گویند: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله کسى از مؤ منان را ناسزا نگفت مگر آن که برایش کفاره و رحمتى قرار داد (1) و هرگز زن یا خدمتگزارى را نفرین نکرد. (2) حتى پیامبر صلى اللّه علیه و اله در حال کارزار بود، عرض کردند: یا رسول اللّه ! چرا آنها را نفرین نمى فرمایید؟ فرمود: همانا من براى رحمت و هدایت مبعوث شده ام نه براى نفرین .(3) و چنان بود که هرگاه مى خواستند بر کسى ، مسلمان یا کافر به طور عام یا خاص نفرین کنند، بجاى نفرین دعا مى کرد. (4) و با دست خود کسى را نزد مگر آن که در راه خدا باشد. و از کسى که نسبت به آن حضرت تعدى کرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن که نسبت به حریم الهى تجاوز کرده باشد. و بین دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن که نسبت به حریم الهى تجاوز کرده باشد. و بین دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن که آسانترین آنها را برگزید، جز در مواردى که باعث گناه یا قطع رحم مى شد که در آن صورت از همه کس بیشتر اجتناب مى فرمود (5) و کسى چه آزاد و چه بنده و کنیز، خدمت ایشان نیامد مگر آن که با او در پى حاجتش حرکت کرد.(6)
انس مى گوید: به خدایى که او را به حق فرستاده است ، هرگز در مورد چیزى که نمى پسندید به من نفرمود: چرا آن کارى را کردى ؟ و کسى از اعضاى خانواده اش مرا ملامت نکرد مگر این که فرمود: ((او را به حال خود واگذارید که این عملش حتمى و مقدر بوده است .))(7)
گویند: هیچ گاه پیامبر صلى اللّه علیه و اله از بسترى ایراد نگرفت . اگر فرشى مى انداختند، مى خوابید و اگر نمى انداختند، روى زمین مى خوابید.(8) خداى متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف کرده ، مى فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام ، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان کوچه و بازار نمى باشد. بدى را با بدى مجازات نمى کند بلکه عفو مى کند و مى بخشد زادگاهاش مکه و هجرتش به مدینه است و شام را مالک مى شود. او و یارانش بر سراسر این قلمرو سیطره خواهند یافت و ایشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افکن است . و در انجیل نیز وصفش چنین است .(9)
از جمله خلق و خوى آن حضرت آن بود که به هر کس مى رسید، ابتدا سلام مى داد.(10) و هر که درباره حاجتى حرف مى زد، با او مى ایستاد تا این که طرف منصرف مى شد. (11) دست خود را از کسى که دستش را مى گرفت رها نمى کرد تا وقتى که طرف دستش را مى کشید. (12) و چون یکى از صحابه را مى دید آغاز به مصافحه مى کرد، سپس دست او را مى گرفت و انگشتهایش را داخل انگشتان او مى کرد و آنگاه مشتش را محکم مى بست ، (13) جز به یاد خداى تعالى بر نمى خاست و نمى نشست (14) و کسى رو به او نمى نشست در وقتى که او نماز مى خواند، مگر آن که نمازش را سبک مى کرد و رو به او مى آورد و مى گفت : نیازى دارى ؟ و چون حاجت او را بر مى آورد، دوباره به نماز مى ایستاد.(15) و بیشتر اوقات به هنگام نشستن ، هر دو زانویش را از جا بر مى داشت ، و نظیر کسى که لباسش را به خود پیچیده باشد، با دستها زانوهایش را مى گرفت . (16) و کسى جاى او را از جاى نشستن اصحابش تمیز نمى داد؛ زیرا آن حضرت هر جا جاى نشستن بود، مى نشست (17)، هیچگاه کسى ندید که در نزد اصحاب پاهایش را دراز کند تا جا را بر کسى تنگ کند مگر این که جا زیاد مى بود و کسى در تنگنا قرار نمى گرفت .(18) و بیشتر اوقات رو به قبله مى نشست (19) و به هر کسى که بر او وارد مى شد احترام مى کرد و حتى براى کسى که نه با وى خویشاوندى داشت و نه وابسته رضاعى اش بود، جامه اش را پهن مى کرد و او را بر روى آن مى نشاند.(20)
زیراندازى که در اختیار داشت به هر که وارد مى شد، ایثار مى کرد و اگر او نمى پذیرفت اصرار مى ورزید تا او بپذیرد. (21) و کسى با او صمیمى نمى شد مگر این که تصور مى کرد از همه کس نزد آن حضرت گرامى تر است ، به گونه اى که هر کس همنشین آن حضرت مى شد، بهره خویش را از سیماى وى مى برد، تا آن جا که نشست آن حضرت ، شنیدن ، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشین بود و با تمام اینها محفلش حیا، تواضع و امانت بود.(22) خداى تعالى فرمود: (( فبما رحمه من اللّه لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک .(23) )) هر گاه مى خواست ، اصحابش را صدا بزند براى احترام و دلجویى ایشان به کنیه صدا مى زد (24) و حتى به آنهایى که کنیه نداشتند، کنیه مى داد و به همان کنیه اى که داده بود، آنها را صدا مى زد، (25) و همچنین زنانى که فرزندانى داشتند کنیه اى مى داد و نیز نام زنانى را که فرزند نزاده بودند، با کنیه آغاز مى کرد (26) و کودکان را کنیه مى نهاد تا بدان وسیله دلهاى ایشان را نرم سازد.(27) از همه کس زودتر خشمگین مى شد و زودتر از همه خشنود مى گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه کس سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود که در مجلس آن حضرت صداها بلند نمى شد. (28) و چون از مجلس برمى خاست مى گفت : (( ((سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک )).)) آنگاه مى فرمود: ((اینها را جبرئیل به من آموخت .))(29)
پی نوشت ها :
1- این حدیث را مسلم ، در ج 8، ص 25 از قول ابوهریره نقل کرده است .
2- این حدیث را مسلم در ج 7، ص 80 از قول عایشه به جاى (( (ما لعن )، ما ضرب ، )) آورده است و طیالسى در ص 214 از عایشه نقل کرده : پیامبر، نه دشنام مى داد و نه دشنام مى پذیرفت و ضمن سخن گفتن فریاد نمى کشید.
3- این حدیث را مسلم از قول ابوهریره در ج 8، ص 24 نقل کرده است .
4- این حدیث را بخارى در ج 5، ص 22 از قول ابوهریره نقل کرده است ، مى گوید: گفتند: یا رسول اللّه ، قبیله دوس ، هلاک شدند، چون نافرمانى و خوددارى از اجراى فرمان شما کردند. آنها را نفرین کنید. فرمود: (( خداوند دوسین را هدایت کن ، و آنان را ببخشاى .))
5- این حدیث را بخارى ، در ج 4، ص 230 از قول عایشه نقل کرده است که گفت : هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بین دو امر مخیر نشد مگر آن که آسانتر را اختیار کرد، جز در موردى که گناه بود. در آن صورت از همه کس بیشتر از آن دورى مى کرد و هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و اله براى خودش از کسى انتقام نگرفت مگر آن که باعث هتک حرمت الهى شده بود که براى خدا انتقام آن را مى گرفت . این حدیث را مسلم نیز در ج 8، ص 80 نقل کرده است .
6- این حدیث را بخارى در پى نوشت خود از قول انس نقل کرده است که اگر آن کنیز از مردم مدینه بود، دست پیامبر صلى اللّه علیه و اله را مى گرفت تا او را هر طور مایل است آزاد کند. و ابن ماجه اضافه کرده مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله دستش را از دست او جدا نمى کرد تا به هر جاى مدینه که مى خواست ، آن حضرت را براى کارى که داشت مى برد. و قبلا گذشت در حدیث ابن ابى اوفى که کبر و غرورى نداشت که با بیوه زنان و درماندگان راه برود تا حاجتشان را برآورد. این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 35 آورده است .
7- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 547 و – چنان که در (( المغنى )) آمده – ابوالشیخ در کتاب (( اخلاق النبى صلى اللّه علیه و اله )) نقل کرده اند.
8- بخارى ضمن حدیثى طولانى در ج 3، ص 166 آورده است که پیامبر صلى اللّه علیه و اله روى شنها و حصیر، مى خوابید و فرشى در آن میان نبود، شنها بر پهلویش اثر گذاشته بود. و طیالسى در مسندش ص 36 از ابن مسعود نقل کرده ، مى گوید: (( رسول خدا صلى اللّه علیه و اله روى حصیر خوابید و حصیر روى پوست بدنش اثر گذاشت و من شروع کردم به دست کشیدن و عرض کردم : یا رسول اللّه پدر و مادرم فدایت ، اگر اجازه بفرمایید چیزى پهن کنم روى آن بخوابید تا شما را حفظ کند؟ فرمود: مرا چه به دنیا مثل من با دنیا مانند مسافرى است که در سایه درختى استراحت کرده و آن جا را ترک مى کند.))
9- این حدیث را دارمى ، در ج 1، ص 4 و طیالسى در ص 214 نظیر آن را نقل کرده است . به امالى صدوق ، ص 279، (( عیون الاخبار، )) ص 224 و امالى ابن الشیخ ، ص 196 مراجعه کنید.
10- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) و صدوق در (( المعانى ، )) ص 81 از حدیث هند بن ابى هاله با این عبارت نقل کرده اند: (( با هر که رو به رو مى شد، سلام مى کرد.))
11- طبرانى و ابونعیم در (( دلائل النبوه )) و ابن سعد – چنانکه در (( الجامع الصغیر )) آمده – این حدیث را نقل کرده اند و در (( مکارم الاخلاق )) ، ص 21 و 22 به طور مرسل و صدوق در (( المعانى )) ، ص 80 با سند نقل کرده است .
12- این حدیث در چند جا از ابن ماجه و از ترمذى به نقل از حدیث انس گذشت .
13- این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 645 از قول ابوذر نقل کرده است .
14- این حدیث را ترمذى در (( الشمائل )) از حدیث حسن بن على علیه السلام از قول هند و صدوق در (( المعانى )) ص 80 نقل کرده است .
15- در هیچ کتابى به این مطلب برخورد نکردیم .
16- نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 561 و ترمذى در (( الشمائل )) نقل کرده اند.
17- این حدیث را ابوداوود در ج 2، ص 527 از قول ابوهریره و ابوذر نقل کرده است ، مى گویند: (( رسول خدا صلى اللّه علیه و اله در بین اصحابش مى نشست و شخص ناشناسى که مى آمد، نمى دانست کدام یک پیامبر است ، مى پرسید…)) ترمذى در (( الشمائل )) نظیر این را نقل کرده است .
18- این حدیث را دارقطنى نقل کرده است ، و ترمذى و ابن ماجه چنین آورده اند: (( کسى آن حضرت را ندید که مقبل همنشینش زانوهایش را جلو آورده باشد)) و ابن ماجه کلمه (( هرگز)) را نیز افزوده است . به طورى که در (( المغنى )) آمده ، سند این حدیث ضعیف است . طبرسى در مکارم ، طور مرسل و صدوق در (( المعانى )) با سند از قول هند بن ابى هاله نقل کرده اند.
19- این حدیث را طبرسى در مکارم ، ص 25 از کتاب (( المحاسن )) ابوعبداللّه برقى نقل کرده و در مستدرک حاکم ، ج ، ص 270 از آن حضرت نقل کرده است : بالاترین نشستها رو به قبله نشستن است .
20- حاکم در ج 4، ص 292 این حدیث را از قول جابر نقل کرده و سند آن را صحیح شمرده است : (( جریر بن عبداللّه خدمت پیامبر صلى اللّه علیه و اله وارد شد – در آن جا آمده است – پیامبر صلى اللّه علیه و اله رداى مبارکش را برداشت و نزد او انداخت (تا روى ردا بنشیند)…
21- این مطلب در آداب مصاحبت و معاشرت گذشت .
22- این حدیث را صدوق در (( المعانى ، )) ص 82 روایت کرده و ترمذى در (( الشمائل )) ضمن حدیثى طولانى نقل کرده است .
23- آل عمران / 159: از پرتو رحمت الهى در برابر آنها نرم (و مهربان ) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند.
24- در حدیث غار آمده است که به ابوبکر مى فرمود: یا ابابکر و به عمر – به طورى که حاکم از ابن عباس نقل کرده – یا اباحفص و به على – چنانکه معروف است – یا اباتراب مى فرمود.
25- این حدیث را ترمذى در (( السنن ، )) ج 13، ص 224 از قول انس نقل کرده ، مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا به نام سبزیى که مى چیدم ، کنیه داد – یعنى فرمود: اباحمزه (صاحب خردل !) – ترمذى مى گوید: این حدیث عجیبى است ، ابن ماجه به شماره 3738 نقل کرده است که عمر به صهیب گفت : تو که فرزند ندارى ، کنیه ات از کجا است ؟ گفت : پیامبر صلى اللّه علیه و اله مرا ابویحى کنیه داد و طبرانى از قول ابوبکره سخنى دارد، که گفت : از طائف خود را به ماسوره اى آویخته بودم ، پیامبر صلى اللّه علیه و اله به من فرمود: تو ابوبکره اى .
26- این حدیث را حاکم در ج 4، ص 63 از قول ام ایمن در داستان خود با پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است .
27- این حدیث را طیالسى در مسند خود، ص 280 به شماره 2088 از انس نقل کرده است : رسول خدا صلى اللّه علیه و اله با ما معاشرت مى کرد تا آن جا که به برادر کوچک من مى فرمود: اى ابوعمیر! دیگ در چه حالى است ؟ و بخارى نیز این حدیث را در ج 8 / 37 و 55 آورده است .
28- این حدیث را صدوق در (( المعانى ، )) ص 81 نقل کرده است .
29- این حدیث را نسائى در کتاب (( عمل الیوم و اللیله )) و حاکم در مستدرک ج 1 / 537 نقل کرده اند.
منبع:پایگاه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم