نویسنده:ذاکرى على اکبر
فوائد و نتائج اجراى پیشنهاد على(ع) در وضع خراج
پس از این تصمیمِ مهم، سازمان و تشکیلات زمین ها را برهم نزدند و زمین هاى کشاورزى قطعه قطعه نشد و کشاورزان نیز بدون هیچ گونه نگرانى به کار خود مشغول شدند و مجاهدان نیز به جهاد خود ادامه دادند. اجراى پیشنهاد على(ع) فوائد مهمى به دنبال داشت، که در ذیل به آن ها اشاره مى شود.
1.اولین نتیجه مهم آن، جلوگیرى از برده شدن کشاورزان در ایران و روم شد و این امر باعث گردید تا جلو فاجعه ى انسانى وسیعى که تجارت برده بود گرفته شود و کشاورزان زمین نیز به کار خود بپردازند و مسلمانان از منبع درآمد خراج بهره ببرند.
2.گرفتن خراج و آزاد گذاشتن کشاورزان باعث خوشنودى مردم سرزمین هاى فتح شده گردید. این رفتار پسندیده ى مسلمانان، در گسترشِ اسلام و شکستهاى بعدى سپاه ایران نقش اساسى داشت. نوشته اند، وقتى کشاورزانِ ایرانى مطلع شدند که قرار است تقسیم شوند، رؤساى آنها به سرپرستى ابن رُفیل نزد خلیفه آمدند و به خلیفه گفتند: ما قومى از مردم عراق هستیم که در گذشته مردم فارس بر ما پیروز شدند و به ما ضرر رساندند و هرگونه خواستند عمل کردند حتى زن هاى ما از آزار آنها در امان نبودند. پس هنگامى که خبر شما را شنیدیم به خاطر شما شادمان شدیم و باعث شگفتى ما شد. از این رو، ما شما را از چیزى باز نداشتیم تا این که آنها را از سرزمین ما بیرون راندید.
“فبلغنا أنّکم تریدون ان تسترقّونا”؛ پس به ما خبر رسید که مى خواهید ما را به بردگى بگیرید و به خاطر آن نگران شده و اینجا آمدیم. خلیفه گفت: “فالآن إن شئتُم فالاسلام و إن شئتم فالجزیه، فاختارو الجزیه”؛38 پس اکنون اگر بخواهید اسلام بیاورید و اگر خواستید جزیه دهید، پس آنان جزیه را انتخاب کردند. حتى عمر زمین هاى ابن رُفیل را که به سعد بن زید داده بود به او بازگرداند.39 این گزارش نشان مى دهد که نگرانى کشاورزان جدى بوده و هدف اولیه به بردگى گرفتن کشاورزان بوده است. آنان از حضور مسلمانان بسیارى خوشحال شدند و در واقع استقبال کردند و چون امید گذشت داشتند، به مرکز خلافت آمدند، اما وقتى آنان به مدینه رسیدند که خلیفه تصمیم جدیدى راجع به اراضى فتح شده و مردم آن گرفته بود.از این رو، تصمیم جدید خود را با تعبیر “فالآن” ذکر مى کند، یعنى آنچه شنیدید رها کنید و این گونه عمل نمایید. یا اسلام، یا جزیه و اکنون سخنى از استرقاق و بردگى نیست.
3.تشکیل دیوان براى تقسیم بیت المال، یکى دیگر از فوائد طرح دریافت خراج بود. طبرى و دیگران تشکیل دیوان را در سال 20 هجرى دانسته اند.40 تشکیلات دیوان را در مناطق ایران برابر با محاسبات ایرانیان و در شامات برابر با تشکیلات رومیان دانسته اند و این وضعیت ادامه داشت تا این که در زمان عبد الملک مروان به عربى منتقل شد.41 دولت اسلامى، هم براى دریافت خراج و هم براى پرداخت آن به مسلمانان، نیاز به دفاتر مالى داشت، که آغاز تدوین دیوان ها با نام نزدیکان پیامبر، همسران حضرت و افرادى، مانند حسن، حسین، عباس و على(ع)42 نیز حکایت از خوشنودى خلیفه از طرح على بن ابى طالب (ع) دارد و نشان مى دهد که وى با دید مخالف در این مقطع به خاندان پیامبر(ص) نمى نگریسته، بلکه خوشحالى خود را از این طرح با ثبت نام خاندان پیامبر(ص) نشان داده است.
4.نکته مهم دیگرى که پس از این حادثه رخ داد و مورّخان به آن کمتر پرداخته اند، این بود که دستگاه خلافت نسبت به خاندان پیامبر(ص) رفتار خود را عوض کرد و به نظر مى رسد که نوعى توافق ما بین امام على(ع) و خلیفه براى همکارى به وجود آمد. خلیفه از على(ع) براى اجراى طرح و پیشنهادش کمک خواست. على (ع) نیز از یاران و شیعیان خود خواست تا خلیفه را در اجراى این طرح مهم و اساسى یارى نمایند. به این توافق تصریح نشده، اما وقایع نشان مى دهد که عمر محدودیت هایى را که به بهانه ى حفظ صحابه براى آنها وضع کرده بود -که نباید از مدینه خارج شوند43- برداشته و اطمینان یافت که یاران على(ع) در شهرهاى دیگر به ذکر فضائل على(ع) نخواهند پرداخت. پس از طرح این پیشنهاد است که خلیفه، گروه جدیدى را که تماماً از طرفداران على بن ابى طالب (ع) بودند، براى اداره ى سرزمین کوفه اعزام مى کند و از آنان میخواهد تا طرح على(ع) را به طور کامل اجرا نمایند. عمار یاسر به عنوان حاکم کوفه و پیشنماز شهر و فرمانده سپاه، عبد الله بن مسعود به عنوان قاضى و مسؤول بیت المال، عثمان بن حنیف به عنوان مساحتگر زمین هاى عراق به آن منطقه اعزام مى شوند. خلیفه براى آنها در هر روز یک گوسفند قرار مى دهد، که نصف آن همراه با سواقط آن براى عمار و نصف دیگر آن براى عبدالله بن مسعود و عثمان بن حنیف باشد.44 فرزند حنیف تمام عراق را مساحت بندى مى کند و کلّ مساحت زمین هاى آباد به 36 میلیون جریب مى رسد، که بر هر جریبى یک درهم و قفیزى خراج وضع مى کند45 و بر سرها هم جزیه وضع مى کند، که قبلاً اشاره شد. اعزام این گروه و تعیین سلمان به عنوان استاندار مداین همه حکایت از این همکارى دارد. سلمان این مسؤولیت را با اجازه ى على(ع) پذیرفت.46
5. پس از این جریان، خلیفه در مسائل سیاسى با امام على(ع) مشورت مى کرد و از نظرات صائب وى بهره مند مى شد از آن جمله هنگامى بود که خلیفه تصمیم داشت تا براى جنگ با ایرانیان که حمله قریب الوقوع آنها را عمار یاسر حاکم کوفه به وى گزارش کرده بود47، شخصاً شرکت کند، على(ع) او را از حضور در منطقه جنگى بازداشت و توصیه کرد که درمرکز خلافت بماند و نیرو به منطقه ى جنگى اعزام کند و به هیچ وجه منطقه شام و یمن را از نیرو خالى نکند، چون امکان حمله ى رومیان وجود دارد.48 این توافق و همدلى منجر به پیروزى مسلمانان در نهاوند شد که به نام “فتوح الفتوح”شهرت یافت.
6. از ثمرات این همکارى این بود که خلیفه دوم على بن ابى طالب را از اعضاى شوراى خلافت قرار داد. با این که در گذشته مدعى بود که خلافت و امامت در یک خاندان جمع نمى شود، اما متوجه شد که گوشه نشینى على(ع) و کنارگیرى او از مسائل سیاسى به ضرر جامعه ى اسلامى تمام مى شود، از این روى، با کاندیدا کردن على(ع) هم خواست گذشته را جبران کند و هم این که شورا را به گونه اى انتخاب کرد، که على(ع) انتخاب نشود، ولى منزوى هم نگردد.
2. اعتراض به قتل هرمزان
عمربن خطاب، خلیفه دوم به دست ابولؤلؤ ضربت خورد و مرد. ابولؤلؤ در هنگام فرار دستگیر و توسط عبدالله بن عوف کشته شد. عبیدالله بن عمر به بهانه این که کاردى که خلیفه با آن کشته شده در روز گذشته در دست جُفَیْنه و هرمزان دیده شده و در واقع بإ؛ توطئه ى قبلى خلیفه کشته شده، هرمزان را کشت و سپس جفینه را که گفته مى شود نصرانى بود به قتل رساند، آن گاه دختر خردسال ابولؤلؤ را هم به قتل رساند. وى تصمیم داشت تمام زنان و بچه هاى اسیر را که در مدینه بودند بکشد، که مردم مانع کار او شدند. کشتن هرمزان مورد اعتراض مهاجران و على(ع) قرار گرفت؛49 زیرا هرمزان که فرمانده ى سپاه شوشتر بود، اسیر و به مدینه آورده شد50 و در آن شهر مسلمان شد و عمر دو هزار درهم براى وى حقوق تعیین کرد.51 برابر مقررات اسلامى، خون مسلمان حرمت دارد، گرچه تازه به اسلام به پیوندد. البته جرمى هم براى وى اثبات نشده بود.
على(ع) جریان کشتن هرمزان را پى گیرى کرد و با عثمان، خلیفه جدید در این باره گفت و گو نمود و از وى خواست تا وى را به جرم کشتن فرماندهى مسلمان قصاص نماید. عثمان گفت: دیروز پدرش را کشتند و امروز من او را بکشم و لذا حاضر به قصاص نشد. عبیدالله که به على (ع) برخورد کرد، امام على(ع) به وى فرمود: “اى فاسق به خدا سوگند اگر روزى به تو دست یابم گردنت را مى زنم” از این رو، در زمان خلافت على (ع) به معاویه ملحق شد. عثمان او را به کوفه فرستاد و خانه و زمینى در اختیار وى قرار داد، که به آن “کُوَیْفه ابن عمر” مى گفتند. و از مجازات قصاص در امان ماند.52
اعتراض على(ع) به عثمان نشان مى دهد که وى به شدت پایبند اصول و مراعات حقوق مسلمین بوده است و از این جهت براى وى تفاوت نمى کند، که متهم فرزند خلیفه باشد یا شخص دیگر و صاحب حق، مسلمانِ با سابقه باشد یا تازه مسلمان، زیرا همه در برابر قانون الهى یکسان هستند. از نظر على(ع) اجراى حکم الهى و احقاق حق، مشمول قانون مرور زمان نمى شود؛ زیرا حق قدیم را هیچ چیز باطل نمى نماید.53 در دوران خلافت خود آن حضرت بعد از چهارده سال، زمانى که عبیدالله در اردوگاه على(ع) نزد وى رفت به عبیدالله اعتراض کرد و فرمود:
“تو هرمزان را که به دست عمویم عباس مسلمان شده بود و پدرت هم براى او مقررى تعیین کرده بود کشتى و اکنون امیدوارى که از من به سلامت مانى”54.
و این گونه على(ع) از حقوق ایرانى تازه مسلمان دفاع کرد و بر حقِّ وى اصرار ورزید.
رفتار امام با ایرانیان در دوران خلافت
بسیارى از افراد، زمانى که به قدرت دسترسى ندارند، دم از عدالت و اخلاق پسندیده مى زنند، ولى زمانى که به قدرت مى رسند، تبدیل به انسانى مستبد، بدکردار و بد اخلاق مى شوند و همه ى ارزش هایى را که از آن سخن گفته و بر آن تکیه مى کردند از یاد مى برند، اما علىّ بن ابى طالب (ع) چنین نبود؛ چرا که به هنگام قدرت، عدالت و رفتارِ خوش خود بروز کرد، به گونه اى که نام على(ع) مساوى با عدالت و مبارزه با ظلم و گرفتن حق ستمدیدگان است. آن قدر در اجراى عدالت مصر بود که عده اى از اشراف و بزرگان در حوزه جهان اسلام عدل او را تحمل نکرده و به دشمن ستمگر وى پیوستند و لذا این روح عدالت جویانه ى على(ع) را در برخورد با ایرانیان به خوبى مى توان دریافت، که بخش عمده ى رفتار امام على(ع) با ایرانیان در دوران خلافت ایشان رخ داده است؛ زیرا آن حضرت مرکز خلافت را از مدینه به کوفه منتقل کرد و کوفه منطقه اى ایرانى بود، گرچه توسط مسلمانان تبدیل به شهر شد، اما اطراف آن را که سواد عراق تشکیل مى داد، عموماً ایرانیان غیر مسلمان بودند. ایرانیان از نزدیک با حاکم و خلیفه ى مسلمین آشنا شدند. از گزارش هاى فراوانى که نقل شده استفاده مى شود، که تبعیض بین ایرانیانِ مسلمان و عرب هاى مسلمان امرى پذیرفته شده براى جامعه ى اسلامى آن روز بوده و به ایرانیان به دید تحقیر مى نگریسته اند، اما على(ع) که مظهر عدل اسلامى است در نظر دارد، این دید غیر اسلامى را تغییر و در رفتار با مسلمانان مساوات را در نظر بگیرد. از نظر وى تقوا، ملاک برترى نزد خداست و باعث دریافت سهم بیشترى از بیت المال نمى شود.
بنابراین، از نظر على(ع) تفاوتى بین مسلمان بدرى و ایرانىِ تازه مسلمان نیست؛ زیرا همه از سهم مساوى برخوردارند. البته عمل به این دیدگاهِ اسلامى مخالفت هایى را در جامعه اسلامى در پى دارد، که خلیفه مسلمین از آن نمى هراسد و در نظر دارد عدالت اسلامى را در ابعاد گوناگونِ اجتماعى، اقتصادى و سیاسى به نمایش درآورد و رأفت اسلامى را به جامعه تازه مسلمان نشان دهد. از این رو، رفتار حضرت را در دوران خلافت در دو قسمت ارائه مى دهیم:
الف:رفتار اجتماعى با ایرانیان
ب:برخورد سیاسى و اقتصادى
بدیهى است که چون محور بحث، ایرانیان هستند، لذا بخشى از این گزارش ها مربوط به ایرانیان مسلمان و برخى در ارتباط با ایرانیان غیر مسلمان به عنوان اقلیت مذهبى مطرح خواهد شد.
الف: رفتار اجتماعى امام على(ع) با ایرانیان
رفتار محترمانه و عادلانه با مردمى که تازه به جرگه ى جامعه اسلامى پیوسته اند، در تعمیق بینش اسلامى آنان نقش مهمّى داشت. تازه مسلمان ها به این نتیجه رسیدند که این دین تبعیض آمیز نیست و افراد جامعه را در طبقه اى خاص محصور نمى سازد و هرکس با توجه به توان و استعدادش مى تواند از لحاظ اجتماعى و سیاسى رشد کند.
از زاویه اى دیگر، اقلیت هاى مذهبى در سایه ى حکومت اسلامى زندگى مى کردند و حکومت خود را موظف به حفظ حقوق
آنها مى دانست، که در این جا به نمونه هایى از این برخورد مشفقانه اشاره مى شود.
1.دیدار با مردم اطراف کوفه
زمانى که امام على(ع) وارد شهر کوفه شد، مردم، سران قبایل و شخصیت ها به دیدار وى آمده و تهنیت مى گفتند، مردم سواد عراق (روستاهاى اطراف کوفه) که غیر مسلمان بودند نیز به دیدار حضرت شتافتند.55 امام على(ع) به آنان اجازه ى ملاقات داد و لذا زمانى که وارد شده و کثرت جمعیت آنان را دید، فرمود: من توان شنیدن کلام شما را (به خاطر همهمه و کثرت جمعیت) ندارم و نمى توانم از حال شما آگاه شوم. پس کار خود را به کسى بسپارید که نزد شما از همه بیشتر مورد پذیرش باشد و از همه، خیرخواه تر شما باشد. آنان نرسا را معرفى کردند و گفتند: آنچه او به آن راضى شود ما رضایت مى دهیم و آنچه از آن ناراحت گردد ما نیز آن را نمى پسندیم. نرسا نزد حضرت نشست، امام فرمود: “مرا از عدد پادشاهان فارس خبر ده؟” گفت: آنها(ساسانیان) 32 تن بودند، سؤال کرد؟: “روش حکومتى آنها چگونه بود؟” نرسا گفت: همواره روش آنها در کارهاى مهم یکسان بود تا این که کسرى فرزند هرمز به حکومت رسید، او مال ها را به خود ویژه ساخت و مستبد بود و با گذشتگان مخالفت کرد، آنچه از مردم بود ویران و آنچه از او بود آباد ساخت و مردم را کوچک شمرد. مردمِ فارس علیه وى شورش کرده او را کشتند. زنانش بیوه و بچه هایش یتیم شدند. حضرت على(ع) فرمود:
“اى نرسا: همانا خداى عزوجل مردم را به حق آفرید و از هیچ کسى جز به حق گزارى خرسند نباشد و در سلطنت، الهى گونه اى یادآورى و نمود کاریست براى نوع حکومتى که در نظر دارد در زمین نیز برقرار باشد و آن این است که مملکت جز به تدبیر و انتظام نپاید و از مملکت دارى و فرماندهى گریزى نباشد و تا وقتى کار ما استوار و به هم پیوسته باشد، که آیندگان از گذشتگان بدگویى نکنند؛ پس اگر آیندگان ما با پیشینیان مخالفت ورزند و فساد کنند، هم خود هلاک شوند و هم دیگران را به نابودى کشانند”.56
آن گاه على(ع) کارگزاران خود را بر آنان بگماشت.
بنابراین، به حضور پذیرفتن غیر مسلمان ها و ملاقات و گفت و گوى صمیمانه با آنها حکایت از روحیه ى مردم سالارى و توجه به اقشار گوناگون در جامعه، توسط على(ع) دارد. شیوه ى گفت و گوى حضرت و سؤالات ایشان نیز در خور توجه است. این دیدار در اعتماد ایرانیان به حاکم مسلمین و طرح مشکلات خود نیز مؤثر و مفید بود.
2.در مهمانى ایرانیان
على(ع) به عنوان خلیفه جهان اسلام، کارگزاران خود را از رفتن به مهمانى هاى اشراف نهى مى کرد و در این زمینه نامه مفصلى به عثمان بن حنیف نوشت و او را به خاطر شرکت در دعوتىِ اشراف بصره مورد سرزنش قرار داد.57 على(ع) خود نیز در چنین مجالسى شرکت نمى کرد و غذاى وى ساده بود و در مهمانى هاى بى تکلّف حضور مى یافت. زمانى یک مسلمان ایرانى به مناسبت سال جدید و عید نوروز از او دعوت به عمل آورد. على(ع) در مهمانى شرکت کرد. مردِ ایرانى در سر سفره براى امام على(ع) حلوا آورد. على(ع) از آن تناول کرد و از میزبان سؤال کرد: “این دعوتى به چه مناسبتى است،” پاسخ داد، به مناسبت عید نوروز است. امام(ع) به شوخى فرمود: “اگر مى توانید هر روز را براى ما نوروز قرار دهید”58.
شرکت در چنین دعوتى، نشانه ى احترام خلیفه مسلمین به ایرانیان و عدم مخالفت با آداب و رسوم و فرهنگ آنها است.
3.هدیه ى ایرانیان
ایرانیان برابر سنت گذشته ى خود رسم داشتند تا در ایام نوروز و عید مهرگان به حاکمان خویش هدایایى تقدیم کنند. در دوران عثمان، حاکمان کوفه این هدایا را مى پذیرفتند و ایرانیان را تشویق به این کار مى کردند. این رسم در طول حکومت بنى امیه و سپس بنى عباس نیز ادامه داشت. آنان که اکنون رهبر جهان اسلام را در منطقه خود مى دیدند و بدون تشریفات امکان دیدار با وى را داشتند، هدایاى نفیسى در ایام نوروز تقدیم امام على(ع) مى کردند و على(ع) نیز آن هدیه ها را مى پذیرفت، ولى آن را بابتِ خراج آنها در نظر مى گرفت.
مجوس یا ایرانیان غیر مسلمان در روز نوروز جامهایى نقره اى که در آن شکر ریخته بودند تقدیم امیرالمؤمنین کردند و على (ع) شکرها را بین یاران خود تقسیم کرد و هدیه ى آنها را جزو جزیه ى ایشان قرار داد.59
دهقانى، جامه اى که با طلا بافته شده بود براى حضرت آورد. امام على(ع) آن جامه را به عمرو بن حریث به چهارهزار درهم تا زمان عطا (تقسیم بیت المال) فروخت؛60 زیرا نمى توانست آن را تقسیم کند و پوشیدن لباس زربافت براى مردان در اسلام حرام است. حضرت تمام هدایاى نفیس را که به وى مى دادند، جزو بیت المال قرار مى داد و تقسیم مى کرد. تقدیم هدایاى نفیس از جانب ایرانیان غیر مسلمان به على (ع) حکایت از خشنودى آنها از سیره ى آن حضرت دارد. زمانى که حضرت وارد شهر انبار شد و چارپایانى را به عنوان هدیه نزد حضرت آوردند و غذایى را براى سپاهیان حضرت آماده کردند به شرط پذیرش آنها را این دانست که جزو خراج محاسبه شوند و لذا دستور داد تا قبل از استفاده از غذا قیمت آنها را مشخص کنند، ولى ایرانیان اصرار داشتند که اینها هدیه است. از این رو، على(ع) بدون دریافت هدیه ها شهر انبار را ترک کرد.61
على(ع) بارها مى فرمود: “این شیشه عطرى که دارم هدیه ى یکى از دهقانان است”.62 و گزارش هایى از هدیه ى لباس توسط دهقانان ایرانى به حسن و حسین (ع) رسیده است.63 به نظر مى رسد، گردن بندى که ام کلثوم از بیت المال عاریه گرفته بود، جزو همین هدیه ها بوده که حضرت در بیت المال قرار داده بود.
4.نهى از فرهنگ ذلت پذیرى
امام على(ع) به هنگام رفتن به شام در مسیر راه به شهر انبار رسیدند، که خدایان و بزرگان آن شهر وقتى آن حضرت را دیدند به جهت تعظیم و احترام از اسب ها پیاده شده و در پیش رکاب ایشان دویدند، که حضرت فرمود: این چه کارى بود که انجام دادید، گفتند: این خوى ما است که حکمرانان خود را به آن احترام مى نماییم، حضرت به آنان فرمود:
“سوگند به خدا حکمرانان شما در این کار سودى نمى برند و شما خود را در دنیاتان به رنج و در آخرتتان با این کار به بدبختى گرفتار مى سازید و چه بسیار زیان دارد، رنجى که در پى آن کیفر باشد و چه بسیار سود دارد، آسودگى که همراه آن ایمنى از آتش باشد”.64 على(ع) شیوه ى استقبال ایرانیان را مورد نکوهش قرار داد و آن را ذلت آور دانست. حال سؤال این است که آیا این نهى حضرت، نهى از استقبال است یا نهى از شیوه ى آن تردیدى نیست که استقبال مردم از یک شخصیتى سیاسى و اجتماعى نشانه ى محبوبیت وى در میان مردم است و مشکل شرعى ندارد؛ زیرا هنگام ورود پیامبر(ص) به شهر مدینه مردم با شوق فراوان به استقبال آن حضرت آمدند. زمانى که امیرمؤمنان (ع) وارد شهر کوفه شد، قاطبه ى مردم به استقبال حضرتش آمدند. نصربن مزاحم در این باره مى نویسد:
“روز دوشنبه دوازده شب گذشته از رجبِ سال سى و ششم، از بصره به کوفه درآمد و اشراف مردم و اهل بصره همراهش بودند، مردم کوفه همراه قراء و اشراف خود او را استقبال کردند و وى را به مبارکى دعوت نموده، گفتند: یا امیرمؤمنان، کجا فرود مى آیى؟ آیا به کاخ وارد مى شوى؟ فرمود: نه؟…”65.
این گزارش نشان مى دهد که نه همراه داشتن افراد در هنگام ورود به شهرى اشکال دارد؛ زیرا على(ع) با بزرگان بصره به کوفه آمد و نه استقبال شکوهمند؛ زیرا قاریان و اشراف کوفه به استقبال حضرت آمدند و آنچه در انبار اتفاق افتاد شیوه ى استقبال بود، که مورد نهى حضرت قرار گرفت. جالب است بدانیم که على(ع) در هنگام اعزام قیس بن سعد بن عباده به مصر از وى مى خواهد که نیروهاى نظامى به همراه خود ببرد، زیرا باعث ابهت مى گردد و مخالفان از آن وحشت مى کنند.66 این مسأله نشان مى دهد که استقبال با شکوهى که باعث ناامیدى دشمنان گردد، از نظر امیرمؤمنان نه تنها اشکال ندارد، بلکه مؤید و مورد تشویق حضرت نیز بوده است.
5.شکایت ایرانیان از رفتار مسلمانان
نگاه تحقیرآمیز به ایرانیان از نکاتى بود که تازه مسلمان هاى ایرانى را رنج مى داد و باعث افسردگى و ناراحتى آنها مى گردید. مسلمانان عرب از ایرانیان زن مى گرفتند و به آنان زن نمى دادند. به فرموده ى امام صادق(ع): موالى (ایرانیان) نزد امیرمؤمنان آمدند و گفتند: “از این عرب ها به تو شکایت مى کنیم. رسول خدا ما را با آنها سهم مساوى از بیت المال مى داد، براى سلمان، بلال و صهیب زن گرفت، اما این ها این گونه عمل نمى کنند و به ما زن نمى دهند و مى گویند چنین نخواهیم کرد. على(ع) نزد آنها رفت و در این باره با آنها سخن گفت، عرب ها فریاد زدند: اى ابوالحسن ما این گونه عمل نخواهیم کرد! حضرت از جمع آنها خارج شد، در حالى که غضبناک بود و عباى خود را مى کشاند فرمود: اى موالى، اینان شما را به منزله ى یهود و نصارا قرار داده از شما زن مى گیرند و به شما زن نمى دهند؛ پس به تجارت بپردازید، خداوند به شما برکت دهد”67.
این واقعه نشانه حمایت امیرمؤمنان از ارزش هاى اسلامى است، ولى مسلمانانِ عرب، ارزش هاى قومى را بر ارزش هاى اسلامى ترجیح مى دادند و سخنان على(ع) را در این زمینه نپذیرفتند.
6.دفاع از خوشرفتارى با ایرانیان
مسلمانانِ کوفه نه تنها به دید مثبت به ایرانیان نمى نگریستند، بلکه به آن حضرت اعتراض مى کردند، که چرا با ایرانیان رفتار مهربانانه دارد، و لذا آنها به گونهاى از این رفتار حضرت، سوء استفاده مى کنند که گروهى از یارانِ عرب امام على(ع) نزد وى آمده و میگویند: “این سرخ رویان نزد تو بر ما غلبه کردند، که حضرت میفرماید: “هرآینه آنان شما را به خاطر بازگشتِ به دین خواهند زد آن گونه که شما در آغاز با حمله به آنان آنها را مسلمان کردید”68.
این روایت در منابع حدیثى و لغوى گوناگون شیعه و سنى نقل شده و مفصل تر از این آمده است، که نقل آن مفید مى نماید. علامه مجلسى به نقل از الغارات مى نویسد: یک روز جمعه على(ع) بر روى منبرى آجرى خطبه مى خواند، اشعث بن قیس کندى که از سرداران معروف عرب بود جلو آمد و به اعتراض گفت: این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روى تو بر ما غلبه کرده اند و مانع آنها نمى شوى. على(ع) در حالى که خشمگین بود فرمود: “امروز نشان خواهم داد که عرب چکاره است- آن گاه فرمود- : چه کسى مرا معذور مى دارد از این شکم گنده هایى که خودشان در بستر نرم استراحت مى کنند و آنها (ایرانیان) در هواى گرم به خاطر خدا فعالیت مى کنند. آن گاه از من مى خواهند آنان را طرد کنم تا از ستمکاران باشم”.
سپس این گونه ادامه داد.
“و الذى فلق الحبه و برء النسمه لقد سمعت محمداً (ص) یقول: لیضرِبنّکم و الله على الدین عوداً، کما ضر بتموهم علیه بدواً”؛69 قسم به آن که دانه را شکافت و آدمى را آفرید از محمد(ص) شنیدم که مى فرمود: هر آینه ایرانیان به خدا سوگند شما را با شمشیر خواهند زد، که به اسلام باز گردید آن گونه که شما در آغاز آن ها را به اسلام دعوت کردید”.
در این جا امیرمؤمنان نه تنها از ایرانیان دفاع میکند، بلکه آنان را از حافظان اسلام دانسته، که روزى به خاطر بازگرداندن عربها به اسلام با آنها درگیر خواهند شد و در این کار خود موفق خواهند بود؛ یعنى تجدد اسلام از طریق ایرانیان است.
(که ممکن است اشاره به انقلاب اسلامى باشد).
امام على(ع) ملاک احترام به ایرانیان را تلاش آنها به خاطر خدا و پاسدارى از اسلام ذکر کرده است.
ب: رفتار سیاسى و اقتصادى با ایرانیان
امیر مؤمنان نه تنها از جهت اجتماعى با ایرانیان به خوبى رفتار مى کرد و از حقوق اجتماعى آنها دفاع مى نمود، بلکه از جهت اقتصادى و سیاسى نیز به آنها عنایت داشت. یکى از اشکالاتى که به حضرت داشتند، درباره شیوه تقسیم عادلانه بیت المال بود. آنان معتقد بودند که باید بین عرب و غیر عرب، با سابقه و بى سابقه در اسلام تفاوت قایل بود و سهم بیشترى از بیت المال به اشراف و بزرگان قریش داد. اما امیرالمؤمنین (ع) همه را در برابر بیت المال مساوى مى دانست، چه مسلمان عرب و چه عجم. زمانى که عده اى از زیاده خواهان از کوفه فرار کرده و به معاویه پیوستند، عده اى از یاران على (ع) به عنوان خیرخواهى و جلوگیرى از فرار افراد به شام نزد حضرت آمده و گفتند: در دادن اموال، اشراف عرب و قریش را بر موالى (ایرانیان) و عجم مقدم بدار، که حضرت به آنان پاسخ داد: “آیا از من مى خواهید که حمایت را به ستم به دست آورم… اگر مال از آن من بود آن را به طور مساوى تقسیم مى کردم و حال آن که این مال خداست70”.
یعنى همه در برابر بیت المال از سهم مساوى برخوردارند. باید توجه داشت، سهمیه اى که از بیت المال به افراد، داده مى شد، براى این بود که همه هنگام جهاد و دفاع موظف به حضور در جبهه بودند و با آنچه که براى کارمندان یک اداره داده مى شود، تفاوت داشت. این گزارش نشان مى دهد که بیشترین حساسیت در تقسیم عادلانه ى بیت المال در بهره مندى ایرانیان و مسلمانان غیر عرب متمرکز بوده است و مردم قریش خود را برتر از دیگران در این سهم برى مى دانستند.
در این جا به موارد دیگرى از رفتار علوى با ایرانیان در مسائل اقتصادى و سیاسى اشاره مى شود:
1.تساوى در سهم بیت المال
امیرالمؤمنین (ع) در آغاز خلافت بر تساوى افراد در استفاده از بیت المال تأکید داشت71 و در اولین خطبه ى خود هنگام ورود به کوفه این نظر خود را رسماً در جمع مردم اعلام کرد و فرمود:
“یا اهل الکوفه فإنّ لکم فى الإسلام فضلاً مالُم تُبَدّلوُا و تُغَیَّروُا دَعَوْتُکُم إلى الحقِّ فأَجَبْتُمْ وَ بَدَأتُم بالمنکر فغیّرتُمْ ألا إنّ فضلکم فیما بینکُمْ و بین الله فامّا فى الأحکام و القَسمْ فأنتم أسوهُ من رجا بکم و دخل فیما دخلتُم فیه”؛72
اى مردم کوفه به درستى که براى شما در اسلام فضلى است تا زمانى که تبدیل نشوید و تغییر نکنید. شما را به حق خواندم، اجابت کردید. منکر در میان شما آغاز شد پس تغییر دادید. آگاه باشید که فضل شما در میان شما و خداست، اما در احکام شرع و تقسیم بیت المال شما مساوى هستید با کسانى که به شما امید دارند و در آنچه شما داخل شده اید داخل شده اند (تازه مسلمان ها مانند شما سهم مساوى دارند).
سیاستِ تساوى در تقسیم بیت المال که از سوى امام على(ع) اعلام شد، هم در مدینه و هم در کوفه عکس العمل هایى را به دنبال داشت. در شهر مدینه افزون بر طلحه و زبیر و دیگر همراهان آنها در جنگ جمل، همانندِ عقیل 73 برادر على و سهل بن حنیف 74 یاور آن حضرت را شگفت زده و به اعتراض وادار کرد. در کوفه که ایرانیانِ مسلمان حضور داشتند، موضوع اهمیت بیشترى پیدا کرد. دو زن، یکى عرب و دیگرى از موالى که براى دریافت سهمیه ى بیت المال نزد على(ع) آمدند، حضرت مقدارى درهم و طعام آن دو را به طور مساوى پرداخت. زنى که عرب بود لب به اعتراض گشود، که من زنى از عرب هستم و این از عجم، چگونه سهم یکسان به ما مى دهى؟ امیرمؤمنان در پاسخ وى فرمود:
“انّى و اللّه لا أجد لبنى اسماعیل فى هذا الفى ء فضلاً على بنى اسحاق”؛75به خدا سوگند من براى فرزندان اسماعیل(عرب) در این مال برترى بر فرزندان اسحاق (غیر عرب) نمى بینم .
زن مسلمانِ عرب برترى خود را بر زن ایرانى و غیر عرب، مسلّم و پذیرفته شده تلقى کرده و این گونه به خلیفه ى مسلمین اعتراض مى کند. در مدینه اعتراض به اصل تساوى بود و در اینجا تساوىِ بین عرب مسلم و غیر عرب مطرح بود.
2.رفق و عدالت در دریافت خراج
سخت گیرى در دریافت خراج و مالیات از کارهایى است که حاکمان جور انجام مى دادند. حاکمان محلّى نیز چون براى اقلیت ها شخصیتى قائل نبودند، سختگیرى هاى شدیدى داشته و به آنها بى احترامى مى کردند و گاهى براى دریافت خراج آنها را به بادِ کتک مى گرفتند. تعبیرِ “باج و خراج” در فارسى حکایت از برخورد منفى است که خراج دهندگان داشته اند. شیوه ى دریافت خراج از ایرانیان، که توسط امیرالمؤمنین (ع) بنیان نهاده شد، حکایت از آن دارد که ایشان با دیدى انسانى به اقلیت ها مى نگریسته و نسبت به دریافت خراج نه تنها سختگیر نبود، بلکه بسیار آسان گیر و خوش برخورد بوده است. حکایتى را مورخان و اهل حدیث از مردى ثقفى نقل کرده اند، که میگوید: على(ع) مرا بر عُکْبر گمارد که خراج آنجا را دریافت کنم. در آن زمان مردم سواد (اطراف کوفه) عراق غیر مسلمان بودند. آن حضرت در جمعِ مردم به من گفت:
“استوف منهم خراجهم و لایجدوا منک رخصه و لایجدوا فیک ضعفاً” ؛ خراج آنان را به طور کامل دریافت کن از تو اجازه اى نگیرند و در تو ضعفى نبینند.
آن گاه افزود: “هنگام ظهر نزد من بیا.” من نزد امیرالمؤمنین (ع) رفتم او حاجب و دربانى نداشت.
به من فرمود: “من در آنجا (جمع مردم) نمى توانستم غیر آنچه گفتم بگویم؛ زیرا آنان مردمى حیله گر هستند. اکنون شیوه ى دریافت خراج را به تو مى گویم، اگر برخلاف آن عمل کنى تو را عزل خواهم کرد”.
“لا تبغیَنَّ لَهُمْ رزقاً یَأکُُلوُنَهُ و لا کِسوَهَ شتاءٍ وَ لاصیفٍ و لاتَضْرِبَنَّ رَجُلاً مِنْهُم سَوطاً فى طَلَبِ دِرْهَم و لاتبیعَنَّ لَهُمْ دابَّهً یعملونَ عَلَیها فإنّا لم نُؤْمَرْ بذلکَ إنّا أُمِرنا أن نَأخُذَ مِنهم العفوَ”؛76 روزى را که مى خورند از آنها بر مگزین و نه هم لباس تابستان و نه زمستان آنها را و نه مردى از آنان را به خاطر درهمى بزن و نه هم حیوانى را که با آن کار مى کنند بفروش؛ زیرا ما به چنین کارهایى فرمان داده نشده ایم، بلکه به ما امر شده که از آنان زیادتى را بگیریم.
به حضرت عرض کردم: در این صورت همان گونه که رفته ام باز مى گردم و چیزى دریافت نخواهم کرد، که آن حضرت فرمود: “اگر چه تو چنین انجام دهى”.
این دستور نشانه ى رفق و مدارا با خراج دهندگان است که ایرانیان بودند. امام(ع) در دستورى دیگر که در نهج البلاغه آمده، توصیه هاى لازم را به مأموران خراج مى نماید و آنان را از بغى و تجاوز نهى مى کند و دستوراتى مشابه آنچه ذکر شد به آنها داده و از دست درازى به اموال مردم؛ چه مسلمان و چه معاهد باز مى دارد.77 در دستورالعملى که به ابوزید یزید انصارى پدر مصعب داده، مقدار خراج را مشخص مى کند که از آن تجاوز ننماید78 و در نامه اى به حذیفه بن یمان کارگزار مداین -که ساکنان آن ایرانى بودند- وى را از هرگونه تغییر در مقدار خراج برحذر مى دارد،79 زیاد بن اییه کارگزار فارس را از هرگونه زور و ستم در دریافت خراج نهى مى نماید و أثرات سوء زورگویى و ستم را برمى شمارد، که این ها همه حکایت از برخورد مهربانانه ى حضرت با اهل خراج دارد.
3.مدارا در دریافت جزیه
جزیه، مالیات هایى بود که از اهل کتاب گرفته مى شد. خراج، مالیات زمین و جزیه مالیات بر افراد بود. یعنى هر مردِ بالغ، عاقل و توانا مى بایستى مالیاتى به حکومت اسلامى بپردازند. این مالیات فقط از اهل کتاب؛ یعنى کسانى که دین آسمانى داشتند دریافت مى شد. از آنجا که اکثر ایرانیان دین مجوسى داشتند، این بحث مطرح بود، که آیا مجوس جزو اهل کتابند یا آنان از کفار حربى و ادیانى غیر آسمانى مى باشند؟ على(ع) جزو کسانى است که مجوس را ملحق به اهل کتاب دانسته و از آنان جزیه مى گرفته و فقهاى شیعه و سنى برابر با فتوا و نظر على(ع) عمل مى کردند. در یکى از روزها که حضرت بالاى منبر بود و مى فرمود: “سلونى قبلَ أنْ تَفقِدوُنى”؛ پیش از آن که مرا از دست دهید از من بپرسید؟ اشعث بن قیس کندى حرکت کرد و گفت: چگونه از مجوس جزیه گرفته مى شود، در حالى که کتابى ندارند و پیامبرى به سوى آنان اعزام نشده است. امام على(ع) فرمود: “آرى اى اشعث، خداوند بر آنان کتابى نازل کرده و براى آنان پیامبرى فرستاده است” و در این باره توضیح دادند که پادشاهِ فاسد آنها دینشان را تحریف کرده است.80
اکثریت جزیه پردازان عراق مجوس بودند، گرچه به نظر مى رسد که اقلیت هایى از یهود و نصارا در این منطقه نیز حضور داشتند، اما امام على(ع) همان گونه که در دریافت خراج از ایرانیان سخت گیرى نمى کرد، در دریافت جزیه نیز سخت نمى گرفت، بلکه روشى برخلاف گذشتگان از خلفاء داشت و بر جزیه پردازان آسان مى گرفت. سیره و رفتار حضرت نشان مى دهد، شیوه هایى که در هنگام دریافت جزیه در کتاب هاى فقهى آمده، دقیق و برابر با روشِ على(ع) نیست. امیرمؤمنان در دستورالعملى، مقدار جزیه ى دریافتى را برابر توانایى افراد این گونه تعیین کرد: “به من دستور داد که بر دهقان هایى که سوار استر شده و انگشتر طلا به دست مى کنند 48 درهم قرار دهم و بر متوسطین و تجار 24 درهم و فقیران آنها 12 درهم جزیه قرار دهم”.81
برابر آنچه مرسوم بود و تعیین کرده بودند، پرداخت جزیه به صورت نقد بوده است، ولى على(ع) در این دریافت با اهل کتاب مدارا مى کرد و به جاى دریافت پول نقد از کسانى که صاحب حرفه بودند، جنس دریافت مى کرد و آن را بین مردم تقسیم مى نمود. نوشته اند: “على(ع) جزیه را از هر صاحب صنعتى از صنعت وى دریافت مى کرد. از صاحبان سوزن سوزن، از صاحبان جوالدوز جوالدوز و از صاحبان ریسمان ریسمان، آن گاه نمایندگان قبائل را مى خواست و به آنها طلا و نقره (دینار و درهم) مى داد که تقسیم کنند، پس مى فرمود: این (اجناس) را بگیرید و تقسیم کنید.آنان مى گفتند: ما نیازى به آن نداریم. مى فرمود: خوب ها را گرفته و بدها را رها کرده اید، باید آن را بپذیرید”.82
سیره حضرت حکایت از مهربانى و مدارا با اهل کتاب و مردمِ ایرانى غیر مسلمان دارد، که بیشتر در منطقه عراق و ایران حضور داشتند.
4. تلاش براى عمران و آبادى
حکومت ها همیشه سعى مى کنند تا اقلیت ها را در ضعف نگه دارند و آنان را در جهت عمران و آبادانى منطقه ى تحت تصرفشان یارى نمى کنند تا همیشه به حکومت نیازمند باشند. امام على(ع) در سیره ى حکومتى خویش نفع عموم مردم را در نظر مى گرفت و تلاش مى کرد تا وضع مردم بهبود یابد و بنیه ى اقتصادى آنها تقویت گردد، از این رو، در عهدنامه ى مالک اشتر به وى توصیه مى کند که باید بیشترین تلاش را در جهت عمران و آبادانى داشته باشى، نه گرفتن خراج.
“و لیکن نظرک فى عماره الأرض أبلغ من نظرک فى استجلاب الخراج”؛ باید نظر و اندیشه ى تو بیشتر به آبادانى زمین باشد تا به گردآورى خراج.
درست است که خراج پردازان را غیر مسلمان هستند، اما آبادانى زمین نیز، هم بر درآمدِ خراج مى افزاید و هم بنیه ى اقتصادى خراج پردازان را تقویت مى کند، از این رو، دستور مى دهد اگر در مواردى خواستند سرزمینى را اصلاح کنند تو به آنها کمک نما.
“و إن سألوا معونهً على اصلاح ما یقدرون علیه بأموالهم فاکْفِهم مَؤونَتَهُ فإنَّ فى عاقِبهِ کفایَتِکَ إیّاهم صلاحاً”؛83
اگر از تو کمکى خواستند براى اصلاح آنچه به مال خود بر آن قادرند، به آنها کمک نما، زیرا این در تأمین نیاز آنها، عاقبت خوبى دارد.
با توجه به سیاست کلى که داشت، زمانى که مردم به آن حضرت مراجعه مى کنند که به آنان کمک شود تا با احیاى نهرى در آبادانى و عمران منطقه ى خود بکوشند، نامه اى به کارگزار خود قرظه بن کعب نوشته و او را به کمک به مردم غیر مسلمان براى آبادانى منطقه شان توصیه مى کند.
“فإنَّ رِجالاً مِنْ اهل الذمه من عملِک ذکروا نهراً فى أرضهم قد عفى و ادّفن و فیه لهم عماره على المسلمین فانظر أنت و هم ثُمّ و أصلِح النَّهر فَلَعَمْرى لئن یعمُروُا أحبُّ إلینا مِن أن یَخْرجوُا و أَنْ یَعْجِزوُا أو یقصُروا فى واجبٍ من صلاحِ البلاد84″؛
همانا مردانى از ذمیان حوزه ى مأموریت تو، نهرى را در زمین خود نام بردند که بى اثر شده و زیر خاک رفته است و مسلمانان براى ایشان عهده دار احیاى آن هستند، پس تو و ایشان بنگرید، پس نهر را احیا کن، به جانم سوگند که اگر آباد و توانا شوند نزد ما محبوب تر است تا بیرون روند و یا این که در مسأله ضرورى اصلاح سرزمین ها ناتوان باشند.
از این نامه به خوبى پیدا است که منطقه ى مورد بحث مربوط به اقلیت ها و اهل ذمه است، که جمعیت آنها را ایرانیان غیر مسلمان تشکیل مى دادند و این نگاه دیدگاه آن حضرت را نسبت به وضعیت رفاهى غیر مسلمانان نشان مى دهد.
5.پاسخ به شکایت ایرانیان
رفتار نیک و پسندیده ى امیرالمؤمنین (ع) با ایرانیان و غیر مسلمان ها باعث امیدوارى آنها شد. استقبال مردم از حضرت در کوفه، دیدار با حضرت براى احیاى نهر، هدیه هاى دهقان ها به حضرت در ایام خاص، رجوع به حضرت براى حلّ مشکل خود، اسلام آوردن برخى دهقانان و بزرگان ایرانى در زمان خلافت حضرت، همه حکایت از رفتار پسندیده و جالب امام على(ع) دارد. از آنجا که مردم امید به رحمت و مهربانى خلیفه ى مسلمین داشتند با این که غیر مسلمان بودند، اما این جرأت را پیدا کردند که از حاکمان خود به امیرالمؤمنین (ع) شکایت کنند. امیرمؤمنان (ع) به شکایت آنها ترتیب اثر داده و کارگزار خود را به رأفت با آنان تشویق نموده است. نمونه روشن آن نامه 19 نهج البلاغه است.
شاکیان، دهقانان ایرانى هستند که از سخت گیرى حاکم خود عمرو بن سلمه ارحبى به حضرت شکایت مى کنند. امام على(ع) نیز طى نامه اى وى را به خوشرفتارى با مردم ذکر شده دعوت نموده و در عین حال به نکته اى اشاره مى کند، که چون غیر مسلمان هستند نباید در مسائل سیاسى دخالت داشته باشند.
“اما بعد، دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتى مى کنى و سختى روا مى دارى. ستمشان مى ورزى و خُردِشان مى شمارى . من در کارشان نگریستم دیدم چون مشرکند نتوانشان به خود نزدیک گرداند ، و چون در پناه اسلامند نشاید آنان را راند، پس در کار آنان درشتى و نرمى را به هم آمیز گاه مهربان باش و گاه تیز ، زمانى نزدیکشان آور و زمانى در دور85”.
در عین این که ستم بر آن ها روا نیست، مقرب قرار دادن آن ها در دستگاه سیاسى نیز جایز نخواهد بود. در نتیجه، باید با آن ها مهربانانه برخورد کرد. على (ع) ماهویه فرمانده ى ایرانى را که مسلمان نشده بود، مسؤول خراج در منطقه مرو قرار داد.
این ها همه نمونه هایى از برخورد مشتاقانه ى حضرت با ایرانیان بود، که مى توان به عنوان الگو از آن بهره برد.
نتیجه:
1. برخورد امام على (ع) با ایرانیان از آن جهت داراى موارد زیادى است که مرکز خلافت کوفه بوده است؛ منطقه اى که ایرانیان در آن ساکن بودند. عدالت امام على (ع) با مردم غیر مسلمان، به ویژه ایرانیان، آنان را به عدل اسلامى و علوى امیدوار ساخت.
2. دیدگاه امام درباره ى گرفتن خراج از زمینهاى فتح شده در زمان خلیفه دوم و جلوگیرى از تقسیم زمینها و کشاورزان، نقش مهمى در جلوگیرى از بروز فاجعه ى انسانى بهره بردارى و اسارت مردم ایران و دیگر ملل غیر مسلمان داشت. این نظر مورد قبول قرار گرفت و تاکنون به بعد انسانى آن کمتر توجّه شده است.
3. شرکت دادن امام على (ع) در مشورت هاى سیاسیِ مهم از سال بیست هجری به بعد به طور جدی آغاز شد و از این سال به بعد یاران خاص حضرت وارد مسائل سیاسى شده و در دستگاه خلافت مسؤولیت پذیرفتند، که به طور حتم این کار با هماهنگى آن حضرت بوده است.
4. دفاع امام على (ع) از ایرانیان کشته شده، مانند هرمزان براساس موازین اسلامى بود، که خون مسلمان محترم است و کسى حق تعرض به مال و جان آنها را ندارد، گر چه تازه مسلمان شده باشد، زیرا هرمزان مسلمان شده بود.
5. على (ع) در دوران خلافت خویش با اندیشه ى برترى عرب در کسب امتیازات اقتصادى مخالفت کرد و تفاوتى در سهمیه ى بیت المال بین مسلمانان عرب و غیر عرب قائل نبود. در مهمانى هاى ایرانیان شرکت مى کرد و هدیه هاى آنان را برابر شرایطى مى پذیرفت.
6. برخورد نیک با ایرانیان ویژه ى مسلمانان نبود، بلکه با ایرانیان غیرمسلمان نیز برخوردى عادلانه داشت و نسبت به آن ها مهربان بود و در گرفتن خراج و جزیه سخت نمى گرفت و دستور میداد تا رعایت حال آنان را بنمایند.
7. امام على (ع) نه تنها در دریافت خراج مدارا مى کرد، بلکه تلاش مى کرد تا بنیه ى اقتصادى ایرانیان تقویت شده و جامعه از فقر و فلاکت نجات یابد و بنیه اقتصادى مردم تقویت گردد.
8. آن حضرت ایرانیانِ غیر مسلمان را به حضور مى پذیرفت و با عموم آن ها دیدار مى کرد، به پیشنهادات آنان توجه مى کرد و شکایات آنان را بررسى مى نمود و آنان را از کارهاى ذلت آور باز مى داشت.
9. برخلاف آنچه در کتاب هاى فقهى به هنگام دریافت جزیه آمده ، حضرت قائل به احترام به جزیه پردازان بود. به آن ها سخت نمى گرفت و در حدّ امکان به جاى پول نقد از آنان جنس دریافت مى کرد.
10. رفتار مهربانانه حضرت با ایرانیان، زمینه را براى اسلام آوردن آنان فراهم ساخت. برخى در دوران خلافت حضرت اسلام آوردند و برخى بعداً مسلمان شدند . به طور کلى، ایرانیان نظر مثبتى نسبت به اهل بیت پیدا کردند و در قیام هایى که در جهت دفاع از اهل بیت بود شرکت کردند. مانند قیام مختار که حتى حضور آنان در قیام و نهضت ابومسلم خراسانى به خاطر داعیه ى وى در حمایت از خاندان پیامبر بود و در دراز مدت هم تشیع و پیروى از امام على (ع) را پذیرفتند.
پی نوشت ها :
38 . همان، ج 5، ص 131.
39 . همان، ج 6، ص 184.
40 . تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 3، ص 202، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، بیروت؛ فتوح البلدان، ص 436.
41 . تاریخ تمدن اسلام، جرجى زیدان، ترجمه على جواهر کلام، ص 175، انتشارات امیرکبیر، تهران.
42 . فتوح البلدان، ص 435،436.
43 . تحلیلى از زندگانى سیاسى امام حسن مجتبى ع، جعفر مرتضى عاملى، ترجمه محمد سمرى، ص 169، دفتر تبلیغات اسلامى، قم.
44 . الاموال، ص 86.
45 . همان، ص 88.
46 . الدرجات الرفیعه، سید على خان مدنى، ص 215، مکتبه بصیرتى، قم.
47 . دینورى ابوحنیفه، اخبار الطوال، ص 168.
48 . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه 146؛ الفتوح، ابن اعثم، تحقیق مجد، ص 233، انتشارات آموزش انقلاب اسلامى؛ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ج 3، ص 8، دار
صادر، بیروت؛ تاریخ طبرى 8 جلدى، ج 3، ص205؛ الارشاد، مفید، ج 1، ص 9-207، مؤسسه آل بیت، قم؛ بحارالانوار، ج 40، ص 253.
49 . طبقات الکبرى، ابن سعد، ج 3، ص 355 با تلخیص، دار احیاء التراث العربى.
50 . اخبار الطوال، ص 166.
51 . کتاب الخراج، یحیى بن آدم، ص 60.
52 . شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 3، ص 61، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
53 . نهج البلاغه، خطبه 15.
54 . اخبار الطوال، ص 210.
55 . نهج السعاده، ج 1، ص 467.
56 . پیکار صفین، ترجمه وقعه صفین نصربن مزاحم، مترجم پرویز اتابکى، ص 30، مؤسسه آموزش انقلاب اسلامى، تهران.
57 . نهج البلاغه، نامه 45.
58 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص 248.
59 . بحارالأنوار، ج 41، ص 118.
60 . همان.
61 . پیکار صفین، ص 200.
62 . نهج السعاده، ج 1، ص 411، کلام 126، دارالفضا من، بیروت.
63 . ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق على شیرى، ج 42، ص 478، دارالفکر، بیروت.
64 . نهج البلاغه، فیض حکمت، ص 36.
65 . پیکار صفین، ص 15-13.
66 . ذاکرى على اکبر ، سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین (ع )، ج 2، ص 44؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 6، ص 55.
67 . بحارالانوار، ج 42، ص 160.
68 . ثقفى، الغارات ،ص 340 ؛ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 19، ص 125و ج 20 ،ص 285.
69 . سفینه البحار، ج 2، ص 693، چاپ سنگى؛ شرح نهج البلاغ? ابن ابى الحدید، ج 20، ص 284؛ بحارالانوار، ج 41، ص 118 و ج 34، ص 319.
70 . بحارالانوار، ج 41، ص 118؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، ص 183؛ سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین، ج 1، ص 74.
71 . بحارالانوار، ج 32، ص 18.
72 . نهج السعاده، ج 1، ص 463.
73 . بحارالانوار، ج 41، ص 131.
74 . همان، ج 32، ص 18.
75 . همان، ج 41، ص 137.
76 . نهج السعاده،ج 1، ص 637؛ کنز العمال، ج 4، ص 501؛ بحارالانوار، ج 41، ص 128.
77 . نهج البلاغه، نامه 51.
78 . فتوح البلدان، ص 271؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 3، ص 26؛ دار صعب، بیروت.
79 . ذاکرى على اکبر، سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین (ع)، ج 1، ص 250.
80 . منهاج البراعه، میرزا حبیب الله خوئى، ج 7، ص 180.
81 . من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 26.
82 . کنزالعمال، ج 4، ص 5001.
83 . مدیریت و سیاست، ص 106.
84 . سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیر المؤمنین، ج1، ص 263.
85 . همان،ص 491.
منبع ماهنامه پگاه حوزه شماره 309