مسأله عدالت از قدیم الایام، جزء مهمترین دغدغه های بشری بوده و از اساسی ترین مباحث ادیان الهی و اندیشمندان شمرده شده و از مهمترین معیارهای ارزشگذاری و فضیلت فرد و جامعه انسانی است.عدالت از جمله ضروریات عالم هستی است و قوانین و سنن الهی بر این اساس قرار داده شده است و انسان بدون آن به سعادت تام و کامل نائل نمی شود و جوامع بشری و قدرتهای سیاسی بدون آن، دوام نمی آورند.با توجه به پیچیدگی مفهوم عدالت و تعریفهای مختلفی که در فرهنگها و اندیشه های گوناگون نسبت به این واژه، ارائه شده است، در این مقاله سعی شده تعریفی منطبق بر معنای لغوی و مطابق با فرهنگ اسلامی ارائه شود .آن تعریف به این صورت است که عدل و عدالت، به معنای «قرار دادن هر چیزی، در جایگاه خویش و اعطاء هر صاحب حقی، حق خودش را » می باشد و طبق این تعریف برخلاف نظر عوام که عدل را معادل مساوات می دانند گاهی عدالت ملازم مساوات است و گاهی مقتضی عدم مساوات است؛ به عبارت دیگر مساوات گاهی عین عدل است و گاهی عین ظلم و ستم؛ چرا که عوامل تأثیرگذاری بر حقوق طبیعی افراد وجود دارد که گاهی باعث سلب حق طبیعی انسان می گردد و در عین حال، در هیچ نظام حقوقی، ظلم محسوب نمی گردد. مثل قاتلی که حق حیات و یا آزادی او به دلیل این عمل قبیح از او گرفته می شود. این عوامل در لسان قرآن کریم و روایات، شامل ایمان و کفر، علم و جهل، طهارت و خباثت، تقوا، جهاد، تلاش و نیکی و بدی می گردد. البته میزان تأثیرگذاری این عوامل بحثی است که بایستی در جایگاه خویش، مورد ارزیابی قرار گیرد.اندیشه نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) مبتنی بر عدالتخواهی بود و آن را در عمل و در اوج قدرت بارها به کرات نشان داد.آن بزرگوار، عدالت را در کلام و خطابات خویش مورد تأکید قرار می داد و بر اساس آن، پیمان می بست و مبتنی بر عدل و انصاف، رفتار می نمود.در قضاوتها، راه عدل و داد پیش می گرفت و در رعایت حقوق دیگران، از آن عدول نمی نمود.بر اساس عدالت و انصاف، بیت المال را تقسیم می نمود و بر همین اساس، کار نیک را اجر می نهاد و نیکوکار را تشویق می نمود.خلاصه آنکه، نه تنها عدالت در حکومت نبوی، جایگاه رفیعی داشت که عدالت، بنیان و اساس حکومت نبوی بود و همین پایه و اساس بود که باعث شد امت اسلامی در میان امم زمان خویش بدرخشد و به سرعت گسترش یابد.
مقدمه:
مسأله عدالت، از دیرزمان جزء مهمترین آرمان آدمی و اساسی ترین مباحث و دغدغه های ادیان الهی و اندیشمندان سیاسی بوده است.به علاوه، گرایش به عدل و عدالتخواهی نه صرفاً به عنوان یک خواسته انسانی که شأنی از شئون فطری و عقلی اوست که انسانیتش بدون آن معنا نمی یابد. در باور همگانی، روابط و مناسبات افراد و گروهها، قوانین و مقررات جامعه و نیز نهادهای اجتماعی باید عادلانه باشد.مقررات و الزامات اجتماعی، آنگاه از مشروعیت عمومی برخوردارند که بر اساس عدالت بوجود آمده و بر این مبنا، اجرا شوند و یا با عدالت منطبق باشند، هرچند بر این پایه مقدس بنا نشده باشند؛ چرا که عدالت نه تنها در مورد فرد و کنش فردی که در مورد جمع و رفتار جمعی نیز معیار ارزشگذاری و فضیلت است. بحث و بررسی درباره عدل و قسط، ماهیت و چگونگی آن و نیز نحوه تحقق و اجرای آن در جوامع بشری به صورت عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و نیز در نفوس انسانی به صورت عدالت اخلاقی – فردی – همیشه از ضروریات اولیه زندگانی بشر محسوب می شده، بگونه ای که در میان مباحث فلاسفه یونان باستان و اندیشمندان کهن و نیز در میان کتب مقدس با وجود تحریفهای واقع شده در آنها، هنوز هم رگه هایی از مباحث عدالت را می توان یافت.با نگرشی به متون مقدس و نیز تاریخ ادیان الهی در می یابیم که تحقق عدل و قسط در جامعه از اهداف والای رسولان الهی علیهم السلام بوده است.«لقدارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزات لیقوم الناس بالقسط ما رسولان خدا را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند. »(1)این امر آنچنان ضرورت داشته که نه تنها در نزد عموم مردم، از مشروعیت و مقبولیت برخوردار است که از مشروعیت الهی نیز بی نصیب نبوده و در میان فرامین الهی قرار گرفته است.«قل امر ربی بالقسط…
بگو پروردگارم امر به عدالت کرده است … »(2)
و لذا این مسأله از امهات مسائل اندیشه سیاسی – بطور عام – و فلسفه سیاسی – بطور خاص – در جهان اسلام، غرب و شرق است.از آنجا که پیامبر عظیم الشأن اسلام صلوات الله علیه و آله، از آن دسته برگزیدگان عالم بوده که علاوه بر تبلیغ و ترویج دین الهی، مجری آن نیز بوده و گفتار و کردار و حتی نگاه و اشاره آن حضرت، منطبق بر وحی الهی و بدون تخطی از فرامین و نواهی الهی بوده است، بر این امر مهم همت گماشته و در دوران حکومت پرخیر و برکت خویش و در عین حال پرفراز و نشیب، عدالت را محور اساسی فعالیت سیاسی خویش قرار داد.در این مقاله سعی بر این است که با پرداختن به مفهوم عدالت در فرهنگ اسلامی و ضرورت وجود آن در جامعه بشری و بلکه نظام هستی با ذکر برخی موارد نقل شده از کتب تاریخ و روایات معصومین علیهم السلام نقش این امر مقدس را در زوایای مختلف حکومت نبوی به صورت مختصر بیان نمائیم که تفصیل این امر، بررسی تمام زوایای حکومت نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) که در کتب تاریخ و احادیث اهل بیت طاهرین موجود است را می طلبد که از ظرفیت این مقاله خارج است.
1:ضرورت عدالت:
باید دانست که عدالت محور و بنیان خلقت و وجود را تشکیل داده و باری تعالی آسمانها و زمین را بر اساس آن، استوار نموده است؛ چه، پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله فرمودند: «بالعدل قامت السموات و الارض» (3)
آسمانها و زمین بر اساس عدل، استوار شدند
توازن و تعادل و تناسب در خلقت جهان و قرار گرفتن موجودات و اشیاء و ذرات عالم هستی در جایگاه شایسته خویش نشان از آن دارد که بنای عالم بر اساس عدل، استوار است.«سَبّح اسم رَبّک الاَعْلی الذی خَلَقَ فَسَوّی
منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را! همان خداوندی که آفرید و منظم کرد»(4)
به تعبیر علامه طباطبائی (ره)، تسویه در اینجا قرار دادن هر عضوی از اعضای یک شیء به صورت مساوی است، بگونه ای که هر یک از اعضاء در جایگاهی که شایسته آن است و موجب اعطای حق آن عضو می گردد قرار گیرد.(5) و این همان مفهوم عدل است که در جای خویش خواهد آمد.خلقت آدمی از این قاعده کلی مستثنی نبوده و آفرینش او بر اساس عدل و اعتدال صورت پذیرفته است.«یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم . الذی خلقک فسواک فعدلک
ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟! همان خدایی که تو را آفرید و سامان داد و منظم ساخت»(6)
نه تنها آفرینش بر اساس عدالت استوار گشته که قوانین و کلمات جهان هستی نیز بر همین پایه و اساس تحقق یافته است.«وَ تَمَّتَ کلمهُ ربّک صدقاً و عدلاً لامبدل لکلماته و هو السمیع العلیم
و کلام پروردگار تو با صدق و عدل به تمام رسید؛ هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد؛ و او شنونده داناست»(7)
عدالت در بعد فردی، در نظام اخلاقی ارسطو و افلاطون – دو فیلسوف مشهور یونانی – بعنوان یک فضیلت اخلاقی شمرده شده است و از آنجا که در همین نظام اخلاقی، فضیلت کیفیتی نفسانی است که سعادتمند شدن انسان، الزاماً در گرو پیدایش آن در جان و روح آدمی بوده و افعال او برخاسته از همان فضائل درونی می باشد، از این رو انسان سعادتمند الزاماً باید انسان عادلی باشد وگرنه به کمال سعادت دست نیافته ودر فضائل انسانی، باز مانده است.(8)در جوامع بشری نیز، عدالت مولد استقامت، برابری، اعتدال و آزادی است. فقدان عدالت در جامعه، باعث پیدایش تبعیض، ستم و فساد و فقدان و فاق عمومی شده و در نتیجه، جامعه سالم تبدیل به جامعه ای مبتنی بر نابرابری و تبعیض گشته و آن را ناهمگون می سازد.جامعه ای که از تبعیض و بی عدالتی آکنده گردد به سوی از هم پاشیدگی و اضمحلال می رود. تا آنجا که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که:«الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم»(9)
حکومت با کفر می ماند، اما با ظلم ماندنی نیست.
به عبارت دیگر، قوام قدرت سیاسی و حکومت، مبتنی بر عدالت بوده و بدون آن، خیمه حکومت، فروخواهد ریخت، هرچند رنگ دینی و مذهبی به خود گرفته باشد. در این رابطه امیرالمومنین فرمود:«اعدل تدم لک القدره»(10)
عدالت و دادگری کن تا قدرت برای تو پاینده بماند.
عدالت بنیادی است که چونان ستون خیمه، حکومتها را مقتدرانه نگه داشته است و هیچ چیز دیگری همچون عدالت نمی تواند، مایه، قوام و بقاء حکومتها گردد. از علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود:«ماحصن الدول بمثل العدل»(11)
به چیزی مثل عدل دولتها نگه داشته نشده است.
عدالت اجتماعی آنچنان تأثیری در جامعه ایجاد می کند که نتیجه آن بی نیازی از شجاعت دلیرمردان کارزار است. حکومتی که اساس آن عدالت باشد، هیچ شخصی برای گرفتن حق خویش نیازی به اعمال زور و قدرت ندارد ونیز جامعه ای که در آن عدل و انصاف – که تعبیر دیگر عدل است – حکمفرما باشد، چنان همبستگی و الفتی از درون پیدا می کند که هیچ نیروی بیگانه ای نخواهد توانست، در آن نفوذ نماید: چنانچه امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند:«الانصاف یألف القلوب»(12)
عدل وانصاف دلها را ألفت داده و پیوند می زند.
همانطور که نگهدارنده مردم است و نظام بخش حکومت؛ چه اینکه از علی علیه السلام نقل شده که فرمودند:«العدل نظام الإمره»(13)
عدل و داد نظام بخش حکومت است.
و باز از ایشان منقول است که:«العدل قوام الرعیه» (14)
عدل و قسط نگه دارنده مردم است.
از این رو، امیر مؤمنان –علی علیه السلام – فرمود:«العدل افضل من الشجاعه لِاَنّ الناس لو استعملوا العدل عموماً فی جمیعهم لاستغنوا عن الشجاعه»(15)
عدل و داد برتر از شجاعت است؛ زیرا اگر مردم همگی عدل و انصاف را در همه کارها بکار می گرفتند، از شجاعت بی نیاز می شدند.
حال، با توجه به آیات شریفه قرآن کریم و سخنان حکیمانه پیامبر اعظم و ائمه طاهرین – علیهم صلوات الله – این نتیجه، بدست می آید که عدل – چه تکوینی باشد و چه تشریعی- و عدالت – چه فردی باشد و چه اجتماعی – ضرورت وجودی داشته و تمام موجودات عالم، مخصوصاً انسان و جوامع بشری به این مهم نیازمندند، تا در پرتو آن به سعادت خویش نائل گشته و یا به دوام خویش ادامه دهند و از فنا و نابودی، مصون و محفوظ بمانند.
2:مفهوم عدالت:
عدالت به رغم آنکه از مأنوسترین اصطلاحات بوده و بر ضرورت وجود و زیبائی آن، باور همگانی وجود دارد، باز از پیچیده ترین واژه ها شمرده شده و از پرنزاعترین مفاهیم در طول تاریخ می باشد.ابهام در فهم آن و یا در نحوه تطبیق آن بر مصادیق، گاهی، انسان را آنچنان در تنگنای باور و عمل قرار می دهد که یا با توجیهات عقلی، راه تردید را بر زیبائی و ضرورت وجود آن پیماید و یا از طریق وسعت مفهومیش، سعی در تبیین و توضیح مجدد چیستی آن نماید.این ابهام مفهومی راه را بر قدرتمندان ستمگر بازگذاشته تا ظلم و جور خود را تحت عنوان عدل و عدالتخواهی به پیش ببرند و با توجیهات مختلف، انسانهایی که در تحت سیطره خویش قرار داده اند را ساکت نگه دارند، غافل از اینکه خورشید حق و حقیقت تا ابد پشت ابر سیاه توجیهات غیرمعقول و نابخردانه قرار نخواهد گرفت و روزی طبل رسوائی آنان به صدا درخواهد آمد.عدالت در لغت مترادف عدل(16) است و عدل، همعنای انصاف(17) و قسط(18) و داد(19) نامیده شده و ضد بیداد، جور، ظلم و ستم(20) معرفی شده است.
جرجانی گوید:«عدالت در لغت ، استقامت باشد و در شریعت عبارت از استقامت بر طریق حق است به اجتناب از آنچه محظور است در دین .»(21)دهخدا، عدل را این گونه تعریف نموده:عدل: امری بین افراط و تفریط، مساوات در مکافات به نیکی، نیکی و به بدی، بدی؛ داوری به حق …(22)ابن منظور بیان داشته:«العدل، هو الذی لایمیل به الهوی فیجور فی الحکم؛ العدل: الحکم بالحق» (23)عدل، چیزی است که به واسطه آن هوای نفس میل به کجی و انحراف پیدا نمی کند تا در حکم ظلم و ستم روا دارد؛ عدل: حکم نمودن به حق است.صاحب غیاث اللغات، انصاف را اینگونه تعریف کرده:«انصاف: نصف کردن و برابر داشتن که بر هیچ طرف زیادی نشود.»(24)دهخدا در تعریف جور بیان داشته:«جور: میل کردن از راستی در راه، ستم کردن در حکم»(25)و نیز ظلم را که مترادف جور است این گونه تعریف نموده:«ظلم: به ناجایگاه نهادن چیزی را. وضع شیء در غیر موضع خود»(26)و از آنجا که عدل، مقابل ظلم است؛ پس عدل و عدالت یعنی قرار دادن هر چیزی در موضع و جایگاه خویش است، چنانچه امیرالمؤمنین بر این معنی صحه گذارده و در جواب کسی که پرسید: آیا جود بهتر است یا عدالت؟ فرمودند:«عدل، بهتر است از جود، به دلیل این که عدل، هر چیزی را در جای خود قرار می دهد، اما جود و بخشش امور و جریان آن را از محل و مجرای خودش خارج می کند.»(27)
در نتیجه عدل، به طور مطلق، به معنای مساوات نیست، مخصوصاً آنجایی که پای حقوق اکتسابی از طریق همچون نیکوکاری و علم آموزی در میان باشد؛ چه اینکه امیرالمؤمنان –علی علیه السلام – در نامه معروف خود به مالک اشتر فرمود:«و لا یکونن المحسن و المسیء عندک بمنزله سواء»(28)هرگز نباید نیکوکار و بدکار در نزد تو یکسان بوده و در یک رتبه باشند.گرچه آنجایی که حقوق طبیعی افراد در میان باشد، اقتضای عدالت، مساوات بین افراد است چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه خود به یکی از کارگزاران خود اینگونه نوشته است:«و آس بینهم فی اللحظه و النظره و الأشاره و التحیه …» (29)… و در نگاه و اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همگان یکسان باش …
با توجه به آنچه بیان شد، بهترین و جامعترین و در عین حال واضح ترین تعریف برای عدل و عدالت این است که:العدل، وضع کل شیء فی موضعه واعطاء کل ذی حق حقه عدل، قرار دادن هر چیزی در جایگاه خویش و اعطاء هر صاحب حقی، حق خودش را می باشد.با توجه به مفهوم فوق از عدالت، طبق آنچه از کتب لغت و فرمایشات علی علیه السلام بدست آمده بهتر می توان جایگاه عدالت را در سیره حکومتی بنی اکرم صلوات الله علیه و آله تشخیص داد.
3:رابطه عدالت و حقوق انسان: (30)
این مبحث از این جهت، حائزاهمیت است که حقوق انسان با عدالت رابـطه در هم تنیده و تنگاتنگی دارد، به گونه ای که عدم تبیین حقوق انسان، موجب اشتباه در مصادیق عدالت شده و باعث گشته، آنچه عین ظلم است به نام عدل و عدالت، معرفی گردد و مورد تقدیر و ستایش قرار گیرد و برعکس، عدالت، عنوان ظلم بخود گیرد و مورد مذمت قرار داده شود.از آنجا که حقوق اسلام بر پایه عدالت بنا شده است در جایی که پای حقوق اکتسابی به میان آید، مساوات غیرمنطقی، مخالف عدالت و مردود می باشد؛ چرا که حقوق به دو دسته تقسیم می گردد.1- حقوق طبیعی و ذاتی که موهبتی است خدادادی2- حقوق اکتسابی که توسط آدمی با تلاش و جدیت بدست می آید.اسلام، اگر امتیازات موهوم ظاهری را ملغی اعلام نموده، در عوض فضائل و ارزشهای والای انسانی را ملاک برتری دانسته است.پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) پس از فتح مکه در سخنرانی با شکوه خود در مسجدالحرام فرمود:«ایها الناس، ان الله قد اذهب عنکم نخوه الجاهلیه و تفاخر ها بآبائهاالا انکم من آدم (علیه السلام ) و آدم من طینالا ان خیر عبادالله عبد اتقاه»(31)ای مردم! همانا خداوند افتخارهای دوران جاهلیت و مباهات به انساب را از میان شما برداشت.آگاه باشید که شما از آدم (به وجود آمده اید.) و او نیز از گِل (آفریده شده است)بهترین مردم کسی است که تقوای الهی داشته و خدا ترس باشد .هیچ مکتب حقوقی را نمی توان یافت که حقوق طبیعی انسان را بدون در نظر گرفتن اعمال و رفتار اکتسابی او، ارزیابی نماید.بهترین دلیل بر لزوم ایجاد محرومیت در حقوق طبیعی و ذاتی، وضع مجازاتها در نظامهای حقوقی است که در پاره ای موارد اعمال می گردد. به عنوان مثال کسی که به دلیل جرمی به زندان می افتد، از آزادی که حق طبیعی اوست و ذاتاً آزاد آفریده شده، محروم می گردد و این محرومیت به دلیل رفتار ارادی اوست و عدم تساوی او با دیگران نه تنها ظلم نیست که عین عدالت است.قاتل به قصاص محکوم می گردد و از حق حیات که حق طبیعی اوست بدلیل از بین بردن حق حیات دیگری محروم می ماند.بنابراین، حقوق طبیعی انسان، حتمی و غیرقابل تغییر نمی باشد.آنچه بایستی از لحاظ حقوقی بررسی گردد، یکی عوامل تأثیرگذار بر حقوق طبیعی است و دیگر مبنای تأثیرگذاری است و ثالثاً دامنه این تأثیرگذاری می باشد.موارد زیر از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر حقوق طبیعی هستند که به تناسب مورد، در افزایش و یا کاهش حقوق انسان، مؤثر می باشند.1- ایمان و کفر … افمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لایستوون(32)2- علم و جهل … قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون …(33)3- طهارت و خباثت … قل لایستوی الخبیث و الطیب …(34)4- تقوا و ورع … ان اکرمکم عندالله اتقیکم (35)5- جهاد ومبارزه…لایستوی القاعدون من المؤمنین غیر أولی الضرر و المجاهدون فی سبیل الله باموالهم و انفسهم…(36)6- نیکی و بدی 000 و لایکونن المحسن و المسیء عندک بمنزله سواء(37)7-تلاش و جدیت 000 و ان لیس للانسان الا ماسعی(38)مبنای تأثیرگذاری بر حقوق طبیعی در اسلام، بر دو محور حقیقت و عدالت دور می زند. وقتی حق و عدل، مبنای تأثیرگذاری قرار گیرد، آنوقت است که می توان عوامل تأثیرگذار بر حقوق انسان را مشخص نمود و با تعیین این عوامل، دامنه تأثیر آنها را مورد ارزیابی قرار داد.از آنجا که هدف این مقاله بررسی و نقد و نظر در این رابطه نمی باشد و صرفاً به جهت آگاهی اجمالی خواننده مطرح گردیده است، از بررسی تفصیلی این بحث ، صرفنظر می نمائیم.عدالت در اندیشه پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله):انسانها در اصل آفرینش هیچ گونه تمایزی با یکدیگر ندارند و همه بندگان خدا می باشند. خلقت واحد ایجاب می کند کهافراد بشر دارای منزلتی برابر بوده و تمایزات نژادی، وراثتی، اقلیمی و … نتواند و نباید بر این منزلت برابر خدشه وارد سازد و حقوق مسلم آنها را سلب نماید.پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) اینگونه می اندیشید همانگونه که امیرالمؤمنین در توصیف آن حضرت بیان نمود:«صاروا عنده فی الحق سواء»(39)همگان در نزد او در حق مساوی بودندپیامبر گرامی اسلام، در سخنرانی خویش که در مسجد ایراد فرمود، در این رابطه چنین فرمود:«ان الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربی علی العجمی و لا للاحمر علی الاسواء الا بالتقوی »(40)همانا مردم از زمان حضرت آدم تا کنون مانند دانه های شانه مساویند و عرب بر عجم و سرخ بر سیاه هیچ برتری ندارند،مگربه تقوی (ملاک فضیلت تقوا و پرهیزگاری است.آن بزرگوار در اوج قدرت و در حالی که حکومت را در قبضه خویش داشت، از اندیشه والای خود عدول ننموده و خود را در زمره انسانهای عادی قرار می داد و رفتار و منش برتری جوئی نسبت به مردم را از خود دور ساخته بود؛ همانگونه که امیرالمومنین – علی علیه السلام – در مکاتبه ای به سران سپاه خویش اینگونه ابلاغ نمودند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِی أَنْ لَا یُغَیِّرَهُ عَلَى رَعِیَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ وَ لَا طَوْلٌ خُصَّ بِهِ وَ أَنْ یَزِیدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ»(41) اما بعد؛ پس همانا بر سرپرست و زمامدار است که فضلی که شامل حال او گشته و مقامی که به او اختصاص داده شده او را نسبت به مردم و زیر دستان دگرگون نسازد و آنچه از نعمتهائی که خداوند برای او تقسیم نموده است او را به بندگانش نزدیکتر نماید وعطوفتش را نسبت به برادرانش زیادتر نماید.در همین رابطه نقل نموده اند که مردی هراسان و لرزان به مجلس نبی اکرم صلی الله علیه و آله درمی آید. نبی اکرم صلی الله علیه و آله( با دیدن این منظره ) از فرط عدالت و رحمت واسعه خویش به او می فرماید:«هون علیک فانی لست بملک انما انا ابن امراه من قریش کانت تاکل القدید »(42)بر خود آسان گیر؛ زیرا من پادشاه نیستم بلکه جز این نیست که من ]چون تو[ پسر زنی هستم از قریش، که از قدید (گوشت خشکیده) تغذیه می کرد.نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله امتی را که از فریاد زدن عاجز باشد را محکوم به نابودی دانسته و فرمودند:هر زمان که امت من از بانگ زدن بر روی ستمگر عاجز شود (نتواند فریاد بزند ای ستمگر) پس باید با آن وداع کرد.(43)در حکومت نبی اکرم صلوات الله علیه و آله مواردی را می توان یافت که مردم براحتی، صدای اعتراض خود را به گوش پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله می رساندند و حتی بعضی ازآنها، با درشتی آن را ابراز می داشتند. نمونه زیر از این قبیل است.در هنگام تقسیم سهام هر یک از اصحاب، عربی از بنی تمیم به نبی اکرم صلی الله علیه و آله گفت: عدالت را بکار بند یا رسول الله!ایشان در جواب آن شخص، اینچنین جواب فرمودند:
«ویلک و من یعدل اذا لم اعدل؟ قد خبت و خسرت ان لم اکن اعدل»(44)وای بر تو؛چه کسی عدالت می ورزد، اگر من عدالت نورزم. به تحقیق که اگر عدالت نورزم محروم و زیانکار می گردم. به دنبال این اعتراض، عمر از رسول خدا صلی الله علیه و آله اجازه خواست که گردن آن معترض را بزند؛ ولی آن حضرت او را منع نمودند. (45)همین اطمینان خاطر آن اعرابی صحراگرد و برخورد ملایم آن حضرت ، عدالت حضرت را به بهترین شکل به نمایش می گذارد؛ وگرنه یک اعرابی چگونه به خود اجازه می دهد چنین جسارتی نماید و در عوض جوابی با متانت دریافت دارد؟!جایگاه عدالت در حکومت نبوی قبل از این که وارد این بحث شویم، لازم است این نکته را یادآور شویم که سنت رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) که در میان علمای شیعه و سنی، بدون اختلاف یکی از مدارک احکام بود و دارای حجیت شرعی می باشد، دارای سه بعد است.
1- کلام و گفتار رسول اکرم صلوات الله علیه و آله
2- فعل یا کردار و مشی نبی اکرم صلوات الله علیه و آله
3- تقریر و امضاء نمودن قولی یا فعلی از ناحیه آن حضرت
البته در تعمیم سنت نبوی در میان علمای شیعه و سنی، اختلافاتی است که مورد بحث این مقاله نمی باشد.. (46)در این مقاله، از هر بعدی، نمونه هایی در رابطه با عدالت، ذکر می گردد.این مقدمه را از این جهت مطرح نمودیم تا خواننده محترم، اعمال و کردار دیگران را که مورد تأیید و رضایت نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) و یا مورد غضب و نارضایتی آن حضرت، قرار می گیرد، جزء سنت نبوی دانسته و آن را بی ارتباط با آن بزرگوار نداند.
1:عدالت نبوی در رفتار
نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) در مدیریت خود، تا آنجا انصاف را نگه می داشتند که حتی در نگاه کردن به اصحاب خویش، مساوات را رعایت می فرمود:امام صادق (علیه السلام) در این رابطه فرمود:«کان رسول الله – صلی الله علیه و آله – یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسویه.» (47)رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) نگاههای خود را میان اصحابش تقسیم می کرد و به این و آن به طور مساوی نگاه می نمود.عدالت رفتاری حضرت، تنها به نگاه ختم نمی شد؛ بلکه در میدان کارزار،نیز بروز می نمود. ایشان برخلاف رهبران مستکبر و مستبد روزگار، نه تنها عادل بود و در حق کسی اجحاف نمی نمود ، که فداکاری نموده و دیگران را بر خود و عزیزانش مقدم می داشت. آن حضرت در میدان نبرد، بجای این که بدن یاران خود را سپر خویش و خویشاوندانش گرداند، نزدیکان خود را سپر بلای یاران خویش می نمود؛ بگونه ای که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:«کان رسول الله (صلی الله علیه و آله) اذا احمر البأس و احجم الناس قدم اهل بیته فوقی بهم اصحابه حر السیوف و الأسنه فقتل عبیده بن الحارث یوم بدر و قتل حمزه یوم احد و قتل جعفر یوم مؤته.پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اهل بیت خود را پیش می فرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید، چنانکه عبیده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته شهید شدند »(48)این چنین روحیه، حتی از عدالت نیز فراتر بوده و به مرحله ایثارگری رسیده، چیزی که نه میان بسیاری از رهبران قدیم و نه در میان زمامداران عصر حاضر، هیچ گاه متداول و مرسوم نبوده و نیست و این نشان از عظمت روحی آن حضرت دارد.توضیح این مطلب را با حدیثی از امیرالمؤمنین، علی علیه السلام آغاز می کنیم که قبلاً نیز اشاره مختصری به آن نمودیم . ایشان در جواب سوالی از برتری عدل یا جود و بخشش فرمودند:«العدل یضع الأمور مواضعها و الجود یخرجها عن جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل أشرفهما و أفضلهما»(49)عدالت ،همه امور را در جایگاه خویش قرار می دهد و جود و بخشش آنها را از جهت و جایگاه خود خارج می سازد و عدالت عموم را مدیریت کننده است و جود در مواقع و جایگاه خاصی قرار دارد؛ پس عدل اشرف و با فضیلت ترین آنهاست .و اما بیان حدیث آن است که شخصی که عدالت می ورزد، به حقوق دیگران تجاوز نمی نماید و اما آنکس که بخشش می کند، فداکاری می نماید و حق مسلم خود را به دیگری تفویض می نماید، پس اگر بخواهیم تنها با معیارهای اخلاقی و فردی بسنجیم ، جود بالاتر است؛ یعنی جود بیش از عدالت نشانه کمال نفس است.ولی جواب امیرالمؤمنین، علی علیه السلام در برتری عدالت به دو دلیل است:1:مفهوم عدل این است که به هر کس مطابق آنچه به حسب کار و استعداد لیاقت دارد ، داده شود؛ چرا که اجتماع بر طبق عدل ، حکم یک ماشینی را پیدا می کند که هر جزء آن در سر جایش قرار گرفته است ؛ اما جود درست است که از نظر صاحب آن فوق العاده ارزشمند است ؛ ولی به هر حال یک جریان غیر طبیعی است.2:عدالت قانونی است عام و مدیر و مدبری است کلی که همچون بزرگراهی است که همه باید از آن عبور نمایند. اما جود یک حالت استثنائی است که نمی شود از روی آن ارزیابی نمود ؛ پس از میان آن دو عدالت شرافت و برتری خاصی است.این گونه تفکر درباره انسان و مسائل انسانی نوع خاصی از اندیشه ای است که بر اساس ارزیابی خاصی شکل گرفته است و ریشه این ارزیابی اهمیت و اصالت اجتماع است.ریشه این ارزیابی آن است که اصول و مبادی اجتماعی بر اصول و مبادی اخلاقی تقدم دارد.؛ آن یکی اصل است و آن دیگری فرع؛ آن یکی رکن است و این یکی زینت و زیور. از نظر علی علیه السلام آن اصلی که می تواند تعادل اجتماع را حفظ نماید و به پیکر اجتماع ، سلامت و به روح اجتماع، آرامش بخشد و همه را راضی نگه دارد، عدالت است ؛ ظلم و تبعیض قادر نیست حتی شخص ستمگر و آن کس که به نفع او ستمگری شده است، راضی و آرام نگه دارد؛ تا چه رسد به ستمدیدگان و پایمال شدگان.(50) با این توضیحات جمع بین عمل رسول اکرم صلی الله علیه و آله و روایت منقول از علی علیه السلام ممکن می گردد و اینکه مشخص می شود که عمل رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله در این مورد خاص بر اساس اصول اخلاقی بوده و از عدالت فراتر می باشد.
2:عدالت نبوی در قضاوت:
پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) در قضاوتهای خویش، با کسانی که دست درازی به اموالمردم نموده ، با قاطعیت برخورد نموده و درمورد متخلفین چه از اشراف و چه فرد عادی، چه از خویشاوندان و چه غریب و ناآشنا را به یک صورت، مجازات می نمود.علی علیه السلام در توصیف آن بزرگوار فرمودند: … و حکمه العدل …(51)از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود:«ام سلمه، همسر پیامبر کنیزی داشت که از اموال قبیله ای دزدی کرد. او را برای اجرای قانون نزد پیامبر آوردند. ام سلمه با آن حضرت سخن گفت و شفاعت کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله ) به وی فرمودند:یا ام سلمه هذا حد من حدود الله عزوجل لایضیعای ام سلمه این حدی از حدود خداوند است که ضایع نمی گردد.و آنگاه دست آن کنیز را برید.»(52)در این رابطه ماجرای دیگری نقل کرده اند که به این صورت است:
پس از فتح مکه، زنی از قبیله بنی مخزوم دزدی کرد، قریش درصدد برآمدند که نزد پیامبر شفاعت کنند. گفتند: چه کسی در این باره با رسول خدا سخن می گوید؟ چون پیامبر را می شناختند، گفتند: چه کسی جز اسامه که مورد علاقه رسول خداست جرأت این کار را دارد؟ پس اسامه را شفیع قرار دادند و او درباره آن زن با پیامبر صحبت کرد. پیامبر سخت خشمناک شد تا جایی که رنگ چهره اش برافروخته گردید.به اسامه فرمود:«آیا درباره حدی از حدود الهی شفاعت می کنی؟»اسامه پشیمان شد و تقاضای بخشش کرد. چون شب شد، پیامبر برخاست و خطبه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:فانما هلک الذین من قبلکم انهم کانوا اذا سرق فیهم الشریف ترکوه و اذا سرق فیهم الضعیف اقاموا علیه الحد و إنی و الذی نفسی بیده لو ان فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها.
همانا پیشینیان شما هلاک شدند، زیرا اگر فردی بزرگ از ایشان دزدی می کرد رهایش می کردند و اگر فردی ضعیف دزدی می کرد، بر وی حد جاری می کردند. سوگند به آن که جانم به دست اوست، اگر فاطمه، دختر محمد نیز دزدی کرده بود، دست او را می بریدم.آنگاه قانون را درباره آن زن بنی مخزوم اجرا نمودند.»(53)با این کار نشان داد که در اجرای عدالت هیچ گاه نمی بایست مسامحه نمود، چرا که بی عدالتی جز به نابودی ملت، به چیز دیگری ختم نخواهد شد. ایشان نابودی بنی اسرائیل معلول همین بی عدالتی اعلام داشته و فرمودند:« انما هلک بنو اسرائیل لانهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع دون الشریف»(54)تنها بنی اسرائیل به این خاطر نابود گشتند که حدود را تنها برای انسانهای پائین و کوچک (در منزلت اجتماعی) جاری می ساختند و در مورد انسانهای شریف(در منزلت اجتماعی) حدود را جاری نمی نمودند.
3:عدالت اقتصادی نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله):
ایشان در تقسیم اموال بیت المال مسلمین، سر سوزنی احجاف به کسی روا نمی داشت.به عنوان مثال ، در جنگ بدر یکی از اسیرانی که به دست مسلمانان افتاد، ابوالعاص، داماد پیامبر و شوهر زینب بود. هنگامی که خبر آزادی اسیران در قبال پرداخت فدیه، به اهالی مکه رسید، زینب که آن روز در مکه به سر می برد، برای آزادی شوهرش گردنبدی را که مادرش – خدیجه- در شب زفاف به او بخشیده بود، فرستاد. پیامبر با دیدن گردنبند، به یاد همسر فداکار خود – خدیجه – افتاد که در سخت ترین لحظه ها، او را یاری می نمود. ولی از آنجا که گردنبند، از اموال مسلمانان به حساب می آمد، برای اینکه رعایت عدالت و انصاف شده باشد و اموال مسلمین محترم شمرده شود، مسئله را با صاحبان حق – مسلمانان – در میان گذارده و فرمودند:«ان رأیتم أن تطلقوا لها اسیرها و تردوا علیها مالها فافعلوا»(55)اگر مایل هستید که اسیرش را آزاد سازید و مالش را به او بازگردانید،پس چنین کنید. این سخن را در حالی بیان فرمود که مال و عرض و قدرت مسلمین، در دستان او بود و تصمیمات او مورد قبول یاران با وفای او قرار می گرفت. با این وجود، حاضر نشد، از پیشوائی خود در جهت منافع خویشاوندانش، قدمی برداشته باشد و حتی در مورد یک گردنبند، از یاران خویش کسب اجازه می فرماید. اصحاب نیز در جواب گفتند:بله یا رسول الله! پس ابو العاص را آزاد ساختند و گردنبند زینب را به او باز گردانیدند.(56)با اینکه پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) بنیان حرکت خود را بر ابطال رسوم جاهلیت و تحقق عدالت در جامعه، قرار داده بود، آنچنانکه امام باقر علیه السلام در مورد ایشان فرمود:«ابطل ما کان فی الجاهلیه و استقبل الناس بالعدل»(57)پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله ) آنچه در جاهلیت(از آداب و رسوم بود) را باطل کرد و در برخورد با مردم از عدالت آغاز کرد.با این وجود، در میان یارانش، کسانی بودند که عقاید جاهلیت، به طور کامل در ذهن آنان پاک نشده بود و پیامبر عظیم الشأن اسلام در رفتار عادلانه خویش، با اینگونه افراد دچار مشکل می شد. نمونه زیر از این قبیل است:بعد از پیروزی سپاه اسلام بر قریش، نوبت به تقسیم غنائم رسید. قانون عدل و انصاف ایجاب می کرد که همه ارتش در آن سهیم باشند؛ زیرا همه در جنگ نقش داشتند و هیچ قسمتی از سپاه، بدون کمک واحدهای دیگر، نمی توانست پیروزی را کسب نماید. از این جهت، پیامبر، غنائم را به طوری مساوی میان سپاه تقسیم نمود و برای کسانی که به درجه رفیع شهادت رسیده بودند، سهمی جدا نمود و به بازماندگان آنها پرداخت نمود.تقسیم غنائم به طور مساوی توسط پیامبر، خشم سعد و قاص را برانگیخت و گفت: آیا مرا که از اشراف بنی زهره ام با این آبکشها و باغبانهای یثرب یکسان می بینید.(58)پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله از شنیدن این سخن که سراسر تبعیض و بی عدالتی بود
سخت آزرده شد و فرمود:هدف من از این جنگ، حمایت از بیچارگان در برابر زورمندان است. من برای این برانگیخته شده ام که تمام تبعیضها و امتیازهای موهوم را ریشه کن سازم و تساوی در حقوق را در میان مردم جایگزین آن کنم.(59)آن حضرت، نه تنها عادل بود که از عدالت و آنانکه عدالت را پیشه خود ساخته بودند، قاطعانه حمایت می نمود.در سال دهم هجرت، پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله)، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را روانه یمن ساخت تا در پرتو کمالات علی علیه السلام، نفوذ اسلام، گسترش یابد. بعلاوه، وی را مأمور نمود تا زکات اموال مردم نجران و مالیاتی را که بنا بود، اهالی آنجا بپردازند، بگیرد و به بیت المال برساند.پس از مدتی که علی علیه السلام در یمن اقامت داشت، از حرکت پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) برای شرکت در مراسم حج، آگاه گردید.ایشان با سربازان خود، برای شرکت در مراسم حج حرکت نمود و پارچه هایی که از مردم نجران به عنوان مالیات اسلامی گرفته بود را به همراه خود آورد. او در نیمه راه، فرماندهی سربازان را به یکی از افسران خود سپرد و به سرعت، خود را به پیامبر رسانید. بعد از آن، پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) به ایشان دستور داد تا به طرف سربازان خود بازگردد و آنها را به مکه برساند.او وقتی به طرف سربازان خود برگشت، مشاهده نمود، تمام پارچه هایی که از مردم نجران گرفته بود، میان سربازان تقسیم شده و همگی، آنها را به عنوان لباس احرام بر تن کرده اند. علی علیه السلام سخت ناراحت شد و همه پارچه ها را از آنان گرفت و بسته بندی نمود و در مکه تحویل پیامبر اکرم (صلوات اله علیه و آله) داد.گروهی که از عدل و دادگری و انضباط ایشان رنج می بردند و می خواستند، امور طبق خواست آنها بگردد، از علی علیه السلام درباره پس گرفتن پارچه ها، بسیار شکایت نموده و ابراز ناراحتی کردند. ولی نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) به وسیله یکی از یاران خود پیام زیر را به افراد شاکی اعلام فرمود:«ارفعوا السنتکم عن علی بن ابی طالب فإنه خشن فی ذات الله عزوجل غیر مداهن فی دینه»(60)از بدگویی درباره علی بن ابی طالب (علیه السلام )دست بردارید. او در (اجرای دستور) خدای عزوجل محکم و بی پرواست و در دین او،اهل تملق و مداهنه نیست.و به این صورت از انصاف و عدالتخواهی امیرالمؤمنین دفاع نمود.
4:عدالت نبوی در حقوق انسانی
در مسئله حکومت اسلامی، این نکته مطرح است که اساساً فلسفه حکومت و کسب قدرت در اسلام چیست و چه چیزی شایستگی آن را دارد که در راه حکومتداری، انگیزه جویندگان قدرت قرار گیرد؟برای روشن شدن مطلب، بدون تفصیل، به ذکر یک حکایت بسنده می کنیم.«ابن عباس گوید: در (ذی قار) بر امیرالمؤمنان وارد شدم. آن حضرت مشغول پینه زدن کفش خود بود چون مرا دید فرمود: قیمت این کفش چند است؟ گفتم: بهائی ندارد. فرمود: والله لهی احب الی من امرتکم الا ان اقیم حقاً او ادفع باطلاً»(61)به خدا سوگند، این کفش نزد من محبوب تر است از حکومت بر شما، مگر آنکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را دفع نمایم.در این بیان، تصریح شده که حکومت تنها در صورت اقامه حق و دفع باطل ارزشمند بوده و در غیر اینصورت هیچگونه ارزشی ندارد.نبی اکرم صلوات الله علیه و آله در بدو ورود به مدینه و ایجاد حکومت اسلامی، یکی از اولین اقدامات خویش را تدوین میثاق مدینه قرار دادند تا حقوق شهروندان بر اساس عدل و بدور از هرگونه تبعیضی رعایت شود. در این پیمان آمده است:«بسم الله الرحمان الرحیم هذا کتاب من محمد النبی (صلی الله علیه و آله ) بین المومنین و المسلمین من قریش و یثرب و من تبعهم فلحق بهم و جاهد معهم1: أنهم أمه واحده…»(62) به نام خداوند مهربان و بخشایشگر . این کتابی ( پیمانی) است بین مومنین و مسلمین از قریش و یثرب و هر کس از آنها تبعیت نموده، پس به آنان ملحق شده و با آنان جهاد نموده است (از دیگر ادیان همچون یهود) همانا همگی آنان یک أمت هستند…
در سخنرانی با شکوه خود در مسجدالحرام، پس از فتح مکه فرمودند:«المسلم اخو المسلم و المسلمون اخوه ، ید واحده علی من سواهم تتکافا دماؤهم یسعی بذمتهم أدناهم. »(63)مسلمان برادر مسلمان است و همه مسلمانان برادر یکدیگرند و در برابر بیگانگان، حکم یک دست دارند. خون همگی آنها برابر است، کوچکترین آنها (از نظر منزلت اجتماعی) می تواند تعهد نماید و ذمه دیگری را برعهده بگیرد.و با این بیان، حقوق همه مسلمانان را برابر اعلام فرمودند، بدون اینکه امتیاز نژادی، اقلیمی و … در حقوق آنان تأثیری داشته باشد.پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) قبل از اعزام نمودن لشکر اسلام به مأموریت نیز، در جای خود توصیه به رعایت حقوق مردم را فراموش نکرده و اگر تخلفی از جانب مسلمانی صورت می گرفت، سعی در جبران آن می نمود. به عنوان نمونه(64)، ایشان برای ریشه کن ساختن بت پرستی در سرزمین مکه، گردانهایی را به اطراف اعزام نمود تا بتخانه های اطراف مکه را ویران سازند.خالد بن ولید، به فرماندهی گردانی برای دعوت قبیله بنی جزیمه به اسلام و شکستن بت (عزی) رهسپار سرزمین آنان شد.پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) به او دستور داد که خونی را نریزد و از در جنگ وارد نشود و عبدالرحمان بن عوف را معاون وی قرار داد.در دوران جاهلیت، قبیله بنی جذیمه، عموی خالد و پدر عبدالرحمان را هنگام بازگشت از یمن کشته و اموالشان را به غارت برده بودند و خالد کینه آنان را در دل داشت.سران قبیله در مقابل ارتش اسلام، تسلیم شده و با نظر آنان، سلاحها را به سربازان اسلام، تحویل دادند. در این هنگام، خالد دستور داد تا دستهای مردان قبیله را از پشت ببندند و همه را بازداشت نمایند. سپس سحرگاه گروهی از آنان به فرمان خالد، اعدام شده و دسته ای آزاد شدند.وقتی خبر جنایت خالد، به گوش پیامبر گرامی اسلام رسید، ایشان سخت ناراحت شده و فوراً علی علیه السلام را مأمور نمود تا به میان قبیله مزبور رفته و خسارت و خونبهای افراد را بپردازد.امیرالمؤمنین، همه خسارتهای آنان را جبران نمود، به اندازه ای که حتی قیمت ظرفی که سگهای قبیله در آن آب می خوردند و در برخورد خالد، شکسته بود، پرداخت و در ادامه، مبلغی اضافه بر آن پرداخت نمود تا اگر ضرری بر آنان مخفی مانده، جبران گردد و سپس به مکه بازگشت و گزارش کار خویش را به پیامبر رسانید.پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) عمل ایشان را تحسین نموده و سپس برخاست و رو به قبله دستهای خود را بالا برد و با حالت استغاثه فرمود:«اللهم أنی ابرأ الیک مما صنع خالد بن الولید. »(65)خدایا همانا من در نزد تو از جنایت خالد بیزاری می جویم.علی علیه السلام حتی خسارتهای معنوی و روحی را نیز در نظر گرفته و مبلغی به کسانی که از حمله خالد ترسیده بودند پرداخت و از آنان دلجوئی نمود.وقتی پیامبر اعظم از این روش عادلانه امیرالمؤمنین آگاه شد، خطاب به أمیر المومنین، علی علیه السلام فرمودند:«أصبت و أحسنت»(66) درست و نیکو عمل کردی
و نیز بیان داشتند:« لما فعلت أحب الی من حمر النعم. فداک أبوای»(67)«علی!این کار تو در نزد من از شترانی سرخ مو دوست داشتنی تر است.پدر و مادرم به فدای تو باد.»پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) آنچنان رعایت حقوق دیگران را می نمود و منصفانه عمل می کرد که در پایان عمر شریف خود، در اوج رهبری جهان اسلام، با حالتی بیمار بر منبر می آید و در خطبه خود، خطاب به مردم، چنین داد سخن می دهد:«ألا فمن کنت جلدت له ظهراً فهذا ظهری فلیستقد و من کنت أخذت له مالاً فهذا مالی فلیأخذ منه و من کنت شتمت له عرضاً فهذا عرضی فلیستقد»(68)آگاه باشید هر که را من تازیانه بر پشتش زده ام،اینک این پشت من ( در اختیار او)؛ پس قصاص نماید، و هر کسی من از مالی از او ( به ناحق) برگرفته ام، اینک این مال من ( در اختیار او) ؛ پس از آن برگیرد ، و هر که را من به او دشنام داده ام و بی احترامی نموده ام ( یا آبروی او را برده ام)؛ پس این آبروی من ( در اختیار او)؛ پس قصاص نماید.اینگونه با عمل خویش اثبات نمود که چگونه بر اجرای عدالت و رعایت حقوق انسانها پایبند می باشد.
5:عدالت نبوی در تشویق
همانگونه که قبلاً اشاره شد، طبق فرمایش امیرالمؤمنین در نامه 53 به مالک اشتر، به نیکوکار و بدکار نمی بایست به یک دید نگاه شود، و علت آن نیز بنا بر فرمایش علی علیه السلام چنین است:
«فأن ذلک تزهیراً لأهل الاحسان فی الاحسان و تدریباً لاهل الاساءه علی الاساءه.
زیرا نیکوکاران در نیکوکاری بی رغبت و بدکاران در بدکاری تشویق می گردند»(69)
و این حکم عین عدالت است و خلاف آن ظلم و ستم است. ولی نکته ظریفی که لازم است به آن اشاره شود این است که در تشویق نمودن و تنبیه کردن نیز بایستی رعایت عدالت شود؛ به عبارت دیگر، همانطور که نفس تشویق و تنبیه، می تواند از مصادیق عدالت شمرده شود، میزان آن دو نیز با توجه به مورد آن بایستی مورد توجه قرار گیرد تا از مرز عدالت خارج نگردد.امیرالمؤمنین (علیه السلام)این نکته ظریف را نیز مورد توجه قرار داده و در ادامه نامه قید نمود:«وَ أَلْزِمْ کلاًًّ منهم ما اَلْزَمَ نفسه پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده»(70)
در جای دیگری از این نامه حکیمانه بیان داشت:«وَ لایَدعونک شرف امری الی ان تعظم من بلاء ما کان صغیراً و لا ضعه امری الی ان تستصغر من بلائه ما کان عظیماً»(71)
در این عبارت زیبا حضرت می فرماید که شرافت کسی نبایستی عامل بزرگ شمردن کار کوچکش شود و گمنام بودن او نبایستی سبب کوچک شمردن عمل بزرگ او گردد.نبی اکرم (صلوات الله علیه و آله) چه به صورت گفتاری و چه به صورت مالی، در قبال عمل نیک دیگران، آنان را مورد تشویق قرار می داد ماجرای خالد که از نظر شما، خواننده عزیز گذشت و آن کلامی که پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین در قبال عمل منصفانه اش بیان فرمود نمونه ای از تشویقهای کلامی ایشان بود.
نمونه دیگر از تشویقهای کلامی نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله چنانچه نقل گردیده چنین است:پس از واقعه غدیر و معرفی علی علیه السلام به پیشوائی مردم، حسان بن ثابت، با اجازه رسول خدا، اشعاری درباره غدیرخم و نصب امیرالمؤمنین به امامت و خلافت سرود و مورد تشویق کلامی پیامبر اسلام قرار گرفت. آن حضرت فرمود:
«لاتزال یا حسان مؤیداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک»(72)
ای حسان! تا آن زمان که ما را با زبان خود یاری می نمائی، از تأییدات روح القدس بهره مند گردی.
از نمونه های تشویق مالی نبی اکرم صلی الله علیه و آله این است که روزی در مسجد، کعب بن زهیر، قصیده ای در مدح آن حضرت سرود و از جایزه و خلعت آن جناب بهره مند شد وآن حضرت به او ردائی بخشیدند. (73)از نمونه های دیگر ماجرای زیر است:
در غزوه حنین که بین ارتش اسلام و مشرکین از قبائل هوازن و ثقیف روی داد، فرماندهی سپاه دشمن و حلقه اتصال میان این دو قبیله، شخصی به نام مالک بن عوف نصری بود که جوان سی ساله بی پروائی بود که روح سلحشوری در او موج می زد.(74)غزوه حنین به نفع مسلمانان به پایان رسید و قبیله ثقیف همراه با آن جوان به دژ محکم خود در طائف پناهنده شد.ارتش اسلام، مدتها آنجا را محاصره کرد و بعد از تلاشهای متعددی، موفق به گشودن آن دژ نشد و به دلائلی، از محاصره آنجا منصرف شده و باز گشت.با آزادی اسیران قبیله بنی سعد که از تیره هوازن بودند و در غزوه حنین علیه اسلام شرکت کرده بودند، پیامبر گرامی اسلام فرصت را مغتنم شمرد تا مشکل مالک – آتش افروز نبرد حنین – را از طریق نمایندگان قبیله بنی سعد، بگشاید تا او را به اسلام جلب نماید و از متحد خود (ثقیف) جدا سازد.آن حضرت، از این طریق، به مالک پیام داد که اگر اسلام آورد و به آن حضرت بپیوندد، پیامبر، کسان او را آزاد ساخته، مالش را به او برگردانده و یکصد شتر به او می بخشد.(75)پیام حضرت مؤثر واقع شد و در نتیجه، مالک با این تدبیر سودمند، تصمیم گرفت از طائف خارج شود و به مسلمانان بپیوندد. او سپس اسلام آورد و پیامبر اسلام طبق وعده خویش، با وی رفتار نمودند ؛ خانواده اش را به او برگرداندند و مالش را باز پس دادند و یکصد شتر به او بخشیدند ،(76)و بعلاوه، او را سرپرست مسلمانان قومش قرار دادند.(77)با این تشویق، هم یک نفر گمراه، هدایت گردید و هم نظام اسلام و مسلمین از شر مشرکی بی پروا نجات یافتند و هم او در جهت مصلحت نظام اسلامی به خدمت گرفته شد؛ چرا که ماک بن عوف که تا چندی قبل، بر ضد اسلام با قبیله ثقیف متحد گشته بود؛ بعد از رفتار سخاوتمندانه نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله به جنگ با آن قبیله پرداخت و آنان را در تنگنا قرار داد تا اینکه آنان را مجبور نمود که به اسلام درآیند.(78) ( یعنی مسلمان شوند یا اینکه آنان را مجبور به تابعیت از حکومت اسلامی نماید.) نظیر این بذل و بخشش را باز در ماجرای غزوه حنین می بینیم؛ (79) بعد از آنکه غنائم جنگ که همه از اموال بیت المال بود، میان مسلمانان تقسیم گردید، خمس بیت المال که مخصوص آن حضرت بود، میان سران قریش – که تازه اسلام آورده بودند – تقسیم گردید و به ابوسفیان و پسرش (معاویه)، حکیم بن حزام ، صفوان بن أمیه و … که همگی تا چندی قبل از سران شرک و کفر و یا از دشمنان سرسخت پیامبر اسلام بودند، صد شتر داده شد و نیز به گروهی که موقعیت آنها نسبت به گذشتگان، کمتر بود، پنجاه شتر بخشیده شد.(80)آنان با این بذل و بخششهای سنگین و سهام دیگر که به خود پیامبر اسلام اختصاص داشت، تحت تأثیر عواطف و محبتهای آن بزرگوار قرار می گرفتند و خواه ناخواه به جانب اسلام کشیده می شدند؛ نیز دشمنی آنان با نبی اکرم به عنوان رسول خداوند(عزوجل) و رأس حکومت اسلامی از مبان می رفت؛چنانچه صفوان بن أمیه بیانی دارد که مفهوم آن چنین است: تا آن هنگام که رسول خدا صلی الله علیه و آله از غنائم حنین به من بخشید؛ ایشان منفورترین خلق خدا در نزد من بود، تا اینکه ایشان محبوب ترین خلق خدا در نزد من گردید و هیچ چیزی در نزد من از ایشان محبوبتر نمی باشد. (81)جالب اینجاست با این همه بذل و بخشش به عباس بن مرداس چهار شتر به عنوان غنیمت داده شد. او با دیدن آن همه بخشش و این غنیمت ناچیز در شعری نبی اکرم صلی الله علیه و آله را مورد عتاب قرار داد. وقتی آن شعر به سمع آن حضرت رسید-بر خلاف رسم حاکمان جبار دستور دادند تا با دادن یکصد شتر به او، وی را ساکت نمایند.(82)
این دسته را در فقه اسلامی «مؤلفه القلوب» می نامند که یکی از مصارف زکات اسلامی هستند.(83)
ابن سعد صریحاً می نویسد: این بذل و بخشش، همگی از خمسی بود که شخصاً متعلق به خود پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود و هرگز دیناری از حقوق و سهام دیگران در راه تألیف قلوب این گروه خرج نگردید.(84)موارد فوق نمونه های اندکی بود از دریای بی کران عدل نبوی که در صورت بررسی تمام زوایای زندگی فردی، اجتماعی و مدیریتی حضرت، خود را نشان خواهد داد و به رخ جهانیان خواهد کشانید و مایه فخر و مباهات مسلمانان خواهد شد.این در حالی بود که آن بزرگوار با مشکلاتی که مشرکان و منافقان زمانه، در راه ایشان قرار داده بودند، فرصت اندکی پیدا نمود تا نحوه صحیح مدیریت جامعه بشری را به بشریت عرضه بدارد.
نتیجه:
حکومت از خردترین شکل ممکن آن که در غالب خانواده ایجاد می گردد تا بزرگترین وجه ممکن نیاز ضروری به عدل و انصاف دارد، هرچند حاکمیت به آن اعتقاد قلبی نداشته باشد.کسانی که در رأس قدرت و یا در بدنه آن قرار دارند ، حتی اگر صرفاً به دنبال تداوم قدرت خویش هستند ؛ می بایست این مهم را سرلوحه دستورات ، رفتارها و اجرائیات خویش قرار دهند، تا بتوانند چند صباحی بیشتر حکومت نمایند و از عزت و احترام در نزد مردم بهره مند گردند؛ وگرنه فساد موجود در بی عدالتی دامان آنان و بهره مندان از آنان را گرفته ، دیر یا زود با خفت و خواری به زمین خواهد زد و در تاریخ نیز از آنان به بدی یاد خواهد شد؛ بعلاوه آنکه در جهان پس از مرگ نیز چوب این بی عدالتی را خورده و آه پایمال شدگان و ستمدیدگان آنان را خواهد گرفت .پس بهتر آنکه در صورت عدم توانائی در برقراری عدالت از قید حکومت بگذریم ودر صورت توانائی بر اجرای این مهم آن را به احسن وجه و با تأسی از آن بزرگوار وجانشین بلا فصل ایشان یعنی علی علیه السلام انجام دهیم و در این راه، قصد باری تعالی نموده و تمام سختیهای آن را به نام و یاد او تحمل نمائیم.ضمن اینکه باید موقعیت شناسی و مصداق شناسی نمائیم و با توجه به پارامترهائی که از آیات و روایات به دست می آید، به هر کس و هر صنفی، حقی که در خور اوست دهیم ؛ نه کمتر و نه بیشتر؛ زیرا چه بسا در ظاهر عدل و انصاف نموده ایم ،ولی در حقیقت بیدادگری کرده ایم ؛ زیرا طبق تعریفی که از عدل شد، به هر کسی آنچه شایسته اوست باید داده شود.امید که این اندک نمونه ها مقبول حضرت دوست واقع گردد.والسلام علی من اتبع الهدی
پی نوشت ها :
نویسنده : مصطفی زمانی
1- سوره حدید، آیه 25، ترجمه: (مکارم شیرازی)
2- سوره اعراف، آیه 29، ترجمه: (مکارم شیرازی)
3- تفسیر الصافی، ج5، ص 107
4- سوره اعلی، آیات 1 و 2: ترجمه: (مکارم شیرازی)
5- ر.ک: تفسیرالمیزان، ج 20، ص 265: عبارت تسویته جعلها متساویه بحیث یوضع کل فی موضعه الذی بلیق به ویعطی حقه.
6- سوره انفطار، آیات 6و7، ترجمه: (مکارم شیرازی)
7- سوره انعام، آیه 115، ترجمه: (مکارم شیرازی)
8- ر.ک: نشریه خردنامه صدرا، شماره 29، (مقاله: از عدالت فردی تا عدالت اجتماعی)
9- تفسیر الصافی ج2 ص477 (بدون ذکر قائل) – تفسیر احسن الحدیث ج5 ص214
10- شرح غررالحکم ج 2 ص 178 – مستدرک الوسائل ج11 ص319- غررالحکم ص340
11- شرح غرر الحکم ج 6 ص 74- غرر الحکم ص340
12- شرح غرر الحکم، ج 1، ص 294- غرر الحکم ص394
13- غرر الحکم ص339
14- مستدرک الوسائل ج11 ص318- غرر الحکم ص339
15- شرح نهج البلاغه ج20 ص333
16- لسان العرب ج 11 ص 431
17- لوح فشرده المنجد 2
18- لسان العرب ج 7 ص 378
19- لوح فشرده لغت نامه دهخدا
20- لوح فشرده لغت نامه دهخدا
21- لوح فشرده لغت نامه دهخدا
22 – لوح فشرده لغت نامه دهخدا
23- لسان العرب ج11 ص430
24- لوح فشرده لغت نامه دهخدا
25- لوح فشرده لغت نامه دهخدا
26- لوح فشرده لغت نامه دهخدا
27–روضهالواعظین ج 2 ص466 ( سئل أمیر المؤمنین (علیه السلام) أیما أفضل العدل أو الجود فقال العدل یضع الأمور مواضعها و الجود یخرجها عن جهتها و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل أشرفهما و أفضلهما)
28 – بحار الانوار ج33 ص 602
29- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی ، صص 559 و 558
30- ر. ک: حکومت علوی (10) صص 73 -72
31- کافی ج 8 ص246
32- سوره سجده، آیه 18، ترجمه: آیا کسی که با ایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند (مکارم شیرازی)
33- سوره زمر، آیه 9، ترجمه : … بگو «آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! … (مکارم شیرازی)
34-سوره مائده آیه 100، ترجمه: بگو (هیچ گاه) ناپاک و پاک مساوی نیستند … (مکارم شیرازی)
35-سوره حجرات، آیه 13، ترجمه : … گرامی ترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست … (مکارم شیرازی)
36- سوره نساء، آیه 95، ترجمه: (هرگز) افراد با ایمانی که بدون بیماری و ناراحتی ، از جهاد بازنشستند با مجاهداتی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند! … (مکارم شیرازی)
37- نهج البلاغه، ترجمه دشتی، ص 570، هرگز نیکوکار و بدکار در نظرات یکسان نباشند … (دشتی)
38 – سوره نجم، آیه 39، ترجمه: و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست. (مکارم شیرازی)
39- معانی الاخبار ص82- عیون اخبار الرضا ج 1 ص318 – بحار الانوار ج16 ص 152- مکارم الاخلاق ص13
40- الغارات ج2 ص 823- الایضاح ص282- مستدرک الوسائل ج12 ص89 – الاختصاص ص 341
41 – بحار الانوار ج33 ص469
42 -مکارم الاخلاق ص16- بحار الانوار ج16 صلی الله علیه و آله 229 و سنن ابن ماجه ج2 ص1101(با اندک تفاوت) – تاریخ بغداد ج6 ص 275 -العلل الوارده ج6 ص195
43- پیامبر رحمت ص90 به نقل از (نظریه عدالت) ص192
44- صحیح بخاری ج4 ص 179 –صحیح مسلم ج3 ص112
45 – ر.ک: همان
46- ر.ک: نظریه عدالت، صص 153 و 152
47- کافی ج2 ص671 – وسائل الشیعه ج12 ص142
48- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی ، صص 489 و 488
49 – روضه الواعضین ج2 ص466
50 – ر.ک: سیری در نهج البلاغه،صص111-112-113
51- نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی ص 176
52- تهذیب الاحکام ج10 ص124
53- المحلی ج11 ص359
54-دعائم الاسلام ج2 ص442- مستدرک الوسائل ج18 ص17-54
55- سیره النبی ( ابن هشام) ج2 ص479
56 – سیره النبی ( ابن هشام) ج2 ص479
57- وسائل الشیعه ج15 ص77- تهذیب الاحکام ج6 ص154
58- فروغ ابدیت ص 499
59- فروغ ابدیت ص 499
60- بحاراالنوار ج 21 ص 385
61- بحار الانوار ج32 ص76
62 -البدایه و النهایه ج3 ص273
63 – شرح نهج البلاغه ج17 ص281
64- الغدیر ج7 صص168 و 169 64 – ر.ک:تاریخ یعقوبی ج2 ص61- فروغ ابدیت صص824-825
65- تاریخ طبری ج2 ص342 – الغدیر ج7 ص168
66 – الغدیر ج7 ص168
67- تاریخ یعقوبی ج2 ص61
68 – البدایه و النهایه ج5 ص251- سبل الهدی ج12 ص242( با اندک تغییر)
69 – نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی صص 571 و 570
70 – نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی صص 571 و 570
71 – نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، صص 576
72 – اعلام الوری باعلام الهدی ج1 ص263
73 – ر.ک: تاریخ ابن خلدون ق2 ج2 ص45 – سیره النبی ( ابن هشام ) ج4 ص943
74 – ر.ک: فروغ ابدیت صص828 تا 842
75 – البدایه و النهایه ج4 ص414
76 – همان
77- همان ج5 ص35
78 – البدایه و النهایه ج5 ص35
79 – ر.ک: فروغ ابدیت ص 843
80 – ر.ک: الطبقات الکبری ج 2 ص152-153
81- ر.ک:البدایه و النهایه ج4 ص413 ( مازال رسول الله صلی الله علیه( و آله ) و سلم یعطینی من غنائم حنین و هو أبغض الخلق الی حتی ما خلق الله شیئاً أحب الی منه )
82 – ر.ک: الطبقات الکبری ج 4 ص274
83 – ر.ک:همان
84 – فروغ ابدیت ، ص 843
فهرست منابع:
قرآن کریم، ترجمه آیه ا… مکارم شیرازی
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی (1379) قم: مشرقین
1-ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغه، 20 جلد در 10 مجلد، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى قم، 1404 ق
2-شیخ صدوق، معانی الأخبار، یک جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1361 هجرى شمسى
3-شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، 2 جلد در یک مجلد، انتشارات جهان، 1378 هجرى قمرى
4-علامه مجلسى، بحار الأنوار، 110 جلد، مؤسسه الوفاء بیروت – لبنان، 1404 هجرى قمرى
5-رضى الدین حسن بن فضل طبرسى، مکارم الأخلاق، یک جلد، انتشارات شریف رضى قم، 1412 هجرى قمرى
6-شیخ مفید، الإختصاص، یک جلد، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید قم، 1413 هجرى قمرى
7-شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، 29 جلد، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام قم، 1409 هجرى قمرى
8-نعمان بن محمد تمیمى مغربى(1385 هجرى قمرى) دعائم الإسلام، 2 جلدی، مصر: دار المعارف
9-جمشیدی، محمدحسین (1380) نظریه عدالت از دیدگاه ابونصر فارابی، امام خمینی (شهید صدر) تهران پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی
10- قرشی ، سید علی اکبر (1377) تفسیر احسن الحدیث ، تهران : بنیاد بعثت
11- فیض کاشانی ، ملا محسن ( 1416ق ) تفسیر الصافی ، تهران : مکتبه الصدر
12- محدث نوری ( 1408ق) مستدرک الوسائل ، قم : موسسه آل البیت علیهم السلام
13- آمدی ، عبد الواحد بن محمد تمیمی ( 1366) غرر الحکم و درر الکلم، قم : دفتر تبلیغات
14- خزاعی، زهرا، از عدالت فردی تا عدالت اجتماعی، نشریه: خردنامه صدرا، شماره 29
15- دهقان، اکبر (1382) یکصد و پنجاه موضوع از قرآن کرین و احادیث اهلبیت، تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
16- ابن خلدون ، تاریخ ابن خلدون ، بی تا ، بیروت : موسسه الاعلمی
17- علامه طباطلائی، سیدمحمد حسین (1394 هـ.ق) المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، قم: موسسه اسماعیلیان
18- خوانساری، جمال الدین محمد (1373) شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، تهران: دانشگاه تهران
19- دلشاد تهرانی، مصطفی (1373) سیره نبوی (دفتر سوم) ، تهران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
20- ابن منظور (1363) لسان العرب ج 7 و 11، قم: ادب الحوزه
21- سیاح، احمد، لوح فشرده المنجد 2
22- مؤسسه لغت نامه دهخدا، لوح فشرده لغت نامه دهخدا ، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
23- نامنی، حسن، جامعه ایده آل اسلامی و مبانی تمدن غرب، نشریه اندیشه حوزه سال11، شماره 6، بهمن و اسفند 1384
24- سبحانی، جعفر (1383) فروغ ابدیت، قم: بوستان کتاب قم
25- گروهی از نویسندگان (1381) حکومت علوی (10)، قم: دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری
26- علامه مجلسی، محمدباقر (1363) بحارالانوار، ج 21، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
27-شیخ کلینی ( 1348) الکافی ،نشردارالکتب الاسلامیه
28- فضل بن شاذان الازدی النیشابوری ، الإیضاح ، بی تا
29- ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی ، الغارات ، بی تا
30- الخطیب البغدادی ، ابی بکر احمد بن علی ( 1417ق ) تاریخ بغداد أو مدینه السلام ، بیروت : دارالکتب العلمیه
31- الدار قطنی ، ابی الحسن علی بن عمر بن احمد بن مهدی ( 1409ق) العلل الوارده فی الأحادیث النبویه ، ریاض : دار طیبه
32- القزوینی ، محمد بن یزید ، سنن ابن ماجه ، بیروت : دارالفکر
33- النسائی الشافعی ، ابی عبد الرحمن احمد بن شعیب ، خصائص امیر المؤمنین علیه السلام ، مکتبه نینوی الحدیثه
34- بیهقی ، احمد بن حسین بن علی ، السنن الکبری ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
35- ابن حزم الاندلسی ، المحلی ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
36- شیخ طوسی ( 1365) تهذیب الأحکام ، تهران : دارالکتب الاسلامیه
37- محمد بن اسحاق بن یسار المطلبی (1383ق) سیره النبی (ابن هشام ) ، مکتبه محمد علی صبیح و اولاده
38- ابن کثیر (1408 هـ .ق) البدایه و النهایه ، ج 4، بیروت: دار احیاء التراث العربی
39- ابن جریر طبری ، تاریخ الامم و الملوک ، بی تا ، بیروت : موسسه الاعلمی .
40- احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب ابن واضح ، تاریخ یعقوبی ، بی تا ، قم : فرهنگ اهل بیت علیهم السلام .
41- الصالحی الشامی ، محمد بن یوسف (1414ق) سبل الهدی فی سیره خیر العباد ، بیروت : دارالکتب العلمیه .
42- الطبرسی ، الفضل بن الحسن ( 1417ق) اعلام الوری باعلام الهدی ، قم : موسسه آل البیت علیهم السلام
43-محمد بن حسن فتال نیشابورى، روضه الواعظین، یک جلد، انتشارات رضى قم
44-البخاری ، محمد بن اسماعیل (1401ق) صحیح البخاری ، بیروت : دارالفکر
45-النیسابوری ، مسلم بن حجاج ، صحیح مسلم ، بی تا ، بیروت : دارالفکر
46- مطهری، مرتضی (1354) سیری در نهج البلاغه، چاپ چاپخانه رودکی
47- امینی ، شیخ عبد الحسین(1387ق) الغدیر، بیروت : دار الکتب العربی
48- ابن سعد،الطبقات الکبری ، بی تا ، بیروت: دار صادر