دغدغه امام علی (ع) برای عدالت و آزادی

دغدغه امام علی (ع) برای عدالت و آزادی

نویسنده: دکتر سید محمد مهدی جعفری
دانشیار دانشگاه شیراز

چکیده:

از نگاه امیرالمؤمنین علیه السلام، فقدان عدالت و آزادی از آن جایی ناشی می شود که حاکم کم خرد و تبهکار زمامدار شود. چنین حاکمی عدالت و آزادی را پایمال خواهد ساخت و شهروندان را رعیت خواهد پنداشت. اما علی علیه السلام ذات و جوهر انسانی را آزاد می خواهد تا آدمی بندۀ دیگران نشود. عدالت علوی قرار گرفتن هر چیز در جای درست خود است که برتر از جود و بخشش خواهد بود. با توجه به همین معانی است که امیرالمؤمنین علیه السلام حاکمیت خود را در مدتی کوتاه اعمال می کند و البته این رویکرد امام، کسانی را می آزارد. در مسیر همین شیوۀ حکومتی است که امیرالمؤمنین از مردم می خواهد که از گفتن سخن حق دریغ نورزند.
روش امیرالمؤمنین موجبات پدیداری آزادی و برون رفت از ناآگاهی را فراهم می کند. از این روی، هر عملی که مخالفت با عدالت و آزادی مورد نظر حضرت علی علیه السلام باشد، ضد ارزش های انسانی تلقی می شود.

واژگان کلیدی:

حاکم فاسد، آزادگی، بیعت، عدالت، حق، خیانت، کرامت انسانی.
«إِنّی إِلَی لِقاءِ الله لَمُشتاق، وَ حُسن ثَوابِهِ لَمُنتَظِر راجٍ؛ وَ لکِنَّنی آسَی أَن یَلِیَ أَمرَ هذِهِ الأُمَّه سُفَهاؤُها و فُجَّارُها؛ فَیَتَّخِذُوا مالَ اللهِ دُوَلاً وَ عِبادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِینَ حَرباً، وَالفاسِقِینَ حِزبٍ!» [صبحی صالح، ن 62] «بی گمان من دیدار خدا را بسی مشتاق و خواستارم، و نیکی پاداش او را چشم به راه و امیدوارم؛ لکین تنها دغدغه ای که پیوسته مرا به خود گرفتار کرده است آن است که کار فرمانروایی بر این امت را مشتی کم خرد تبهکار فرا چنگ آرد، و در نتیجه دارایی خدا را (همچون ملک شخصی) دست به دست در میان خودشان بگردانند، و بندگان خدا را بردگانی (متعلق به خود) به شمار آرند. با افراد صالح و شایستگان (که زیر بار آنان نمی روند) به جنگ برخیزند، و با تبهکاران و فاسدان حزب و دار و دسته تشکیل دهند».
همۀ نگرانی و ناراحتی امیرالمؤمنین آن است که مشتی افراد کم خرد و تبهکار فرمانروایی و مسئولیت ارادۀ مردم را به دست گیرند و بر گُردۀ مردم سوار شوند و دارایی و امکانات و منابع اقتصادی و اجتماعی مردم را به خودشان و دار و دستۀ فاسد خود اختصاص دهند، و به همۀ مردم که از ایادی و کارگزاران خودشان نیستند به چشم برده و فرمانبر بنگرند، و همین که به اعتراض و انتقاد لب بگشایند، با دار و دسته ای که پیرامون خود گرد آورده اند به جنگشان برخیزند. این کار یعنی نابودی عدالت و آزادی.

آزادی چیست؟

حال ببینیم آن آزادی که علی (ع) دغدغۀ آن را دارد چیست؟
آزادی ابعاد گوناگون و نمودها و چهره های بسیاری دارد. هر کس به شکلی با آن نرد عشق باخته، و بی بهرگان از ان غزل ها در فراقش ساخته اند.
تعریفی که هر کسی از آزادی دارد نیز، بسته به زمان و مکان و شرایط تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی و اجتماعی اش، با دیگران تفاوت دارد.
قرآن هدف بعثت پیامبر بزرگ اسلام را آزاد کردن انسان ها از بندها و زنجیرهای بسته شده بر دست و پا و زبان و اندیشۀ آنان، و برداشتن بار گران از پشت و ران و ذهن و گشودن عقده ها از جان و سراسر وجودشان می داند:
«الّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَبِیَّ الاُمِیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مکتوباً عِندَهُم فِی التَّوراهِ و الإِنجیلِ، یَأمُرُهُم بِالمَعرُوفِ وَیَنهاهُم عَنِ المُنکِر، وَ یُحِلُّ لَهُمَ الطَیِّباتِ وَ یُخَرِّمُ عَلَیْهِمُ الخَبائِثَ، وَ یَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَ الأَغلالَ الَّتِی کانَت عَلَیهم؛ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ و عَزَّرُوهُ و نَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ، أوُلِئکَ هُمُ المُفلِحُون». [الأعراف، 157] «کسانی از آن فرستادۀ پیامبر ناوابسته پیروی می کنند که (نام) او را نوشته و در تورات و انجیل می یابند، آنان را به کارهای پسندیده فرمان می دهد، و از کارهای ناپسندشان باز می دارد، و پاکیزه ها را برایشان روا می شمارد، و پلیدی ها را بر آنان ناروا می کند، و بار سنگین کمرشکن شان را از پشت آنان برمی دارد، و بند و زنجیرهایی را که بر (دست و پا و اندیشۀ) ایشان بسته شده است (می گشاید)، پس کسانی که به او ایمان آوردند و به پشتیبانی و یاری او برخاستند، و از نوری که با او فرود آمده (یعنی قرآن) پیروی کردند، (از بند) رستگان همان کسان هستند».
برخی دنبال آزادی تجارت هستند، عده ای خواستار آزادی مالکیت، گروهی آزادی شغل و مقام را می جویند، دسته ای هم آزادی بیان و اجتماعات و ابراز عقیده.
هر یک از این خواستاران مقصد و مطلوبی دارند و به دنبال آن هستند و سرانجام به مطلوب خود می رسند، لیکن چیزی که افراد از آن غافل می باشند آزادی جان و وجود انسان از هر قید و بندی است که انسان خود بر گردن خویش بسته و گوهر انسانی اش را به تاراج گذاشته است. انسان اگر آزاده شد، هر بندی را می تواند باز کند و هر گرهی را بگشاید. امیرالمؤمنین می فرماید:
«وَلا تکُن عَبدَ غَیرِکَ وَ قَد جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً». [صبحی صالح، ن 31] «آزادگی را خدا در نهاد انسان گذاشته است».
اگر انسان آزاده باشد، بندگی خدا هم برای او آزادی می آورد. بدین جهت، امام حسین (ع) در روز عاشورا به بندگان زر و زور و تزویر که قصد چپاول حرام او را دارند می فرماید:
«اگر هرگز دینی نداشته اید، و از روز رستاخیز نمی ترسید، دست کم در این جهان آزاده باشید».
زیرا آزادگی از ارتکاب عمل ننگین و غیرانسانی جلوگیری می کند. و حر بن یزید ریاحی تا هنگامی که اسیر مقام فرماندهی و دلباختۀ قدرت بود، یکی از افراد پست عبیدالله بن زیاد به شمار می رفت؛ پست تر از لجن. همین که خود را از این بند رها ساخت، به آزادگی و آزادی تاریخی و جاویدان رسید و پس از شهادت و رسیدن به فلاح یعنی رَستن از بند وابستگی ها بود که سرور آزادگان حسین بن علی (ع) بر بالای سرش حاضر شد و این مدال افتخار را به وی اعطا کرد و به او گفت:
«أَنتَ حُرّ کَما سَمَّتْکَ اُمُّکَ».
«تو آزاده هستی چنان که مادرت این نام را بر تو نهاد».
بنابراین آزادی از آزادگی می زاید، و کسی که آزاده نباشد، نه خواستار آزادی برای دیگران است، نه خودش می تواند آزادی را به دست آورد و حفظ کند و چنان که باید از آن بهره مند شود. امیرالمؤمنین که آزادی را در آزادگی می داند، به مردمی که ارزش آزادی را درک نمی کنند، و پیوسته به دنبال زورگویی خودکامه ای هستند تا آنان را به هر کاری خواست فرمان دهد و به هر سوی و مقصدی مایل بود ببرد، چنین می گوید:
«هان هُش دارید که از همۀ فتنه ها ترسناک تر برای شما در نزد من فتنۀ بنی امیه است؛ زیرا بیگمان فتنه ای است کور و تیره سازنده، فرمانروایی آن همگان را دربر گیرد، و گرفتاری سخت آن دامان ویژگان را بگیرد. گرفتاری آزمونش دچار کسی شود که به همه سوی آن بینا باشد، و از کسی درگذرد که از دیدن آن کور و نابینا باشد.
به خدا سوگند یاد می کنم که بنی امیه را پس از من به خداوندانی برای خویش خواهید یافت؛ همچون ماده شتر کلان سال بدخویی: با دهانش گاز می گیرد، با دستش فرو می کوبد، با پایش لگد می پراند، و دوشیدن شیرش را نمی گذارد. پیوسته با شما چنین رفتار کنند و دست از شما برندارند مگر از کسانی که سودی به ایشان رسانند یا زیان رساننده به آنان نباشند.
گرفتاری آنان پیوسته بر سرتان سایه افکن باشد تا آنجا که داد خواستن کسی از شما از آنان مانند دادخواستن بنده از پروردگار خود، یا همراهی پیرو از سروری باشد که پیروی او را پذیرفته است…». [صبحی صالح، خ 93] آری کسانی که فرهنگ آزادی را کسب نکرده باشند و قدر و ارزش آزادی را ندانند، یا از آزادی سوءاستفاده کنند، دولت آزادی از دستشان بیرون می رود، و خودکامگانی بر آنان فرمان می رانند که جز با رابطۀ ارباب رعیتی و فرمان بردن بی چون و چرا، رابطۀ دیگری با شهروندان نمی شناسند.
امام علی (ع) پس از تجربه هایی گرانبار برای ادارۀ امور مردم، و با بینشی ژرف، و عشقی به حق، و شناخت حقوق گوناگون مردم، سرپرستی مردم را با پیشنهاد مصرانه و با پافشاری مردم به دست گرفت. از همان لحظۀ پذیرش بار این مسئولیت سنگین، اوضاع و شرایط اجتماعی آن روز مردم را بر ایشان تشریح می کند، و برنامۀ انقلابی و زیر و رو کنندۀ خود را به روشنی برای مردم باز می گوید، آنگاه همه را آزاد می گذارند که با او بیعت بکنند یا نکنند. مردم با شیفتگی و علاقه و آگاهی و آزادی با وی پیمان می بندند. لیکن تنی چند از افراد ممتاز و ته ماندۀ اشراف که در رژیم های قبل از همۀ امکانات بهره مند بوده اند و بیم آن را دارند که علی آن امتیازات را از آنان بگیرد و به صاحبان حق که مردم است باز پس دهد، حاضر نمی شوند با او بیعت کنند. برخی از یاران علی که می ترسند این گروه با نبستن پیمان بیعت به کانون فتنه و فساد و توطئه علیه سرپرستی مردم و نظام راستین مردم سالاری تبدیل شوند، می خواهند آن افراد را به بیعت مجبور کنند. امیرالمؤمنین در برابر این خواست می ایستد و اعلام می کند که بیعت با من اجباری نیست، هر کس مایل است، بیعت کند. لیکن هنگامی که مردم آگاهانه و آزادانه بیعت کردند، نه آنان حق شکستن بیعت را دارند، مگر آن گاه که مسؤول از اصول قرارداد ضمنی پیمان بیعت منحرف شده باشد، و نه کسی می تواند به بهانۀ حضور نداشتن در مراسم بیعت، دیگری را برگزیند. [صبحی صالح، خ 173] پس از بسته شدن پیمان بیعت، برنامۀ اقتصادی داد گرانۀ خود را چنین می گوید:
«به خدا سوگند، اگر (اموال و حقوق عمومی را) بینیم که با آن برای کابین همسران پرداخته اند، و کنیزکان خریداری کرده اند، بی هیچ تردید و درنگی آن را (به بیت المال همگانی) باز می گردانم؛ زیرا در دادگری گشایشی است و هر کس که از داد به تنگنا افتد، بیداد او را بیشتر به تنگنا افکند!» [صبحی صالح، خ 15] آری آن کسان که آزاد بوده اند تا اموال عمومی را چپاول کنند، با برنامه های سوسیال دموکراسی علی (ع)، تجارب لیبرالی و آزادی ویژۀ خود را از میان رفته می بینند، و شعار «النّاس مسلطّون علی اموالهم و انفسهم» سر می دهند، تا پای جان هم که شده است، و به بهای نابودی همۀ ملت، به جنگ با علی برمی خیزند.
امیرالمؤمنین اعلام می کند که عدالت گشایشی و فراخنایی به اکثریت می دهد که اگر افراد بهره مند از امتیازها و رانت خواران، به حق خود، مانند دیگر مردم، بسنده کنند، از آن گشایش همگانی و ارزش های انسانی می توانند بهره مند شوند، اما اگر بخواهند از همان امتیازخواهی ها و انحصارطلبی های بیدادگرانه همچنان برخوردار باشند، با پدید آوردن بحران های اقتصادی برای کشور و در فشار گذاشتن مردم، خود آنان هم در این تنگنایی که پدید آورده اند گرفتار می شوند، و در آتشی که افروخته اند، خواهند ساخت.

عدالت چیست؟

دانشمندان و فرزانگان، در سراسر روزگار، عدالت را میانۀ تندروی و کندروی، گزافه و کوتاهی، بیش از اندازۀ پیش رفتن و کمتر از آنچه باید به حرکت درآمدن، انصاف، حق و مانند این ها می دانند. امیرالمؤمنین عدل را چنین تعریف می کند:
«عدل کارها را در جای (درست) خود می گذارد، و بخشش چیزها را از سمت و سوی خود بیرون می برد؛ عدل گرداننده و پرورانده ای همگانی است، و بخشش پراکنده رگبارگذاری ویژگانی است، پس (در هنگام سنجیدن این دو با یکدیگر) والاتر و برتر دادگری است». [صبحی صالح، ق 437] امیرالمؤمنین عدالت اقتصادی را همبسته و در پیوند با آزادی سیاسی و هر دو اصل را وابسته به امنیت و نظم اجتماعی می داند.
گروهی سبک مغز و متعصب و قشری و ظاهربین که قرائت و حفظ قرآن و نقل حدیث از رسول خدا (ص) را بر فهم و درک و درست به اجرا گذاشتن آن ها ترجیح می دهند، با همین دریافت سطحی و اندیشۀ قالبی و بسته، امیرالمؤمنین (ع) را به کافر شدن متهم کردند، زیرا او حکومت الهی را به داوری بشرها گذاشته است. پیوسته شعار می دادند که «لا حُکمَ اِلّا لِله»! امیرالمؤمنین نخست به آنان تفهیم کرد که آنچه متعلق به خدا است و قرآن از آن سخن گفته است حکومت به معنای داوری و قضاوت است، نه فرمانروایی سیاسی و گردانیدن و به دست گرفتن امور مردم. امور مردم باید بوسیلۀ خودشان و با توجه به شرایط و اوضاع اجتماعی و تاریخی و دیگر مصالح مردم اداره شود، حتی اگر این فرد تبهکار باشد.
سپس به یاران آموخت که با دارندگان اندیشه نباید به قهر و جنگ متوسل شد، زیرا اینان به دنبال حق بوده اند، لیکن به علت همین تعصب و رویه نگری و دور شدن از خردورزی به باطل افتاده اند. و به آن گروه که دست از لجاجت و عناد و مخالفت برنمی داشتند و به جای استدلال و منطق، پیوسته در مساجد و محافل شعار می دادند، و مجالس سخنرانی و حتی نماز امیرالمؤمنین را به هم می زدند، گفت که «شما در نزد ما سه حق دارید: 1- آزادی آمد و شد کردن به مسجد برای عبادت (و بحث کردن و ابراز عقیده و اظهارنظر)؛ 2- برابری اقتصادی و گرفتن سهم خودتان از بیت المال (مانند همۀ مردم)؛ و تا به روی ما شمشیر نکشیده اید (و با مقاومت مسلحانه امنیت اجتماع را به خطر نینداخته اید) ما هم با شما درگیر نمی شویم). [تاریخ طبری، ذیل حوادث سال 37، چاپ لیدن هلند، ص 3362]

کرامت انسانی و عدالت و آزادی

امیرالمؤمنین (ع) راه تأمین قسط اقتصادی و عدالت اجتماعی را در تقویت بنیۀ مالی و فراهم ساختن راه های درآمد می داند، لیکن اقتصادی که از راه های مشروع و با حفظ کرامت انسانی و بر پایۀ عدالت و آزادی و از روی اعتقاد و ایمان به دست آمده باشد. کسب مالیات با این شیوه و پرداخت آن از سوی مؤدیان از روی عقیده و ایمان است که عبادت به شمار می رود، اجتماع را از موانع رشد پاک می کند، و زمینه را برای پیشرفت و بالندگی آماده می سازد و می توان چنین عملی را زکات و وسیلۀ تزکیه و تربیت نامید.
امام در یک بخشنامۀ آموزنده و انسان ساز، به کارگزار گردآوری خراج و زکات و صدقات، چنین سفارش می کند:
«با پروا گرفتن از خدای یگانه ای که هیچ همتایی ندارد به راه بیفت. مبادا مسلمانی را به هراس اندازی، به زور بر (خانه یا زمین) او بتازی، و بیشتر از حق خدا را که در دارایی او هست (و باید بپردازد) از او بگیری.
پس چون وارد قبیله ای شدی، در میان خانه هایشان منزل مکن و بر سر آب قبیله فرود بیا! سپس با آرامش و سنگینی به سوی ایشان برو، تا این که در میان آنان بایستی. بر ایشان درود بفرست، و در خوشامد گویی به آنان کوتاهی نکن. آنگاه می گویی:
بندگان خدا! ولیّ خدا و خلیفۀ او مرا به نزد شما فرستاده تا حق خدا در دارایی تان را از شما بگیرم؛ آیا خدای را حقی در دارایی های شما هست که آن را به ولی او بپردازند؟»
اگر کسی گفت نه، بار دیگر سؤالت را تکرار مکن. اگر کسی آری گفت، بی آن که او را بترسانی یا به او ستم رسانی، یا تکلیفی بر او بار کنی، به همراه او روانه شو و هر چه زر و سیم به تو داد بگیر. اگر شترانی یا چارپایانی دارد، بدون اجازه اش به میان آن ها مرو، زیرا بیشتر آن ها متعلق به اوست. هنگامی که اجازه گرفتی، مانند شخصی سلطه دار و درشت کردار به میان آن ها مرو. مبادا چارپایی را برمانی یا بترسانی یا به صاحبشان آزاری برسانی! آن چارپایان را دو بخش کن و او را در گزیدن هر بخش آزاد بگذار، بخش دیگر را دوباره دو بخش کن و باز هم او را در برداشتن هر یک از آن دو بخش آزاد بگذار. همچنان به این بخش کردن ادامه بده تا آن اندازه که می توان حق خدا را از دارایی او گرفت و هر اندازه که حق خدا است از او بگیر. اگر خواستار به هم زدن بخش کردنت شد از او بپذیر، و همه را با هم مخلوط کن، و مانند بار نخست اقدام کن تا آن جا که حق خدا در دارایی او را از وی بستانی.
نباید چارپای پیری، فرسوده ای، دست و پا شکسته ای، از بیماری ناتوان شده ای، و یا آسیب دیده ای را بگیری. (برای آوردن آن ها) کسی را می گماری که به دینداری او اطمینان داشته باشی و او نسبت به مال مسلمانان مهربان باشد، تا آن ها را به سرپرست مسلمانان برساند و سرپرست، آن ها را در میان مسلمانان تقسیم کند. (برای رسانیدن) آن ها را به کسی می سپاری که نیک خواهی دلسوز و امانت داری نگاهبان باشد، نه درشت خویی سخت گیرنده و درمانده سازی به ستوه آورنده.
هر چه در نزدت گرد آمده زود به نزد ما بفرست تا طبق فرمان خدا عمل کنیم. به شخص امین خودت که آن ها را می آورد سفارش کن که میان ماده شتر و کُره شیرخوارش را جدا نکند، و همۀ شیر آن را ندوشد که برای فرزندش چیزی نماند، با سوار شدن بر شتر آن را به خستگی دچار نکند، باید میان آن ماده شتر و ماننده های آن در سواری گرفتن عادلانه رفتار کند. بر ستور وامانده در حرکت آسان گیرد. با شتر ساییده سُم و لنگ مدارا کند و آن ها را آهسته براند. در هنگام عبور از آبگیرها آن ها را بر سر آب ببرد، از زمین های گیاه دار آن ها را دور نکند که بخواهد در جاده های خشک و بی گیاه ببرد. ساعاتی آن ها را آسوده گذارد، و در کنار آب ها و گیاه های اندک فرصت بیشتری به آن ها بدهد، که به اذن خدا آن ها را فربه و تنومند به نزد ما برساند، نه خسته و درمانده، تا بر طبق کتاب خدا و سنت پیامبرش آن ها را (در میان مستحقان) تقسیم کنیم. چنین شیوۀ عملی، به خواست خدا، پاداش ترا بزرگ تر می کند، و به رشد و بالندگی تو نزدیک تر است». [صبحی صالح، ن 25] علی نسبت به شهروندانی که باید خراج و مالیات بپردازند رئوف و مهربان است، و در برابر کسانی که خواستار امتیازی بیش تر از عموم مردم هستند، و به ویژه کارگزاران و مسئولانی که باید در خدمت مردم باشند و وسائل رفاه یا حداقل معیشت را برای تودۀ مردم فراهم کنند بسیار سختگیر است، بطوری که اگر گمان برد که ممکن است کوچکترین خیانتی در مال مردم که به عنوان امانت بدانان سپرده شده است، روا دارند، چنان به شدت هشدار می دهد و مؤاخذه می کند که احتمال هیچ سازش و گذشتی از او نمی رود، حتی اگر در برابر برادر و یا دختر یا فرزندانش باشد. در نامه ای به کارگزار خود زیاد بن أبیه می نویسد:
«به خدا سوگند می خورم راستین سوگندی، که بی هیچ تردیدی اگر به اطلاع من برسد که در غنیمت مسلمانان خیانتی، کوچک یا بزرگ، کرده باشی چنان به شدت بر تو سخت خواهم گرفت که آن شدت عمل تو را به صورت شخصی درآورد اندک بهره، بسیار گران پشت، و ناچیز کار (و بی مقدار)، بدرود». [صبحی صالح، ن 20] و به یکی دیگر از کارگزارانش که در بیت المال زیر دستش خیانت ورزیده آن را برداشته به شهر خود، مکه برده است، پس از تشریح اوضاع برای او و نصیحت کردنش می نویسد:
«خدای را پروا گیر، و اموال آن مردم را به ایشان بازگردان، زیرا اگر چنین نکرده باشی و خدا امکان دست یافتن بر تو را به من بدهد، دربارۀ تو به درگاه خدا عذر خواسته، با همان شمشیرم بر تو خواهم کوفت که هیچ کس را با آن نزده ام جز آن که به آتش درآمده است! به خدا قسم می خورم اگر حسن و حسین هم کاری همچون تو کنند. هیچ سازش و آتشی بسی نزد من ندارند، و به کوچکترین خواستشان دست من نمی یابند، تا این که حق را از آن دو بگیرم، و باطل را از ستم کردنش بزدایم». [صبحی صالح، ن 41] از نظر امیرالمؤمنین بزرگترین خیانت، خیانت به امت است، و زشت ترین کارها نیرنگ زدن به پیشوایان:
«کسی که امانت را پست شمارد، و در چراگاه خیانت بچرد، و وجود و دین خود را از خیانت پاکیزه نگرداند، خود را در این جهان در خواری و رسوایی افکنده است، و در جهان دیگر خوارتر و رسواتر خواهد شد. بزرگترین خیانت، خیانت کردن به امت است، و زشت ترین نیرنگ، فریفتن پیشوایان است». [صبحی صالح، ن 26] امیرالمؤمنین نصیحت و انتفاد خیرخواهانۀ همگان، و رایزنی با همۀ مردم را شرط تحقق عدالت می داند، و هر دو یعنی آزادی و عدالت را ضامن به اجرا در آمدن حق.
در روزهای جنگ صفین، مردم را گرد آورده به آنان حق شان را آموزش می دهد. و نسبت به وظیفه ای که دارند آگاه می سازد، و حق و وظیفۀ سرپرست و مسئول امر را هم یادآوری می کند و این دو را متقابل و وابسته به یکدیگر می داند. «از گفتن سخن حقی، یا دادن نظر مشورتی دربارۀ عدلی، به من خودداری نورزید». [صبحی صالح، خ 216]

جمع بندی و نتیجه گیری

خلاصه آن که امیرالمؤمنین مسئولیت امر و ولایت و سرپرستی مردم را ابزار و وسیله ای می داند برای به رشد رسانیدن و در جهت تعالی و کمال بردن مردم. و همین که مردم مسؤولیت سرپرستی و فرمانروایی را به وی سپردند، همۀ دغدغه اش آزادی و عدالت بود. نخست شناسانیدن آن ها به مردم، آگاه ساختن مردم از وجود آن ها و موانعی که بر سر راه آن ها است و حقوقی و وظایفی که دارند؛ و سپس برداشتن موانع و به اجرا درآوردن آن ها در صحنۀ اجتماع.
نگرانی بزرگ امام آن بود که دشمنان مردم با ایجاد فتنه و آشوب فکری و اجتماعی، مردم را دربارۀ حق به شبهه اندازند و به غفلت و ناآگاهی بکشانند، و آنگاه خود زمام حکومت را به دست گیرند و برای تسلط یافتن کامل بر قدرت، آزادی را از مردم سلب کنند و آنان را به صورت برده درآورند، و اموال مردم را بربایند و آن را دارایی شخصی خود بدانند.
امیرالمؤمنین در اجرای عدالت بسیار سختگیر است و در برابر خائنان به اموال عمومی شدیدترین موضع را می گیرد، لیکن در دادن آزادی برای ابراز عقیده و بیان اندیشه و اظهار نظر به موافق و مخالف اهل تسامح و گذشت است.
علی در همه حال کرامت و ارزش انسان را در نظر دارد، و همۀ اقداماتش برای رسانیدن بشرها به مقام «کرّمنا بنی آدم» است. به امید موفقیت برای شناخت آموزش های انسان ساز علوی، و راهنمای عمل قرار دادن آن ها در همه حال.
منبع : سالنمای النهج 20 – 19 / پاییز / 1385

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید