نویسنده : علامه مصباح یزدی
زمینه های جهت دهی قدرت
گزینش و انتخاب انسان، در کارهای اختیاری که به نحوی با قدرت مربوط می شود، خواه منشأ قدرت باشد و خواه ناشی از آن، نقش دارد. از سوی دیگر، تحصیل قدرت از طریق کارهای اختیاری، ناگزیر باید به کمک علم و شناخت انجام گیرد و اگر درک درستی در این زمینه باشد به کمک آن می توان درکسب قدرت و به کارگیری آن، جهت صحیح را رعایت کرد تا کارهایی که در این عرصه انجام می شوند، از نظر اخلاقی ارزشمند باشند.
شناخت ها و معارفی که در این مرحله مفید است و انسان را در تعیین جهت صحیح کسب قدرت و تشخیص آن قادر می سازند چند نوع اند که آن ها را یادآوری می کنیم:
نخست آنکه معرفت او به انواع مختلف و کمّ و کیف و عمیق قدرت در حدّی باشد که به هر مرحله ای از توانمندی دست یافت، آن را نقطه نهاییِ توان خود باقی تلقّی نکند و نپندارد قدرت او همه قدرتی است که انسان استعداد و ظرفیّت تحصیل آن را دارد.
بنابراین، بر انسان لازم است پیوسته به نقص ها و نیازهایش بیشتر توجه داشته باشد تا به آن چه دارد؛ زیرا توجه انسان به چیزهایی که دارد، منشأ حرکت تکاملی او نمی شود؛ بلکه نوعی دلبستگی، سکون و رکود ایجاد خواهد کرد و او را در همین مرحله پایبند و متوقّف می سازد؛ اما معرفت و توجه انسان به نیازها و کمبودها، او را به تلاش و حرکت به منظور رفع آن ها و تکمیل خود وامی دارد و از این طریق روز به روز قدرت و کمال بیشتری به دست می آورد.
دومین نوع معرفت که در زمینه قدرت برای انسان لازم و مفید است، شناخت این حقیقت است که قدرت های انسان در این جهان مادی همگی ابزاری و مقدّمی اند.
سرانجام، نوع سومی از معرفت که از دیدگاه اسلام مورد اهمیّت است و کلید بسیاری از کمالات و مقامات انسانی به شمار می رود، معرفت و توجه انسان به این حقیقت است که قدرتِ او مانند همه چیزهای دیگری که به دست آورده، در حقیقت مال خودش نیست، بلکه مالک اصلی آن و قادر حقیقی خداست و او این قدرت را در اختیار انسان قرار داده تا از آن برای تکامل حقیقی خود استفاده کند.
تربیت قرآنی در زمینه قدرت
قرآن کریم درباره قدرت و بالا بردن معارف و شناخت هایی که ما را در جهت صحیح دادن به قدرت یاری می کند و رهنمودهایی دارد که در این جا به نمونه هایی اشاره می کنیم. در بعضی آیات تأکید بر این است که قدرت در اصل ویژه خداست:
أنَّ الْقُوَّهَ لِلهِ جَمِیعاً؛ (3) همه قدرت از آنِ خداوند است.
در آیه دیگری همین مفهوم با تعبیر دیگر و با استفاده از واژه عزّت طرح شده است:
مَن کَانَ یُرِیدَ الْعِزَّهَ فَلِلهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً؛(4) هر کس عزّت [و قدرت] خواهد پس [باید بداند که] محققاً هر عزّتی از آن خداست و [آن را باید از او بخواهد].
از آنجا که مفهوم لغوی عزّت، «شکست ناپذیری» است، با واژه قدرت از نظر مفهومی بسیار نزدیک است و جاء و مقام اجتماعی هم که عزّت نامیده می شود، به این لحاظ است که پیوسته با قدرت ملازمه دارد و تأیید می کند که جاه طلبی نیز چهره ای از قدرت طلبی می باشد. آیات دیگری نیز این حقیقت را تأیید می کنند، یعنی عزیز را در مورد خدای متعال در جایی به کار برده اند که با قدرت مناسبت دارد و نه مفهوم دیگر؛ مانند:
-إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ (5) به درستی که پروردگار قدرتمند و شکست ناپذیر است.
-وَلَئِن سَألْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ؛ (6) هرگاه از آنان بپرسی چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است، حتماً می گویند آن ها را عزیز علیم آفریده است.
عزیز در آیه نخست در کنار قوی قرار گرفته و در آیه دوم بر کسی اطلاق شده که آسمان ها و زمین را آفریده، و این قدرت است که با آفریدن مناسبت دارد نه محبوبیّت. آری، آفرینش منوط بر دو حقیقت علم و قدرت است و کسی که چنین جهانی را آفریده، از قدرت مطلق و علم مطلق برخوردار است و از این روست که عزیز همراه با علیم به کاررفته، چنان که در آیه «أخَذْنَاهُمْ أخَذَ عَزِیزِ مُّقْتَدِرٍ؛ (7) و ما آن ها را گرفتیم و مجازات کردیم، گرفتن قدرتمند و توانا» عزت با اقتدار توأم شده است.
اگر حرکتی که ناشی از قدرت طلبی انسان است به طرز صحیح هدایت نشود، شخص در آغاز دچار انحراف اخلاقی و در مرحله بعد مرتکب گناهان کبیره می شود و در نهایت به کفر و شرک و فرعونیّت مبتلا خواهد شد.
اشکال کار فرعون برتری طلبی وی بود.
-إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الأرْضِ؛ (8) محققاً، فرعون در آن سرزمین برتری یافت.
در صورتی که خداوند در آیه دیگری برتری طلبی را نسبت به جهان جاودان آخرت انسان، زیان بار و خطرناک می داند و می گوید:
-تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلَا فَسَادًا؛ (9) این جهان آخرت را قرار داده ایم برای کسانی که در پیِ برتری طلبی در روی زمین و فساد نباشند.
اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا آیاتی که ما را از برتری طلبی بازمی دارند، این مفهوم را القا می کنند که انسان باید آن چه دارد قانع باشد و هرگز در فکر صعود به مقام های بالاتر نیفتد؟
پاسخ آن است که این آیات هیچ گاه ما را به رکود و توقّف وانمی دارند، بلکه این حقیقت را به ما می آموزند که برتری های مادّی و زمینی که بسیاری بدان دل بسته اند، حقیقت ندارند؛ بلکه برتری های دروغین اند که انسان را از رسیدن به برتری های حقیقی بازمی دارند. بینش قرآنی به ما می آموزد که برتری های مادّی، در واقع هدف نهایی و آخرین نقطه تعالی انسان نیستند و مطلوبیّت ذاتی ندارند، بلکه وسیله ای بیش نیستند و ارزش آن ها غیری است که در پرتو ارزش ذاتیِ اهداف نهایی و در مسیر وصول به آن ها تحقق می یابد.
قرآن به ما می آموزد که انسان در مسیر این گرایش، اگر درست قدم بردارد و در جهت صحیح حرکت کند، چنان اوج می گیرد که در جوار خدای عزیز و مقتدر مطلق قرار می گیرد:
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِی مَقعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکِ مُّقْتَدِر؛ (10) محققاً پرهیزکاران در باغ ها و نهرها قرار دارند؛ در جایگاه درست نزد پادشاه قدرتمند.
سلیمان، پیامبرالهی از خداوند قدرت فوق العاده ای را می طلبید:
وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لأحَدٍ مِّنْ بَعْدِی؛ (11) [خدایا] و به من قدرتی عطا فرما که برای هیچ کس دیگری پس از من روا نباشد.
ولی همین قدرتی که به شدّت از خدا می طلبید، هدف اصلیِ او نبود و به آن دلبستگی نداشت، بلکه قدرت را می خواست تا در سایه آن، دین خدا را رواج دهد و قدرتمندانِ مشرک و غیر مسلمان را به سوی آیین حق بکشاند. بنابراین، او چنین قدرتی را می خواست تا ازآن به صورت وسیله ای برای وصول به کمالی برتر بهره برداری کند. از این جاست که او هرگز از توانمندی فراوان خود سوء استفاده نمی کرد.
از اینجاست که قرآن با تعبیر لطیف خود می گوید:
أنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَی اللهِ وَاللهُ هُوَالْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ (12) شما نیازمندان به خدا هستید و خداوند بی نیاز و ستوده است.
خداوند با این تعبیرتوجه می دهد که انسان نباید هیچ گاه فقر ذاتی خویش را فراموش کند تا برسد به آن کمالی که می تواند برسد.
پی نوشت ها :
3.بقره (2)، 165. ر. ک: حسین بن علی الخزاعی النیشابوری، روض الجنان و روح الجنان، ج 2، ص 264؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 1، ص 381.
4.فاطره (35)، 10.
5.حج (22)، 40.
6.زخرف (43)، 9.
7.قمر (54)، 42.
8.قصص (28)، 4.
9.قصص (28)، 83. ر. ک: محسن الفیض کاشانی، الصافی، ج 4، ص 106.
10.قمر (54)، 54. 55. ر. ک: ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 112.
11.ص (38)، 35.
12.فاطر (35)، 15. ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 32.
منبع : کتاب انسان سازی در قرآن