نویسنده: مصطفی دلشاد تهرانی
ماهیت دولت اسلامی
در اندیشه ی سیاسی امام علی (ع) دولت ماهیتی الهی و مردمی دارد. مشروعیت دولت اسلامی، الهی و مقبولیت آن، مردمی است. دولت حق، دولتی است که بر اساس معیارهای الهی و حق و با خواست و اقبال مردم شکل گیرد و با مشارکت فعال آنان عمل کند. امیرمؤمنان علی (ع) دولت خود را بر این اساس معرفی کرده و فرموده است:
«أَما و والذِی فلقَ الحَبهَ، و برا النَسمهَ، لو لا حضُورُ الحاضرِ، و قیامُ الحجهِ بوجود الناصرِ، و ما اخذَ اللهُ علی العلماءِ الا یقارُوا علی کظهِ ظالمٍ، و لا سَغبِ مظلومٍ، لا لقیتُ حبلهَا علی غاربَها، و لسقیتُ آخرِها بکاسِ اولِها، و لالفیتُم دنُیا کُم هذه ازهدَ عندی مِن عفطهِ عنزٍ!»(1)
آری، به حق آن که دانه را شکافت و جان را آفرید، اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود، و اگر خداوند از عالمان پیمانی سخت نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگر و گرسنگی ستمدیده هیچ آرام و قرار نگیرند، بی تأمل ریسمان مهار حکومت را بر گردنش می انداختم و با همان جام نخست، آخرش را هم سیراب می کردم. و بی گمان خوب دریافته ای که این دنیای شما نزد من بی ارج تر از آبی است که بزی در وقت عطسه از بینی می پراند.
در منظر امیرمؤمنان علی (ع) دولت اسلامی شأنی الهی و شأنی مردمی دارد؛ رویی به حق و رویی به خلق دارد، همان گونه که امام حق، یک روی به حق و یک روی به خلق دارد؛ همان گونه که در مفهوم ولایت، میان والی و رعیت فاصله و جدایی نیست، در دولت اسلامی نیز میان پیشوای حق و مردم فاصله و جدایی نیست.
این دو شأن در بیانات امیرمؤمنان علی (ع) به شکل های گوناگون وارد شده است. در ضمن خطبه ای که پس از جنگ صفین ایراد شده فرموده است:
«لا یقُاسُ بآل محمدٍ – صلی الله علیه و آلهِ – من هذه الامهِ احدُ، و لا یُسوی بهِم من جَرت نعمتهُم علیه ابداً: هُم اساسُ الدین،ِ و عمادُ الیقینِ، الیهم یفُیء الغَالیِ، و بهم یُلحقُ التالی. ولهُم خصائِصُ حَق الولایهِ، و فیهُم الوصیهُ و الوراثهُ. »(2)
کسی را از این امت با خاندان رسالت همپایه نتوان پنداشت، و هرگز نمی توان پرورده ی نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت که آل محمد (ص) پایه ی دین و ستون یقینند. هر که از حد درگذرد به آنان بازگردد، و آن که وامانده، بدیشان پیوندد. حق ولایت، خاص ایشان است و میراث پیامبر، مخصوص آنان است.
و چنان که گذشت، آن حضرت پس از تصدی امر حکومت، به شأن مردمی دولت اسلامی اشاره کرد و فرمود:
«لوَ لا حُضوُر الحاضرِ، و قیامُ الحُجهِ بوُجود الناصرِ… »(3)
اگر حضور حاضران و اتمام حجت با اعلام وجود ناصران نبود…
فارغ از مردم و جدای از ایشان و بدون خواست آنان دولت اسلامی معنا و مفهوم ندارد تحقق عینی نمی یابد؛ و سخن علی (ع) بر این امر کاملاً گویاست.
این حقیقت در وصیت پیامبر اکرم (ص) به علی (ع) نیز آمده بود، چنان که امیرمؤمنان علی (ع) خود فرمود:
«قالَ لی رسولُ الله – صلی الله علیه و آله:” ان اجَتمعُوا علیکَ فاصنَع ما امرتُکَ؛ و الا فالصِق کَلکَک بالارضِ”. فلما تفرَقوُا عنَی جررتُ علَی المَکرُوه ذَیلی، و اغضیتُ عَلی القَذی جَفنی، الصقتُ بالارض کلکلیِ. »(4)
رسول خدا (ص) به من فرمود: «اگر مردمان بر تو گرد آمدند، آن چه به تو فرمان داده ام به جا آور و امرشان را به عهده گیر، وگرنه خود را به کناری فرود آور آنان را واگذار». پس چون مردمان از گردم پراکنده شدند، ناچار دست فرو هشتم و خار در چشم، دیده فرو بستم و خود را به کناری کشیدم.
هم چنین در نامه ای که امیرمؤمنان علی (ع) پس از بازگشت از نهروان فرمان داد کاتبش عبیدالله بن ابی رافع خطاب به پیروان آن حضرت از مؤمنان و مسلمانان بنویسد و در آن سرگذشت خود را پس از پیامبر تا زمان کتابت نامه شرح فرموده، چنین آمده است:
«وقَد کان رسول اللهِ – صلی الله علیه و آله – عهدَ الی عهداً، فقالَ:” یابنَ ابی طالبٍ لکَ و لاء امتی، فان ولوکَ فی عافیهٍ و اجمعُوا علیکَ بالرضا، فقُم بامرِهم؛ و ان اختلُفوا علیکَ فدعهُم و ما هُم فیهِ فانَّ اللهُ سَیجعلُ لک مخرجاً”. »(5)
رسول خدا (ص) مرا متعهد به پیمانی کرده و فرموده بود: «پسر ابی طالب ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود کردند، و با رضایت درباره ی تو به وحدت نظر رسیدند، امرشان را به عهده گیر و بپذیر؛ اما اگر درباره ی تو به اختلاف افتادند، آنان را به خواست خود واگذار، زیرا خدا راه گشایشی به روی تو باز خواهد کرد».
دلالت این سخن در این که خلافت و امامت علی (ع) امری الهی بوده است و حکومت و دولت آن حضرت جز با رضایت و بیعت مردم محقق نمی شده، کاملاً روشن است. یعنی خلافت و امامت علی (ع) با نصب، ثابت بوده است ولیکن نظر مردم در پذیرش ولایت شرط است و جز با خواست و رضایت مردم دولت تحقق نمی یابد و اجرای برنامه های آن جز با مشارکت مردم پیش نمی رود.
این معنا که دولت اسلامی ماهیتی مردمی دارد و بدون خواست و رضایت مردم شکل نمی گیرد و سامان نمی یابد و قدرت اجرایی ندارد در سخنان پیامبر اکرم (ص) و امیرمؤمنان علی (ع) مکرر و در مواضع گوناگون وارد شده است. رسول خدا (ص) به مسلمانان فرموده بود:
«وان تَولوُها علیاً، تجَدوهُ هادیا ًمهدیاً. »(6)
اگر علی را به ولایت بگمارید، او را هدایت یافته ای هدایتگر می یابید.
در این سخن نیز تحقق حکومت و دولت و تعیین والی از حقوق مردم شمرده شده است. امیر مؤمنان علی (ع) به هنگام بیعت مردم با آن حضرت، در مسجد مدینه بر منبر رفت و حق مردم را در انتخاب حکومت و تشکیل دولت چنین یادآور شد:
«ایُها الناسُ، عن ملاءٍ و اذنٍ، ان هذا امرکُم لیسَ لاحدٍ فیهِ حقُ الا ما امرتُم، و قد افترقنا بالامسِ عَلی امرٍ و کنُت کارهاً لامرکُم، فابیتُم الا ان اکُونَ علیکُم؛ الا و انه لیَس لی دوُنکم الا مفاتیحُ مالکُم معَی و لیسَ ان اخذ درهماً دونَکُم؛ فان شئتُم قَعدتُ لکُم و الا فَلا اجُد علی احدٍ. »(7)
ای مردم، این امر (حکومت) امر شماست. هیچ کس جز آن که شما او را امیر خود گردانیدید، حق امارت بر شما را ندارد. ما دیروز هنگامی از هم جدا شدیم که من پذیرش ولایت شما را ناخوشایند داشتم، ولی شما این را نپذیرفتید و جز به این که من تشکیل دولت دهم رضایت ندادید. آگاه باشید که من کسی جز کلیددار شما نیستم و نمی توانم حتی یک درهم به ناروا از بیت المال برگیرم.
آن حضرت معتقد بود که حکومت باید با خواست و رضایت مردم شکل گیرد. از محمد حنفیه فرزند آن حضرت نقل شده است که پس از کشته شدن عثمان، من در کنار پدرم بودم. آن حضرت وارد منزل شد و اصحاب رسول خدا (ص) اطراف وی را گرفتند و گفتند اکنون که عثمان کشته شده است مردم چاره ای ندارند جز آن که امام و رهبری داشته باشند و ما امروز کسی را شایسته تر و سزاوارتر از تو برای این امر نمی یابیم، نه کسی سابقه ی تو را دارد و نه کسی از تو به رسول خدا (ص) نزدیکتر است.
پس از این سخنان، حضرت از پذیرش زمام داری امتناع ورزید و مردم اصرار کردند و گفتند که به خدا سوگند، ما دست بر نخواهیم داشت تا با تو بیعت کنیم. آن گاه حضرت فرمود:
«ففَی المسجدِ، فان بیَعتی لا تکونُ خفیًا، و لا تکونُ الا عَن رَضی المسُلمینَ. »(8)
پس [مراسم بیعت] در مسجد باشد، زیرا بیعت با من مخفی نیست و جز با رضایت مسلمانان عملی نیست.
دولت حق زمانی می تواند اعمال قدرت نماید و در اهداف و برنامه های خود توفیق یابد که پیوسته از مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی برخوردار باشد.
دولت اسلامی همه ی مشروعیت و حقانیت خود را بر اساس ویژگی هایی که باید در آن لحاظ شود، از جانب ذات اقدس الهی می یابد و بر اساس خواست و رضایت مردم تحقق می یابد و با حمایت و مشارکت مردم قدرت اجرایی و توفیق تحقق اهداف الهی و قوانین حکومتی را مطابق شریعت مقدس اسلام کسب می کند.
اهداف دولت اسلامی
هدف غایی دولت اسلامی تعالی انسان و جامعه، و الهی کردن انسان و جامعه است؛ و اهداف کلی برای سیر به سوی این مقصد شامل اهداف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
در اندیشه ی سیاسی امیرمؤمنان علی (ع) این اهداف در مواضع و مواقع مختلف بیان شده است:
1. اقامه ی حق و دفع باطل
2. تعلیم و آموزش مردمان
3. تربیت و رشد دادن اخلاق و فضایل اخلاقی در مردمان
4. ایجاد امنیت
5. برپاداشتن حدود الهی
6. ایجاد عدالت
7. ایجاد رفاه و آسایش
8. نصیحت و ارشاد مردمان
9. احیای سنت های درست و درهم شکستن سنت های غلط و گسستن کند و زنجیره های دست و پاگیر جامعه از رسوم و قیود و عادت ها و تقلیدهای باطل و بی اساس.
10. دادن سهم ها و بهره ها به حق و توزیع عادلانه
11. آشکار نمودن اصلاح در سرزمین
12. بر پا ساختن نشانه های دین
13. ابلاغ موعظه
14. افزایش درآمدها و تأمین همه ی نیازها به درستی
امیرمؤمنان علی (ع) در سخنی کوتاه هدف دولت اسلامی را «بر پاداشتن حق و از بین بردن باطل» مطرح کرد.
در نهج البلاغه آمده است که ابن عباس گفت: در سرزمین «ذی قار»(9) [در مسیر حرکت به سوی بصره در جنگ جمل] در حالی که آن حضرت به پینه زدن کفش خویش مشغول بود، بر آن حضرت وارد شدم. حضرت به من فرمود: «این لنگه کفش چقدر ارزش دارد؟» گفتم: «ارزشی ندارد. » حضرت فرمود:
«و اللهِ لهَیَ احُب الیَّ من امرتکُم الا ان اُقیمَ حقاً او ادفَع باطلاً. »(10)
به خدا سوگند این کفش از حکومت بر شما نزد من محبوبتر است، مگر این که حقی را بر پا سازم و یا باطلی را دفع نمایم.
این سخن با همه ی کوتاهی و اختصارش، همه ی اهدافی را که دولت اسلامی باید دنبال کند، در بردارد.
امیرمؤمنان علی (ع) در سخنی دیگر مقصد خود را از تشکیل حکومت و ایجاد دولت چنین بیان فرمود:
«اللهُم انکَ تعلَمُ انهُ لم یکُن الذی کانَ منَّا منافسهً فی سلطانٍ و لا التماسً شیء من فُضول الحُطامِ، ولکن لنَرُدَ المعالمَ من دینکَ، و نُظهرَ الاصلاحَ فی بلادکَ، فیامَن المُظلومُون من عبادکَ، و تقُامَ المعطلهُ من حدودکَ. »(11)
خدایا! تو می دانی آن چه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه به خاطر رسیدن به چیزی از بهره های ناچیز دنیا، بلکه مقصد ما آن است که نشانه های دین تو را به جامعه بازگردانیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار نماییم، تا بندگان ستمدیده ات را امنیت فراهم آید و حدود اجرا نشده ات به اجرا در آید.
بنابراین دولت اسلامی در پی ایجاد جامعه ای است که نشانه های دین و دین داری در آن آشکار باشد؛ و به عبارت دیگر، هدف، بر پا ساختن جامعه ای الهی است. اهداف دیگری که امام (ع) مطرح کرده است این که در سرزمین های این دولت، اصلاح گری شود و همه چیز به سامان آید و تباه گریها زدوده شود و مردمان به آسایش و امنیت رسند. جامعه ای می تواند به سوی تعالی پیش رود که در آن امنیت در وجوه مختلفش فراهم باشد: امنیت فردی، امنیت اجتماعی، امنیت سیاسی، امنیت فرهنگی، امنیت اقتصادی؛ و برای حفظ و سامان درست جامعه و جلوگیری از تباهی در آن باید حدود الهی در آن بر پا شود و بالاترین حدود عدالت است که چون عدالت در وجوه مختلف برپا گردد، تباهی ها زدوده شود و جامعه، بهترین زمینه را برای سیر به سوی کمال بیابد.
هیچ چیز مانند عدالت، سرزمین ها را عمران و آباد نمی کند، چنان که امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«ما عمُرتِ البُلدانُ بمثلِ العدلِ. »(12)
هیچ چیز چون عدالت سرزمین ها را آباد نسازد.
در سایه عدالت، کار مردان اصلاح می شود و همه چیز به سامان می آید، چنان که آن حضرت فرموده است:
«العدلُ یصُلح البَریهَ. »(13)
عدالت مردمان را اصلاح می نماید.
هم چنین حضرتش فرموده است:
«بالعَدلِ تصلُح الرعیهُ. »(14)
با عدالت مردمان اصلاح می شوند.
در نتیجه ی عدالت، مردم به بی نیازی می رسند و فقر و ناداری از میان شان رخت می بندد، ستم و گناه از جامعه زدوده می شود و دین آن طور که باید جلوه می کند. علی (ع)، شهید عدالت، در این باره فرموده است:
«جَعل اللهُ سبحانهُ العدلَ قوامَ الانامِ، و تنزیهاً من المَظالمِ و الاثامِ، و تسنیهً للاسلامِ. »(15)
خدای سبحان عدالت را مایه ی برپایی انسان ها و ستون زندگانی آنها و سبب پاکی از ستم کاریها و گناهان و روشنی چراغ اسلام قرار داده است.
از اهداف مهم دولت اسلامی برقراری عدالت در همه ی وجود آن است و بدین منظور باید اموال غصب شده ی عمومی به مجاری خودش بازگردد و با چپاول گران و زالوصفتان برخورد اساسی و بنیادی شود. پیشوای عدالت خواهان فرموده است:
«ان الله سبُحانَه فرَضَ فی اموالِ الاغنیاءِ و اقواتَ الفقراءِ، فَما جاعَ فقیرُ الا بما مُتعَ به غَنی، و اللهُ تَعالی سائلهُم عن ذلکَ. »(16)
خدای سبحان روزی فقیران را در مال های توانگران واجب داشته است. پس فقیری گرسنه نماند جز آن که توان گری از حق او خود را به نوای رساند. و خدای متعال توان گری را از این کار بازخواست کند.
بر همین مبنا بود که امیرمؤمنان علی (ع) بلافاصله پس از به دست گرفتن حکومت برای بازگرداندن اموال غارت شده از بیت المال و آن چه عثمان به خویشاوندان و یاران خود به عنوان پاداش و جایزه داد بود، اقدام کرد. شریف رضی سخن امام (ع) را در این باره که بخشی از خطبه ی مفصلی است که آن حضرت در روز دوم پس از بیعت ایراد کرده چنین آورده است:
«و اللهِ لو وجدُته قَد تُزوجَ به النساءَ و مُلک به الاماءُ، لرددُته! فانَّ فی العَدل سعهً؛ و من ضاقَ علیهِ العدلُ، فالَجورُ علیهِ اضیقُ!»(17)
به خدا سوگند اگر ببینم که [اموال مسلمانان] به کابین زنان یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را باز می گردانم، به درستی که در عدالت گشایشی است، و آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد.
محمد بن سائب کلبی، نسب شناس معروف، در گذشته به سال 146هجری، (18) نقل کرده است که ابن عباس گفت: علی (ع) در روز دوم خلافت خود در مدینه خطبه ای خواند و فرمود:
«الا انَّ کُلَّ قطیعهٍ اقطعَها عُثمانُ، و کلُ مالٍ اعطاهُ من مالِ اللهِ، فهُو مردودُ فی بیت المالِ، فانَّ الحقَّ القدیمَ لا یبُطله شیءُ، و لو وجدتُه و قد تزوجَ به النساءُ، و فُرقَ فی البُلدان، لرددُته الی حالهِ، فانَّ فی العَدل سعهً، و مَن ضاقَ عنُه الحقُ فالجَورُ علیهِ اضیقُ. »(19)
همان زمینهایی که عثمان در تیول این و آن در آورده است و آن چه که از اموال خدا به دیگران بخشیده است، به بیت المال برگردانده خواهد شد و حق قدیمی را چیزی باطل نمی کند [و مشمول مرور زمان نمی شود] و اگر آن اموال را در حالی بیابم که کابین زنان قرار داده اند و در سرزمین ها پراکنده اند، به حال خودش بر خواهم گرداند. به درستی که در عدالت گشایش است، و آن که حق را برنتابد، ستم را سخت تر یابد.
کلبی در پی این سخن گوید: آن گاه علی (ع) فرمان داد همه ی سلاح هایی که در سرای عثمان بود و آنها را برای تسلط بر مسلمانان به کار برده بود، ضبط کردند، و نیز امر فرمود شترهای قیمتی که از اموال زکات بود و عثمان به تصرف در آورده بود، به بیت المال بازگردانند، و نیز فرمود شمشیر و زره او را بگیرند، و فرمان داد کسی متعرض اسلحه هایی که در خانه عثمان بود و از آنها بر ضد مسلمانان استفاده نشده بود، نشود، و امر کرد از تصرف همه ی اموال شخصی عثمان که در خانه اش و جاهای دیگر داشت خودداری شود؛ و فرمان داد اموالی که عثمان به صورت پاداش و جایزه به یاران خود و هر کس دیگر داده برگردانده شود.
کلبی اضافه می کند که چون این خبر به عمرو بن عاص رسید، نامه ای به معاویه نوشت؛ و او در این هنگام در شهر «ایله»(20) از نواحی شام بود که هنگام شورش مردم بر عثمان به آن جا گریخته و پناه برده بود. او در نامه ی خود به معاویه چنین نوشت:
«ما کنُتَ صانعاً فاصنَع، اذ قَشرکَ ابن ابی طالبٍ من کلِ مالٍ تملکُه کَما تُقشر عن العَصا لحاهاَ »(21)
هر چه باید انجام بدهی انجام ده که پسر ابی طالب [اگر بر تو دست یابد] همه ی اموالی که داری از تو جدا خواهد کرد، همان گونه که شاخه ی تر را از پوست برهنه کنند.
بنابراین از اهداف مهم دولت اسلامی برقراری عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی و بازگرداندن حقوق ضایع شده و رساندن همه ی مردمان به حقوق حقه خودشان است. امیرمؤمنان علی (ع) فرموده است:
«انهُ لیسَ علی الامام الا ما حُملَ من امر ربهِ: الابلاغُ فی الموعظهِ، و الاجتهادُ فی النصیحهِ، و الاحیاهُ للسنه، و اقامهُ الحدودِ علی مسُتحقیهَا، و اصدارُ السَّهمان علی اَهلها. »(22)
همانا بر امام نیست جز آن چه از امر پروردگار به عهده ی او واگذار شده است: کوتاهی نکردن در موعظت، و کوشیدن در نصحیت، و زنده کردن سنت، و جاری ساختن حدود بر مستحقان، و رساندن سهم های – بیت المال- به در خور آن.
و در سخنی که امام (ع) خطاب به عثمان بن عفان گفته، درباره ی اهدافی که باید دنبال شود چنین آمده است:
«فاعلَم ان افضلَ عبادِ اللهِ عنداللهِ امامُ عادلُ هُدیَ و هَدی؛ فاقامَ سنهً معلومهً، و اماتً بدعه ًمجهولهً. »(23)
بدان که بهترین بندگان خدا نزد او پیشوایی است دادگر، هدایت شده و راهبر، پس سنت های معلوم را برپا دارد، و بدعت های مجهول را بمیراند.
بنابراین دولت اسلامی باید سنت های الهی را زنده و جاری سازد و بدعت ها را بمیراند و محو سازد؛ و با فراهم کردن زمینه ی رشد و تعالی مردمان، آنان را به سوی کمال و سعادت سیر دهد. امیر مؤمنان علی (ع) در خطبه ای که حقوق متقابل والی و رعیت را بیان کرده چنین فرموده است:
«فامَّا حقُکم علَی فالنصیحُه لکُم، و توفیرُ فیئکُم علیکم، و تعلیمکُم کَیلا تجلهوا، و تادیبُکم کَیما تعلمُوا. »(24)
حق شما بر من این است که خیرخواهی را از شما دریغ ندارم، و حقی را که از بیت المال دارید بگزارم، و شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید.
هم چنین «آمدی» آورده است که امیرمؤمنان علی (ع) فرمود:
«علَی الامام ِان یعُلمَ اهَل ولایتهِ حُدود الاسلامِ و الایمانِ. »(25)
بر امام است که بر اهل ولایت خویش، حدود اسلام و ایمان را تعلیم دهد.
بنابراین والاترین اهداف و گسترده ترین مقاصد، تعلیم و تربیت همه ی مردمانی است که تحت حکومت اسلام در درون دولت اسلام زندگی می کنند؛ و سایر اهداف نیز در واقع رفع کننده ی موانع تربیت مردمان و جامعه و ایجاد کننده ی مقتضیات این مقصد است.
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، خطبه ی 3.
2. همان، خطبه ی 2.
3. همان؛ خطبه ی 3.
4. شرح ابن ابی الحدید، ج20، ص 326.
5. ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم الطبری الامامی، المسترشد فی امامه امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تحقیق احمد المحمودی، الطبعه الاولی، مؤسسه الثقافه الاسلامیه، طهران، 1415ق. ص 417؛ رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی ابن طاووس، کشف المحجه لثمره المهجه، تحقیق محمد الحسون، الطبعه الاولی، مرکز النشر، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1412ق. صص 248 -249؛ محمد باقر المحمودی، نهج السعاده، فی مستدرک نهج البلاغه، الطبعه الاولی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، مؤسسه التضامن الفکری، بیروت، 1385-1397ق. ج5، صص 218-219؛ با مختصر اختلافات در لفظ.
6. شرح ابن ابی الحدید، ج11، ص 11.
7. الکامل فی التاریخ، ج3، صص 193-194.
8. تاریخ الطبری، ج4، ص 427؛ با قدری اختلاف، الکامل فی التاریخ، ج3، صص 190-191.
9. «ذی قار» محلی بوده است نزدیک بصره، همان جایی که پیش از اسلام میان اعراب و ایرانیان جنگ در گرفت و اعراب پیروز شدند. شرح ابن ابی الحدید، ج2، ص 186.
10. نهج البلاغه، خطبه ی 33.
11. همان، کلام 131.
12. عبدالواحد التمیمی الامدی، غررالحکم و دررالکلم، مؤسسه الاعملی للمطبوعات، بیروت، 1407ق. ج2، ص 264.
13. همان، ج1، ص 29.
14. همان، ص 292.
15. همان، ص 335.
16. نهج البلاغه، حکمت 328.
17. همان، کلام 15.
18. ر. ک: المعارف، صص 535-536؛ شمس الدین ابوالعباس احمد بن محمد بن خلکان، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، تحقیق احسان عباس، دارالثقافه، بیروت، ج4، صص 309-311.
19. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 269؛ و نیز ن. ک: ابوالحسن علی بن الحسین المسعودی، اثبات الوصیه للامام علی بن ابی طالب (ع)، المکتبه المرتضویه، النجف، ص 126.
20. «ایله» شهرکی بوده است بر کرانه ی دریای قُلزم از نواحی شام و گفته اند که این شهرک آخرین منطقه حجاز و آغاز سرزمین شام بوده است، شهاب الدین ابوعبدالله یاقوت الحموی، معجم البلدان، دار بیروت للطباعه و النشر، بیروت، 1408ق. ج1، ص 292.
21. شرح ابن ابی الحدید، ج1، ص 270.
22. نهج البلاغه، خطبه ی 105.
23. همان، کلام 164.
24. همان، خطبه ی 34.
25. شرح غررالحکم، ج4، ص 318.
منبع مقاله: دلشاد تهرانی، مصطفی، (1379)، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی علی (ع)، چاپ چهارم: 1387.