نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
لزوم تقوا برای زمامداران
تقوای الهی پوششی است که آدمی را از آفات درونی و بیرونی حفظ می کند و انسان را مصون و محکم و استوار می سازد و مانع آسیب و سستی و ناراستی می شود، چنان که خود واژه ی «تقوا» بر این امر دلالت می کند. «راغب اصفهانی» لغت شناس بزرگ در معنای تقوا می نویسد: «تقوا» از «وقایه» است و «وقایه» به معنای حفظ و نگهداری چیزی است از هر چه که به او ضرر و زیان می رساند. و تقوا یعنی نفس را در وقایه (محافظ) قرار دادن از آن چه بیم می رود [بدان آسیب و زیان رساند].(1)
بنابراین «تقوا» سپر گرفتن در برابر آن چیزی است که موجب ضرر و زیان به حقیقت وجود آدمی و راستی و درستی عمل اوست که لازمه ی آن توجه و هشیاری است. «تقوا» خود را در حفاظ قرار دادن در معرکه و در صحنه ی مبارزه و عمل است و نه آن چه در معنای آن گفته اند: «پرهیزکاری» یعنی پرهیز کردن از هر چیز و خود را از معرکه ها دور نگه داشتن و عافیت طلبی.
تقوای مورد نظر اسلام عبارت است از اینکه انسان در روح خود حالت و قوتی ایجاد کند که به او مصونیت روحی و اخلاقی دهد به گونه ای که اگر وسایل و موجبات گناه و لغزش و سقوط برای او فراهم باشد، آن حالت و ملکه ی روحی او را حفظ می کند و مانع می شود که آلودگی پیدا کند.(2)
مشخص است که چنین محافظی تا چه اندازه برای انسان و حفظ او از آفات لازم است؛ و تا چه اندازه برای رهبران و زمام داران ضروری است. در اندیشه سیاسی امیرمؤمنان علی(علیه السلام) آن چه حافظ و نگه دارنده ی انسان از لغزش و تباهی است تقوا است که زمام داران بیش از هر چیز بدان نیازمندند و تا واجد مرتبه ای بالا از آن نباشند شایستگی مسئولیت و زمام داری و کارگزاری نمی یابند. علی(علیه السلام) بیش از هر کس دیگر در تعلیمات خود بر تقوا تکیه کرده است و آن را کلید راستی و درستی و تنها وسیله ی آزادی از قید هر بندگی و نجات از هر بدبختی معرفی کرده است. پیشوای پرواپیشگان در ضمن خطبه ای فرموده است:
«فانَّ تقَوی اللهِ مِفتَاحُ َسداَدٍ، و ذَخیِرهُ معادٍ، و عِتقُ من کُل ملَکَهٍ، و نَجاه مِن کُل هَلکهٍ. بِها یَنجَحُ الطِالِبُ، و یَنجُو الهارِبُ، و تُنالُ الرَغائبُ.»(3)
تقوا کلید درستی و اندوخته ی روز قیامت است، آزادی است از قید هر رقیت، و نجات است از هر بدبختی. به وسیله ی تقوا انسان به هدف خویش می رسد و از دشمن نجات پیدا می کند و به آرزوهای خویش نایل می گردد.
اهمیت تقوا در اداره ی امور
امکان ندارد که بتوان بدون خود نگهداری، به راستی و درستی دست یافت و درستی خود را در عمل و در اداره ی امور حفظ کرد. انسانی که فاقد تقواست اسیر و بنده ی هوا و هوس، حرص و طمع، و خشم و شهوت است و چنین شخصی در اداره ی امور جز در پی ارضای این امور نخواهد رفت. بندگی های اجتماعی و سرسپردگی های سیاسی و پستی های اقتصادی محصول فقدان تقواست. آن که بنده ی پول و مقام و سرسپرده ی قدرت و مکنت است، نه خود می تواند آزاد زندگی کند و نه می تواند قدمی در راه اصلاح و آزادی انسان ها بردارد. آن چه آدمیان را در برابر وسوسه های قدرت و مکنت، چون دژی استوار نگه می دارد تقواست، چنان که امام متقیان، علی(علیه السلام)فرموده است:
«اعلمُوا عِبادَ اللهِ، اَن التقَوی دارُ حِصن عَزیزٍ.»(4)
بندگان خدا، بدانید که تقوا خانه ای است چون دژ استوار.
تقوا آن حالت معنوی و روحی است که حافظ و نگهبان انسان از گناه و سرکشی است و روشن است که این خود نگهداری تا چه اندازه ضروری زمامداری است. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نخستین خطبه ای که پس از بیعت ایراد کرد چنین فرمود:
«ذمِتی بمِا اقُولُ رَهینُه. و انَا به زَعیِمُ. ان من صرَحت له العَبُر عَما بیَنَ یَدیهِ. من المَثَلاتِ، حَجَزتهُ التَقوَی عَن تَقَحُم الشُبُهاتِ.»(5)
پیمان من بدان چه می گویم در گرو است، و به درستی گفتارم متعهد و کفیلم. کسی که سرانجام های وخیم آینده را به آموزش های روشنگر عبرتها، از دریچه ی پیشامدهای حاضر در برابر خود، مشاهده کند، البته تقوا [چون سدی محکم و معیاری جدا کننده] او را از اقدام به کارهای شبهه ناک و افتادن در آنها باز می دارد.
آن چیزی که زمام داران و رهبران را از فرو غلطیدن در راه های شیطان نگه می دارد «پرواپیشگی» آنان است. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می آموزد که در هر اندیشه و عمل و مسئولیتی باید از معیار تقوا یاری گرفت تا سلامت و موفقیت آن اندیشه و عمل و مسئولیت تضیمن گردد. علی(علیه السلام) در نخستین خطبه ی حکومتی خود بر این امر تأکید کرد و خطر دور شدن از معیار تقوا و فرو غلطیدن در تباهی و هلاکت را یادآور شد و فرمود:
«الا و ان الَخطَایا خَیلُ شَمسُ حُمِلَ علَیَها اهلُها، و خُلعَِت لجُمُها فتَقحَمَت بهِم فِی النار. الا و انَ التَقوَی مَطاَیا ذُللُ، حُمِلَ عَلیها اهلُهَا، و اعُطوا اَزِمتَها فاوردتُهُم الجَنَه.»(6)
آگاه باشید، گناهان و خطاها همچون مرکبهای سرکش و لگام گسیخته ای است که گناهکاران بر آنها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت. آگاه باشید که تقوا همانند مرکبهای راهوار و آرامی است که صاحبانشان برآن ها سوارند و زمامشان را به دست دارند و تا دل بهشت آنان را پیش مبرند.
زمام دارانی که از پرواپیشگی به دورند خود در فتنه اند و دیگران را نیز در فتنه فرو می برند؛ و زمامداران پرواپیشه، حکومتی برپا می کنند که در آن هر کس به حقوق شایسته ی خود دست می یابد و ستمی بر مردمان نمی رود. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در نخستین خطبه ی حکومتی خود در این باره فرمود:
«لا یَهلِکُ عَلی التقَوی سنِخُ اَصلٍ، و لا یَظماُ عَلیَه زَرعُ قومٍ.»(7)
بر پایه ی راه و روش و حکومت تقوا نه شاخ و بن کسی نابود می شود و نه کشتزار قومی تشنه می ماند.
«در سایه ی حکومت تقوا، هر کس به آرزوی خود می رسد و از آسایش و نعمت های عادلانه بهره مند می گردد و آب عدالت، زراعت همه را سیراب می کند.»(8)
تأکید امیرمؤمنان علی(علیه السلام)بر پرواپیشگی زمامداران و کارگزاران
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) کارگزاران خود را مکرر و مؤکد به پرواپیشگی سفارش می کرد و مراقبت می نمود که از مرزهای پرواپیشگی فراتر نروند که چون مرزهای پرواپشگی شکسته شود، هر ستم و ناراستی و بیدادی از سوی زمام داران بر مردم روا می شود و نتیجه ی آن همان سرنوشتی است که بر خلیفه ی سوم رفت. آن چه زمام داران را صیانت می کند تقواست و آن چه آنان را بر جاده ی انصاف و داد، و درستکاری و قوت اداره حفظ می نماید پرواپیشگی ایشان است. امام علی(علیه السلام)در نامه ای که به محمد بن ابی بکر نوشت – هنگامی که او را والی مصر قرار داد – چنین سفارش فرمود:
«هذا ما عَهِدَ عَبدالله علی امیرالمؤمنینَ الی محمدِ بن ابی بکرٍ حینَ ولاهُ مصرَ: امرهُ بتقوی اللهِ فی السرِ و العلانیهِ، و خوفِ الله [عَّزو جلَّ] فی المَغیِبِ و المَشهِد، و باللِیِن للمُسلم، و بالغِلظَه علی الفاجِر، و بالعدلِ علَی اهلِ الِذمِه، و بالانصاف للمَظلُومِ، و بالشدهِ علی الظالمِ، و بالعفوِ عن الناسِ، و بالاحسانِ ما استطاعَ، و اللهُ یجزی المُحسنینَ.»(9)
این عهدنامه بنده ی خدا علی امیرمؤمنان است به محمد بن ابی بکر هنگامی که او را کارگزار مصر قرار داده است: او را فرمان می دهد به تقوای الهی در نهان و آشکار و به ترس از خدا در کارهای پنهانش و در کرده های آشکارش؛ و از او می خواهد که با مسلمانان به نرمی رفتار کند و با نابکاران به درشتی و با اهل ذمه به عدالت؛ و داد ستمدیدگان را بستاند و بر ستمگران سخت گیرد، و از خطاهای مردمان درگذرد، و با آنان تا آن جا کی می تواند نیکی کند و خداوند نیکوکاران را پاداش نیک خواهد داد.
و یا حضرتش در نامه ی خود به برخی مأمورانش هنگامی که آنان را برای گرفتن زکات می فرستاد، چنین نوشت:
«امَرهُ بتَقوی اللهِ فی سَرائرِ امَرهِ و خَفیاتِ عَمَلهِ، حَیثُ لا شهیدَ غیرهُ، و لا وکِیلَ دُونُه.»(10)
او را فرمان می دهد که از خدا بترسد و در کارهای نهانش و کرده های پنهانش آنجا که جز خدا کسی نگرنده نیست و جز او راه برنده.
این همه ی تأکید بر تقوا از این روست که آن چه آدمیان را از تجاوز به حدود الهی و حریم محرمات شرعی و مرزهای حقوق مردمی و ارزش های انسانی نگه می دارد، تقواست؛ و روشن است که زمامداران با توجه به امکانات و اختیاراتی که دارند تا چه اندازه محتاج تقوایی راستین و نگهبان خویشند. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است:
«ان تقَویَ اللهِ حَمَت اولیاءَ اللهِ محَارمَه، و الزَمَت قُلُوَبهَم مخَافتَهُ، حتَی اسَهرَت لیَالیَهُم، و أظمَات هَواجِرهُم.»(11)
تقوای الهی، دوستان خدا را در حمایت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حریم محرمات الهی نگه داشته است و خوف خدا را ملازم دلهای آنها قرار داده است تا آن جا که شبهای آنها را زنده و بیدار نگه داشته و روزهای آنها را قرین تشنگی [روزه] کرده است.
«در این جمله ها با صراحت کامل تقوا را به معنی آن حالت معنوی و روحانی ذکر کرده که حافظ و نگهبان از گناه است، و ترس از خدا را به عنوان یک اثر از آثار تقوا ذکر کرده است. از همین جا می توان دانست که تقوا به معنی ترس نیست، بلکه یکی از آثار تقوا این است که خوف خدا را ملازم دل قرار می دهد.»(12)
قوت و عزتی که زمامداران برای اداره ی امور نیاز دارند از همین حالت معنویت و روحانیت پیدا می شود، چنان که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) به صراحت فرموده است:
«التقوی تُعزُ، الفُجُور تُذلُ.»(13)
تقوا عزت می بخشد و تبهکاری ذلیل می سازد.
و نیز فرموده است:
«لا عِز اَعَزُ مِنَ التَقوی.»(14)
هیچ عزتی، عزت بخش تر از تقوا نیست.
کارایی و توانمندی حقیقی برای مدیریتی انسانی و براساس حفظ مرزهای الهی از همین جا بر می خیزد و بدون چنین تقوایی، مرزشکنی و تجاوز به حریم های مالی و اقتصادی، قضایی و حقوقی، اجتماعی و سیاسی، فرهنگی و دینی امری محقق است.
پی نوشت ها :
1. المفردات، ص 530.
2. ر. ک: مرتضی مطهری، ده گفتار، انتشارات حکمت، صص 7-17.
3. نهج البلاغه، خطبه ی 230.
4. همان، خطبه ی 157.
5. همان، کلام 16.
6. همان.
7. همان.
8. پرتوی از نهج البلاغه،ج1؛ ص 225.
9. ابواسحاق ابراهیم بن محمد الکوفی المعروف بابن هلال الثقفی، الغارات، حققه و علق علیه السید عبدالزهراء الحسینی الخطیب، الطبعه الاولی، دارالاضواء، بیروت، 1407ق. ص 141؛ ابن ابی الحدید، ج6، ص 65؛ با مختصر اختلاف در لفظ: تاریخ الطبری، ج4، ص 556؛ تحف العقول، صص 118-119؛ نهج السعاده، ج4، صص 98-99.
10. نهج البلاغه، نامه ی 26.
11. همان، خطبه ی 114.
12. ده گفتار، ص 11.
13. شرح غررالحکم، ج1، ص 39.
14. نهج البلاغه، حکمت 371.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.