هر سال 12000، برای هر یک از زنان پیامبر 10000 و در میان آنان برای عایشه 2000 بالاتر، برای اصحاب بدر از مهاجران 5000 و از انصار 4000، برای اصحاب احد تا حدیبیه 4000 و برای اصحاب بعد از حدبیه 3000 و برای آنان که پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جهاد شرکت کرده بودند 2500 و 2000 و 1500 و 1200 با اختلاف مراتب تعیین شده بود. (6)
عمر مدعی بود که از این طریق می خواهد اشراف را به اسلام جلب کند. ولی در آخرین سال از عمر خود می گفت که اگر زنده بماند همان طور که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اموال را به طور مساوی تقسیم می کرد او نیز به طور مساوی تقسیم خواهد کرد. (7)
این کار عمر، پایه اختلافات طبقاتی در اسلام شد و در دوران عثمان شکاف عمیق تر و اختلاف شدیدتر گردید.
علی علیه السلام که وارث چنین محیطی بود و می خواست مردم را به به روش و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگرداند و امتیاز طبقاتی را بدون ملاک از میان بردارد و غنایم را بالسویه تقسیم کند، قهراً با مشکلاتی روبه رو بود و باید با سیاست حکیمانه به رفع آنها بپردازد.
اینها یک رشته دشواری هایی بود که امام در روزهای نخست خلافت خود با آنها رو به رو بود. اکنون ببینیم امام با چه اصولی به پایه های حکومت خود استحکام بخشید و چگونه توانست که پرتوی از عصر رسالت بر حکومت خود بتابد. اصول سیاست های امام را از دو راه می توان به دست آورد:
الف) از نامه هایی که به والیان و استانداران نوشته است و بالاخص نامه مفصلی که به مالک، آنگاه که او را به فرمانروایی مصر معین کرد، نوشت.
ب) کشف اصول سیاسی امام از سیره عملی او، و این خود راهی است که کم تر به آن توجه شده است. در حالی که نخست، بیشتر مورد توجه بود خصوصاً نامه امام به مالک مورد نظر سیاستمدان جهان می باشد، ولی ما از بررسی زندگی امام بر یک رشته محورهایی دست یافتیم که می تواند مکمل راه نخست باشد، اما در عین حال، گاهی نیز از نامه امام بهره می گیریم.

تفسیر سیاست
سیاست در لغت به معنی «پاسداری ملک» «نگهداری قدرت» و «حراست از کشور» است. ولی چیزی که مهم است آشنایی با اصولی می باشد که تدبیر و پاسداری بر آن استوار است.
اصولی که امام علیه السلام از آن پیروی می کرد همگی تحت پوشش ارزش های اخلاقی و اصول انسانی قرار داشت و بر اساس عدل و دادگری استوار بود و هر نوع دگرگونی در کشور از این اصول سرچشمه می گرفت و امام کراراً این اصول تأکید می کرد و هر نوع اداره کشور را بر غیر این اصول نفی می نمود؛ زیرا او به آینده کشور فکر می کرد نه به بقای قدرت و سلطه خویش و هر نوع اداره کشور را بر غیر این اصول نفی می نمود.
چه بسا ممکن است سیاستمداری از طریق مکر و خدعه و فریب مردم، قلوب و دلها را متوجه خود و در نتیجه یک نوع آرامش نسبی بر کشور حکم فرما سازد، ولی از آنجا که ظاهرسازی و تزویر اثر موقت دارد و همیشه نمی تواند کارساز باشد، امیرمؤمنان علیه السلام از سیاست های مزورانه سیاسیکاران، پیوسته نقد می کرد و می فرمود: هیهات! لولا التقی لکنت ادهی العرب (8)
اگر پارسایی نبود من داهی ترین و زیرک ترین عرب بودم.
در حدیث دیگر، انگشت روی سیاست های خادعانه معاویه می نهد و می گوید:
والله ما معاویه بادهی منّی، و لکنه یغدر و یفحر، و لا کراهیهُ الغدر لکنت من ادهی الناس. و لکن کل غدرهٍ فجرهٌ و کل فجره کفره، «و لکل غادرٍ لواءٌ یعرف به یوم القیامه» و الله ما استغفل بالمکیده و لا اُستغمز بالشدیده. (9)
به خدا سوگند معاویه زیرک تر از من نیست لکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی، ناخوشایند نبود کسی از من زیرک تر نبود. اما پیمان شکنی انسان را به گناه برمی انگیزد و هرچه گناه برانگیزد، دل را تاریک می سازد و در رستاخیز برای پیمان شکن درفشی است افراخته و او بدین درفش شناخته می شود به خدا مرا با فریب غافلگیر نتوانند کرد و با سخت گیری ناتوانم نخواهند ساخت.
با توجه به مفهوم سیاست نزد امام علیه السلام اکنون به برخی اصول آن که غالباً متخذ از «سیره» او است اشاره می کنیم:

صدق محوری
راستگویی و درستگویی، یک ارزش اخلاقی است که هیچ گروهی در اصالت آن تشکیک نمی کند و راستگویی از یک سیاستمدار، مطلوب تر از هر چیزی است.
سیاست علی علیه السلام را از دوران جوانی تا لحظه شهادت، صدق و صفا و درست گویی و درست گفتاری تشکیل می داد، و او لقب «صدیق اکبر» را از پیامبر دریافت کرده بود.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی بن ابیطالب علیه السلام نخستین کسی است که به من ایمان آورد، و نخستین کسی است که در روز رستاخیز با من دست می دهد و او «صدیق اکبر» است و فاروق امت، حق و باطل را از هم جدا می سازد. (10)
امام این اصل را از نخستین دوران حیات سیاسی خود تا لحظه شهادت رعایت می کرد و گاهی به قیمت راستگویی، خلافت ظاهری را با مشکل روبه رو می ساخت.
کافی است که بدانیم پس از مرگ خلیفه دوم، شورای شش نفری که از اعضای آن خلیفه سابق تعیین کرده بود، برای تعیین جانشین تشکیل شد که اعضای آن عبارت بودند از: علی بن ابیطالب علیه السلام، عثمان بن عفان، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله.
طلحه به نفع عبدالرحمن کنار رفتند و سرانجام از اعضای شورا سه تن باقی ماندند که هر کدام دارای دو رأی بودند و پیروزی از آن کسی بود که یکی از آن سه نفر، به او تمایل نشان دهد. در این هنگام عبدالرحمن رو به علی علیه السلام و عثمان کرد و گفت: کدام یک از شما حاضر است حق خود را به دیگری واگذار کند و به نفع او کنار رود؟ هر دو سکوت کردند و چیزی نگفتند. عبدالرحمن ادامه داد: شما را گواه می گیرم که من خود از صحنه خلافت بیرون می روم تا یکی از شما را برگزینم. پس رو به علی علیه السلام کرد و گفت: با تو بیعت می کنم که بر کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عمل کنی و از روش شیخین پیروی نمایی. علی علیه السلام آخرین شرط او را نپذیرفت و گفت: من بیعت تو را می پذیرم، مشروط بر اینکه به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علی و آله و طبق اجتهاد و آگاهی خود عمل کنم.
چون عبدالرحمن از علی علیه السلام جواب منفی شنید، در خطاب به عثمان همان سخن را تکرار کرد. عثمان فوراً گفت: آری، یعنی پذیرفتم و خلافت به نام عثمان تمام شد.
در اینجا کافی بود علی علیه السلام به صورت صوری، شرط یاد شده را بپذیرد ولی سپس زیر پا نهد، همچنان که عثمان چنین کرد او هرگز به سیره شیخین رفتار ننمود و خویشاوندان خود را بر مسلمانان مسلط کرد.
بگذریم از اینکه این شرط کاملاً بی ارزش بود و به قول یک عالم سنی-یعنی جسن فرحان مالکی (11)- سیره شیخین اگر مطابق کتاب و سنت است طبعاً شرط یاید خواهد بود و در غیر این صورت بی ارزش است ولی در عین حال امام به قدری به گفتار خود پایبند بود که حتی در این مورد نیز بر خلاف ارزش (صدق و درستکاری) گام بر نداشت.
فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.

پی‌نوشت‌ها:

1. فتح الباری، 6، ص 233.
2. مروج الذهب، ج2، ص 350.
3. نهج البلاغه، خطبه 15.
4. کتاب الخلاف، کتاب الصلاه، مسأله 286.
5. سوره انفال، 75.
6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص 154.
7. همان: 143/2.
8. غررالحکم، شماره 10041، کافی، کلینی، ج8، ص 24.
9. نهج البلاغه الخطبه 200، منابیع الموده ج1، ص 454، المعیار و الموازنه ص 166.
10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص 257، اسد الغابه، ج5، ص 287.
11. در مصاحبه با خود مجله … شماره … .
منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید