امامت از منظر حدیث لوح

امامت از منظر حدیث لوح

امامت در عقیده اثنی عشریه با ادله مختلفی بیان شده­­است. قرآن و سنت در کمال اتقان بر امامت و ولایت اهل­بیت(ع) دلالت دارد. در این نوشته به بررسی مفاد یکی از ادله امامت اهل­بیت (ع) معروف به “حدیث لوح” می­پردازیم؛

لوحی که خداوند به پیامبر اکرم(ص) به عنوان هدیه برای تولد امام حسین(ع) اهداء نموده و برای شاد شدن دختر گرامی­اش به ایشان اعطاء می­شود.[1]

مفاد حدیث لوح

روایاتی که در مورد ولایت و امامت اهل­بیت (ع) وارد شده علاوه بر اثبات امامت به فضائل آیشان نیز وابستگی دارد. در این حدیث لوح نیز علاوه بر امامت اهل­بیت(ع) توضیحاتی نیز از خصوصیات امامان بیان شده که خود نشانگر توجه خداوند به این ویژگی­ها است.

طبق این حدیث خداوند خودش تعیین کننده وصایت و حجت بر مردم در طول تاریخ بشر بوده است که از پیامبران و جانشینان ایشان شروع شده و به امامت ختم شده و طبق فرموده خدا با این معرفی دین خدا کامل شد و نعمت الهی به نهایت رسید.[2]

حجیت حدیث لوح

حدیث لوح از احادیث جامعی است که در کتب مورد اعتماد شیعه، با وجود راویان و عالمان فرهیخته نقل شده است.

مطالب مختلفی نیز در تأیید این روایت وجود دارد که صحت آن را تقویت کرده و بر ارزش آن افزوده است. اکنون به کتب معتبر اصلی شیعه و راویان معتبری که در سند این روایت وجود دارند، اشاره می­کنیم.

این روایت را ثقه الاسلام کلینی(ره) در کتاب مشهور کافی از طریق راویان مورد اعتماد به این صورت بیان نموده :

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَال[3]…..

برای توضیح این سند که در واقع از سه سند تشکیل یافته­است، آنها را از هم جدا می­کنیم و تعیین می­کنیم که هر سه سند صحیح و مورد اعتماد است. بنابراین این حدیث فقط در کتاب شریف کافی دارای سه سند است که عبارتند از:

الف. محمد بن یحیى عن عبد الله بن جعفر عن الحسن بن ظریف عن بکر بن صالح عن عبد الرحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله (ع)…

ب. محمد بن عبد الله عن عبد الله بن جعفر عن الحسن بن ظریف عن بکر بن صالح عن عبد الرحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبدالله (ع) …

ج. علی بن محمد عن صالح بن أبی حماد عن بکر بن صالح عن عبد الرحمن بن سالم عن أبی بصیر عن أبی عبد الله (ع) ….

علاوه بر کلینی در کتاب کافی عالمان دیگری نیز این روایت را معتبر دانسته و آن را در کتاب خودشان با همان اسناد و یا اسناد دیگر نقل کرده­اند. نعمانی در کتاب غیبت و شیخ صدوق(ره) در عیون اخبارالرضا(ع) و کمال الدین و شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص و شیخ طوسی نیز در کتاب الغیبه[4]

و همچنین در کتابهای دیگری چون احتجاج و ارشاد القلوب و تأویل الآیات و تقریب المعارف و فضائل فضل بن شاذان و مناقب ابن شهر آشوب و کشف الغمه و الفصول المختاره و الصراط المستقیم و الارشاد شیخ مفید… به این روایت بطور کلی یا جزئی، با ذکر سند یا اسناد و یا بدون آن نیز نقل کرده­اند.

کرامتی دیگر برای اهل­بیت (ع)

شأن نزول این حدیث را جابر بن عبدالله انصاری نقل می­کند که آن نیز از عظمت و فضیلت اهل­بیت(ع) نزد خداوند حکایت می­کند. جابر بن عبدالله انصاری می­گوید:

وقتی امام حسین(ع) به دنیا آمد، برای تبریک و گفتن تهنیت و شادباش خدمت حضرت فاطمه زهرا(س) رسیدم دیدم که در دست ایشان لوحی سبز، مانند زمرد است که نوشته­هائی نورانی مانند نور خورشید در آن بود. گفتم: پدر و مادر به فدایتان، این لوح چیست؟ فرمودند:

این لوحى است که خدا آن را به رسولش(ص) بخشیده­است. اسم پدرم، شوهرم، دو پسرم و اسم اوصیاى از فرزندانم در آن نوشته شده­است و پدرم آن را به عنوان چشم روشنی به من عطا فرموده است. سپس آن حضرت لوح را به جابر داد تا آن را بخواند.

جابر نیز بعد از خواندن نسخه­ای از روی آن نوشت و نزد خود نگهداری کرد.[5] قدسی بودن حدیث و کلام الله بودن آن در ابتدای آن جلوه کرده­است. حدیث اینگونه آغاز می­شود:

این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است، براى محمد، پیامبر او و نور و سفیر و دربان (واسطه میان خالق و مخلوق) و دلیل او که روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود.[6]

موقعیت حدیث لوح

موقعیت این حدیث به دلیل شأن و مقام اوصیاء و برگزیدگان خداوند است که فقط خود او می­تواند آنها را معرفی کند.

همچنین امامت و جانشینی پیامبر(ص) نیز مسأله مهم و اساسی در جهان اسلام است که باید از نظر مفهوم و مصداق با قوت و حکمت بیان شده و تبیین گردد. این حدیث خود دلیلی محکم بر ادعای شیعه بر امامت ائمه اثنی عشر است در حالی که دراین موقعیت – سال سوم هجرت – هنوز بحث ولایت بطور خاص مطرح نشده است و همچنین زمانی که جابر و یا امام باقر(ع) و امام صادق(ع) آن را نقل می­کنند بر اهمیت این روایت و اهداف آن می­افزاید.

اهتمام امام باقر(ع) به این حدیث و تطبیق حدیث لوح که نزد آن حضرت بوده با آنچه که نزد جابر بوده علاوه بر بیان روایت توجه دادن به مفهوم روایت را گوشزد می­کند. همراهی امام صادق (ع) در این عرصه برموقعیت و اهمیت این حدیث بیش از پیش می­افزاید.

ابوبصیر که این روایت امام صادق(ع) را برای عبدالرحمن بن سالم نقل کرده، می­گوید: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشى تو را کفایت می­کند؛

پس آن را از نا اهلش پنهان دار.[7] امام باقر(ع) علاوه بر این این حدیث را برای فرزندان و نزدیکان خویش که نزد او آمده بودند و از جمله ایشان زید بن علی است، قرائت کرده این نشان دهنده اهمیت فوق العاده این حدیث است.[8]

امام صادق(ع) نیز این حدیث را برای اسحاق بن عمار بیان می­کند و می­فرماید که با املاء پیامبر(ص) و خط امیرالمومنین علی(ع) است و می­فرماید که دین پیامبران و ملائکه است.[9] در روایتی دیگر می­فرماید: این سر خداوند و دین او و دین ملائکه است.[10]

بیان حدیث

بعد از اینکه امام باقر(ع) این حدیث را قرائت فرمود در حالی که جابر به نوشته خود نگاه می­کرد و به فرموده امام صادق(ع) حتی یک حرف هم اختلاف نداشت، جابر نیز آن را قرائت کرد و گفت: خدا را گواه مى‏گیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است براى محمد،پیامبر او و نور و سفیر و دربان و دلیل او که روح الامین از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود. اى محمّد! اسم‏هاى مرا بزرگ شمار و نعمت‏هاى مرا سپاس گزار و الطاف مرا انکار مدار. همانا منم خدایى که جز من شایان پرستش نیست. منم شکننده جبّاران و دولت رساننده مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز

. همانا منم خدایى که جز من کسى شایان پرستش نیست. هر که جز فضل مرا امیدوار باشد و از غیر عدالت من بترسد، او را عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم؛ پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکّل نما.

من هیچ پیامبرى را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدّتش تمام گردد جز این که براى او وصى و جانشینى مقرّر کردم و من تو را بر پیامبران دیگر برترى دادم و وصى تو را بر اوصیاى دیگر و تو را به دو شیرزاده و دو نوه‏ات حسن و حسین گرامى داشتم و حسن را بعد از سپرى شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه‏دار وحى خود ساختم و او را به شهادت گرامى داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم.

او برترین شهداست و مقامش از همه آن‏ها عالى‏تر است. کلمه تامه خود را همراه او و حجت رساى خود را نزد او قرار دادم،

به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم. نخستین آن‏ها سرور عابدان و زینت اولیاى گذشته من است و پسر او که مانند جدّ محمود خود محمّد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است و جعفر است که شک کنندگان درباره او هلاک مى‏شوند هر که او را نپذیرد مرا نپذیرفته.

سخن و وعده پا برجاى من است که مقام جعفر را گرامى دارم و او را به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم. پس از او موسى است که آشوبى سخت و گیج کننده فرا گیرد؛

زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجّت من پنهان نشود و همانا اولیاى من با جامى سرشار سیراب شوند. هر کس یکى از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آن که یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد،

بر من دروغ بسته است. پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیده‏ام موسى، واى بر دروغ بندان و منکران على و دوست و یاور من و کسى که بارهاى سنگین نبوّت را به دوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آن‏ها امتحانش کنم. او را مردى پلید و گردن‏کش مى‏کشد و در شهرى که بنده صالح آن را ساخته است،

در کنار بدترین مخلوقم به خاک سپرده مى‏شود. فرمان و وعده من ثابت شده که او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمّد مسرور سازم. او کانون علم من و محلّ راز من و حجّت من بر خلقم خواهد بود.

هر بنده‏اى به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را بر هفتاد تن از خاندانش که همگى سزاوار دوزخ باشند، بپذیرم و عاقبت کار پسرش على را که دوست و یاور من و شاهد و گواه در میان مخلوق من و امین وحى من است، به سعادت رسانم.

از او دعوت کننده به سوى را هم و خزانه‏دار علمم حسن علیه السلام را به وجود آورم.و این رشته را به وجود پسر او «م، ح، م، د» که رحمت براى جهانیان است کامل‏کنم. او کمال موسى، رونق عیسى و صبر ایّوب دارد.

در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهاى آن‏ها را براى یک‏دیگر هدیه فرستند، چنان که سرهاى ترک و دیلم را به هدیه فرستند.

ایشان را بکشند و بسوزانند و آن‏ها ترسان و بیم‏ناک و هراسان باشند. زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود. آن‏ها دوستان حقیقى من هستند. به وسیله آن‏ها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آن‏ها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم. درودها و رحمت پروردگارشان بر آن‏ها باد و آنان هدایت شدگان هستند.[11]

نکته

این حدیث از این جهت که کلام خداوند عزوجل است، حدیث قدسی است و در آن علاوه بر بیان شأن خداوند و دستور به پرستش خویش و تعیین وصی برای تمام پیامبران و اثبات امامت، یکی از مهمترین اخبار غیبی نیز محسوب می­شود؛ زیرا این حدیث به امامت تک تک ائمه(ع) پرداخته و هر یک را با اسم بیان نموده و آثار وجودی و برکات آن حضرات را که خداوند به آنها داده نیز بیان کرده که ما وقوع آن را درطول 250 سال و بعد از آن تا به امروز مشاهده می­کنیم

و این خود دلیلی بر صحت و عظمت این حدیث است. بیان وصایت بلافصل امیرالمومنین علی(ع)، شهادت امام حسین(ع)، تأیید مرجعیت علمی امام باقر(ع)، امامت علی بن موسی الرضا(ع) و خبر شهادت او به دست جباران زمان(مأمون) و تعیین دفن ایشان در طوس در کنار هارون ملعون، شاد شدن امام رضا(ع) به وجود فرزندش امام محمد تقی(ع)، بشارت به وجود مقدس امام زمان(ع) و تشبیه آن به مقام پیامبران، گرفتاری­های شیعه در عصر غیبت، بشارت رحمت خداوند برای هدایت شدگان(شیعیان) از جمله امور و قرائن محققی است که خبر آن در حدیث قدسی لوح ذکر شده­است.

منبع:حوزه

پی نوشت:

[1] – کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، 1365 هـ ش، ج 1 ص 527

[2] – همان

[3] – کلینى، محمد بن یعقوب؛ الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه ، 1365 هـ ش، ج 1 ص 527

[4] – نعمانی، محمد بن ابراهیم؛ الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، 1397هـ ق، ص 62 و شیخ صدوق ، کمال الدین ، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395هـ ق، ج 1 ص 308 و شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، انتشارات جهان، 1378 هـ ق،ج1،ص41 و تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، 1363ش، ص 18و مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار ، بیروت، موسسه الوفا، 1404 هـ ق، ج 36، ص 195و شیخ مفید، الاختصاص ،قم، کنگره شیخ مفید، 1413هـ ق، ص 210 و شیخ طوسی،الغیبه، قم، موسسه معارف اسلامی، 1411هـ ق، ص 143

[5] – کلینى، محمد بن یعقوب؛ پیشین، ج 1 ص 527

[6] – مجلسی، محمد باقر؛ پیشین، ج‏36،ص:195

[7] – شیخ صدوق، کمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395هـ ق، ج1، ص 311

[8] – مجلسی، محمد باقر؛ پیشین،ج‏36،ص:201

[9] – همان ،ج‏36،ص:200

[10] – همان ،ج‏36،ص:201

[11] – طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، مشهد، مرتضی، اول، 1403هـ ق، ج1، ص 67

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید