از خود راضى
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الراضى عن نفسه مستور عنه عیبه ولو عرف فضل غیره لساه ما به من النقص و الخسران .(215)
آنکه از خود راضى است عیبش از وى پوشیده است اگر این شخص شناساى فضل و برترى دیگران بود نقص و کمبود خود را جبران مى کرد، ولى افسوس که آدم از خود راضى جز خودش کس دیگرى را نمى شناسد.
هر آنکس راضى از خود هست و مغرور
بنزد خویش عیبش هست مستور
بفضل دیگران گر بود عارف بعیب
نقص خود مى گشت واقف
ولى افسوس خود راضى ، چنین نیست
که درک و فهم و عقلش بیش از این نیست
نسازد دور از خود، خود سرى را
بغیر از خود نبیند دیگرى را!
آماده مرگ
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
ترحلوا فقد جد بکم ، و استعدوا للموت فقد اظلکم .(216)
بار بربندید که اینکار بر شما سخت است ، و آماده مرگ شودید که ، سایه خود را بر سر شما مى گستراند.
بکوچیدن از جهان ، کاین راه دشوار
بود در پیش و کوچیدن بناچار
مهیا باش بر مرگت که آخر
تو را او سایه افکنده است بر سر
نشانه حماقت
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
تعرف حماقه الرجل بالا شر فى النعمه وکثره الذل فى المحنه .(217)
نادانى مرد گاهى از اینجا شناخته مى شود که ، در نعمت ناسپاسى کند و در گاه محنت و رنج بیتابى بسیار نشان مى دهد.
دو چیز آمد نشان مرد احمق
که هر کس داشت ، شد نادان مطلق
نماید ناسپاسى گاه نعمت
کند بى تابى اندر وقت محنت
ترک بهشت
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
ترک الذنب شدید، واشد منه ترک الجنه .(218)
از گناه گذشتن کار سختى است ، اما سختر از آن گذشتن از بهشت است !
گذشتن از گنه بسیار سخت است
هر آنکس بگذرد او نیک بخت است
ولیکن سخت تر ترک بهشت است
که نزد عاقلان بسیار زشت است
بدترین مال
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
شرالاموال مالم یخرج منه حق الله سبحانه .(219)
بدترین مالها مالى است که حق خداى بزرگ از آن داده نشده باشد!
بدنیا بدترین مال است آنحال
که حق الله باشد اندر آن مال
هر آنکس حق مال خود نپرداخت
زآتش بهر خود فردا مکان ساخت
بدترین علم
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
شرالعلم ما افسدت به رشادک .(220)
بدترین دانشها دانشى است که راه رشد و هدایت را بوسیله آن تباه سازى براى خود.
هر آن عملى که زاید شر و افساد
رذالت مى رساند جاى ارشاد
بودآن بدترین علم زمانه
بمثل علم باطل اى یگانه
بدترین مردم
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
شرالناس من سعى بالاخوان و نسى الاحسان .(221)
بدترین مردم کسى است که درباره برادران ببدى کوشد، و نیکى را نسبت به آنان فراموش نماید.
هر آنکس با برادرهاى دینى
بکوشد در بدى و بد قرینى
بود او بدترین افراد مدهوش
کند نیکى هر کس را فراموش
هدف گرفتاریها
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
انکم هدف النوائب و دریئه الاسقام .(222)
شما در دنیا هدف پیکانهاى گرفتاریها و معبر بیمارى ها هستید!
شما البته ، اى اهل زمانه
به پیکان گرفتارى نشانه
شما سوراخ بیمارى رنجید
اگر این نکته را یکدم بسنجید
پاداش عمل
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
انکم مدینون بما قدمتم و مرتهنون بما اسلفتم .(223)
شما به آنچه که پیش فرستید جزا داده مى شوید و در گرو آنچه کار زشت کرده اید، خواهید بود.
بهر چیزى فرستادید از پیش
جزا بینید از آن بس ، بى کم و بیش
گروگانید بر زشتى اعمال برید
آن بهره از کردار و افعال
با آتش خشم
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الکاظم من امات اضغانه .(224)
شخص فرو خورنده خشم کسى است که کینه ها را در سینه اش بکشد، و از بدى دیگران بگذرد.
هر آنکس کظم غیظ خود نماید
در صلح وصفا بر خود گشاید
کشد در سینه خود کینه غیر
کند در راه صلح و آشتى سیر
عاقل واقعى
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
انما العاقل من وعظته التجارب .(225)
به راستى خردمند کسى است که ، تجربه ها پندش دهد، و سرد و گرم روزگار پخته و اصلاحشان گرداند.
بتحقیق ور کسى باشد خردمند
بگیرد از تجارب هاى خود پند
زسرد و گرم دنیا پخته گردد
در این ره رخش همت در نوردد
جاهل واقعى
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
انما الجاهل من استعبدته المطالب .(226)
به راستى شخص بى خرد کسى است که خواسته هاى نفسانى او را بنده و برده خویش سازد.
بتحقیق آنکه نادانست و جاهل
بود افعال او بیقدر و باطل
بخواهشهاى نفسش بنده باشد
بدلخواه خودش چون مرده باشد
دام دنیا!
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
انما الدنیا شرک ، وقع فیه من لا یعرفه .(227)
به راستى که جهان دامى است که هر که آن را نشناسد، در آن در افتد.
بتحقیق این جهان دامیست مستور
هرآنکس بى خبر گردید و مغرور
بیافتد ناگهان در دام صیاد
کشد بیهوده ، از دل داد و فریاد!
شرع و بدعت
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
انما الناس رجلان ، متبع شرعه و مبتدع بدعه .(228)
به درستى که مردم دو گروه اند: یکى پیرو راه شرعى ، و دیگرى دنبال راه بى اساس است آنکه پیرو راه شرعى است ببهشت و آنکه زنده کننده بدعتى است بدوزخ خواهد رفت .
بتحقیق اهل دنیا برد و کارند
یکى شرعى ، یکى بدعت گذارند
رود شرعى بجنت شاد و خندان
رود آن دیگرى در نار بران
مصونیت از ننگ
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
بملک الشهوه التنزه عن کل عاب .(208)
با بدست گرفتن زمام شهوت ، انسان از هر ننگ و عیبى بر کنار خواهد ماند.
زمام شهوت ار بر دست گیرى
به میدان جوانمردى دلیرى
تو از هر عیب و ننگى بر کنارى
دگر شرمندگى هرگز ندارى
پیروزى حق
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
بلزوم الحق یحصل الاءستظهار.(209)
با همراهى کردن بحق ، براى انسان پشتیبان پیدا مى شود.
طرفدارى کن از حق و حقیقت
که باشند عارفان حق رفیقت
تو چون کردى قیام ، او خود بداند
خدا بهر تو پشتیبانى رساند
رسیدن به آرزو
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
بحسن النیات تنجح المطالب .(210)
انسان با نیات خوب داشتن ، به آرزوها و خواسته هاى خود دست پیدا مى کند.
چو حسن نیتت گردید حاصل
به مطلوب خود آئى زود نایل
براه خیر و خوبى و صوابى
بخواهشهاى نیک دست یابى
وسیله حفظ آبرو
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
لم یذهب من مالک ما وقى عرضک .(211)
آنچه از مالت که آبرویت را نگهدارد از دستت نرفته ، بلکه بهترین مالها همانست .
بده مال و نگهدار آبرویت
که باشد بهترین مال نکویت
چو مال از بهر عرض از دست دادى
بود مالیکه بر جایش نهادى
شکر نعمت
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
النعمه موصوله بالشکر و الشکر موصوله بالمزید و هما مقرونان فلن ینقطع المزید من الله تعالى ، حتى ینقطع الشکر عن الشاکرین .(212 )
نعمت و شکر بهم پیوسته اند، در عین حال شکر پیوسته بفزونى است و این دو همواره با هم اند و هیچگاه رشته افزونى از سوى خدا قطع نمى شود تا اینکه رشته شکر از طرف شاکر بریده شود.
مزید نعمت و شکرند باهم
جدا هرگز نگردند این دو از هم
خدا بر بندگانش مهربان است
بسرها لطف او چون سایبان است
بفکر قطع نعمت حق نیفتد
مگر شاکر ز شکرش دور افتد
زیبائى قناعت
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
لم یتحل بالقناعه من لم یکتف بیسیر ما وجد.(213)
حله قناعت را نپوشیده کسیکه بکمى که میابد اکتفا نمى کند.
نکرده جامه بر تن از قناعت
کسیکه با کم خود نیست راحت
بتن گر از قناعت جبه پوشى
ز شهد جام حریت بنوشى
اصلاح مال
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
لم یکتسب مالا من لم یصلحه .(214)
آن کس که مالش را اصلاح نکرد، آن را از راه حلال کسب نکرده است .
هر آنکس مال خود ناکرده اصلاح
نکرده سود او از جمع ارباح
حقوق واجب مال ارندادى
بود آتش که بهر خود نهادى
نماز کودکان
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
عملوا صبیانکم الصلوه و خذوهم بها اذا بلغوا الحلم .(199)
به کودکان خود نماز یاد دهید و همینکه آنها بحد بلوغ و احتلام رسیدند، آنها را به نماز وادار کنید.
علم آموزید بر اطفالتان
از نماز و روزه و احکامشان
چون رسند آنان بحد احتلام
گو کنند از بهر امر حق قیام
در راه حق
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الحق منجاه لکل عامل .(200)
حق براى کسى که آن را بکار ببندد باعث رستگارى است .
هرکه راه حق رود در روزگار
باشد اندر هر دو عالم رستگار
باش در هر کار اندر راه حق
تا زتاریکى در آئى چون شفق
عزت گرسنگى !
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الجوع خیر من الخضوع .(201)
گرسنگى بهتر است از فروتنى کردن در مقابل ناکسان روزگار.
گر بمیرد آدمى از فقر و جوع
به که نزد ناکسان آرد خضوع
گرسنه گر عمر را آرى بسر
به که خم سازى بر ناکس کمر
199، شمشیر حق
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الحق سیف على اهل الباطل .(202)
حق شمشیرى برنده مى باشد براى اهل باطل .
حق چو شمشیریست بر اهل خلاف
تیز و بران چون در آید از غلاف
نزد باطل چونکه حق گردد بیان
مى رود چون تیر در اعماق جان
اقتصاد مفید
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الاقتصاد نصف المعونه .(203)
میانه روى در امور زندگى نصفى از اسباب مخارج است .
برو در زندگى راه میانه
که تا خوشحال باشى در زمانه
بود نصفى زاسباب مخارج
منه پا از گلیم خویش خارج
میهمانى و جوانمردى
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الضیافه راءس المروه .(204)
مهمانى کردن سرمنشاء مردانگى و جوانمردى است .
بکن مهمانى و مهمان نوازى
که نزد خلق و خالق سرفرازى
بود مردانگى را این عمل سر
اگر سر نیست بى قدر است پیکر
دوست خوب
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الصدیق اءقرب الاقارب .(205)
دوست خوب نسبت به انسان ، نزدیکتر از خویشاوندان است .
تو را گر دوست باشد با حقیقت
که در شادى و غم باشد رفیقت
زخویشاوند بهتر باشد آن دوست
بسان مغز بادامیست باپوست
نیکى و بزرگوارى
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
الشرف اصطناع العشیره .(206)
بزرگوارى انسان به خویشان نیکى کردن است .
چو نیکى مى کنى با قوم و خویشان
نباشى زین عمل هرگز پشیمان
بزرگى و شرافت آرد اینکار
سرافرازى به پیش حى دادار
تاءثیر مال
قال امیرالمؤ منین علیه السلام :
المال یکرم صاحبه فى الدنیا و یهینه عند الله سبحانه .(207)
مال صاحب خود را در دنیا ارجمند مى دارد. اما در نزد خداوند سبحان خوار مى سازد.
بدنیا صاحب مال ارجمند است
بر دنیا پرستان سربلند است
ولى در پیشگاه حى سبحان
بود بى ارزش و خوار و پریشان
منبع: غدیر
199- غررالحکم ، ج 2 ص 499.
200- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 74.
201- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 49.
202- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 74.
203- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 323.
204- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 211.
205- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 203.
206- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 174.
207- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 375.
222- غررالحکم ، ج 1، ص 290.
223- غررالحکم ، ج 1، ص 290.
224- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 349.
225- غررالحکم ، ج 1، ص 297.
226- غررالحکم ، ج 1، ص 297.
227- غررالحکم ، ج 1، ص 297.
228- غررالحکم ج 1، ص 296.
215- غررالحکم ، ج 1، ص 95.
216- غررالحکم ج 1، ص 350.
217- غررالحکم ج 1، ص 350.
218- غررالحکم ، ج 1، ص 350.
219- غررالحکم ج 1، ص 445.
220- غررالحکم ، ج 1، ص 444.
221- غررالحکم ، ج 1، ص 445.
208- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 186.
209- غررالحکم ، ج 1، ص 338.
210- غررالحکم ، ج 1، ص 338.
211- غررالحکم ، ج 1، ص 600.
212- فهرست غرر و درر آمدى ، ص 177.
213- غررالحکم ج 2، ص 600.
214- غررالحکم ج 2، ص 600.