تحریف ناپذیری قرآن (2)

تحریف ناپذیری قرآن (2)

نویسنده: بهاء الدین خرمشاهی

مسأله مصحف علی بن ابی طالب (علیه السّلام)
در اینکه حضرت علی (علیه السّلام) مصحفی از قرآن برای خود و به قولی به املای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و دستخط خود نوشته بوده است، بین مورخان و قرآن پژوهان شیعه و اهل سنت اتفاق نظر است. ( حقائق هامه، ص 154 ). ابن سعد ( م 230 ق ) در طبقات ( 137/1 ) و ابن واضح یعقوبی ( متوفی حدود 292 ق )، در تاریخ یعقوبی ( ترجمه فارسی، 15/2 ) به مصحف اختصاصی حضرت (علیه السّلام) تصریح کرده اند. یعقوبی تقسیم 7 جزئی مصحف حضرت علی (علیه السّلام) را به تفصیل بیان کرده است. ابن ندیم ( م 380 ق ) اشاره دارد این مصحف را که چند صفحه افتادگی داشته است، دیده است و سپس می گوید: « ترتیب سوره ها در این مصحف از این قرار است… و سپس دنبال آن، رشته ی مطلب قطع شده است یعنی ترتیب سوره ها نیامده است » ( الفهرست، طبع تجدد، ص 30 ). یکی از مدارک مهم و نویافته ای که شرح قابل توجهی درباره ی مصحف حضرت علی (علیه السّلام) دارد، تفسیر مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار اثر محمد بن عبدالکریم شهرستانی( م 548 ق )، صاحب ملل و نحل معروف است که خود را در کلام اشعری و در فقه پیرو مذهب شافعی فرا می نموده، و با کشف و سپس چاپ عکسی این کتاب ( تهران، مرکز انتشار نسخ خطی، 1368 ش ) معلوم و مسلم شده است که گرایش جدی شیعی ( احتمالاً اسماعیلی ) دارد. او در فصل دوم مقدمه که در کیفیت جمع قرآن است، از اهمیت مصحفی که در دست امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام) بوده است، سخن می گوید و می نویسد که آن حضرت در آن نسخه اسراری به اشارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی تفسیروار افزوده بوده و صحابه را که جمع قرآن را بر عهده داشتند ملامت می کند که چرا نسخه ی حضرت (علیه السّلام) را رها کردند و نپذیرفتند؛ و سپس می نویسد: « و او علیه السلام چون از کفن و دفن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فارغ شد سوگند خورد که ردایی بر دوش نگیرد جز برای نماز جمعه، تا آنکه قرآن را جمع کند چرا که به این امر به نحو جازمی مأمور بود. سپس آن را چنان که نازل شده بود بدون تحریف و زیاده و نقصان جمع کرد؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از پیش به مواضع ترتیب و وضع و تقدیم و تأخیر [ آیات و سوره ها ] اشاره کرده بود » ( مفاتیح الاسرار، چاپ عکسی، ص 5آ ). سپس نکته ی بی سابقه ای که شاید در هیچ منبعی اشاره نشده باشد، به میان می آورد و می نویسد: « و گفته اند مصحف او دارای متن و حواشی بوده است » ( همانجا ) و به دنبال آن توضیحی دارد که متأسفانه به علت ناخوانایی خط، نمی توان معنایی صریح از آن مستفاد کرد.
اهمیت دیگر مفاتیح الاسرار در این است که ترتیب مصحف حضرت علی (علیه السّلام) را به نقل از مقاتل بن سلیمان نقل می کند: دیگر از اختصاصات مصحف حضرت علی (علیه السّلام) این بوده است که به گفته ی شیخ مفید ( م 413 ق ) و بعضی دیگر از محققان در آن تأویل معانی آیات قرآن نیز وجود داشته بوده است ( اوایل المقالات، ص 94 ). دیگر اینکه در آن منسوخ بر ناسخ مقدم بوده است ( تاریخ القرآن، زنجانی، ص 54 ).
به احتمال بسیار علت اینکه هیأت جمع و تدوین مصحف امام، در عصر عثمان، نسخه ی مصحف حضرت (علیه السّلام) را نپذیرفته اند، تفاوت های تدوینی و اضافات تفسیری آن بوده است، چنان که به گفته ی بعضی از محققان حتی نام بسیاری از منافقان در آن یاد شده بوده است، لذا چون این مصحف با سایر مصاحف و نیز منابع پراکنده یا مجموع آنها تفاوت داشته، آن را نپذیرفته اند؛ و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در وهله ی اول از این برخورد غیردوستانه آنان آزرده شده اند و گفته اند که دیگر هرگز آن را نخواهید دید ( تاریخ قرآن، رامیار، ص 367 ).
علی رغم افسانه هایی که هر یک سراغ از نسخه ای مصحفی به خط کوفی و با رقم « کتبه علی ابن ابو [ یا: ابی ] طالب » در کتابخانه های مختلف ایران و جهان می دهد، اطلاع تاریخی و روشنی از سرنوشت این مصحف در دست نیست و بعضی از اخبار دلالت بر این دارد که این مصحف نزد حضرت حجت ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) محفوظ است ( برای تفصیل ـــ حقائق هامه، ص 160 ). نکته ی مهم این است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) از صحت و روشمندی کار هیأت تهیه و تدوین مصحف امام در عصر عثمان اطمینان یافته اند و مصحف عثمانی را به تعابیر گوناگون تأیید فرموده اند، و از همین روی اصرار در ظاهر ساختن مصحف خویش را بیش از آن روا نداشته اند.
سخن آخر آنکه با آنکه جمع و نسخه ی قرآن حضرت (علیه السّلام) واقعیت تاریخی داشته است، ولی موجودیت پایدار تاریخی نداشته است و در منابع کهن انعکاس روشن و متقنی از محتویات آن در دست نیست، تا بر مبنای آن بتوان آن را مصحف اصلی و وحی نامه ی کامل، و مصحف عثمانی را نسبت به آن تحریف شده و دارای زیاده و نقصان دانست.
5. محدث نوری در دلیل پنجم از مصحف عبدالله بن مسعود که مخالف مصحف موجود [ عثمانی ] بوده است سخن می گوید ( فصل الخطاب، ص 86 به بعد ). محققان و قرآن پژوهان در اینکه عبدالله بن مسعود، صحابی و قرآن شناس بزرگ و حافظ قرآن، نسخه ای از قرآن برای خویش نوشته بوده است، همسخن اند. او یکی از نخستین کسانی بوده است که از اختلاف قراآت شهرهای مختلف اسلامی نگران بوده است و آن را سرمنشأ فساد می دانسته است؛ و همو بوده است که به عثمان اشارتی برای « توحید مصاحف » کرده است. ولی وقتی که عثمان این امر را جدی گرفت، و سایر مصاحب و نوشته های پراکنده را به آب و سرکه جوشانید یا سوزانید، ابن مسعود تکان خورد و گفت: منظور او تا این حد نبوده است و لذا تا مدتها از دادن مصحف خاص خود برای آنکه محوش کند ابا می کرد و حتی کار به مشاجره و شکستن دنده های او کشیده بود. یک انگیزه ی عمده ی اصرار ابن مسعود برای حفظ مصحف خود، و نیز انتقادهایی که از مصحف عثمانی می کرد، این امر بود که از گماشته شدن زید بن ثابت – که جوان ترین حافظان و جامعان قرآن بود – به سرپرستی تهیه و تدوین مصحف امام، ناراضی بود و خود را شاید هم به حق برای این کار سزاوارتر از او می دانست. ( المصاحف سجستانی ( م 316 ق )، صص 14-15؛ تاریخ قرآن، رامیار، ص 356 ).
تفاوت اصلی مصحف ابن مسعود با دیگر مصحف ها در این بود که سوره ی فاتحه و معوذتین ( دو سوره ی آخر قرآن ) را در بر نداشت و او آنها را دعا می انگاشت. تفاوت های دیگر اختلافات لهجه ای یا مترادف و به اصطلاح اختلاف قراآت بود ( برای فهرست نسبتاً کاملی از آنها – المصاحف، سجستانی، صص 54- 73 و دیگر زواید تفسیری ( همانند مصحف علی (علیه السّلام) ). در میان همه ی مصاحف متفاوت با مصحف عثمانی آنچه مسلم تر است این است که مصحف علی (علیه السّلام) و ابن مسعود، نهایتاً در عصر عثمان و به فرمان او از بین نرفته است. مصحف ابن مسعود بعد از رواج مصحف امام ( عثمانی ) تا حدی مورد توجه مردم و قراء و ائمه ی قرائت بوده است، و به نوشته ی مرحوم رامیار در سال 398 ق فتنه ای بر سر همین مصحف ( یا بازنویسی از آن ) میان شیعه و اهل سنت، در زمان شیخ مفید در بغداد در می گیرد و سرانجام محکمه ای تشکیل می شود و حکم به امحای آن مصحف می دهد. همو می نویسد: « با اینکه او همیشه ادعا می کرد که همه چیز را درباره ی قرآن می داند، او می داند که هر آیه کجا و کی نازل شده، اما چیزی از او درباره ی ترتیب نزول آیات قرآن نقل نکرده اند. ترتیبی هم که از مصحف او گفته اند چیز مهمی و فرق چندانی با مصحف عثمانی نداشته است » ( تاریخ قرآن، رامیار، ص 362، در این اثر ترتیب مصحف او نیز از منابع کهن از جمله الفهرست نقل شده است ) مشهور است که سرانجام عبدالله بن مسعود با هیأت تهیه و تدوین عثمانی و نیز مصحف آنان آشتی کرد و رضای خود را اظهار داشت ( المصاحف، سجستانی، ص 18؛ قانون تفسیر، صص 155-156 ).
6. محدث نوری در دلیل ششم، مانند دو دلیل پیشین که به مصحف های مستقل تمسک می کرد به وجود مصحف اُبّی بن کعب و تفاوت آن با مصحف موجود ( عثمانی ) استناد می کند. ابی بن کعب ملقب به سیدالقرّاء، مانند عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس از کبار صحابه و قرآن شناسان بزرگ بوده است. الفهرست ترتیب سوره ها در مصحف او را یاد کرده است. ( ص 30 ). تفاوت مهم مصحف او با مصحف عثمانی این بوده است که دو سوره ی اضافی به نام های « خلع » و « حفد » در بر داشته است. این امر برخلاف آرزو و انتظار محدث نوری نه فقط باعث اعتبار مصحف او نمی شود، بلکه چون هم با مصحف عثمانی و هم مصاحف معتبر دیگر چون مصحف حضرت علی (علیه السّلام) و مصحف عبدالله بن مسعود، اختلاف داشته، لذا اعتبار استنادی ندارد. ( برای تفصیل درباره ی اُبی بن کعب و مصحف او ـــ المصاحف، سجستانی، ص 153، تاریخ قرآن، رامیار، صص 340 -353 که متن سوره های ادعایی خلع و حفد را هم در بر دارد ).
7. محدث نوری در دلیل هفتم می نویسد: « چون ابن عفان [ عثمان ] بر امت استیلا یافت، مصاحف متفرقه را جمع کرد و از آنها به یاری زید بن ثابت و کتابت و قرائت او و خودش، نسخه ای فراهم آورد و آن را امام نامید، و سایر مصاحب را سوزانید یا پاره کرد، و این کار را از آن رو کرد که باقی مانده ای را که در دست مردم مانده بود و از آن غافل شده بود از بین ببرد… » ( فصل الخطاب، ص 99 ).

جمع قرآن و مصحف عثمانی
در پاسخ باید گفت همه ی قرآن پژوهان اعم از اهل سنت و شیعه در دو نکته اتفاق نظر دارند: الف ) اینکه قرآن در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و با اهتمام و اشراف همه جانبه ی ایشان به دست کاتبان وحی که تعداد آنان را تا بیش از چهل نفر هم گفته اند، کتابت شده بود. بزرگانی هم چون حضرت علی (علیه السّلام) و زید بن ثابت و ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس برای خود نسخه ای از تمامت وحی قرآن نوشته بودند. منتهی این کتابت بر « کاغذ » نبود بلکه با نوشت افزارهای ابتدایی بر لیف خرما و پوست تنه ی نخل و سنگ های صاف و صیقلی نازک، و استخوان های پهن کتف حیوانات و رقعه های پوستی و نظایر آن بوده است و اعتماد فراوانی هم بر حفظ حافظان بیشمار داشته اند ( درباره ی جمع و کتابت تمام قرآن در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ـــ الاتقان، 202/1 به بعد؛ مناهل العرفان، زرقانی، 255/1-256؛ البیان، آیت الله خویی، 255-278؛ حقائق هامه حول القرآن الکریم، سید جعفر مرتضی عاملی، 63-104 و اغلب تاریخ های قرآن ). ب: یکسال پس از درگذشت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و با کشته شدن عده ی کثیری از حافظان و قراء قرآن در نبرد یمامه که ابوبکر مسیلمه ی کذاب پیامبر دروغین و یارانش را سرکوب کرد، به نظارت مستقیم خود ابوبکر و پیگیری و مشاوره ی عمر و مباشرت زید بن ثابت یک نسخه ی کامل قرآن نوشته شده و حتی به صورت مجموع بین الدفتین درآمده بود. این نسخه پس از درگذشت ابوبکر و عمر نزد حفصه دختر عمر به ارث یا ودیعه مانده بود و عثمان آن را برای توحید مصاحف و تدوین نسخه ی نهایی موسوم به مصحف امام، از او امانت گرفته و آن و مصاحف دیگر از جمله مصحف خود زید و نوشته های کامل اما پراکنده را مبنای کار کرد و با دقت بی نظیری به همت و سرپرستی زید بن ثابت و هیأت همکار او، و در زیرنظر و انتقاد آزادانه ی کبار صحابه از مجموع آنها نیز با توجه به حفظ حافظان و شهادت – شاهدان – که شرحش گذشت – آن نسخه ی نهایی را فراهم کرد. سپس کار عثمان بیشتر توحید نص و تکیه بر یک قرائت، یا دو یا چند قرائت تا آنجا که کتابت کلمه ای بدون نقطه احتمال چند قرائت را می داد و اعتماد بر لهجه ی قریش، به هنگام اختلاف، تلفظها و قراآت بوده است و کار او با آنکه اساسی بود تأسیسی نبود. یعنی چنانکه اشاره شد قرآن پیش از آن هم در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و هم در عهد ابوبکر جمع و بازنویس شده بود. لذا کار عثمان و اعتبارش در بر دارنده ی اعتبار کار عصر نبوی و عصر ابوبکر در جمع قرآن هم هست. و اگر خود حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) اهتمام به جمع و تدوین نهایی قرآن نکردند از آن بود که به گفته ی همه ی قرآن پژوهان اهل سنت و شیعه هنوز باب وحی باز بود و همواره احتمال آمدن آیه ای که در ضمن وحی به آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) گفته می شده آن را در کجا و کدام سوره و بین کدام آیات قرار دهد، می رفت و در واقع هم وحی قرآنی در طی مدت 23 سال، تا اندک زمانی پیش از وفات آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) جریان داشت لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأذون و مایل به جمع نهایی نبوده اند و در فرهنگی چون فرهنگ صدر اول اسلام که آن همه شفاهی و فاقد رسم و سنت کتابت بود، و تعداد باسوادانی که خواندن و نوشتن بدانند در کل آن جامعه به یکصد نفر نمی رسید، این اهتمام عظیم به شأن قرآن و حفظ و کتابت و جمع و تدوین آن جزو شگفتیهای تمدن و فرهنگ بشری و از افتخارات اسلام است. از مصحف امام شش یا هفت نسخه تکثیر شده که همه ارزش واحد داشت. یکی را در مکه و یکی را در مدینه نگاه داشتند و باقی را به کوفه و بصره و شام و یمن و بحرین فرستادند. ( الاتقان، 211/1 ).
استاد سیدعلی کمالی دزفولی، قرآن پژوه معاصر، ممیزات دهگانه ای برای جمع عثمانی یاد می کند. از جمله اینکه الف ) [ عثمان دستور داده بود ] هر کس هر چه را از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیده بیاورد، تا همه در این کار شریک باشند و از این جمع چیزی غائب نماند، تا هیچ کس در ذخیره ی این مصحف شک نیاورد و همه بدانند که آشکارا در مرآی و مسمع صحابیان بزرگ، انجام یافته است. ب ) اعتماد بر عمل گروه اول در جمع بکری [ = ابوبکری ] ج ) هر جا برای رفع اختلاف از مسموعات، چاره نشد لغت و لهجه ی قریش را انتخاب کنند. د ) برای جلوگیری از شبهه و تطرّق فساد موارد زیر را نمی نوشتند: منسوخ التلاوه ها ( که عنوانی مخترع است )، آنچه در عرضه ی اخیر [ بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ] نبوده، آنچه قرائتش ثابت نبود، قراآت شاذ، قراآت آحاد، و الحاقات تفسیری. هـ ) ترتیب آیات هر سوره بر طبق مستند پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در عرضه ی اخیر بوده است. » ( قانون تفسیر، صص 152-153 ).
جمع عثمانی از همان آغاز و پس از فروکش کردن مخالفت های عاطفی و احساساتی و حمیتی، مورد قبول بزرگان صحابه و در رأس آنان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) قرار گرفته است و روایات متعددی به تعابیر مختلف از حضرت علی (علیه السّلام) در تأیید عملکرد عثمان و حاصل کار هیأت منصوب در تدوین مصحف امام نقل شده است. سیوطی در اتقان می نویسد: « و ابن ابی داود به سند صحیح از سوید بن غفله نقل کرده است که گفت، علی گفته است: در حق عثمان جز خیر چیزی مگویید. سوگند به خدا آنچه در امر مصاحف کرد جز با شرکت و نظارت بزرگان ما [ ملأمنّا ] نبود. و فرمود درباره ی این قرائت چه می گویید؟ به من رسیده است که بعضی از آنان [ مخالفان و منتقدان ] می گویند قرائت من بهتر از قرائت توست، و این امر نزدیک به کفر است. گفتیم پس نظر شما چیست؟ فرمود: به نظر من [ کار درست همین است که ] مردم را بر مصحف واحد گرد آورد تا نه تفرقه و نه اختلاف باقی بماند. گفتیم حق با شماست » ( الاتقان، 210/1؛ همچنین فتح الباری، ابن حجر، 15/9 ). همچنین ابوعمر عثمان بن سعید دانی ( م 444 ق )، قرآن شناس بزرگ، صاحب التیسیر فی القراآت السبع و المقنع، در کتاب اخیر با سلسله ی رواتش از علی بن ابی طالب (علیه السّلام) نقل می کند که فرمود: « اگر من سرپرست [ تهیه و تدوین مصحف واحد رسمی ] می شدم در مورد مصاحف همان کاری را می کردم که عثمان کرد » ( المقنع، تحقیق محمد احمد دهمان، ص 8، همچنین الاتقان، 211/1 = ترجمه ی الاتقان، 209/1 ). اگر هم در صحت صدور این روایات تردید کنند، عملکرد و سیره ی امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) حاکی از این است که عمل عثمان را تأیید یا دست کم تقریر ( سکوت ناشی از رضا و قبول ) کرده است ( شرح این مسأله خواهد آمد ). مرحوم آیت الله خویی در تأیید عملکرد عثمان می نویسد: « اینکه عثمان مسلمانان را بر قرائت واحدی گرد آورد، یعنی قرائتی که بین مسلمانان رایج بود و آن را به تواتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فراگرفته بودند، و قراآت دیگر را که مبتنی بر احادیث نزول قرآن به « سبعه احرف » بود ( که درباره ی بطلان آن پیشتر در همین کتاب سخن گفته ایم ) منع کرد، این عمل عثمان را احدی از مسلمانان بر او انتقاد نکرده است؛ چرا که اختلاف در قرائت به اختلاف مسلمانان و پراکندگی صفوفشان و بر باد رفتن وحدت کلمه شان بلکه تکفیر بعضی از بعضی می انجامید و روایاتی را نیز نقل کردیم که حاکی از نهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از اختلاف در قرآن بود، ولی کاری که بر او انتقاد می کنند این است که بقیه ی مصاحف را سوزانید و به اهالی شهرهای دیگر هم امر کرد که مصاحفشان را بسوزانند. مسلمانان بر این کار او اعتراض کردند. حتی او را حرّاق المصاحف ( سوزاننده ی مصحف ها ) نامیدند » ( البیان، ص 277 ).
استاد سیدعلی کمالی دزفولی می نویسد: « آیا در تهیه ی مصاحف نمونه ( امام ) در هفده سال بعد از وفات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ( یعنی در سال 28 هجری ) با حضور هزاران نفر از صحابه که خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده بودند و قرآن را از او شنیده و ناظر بر امر و تصویب کننده آن بودند – که عدم اعتراض امیرالمؤمنین دلیل آن است – می توان خدشه ای وارد ساخت؟ هرگز آیا وعده ی خداوند به حفظ قرآن ( سوره ی حجر، آیه ی 9، سوره ی فصلت، آیات 41 و 42 ) در مورد حفظ قرآن با ماده و هیأت آن نیست؟ جز این نمی تواند باشد. آیا تصویب ائمه ما – سلام الله علیهم اجمعین – و تقریر ایشان دلیل قاطع قرآن بودن همین قرآن نیست؟ البته که هست. » ( قانون تفسیر، ص 238 )
درباره ی سوزاندن آیات و سوره های پراکنده و مصاحف غیر رسمی و متفرقه باید گفت که بعضی از منابع به عثمان نسبت جوشاندن آن نوشته ها را در دیگ با مخلوطی از آب و سرکه می دهد، و بعضی خرق ( پاره کردن و از بین بردن ) و بعضی دفن و بعضی سوزاندن. سوزاندن را نباید عملی خلاف شرع یا متضمن هتک حرمت دانست زیرا آتش در فقه اسلامی طاهر و مطهر است، و نیت عثمان هم نیت سوء یا حاکی از اسائه ی ادب نبوده است. لذا سوزاندن با به آب شستن فرق اساسی ندارد. همچنین تفاوت رسم ها و فرهنگها را نیز نباید از نظر دور داشت. قرآن نیز پس از قرآن شدن، لازم الاحترام و مقدس است. پیش از قرآن شدن این حکم را نداشته است. حتی امروز هم قرآن های کهنه و فرسوده و زاید که به کار قرائت نمی آید، با احترام و به یکی از همین شیوه ها از بین برده می شود. اما اینکه بعضی می گویند باید این نوشته های پراکنده را که بر روی پوست و سنگ و لیف خرما و غیره نگهداری می کرد، فکر جدید و امروزه پسند است. که موزه داری و سندداری و حفظ اشیاء عتیقه مطلوب و ممکن است. اگر عثمان چنین کاری می کرد غرض خود را در نفی اختلاف، نقض کرده بود. تازه در جایی که خود مصاحف عثمانی شش یا هفتگانه، با آن همه دقت و اهتمام در نگهداری آنها، غالباً و بلکه تمامی از بین رفته است، یا لااقل از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست، چگونه ممکن بود استخوان ها و سنگها و پوست های ریخته و پاشیده و پراکنده محفوظ باقی بماند تا آیا مورد استفاده محققان امروز و آینده قرار گیرد یا نه.
8. محدث نوری دلیل هشتمش را وجود روایات و به قبول خودش « اخبار کثیره » ای از مخالفان [ یعنی اهل سنت ] که دلایل صریح بر وقوع تغییر و نقصان در مصحف وجود دارد، یاد می کند. آیت الله خویی و حجه الاسلام میلانی و سایر قرآن پژوهان شیعه بر آنند که آری احادیث نقص قرآن در میان اهل سنت بسیار است. بسی بیشتر از آنچه در میان احادیث شیعه هست و اهل سنت برای آنکه نه قائل به تحریف ( تنقیص ) قرآن و نه بی اعتباری کتب معتبر حدیثشان از جمله صحیحین شوند، قائل به پدیده ای به نام نسخ التلاوه یا منسوخ التلاوه شده اند. یعنی آیاتی و عباراتی را جزو وحی اولیه می دانند که سپس تلاوت آنها منسوخ شده و حکمتش یا منتفی شده یا برقرار مانده است. از این دست بسیار آیه ها، حتی سوره های ساختگی در بعضی متون حدیث اهل سنت و از آنجا در کتب قرآن پژوهی و علوم قرآنی نقل شده است. که نمونه ی مشهور آن آیه ی رجم است که در مجامیع معتبر حدیث اهل سنت از جمله صحیحین و موطّأ و مسند احمد و غیره، با عبارت کمابیش مختلف نقل شده است و یک روایت از نص آن چنین است: « الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموهما البته » و در بعضی این عبارات را هم اضافه دارد: « نکالاً بما قضیا من اللذّه » که عمر گفته است ما این آیه را در عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) می خواندیم، سپس به دلیلی نامعلوم فراموش و متروک شد. و چون هیچ کسی جز خود او حافظ و شاهد بر آیه بودن آن نبود، لذا زید و هیأت او آن را از عمر نپذیرفتند. ( برای تفصیل درباره ی این « آیه » ـــ الاتقان، 86/2؛ آلاء الرحمن، محمدجواد بلاغی، صص 21-23، التحقیق فی نفی تحریف، صص 146-150؛ صیانه القرآن، ص 125، که همه ی آنها منابع اصلی اهل سنت را یاد کرده اند ). بعضی از « سوره ها » و « آیه های » دیگری که در بعضی از مجموعه های حدیث اهل سنت به عنوان جزئی از قرآن کریم و یا مقوله ی نسخ التلاوه یاد شده، عبارتند از: آیه ی جهاد ( صیانه القرآن، ص 127؛ التحقیق، ص 155 )؛ آیه ی شهاده ( التحقیق، صص 157-158 )؛ آیه ی فراش ( صیانه القرآن، ص 127 )؛ آیه ی حمیه ( التحقیق، صص 160-161 ) ؛ آیه ی حنیفیه ( آلاء الرحمن، صص 19-20 ) ؛ آیه ی یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک که گفته اند به دنبال آن « فی علی » یا « علیاً مولی المؤمنین » اضافه داشته است ( التحقیق، صص 164-165 ) ؛ آیه ی لو کان لابن آدم وادیان… ( التحقیق، صص 152-153 ) ؛ همچنین سوره ی خلع و حفد ( صیانه القرآن، ص 126؛ آلاء الرحمن، ص 23؛ التحقیق، صص 24-25 ) [ اغلب آیه ها و سوره هایی که یاد کردیم در کتاب حقائق هامه حول القرآن الکریم، ص 345 به بعد با ذکر اسناد و منابع آنها آمده است ]. استاد محمدهادی معرفت در این باره می نویسد: « این احادیث نه وزنی دارد، نه اعتباری، چه از نظر سند، چه از نظر مدلول؛ چرا که مخالف صریح قرآن و اعتقاد و ضروریات جمهور مسلمانان است » ( صیانه القرآن، ص 173 ). دیگر اینکه احادیث ضعیف و مجعول در همه ی مجامیع حدیث اهل سنت و شیعه راه یافته است. پاسخ مشروحتر به این شبهه یا دلیل در ضمن پاسخ به دلایل یازدهم و دوازدهم محدث نوری در همین مقاله خواهد آمد.
9. محدث نوری در دلیل نهمش می گوید که « اسامی اوصیای خاتم النبیین و دخت گرامیش صدیقه ی طاهره (علیهم السّلام) و بعضی شمایل و صفات آنان در همه ی کتب آسمانی آمده است، پس باید در قرآن هم آمده باشد ». این دلیل یا ادعا چنان واهی و بی اساس است که نیاز به رد ندارد. محدث نوری ابتدا باید به اصطلاح، « سقف را بزند تا سپس بر آن نقاشی کند ». از کجا ثابت شده است که نام چهارده معصوم (علیه السّلام) در کتب آسمانی پیش آمده است؟ پاسخ شیخ نوری این است که این کتابها هم تحریف شده است و در اصل آنها نام این بزرگواران موجود بوده است. با این حساب، این دیگر دلیل نیست، بلکه صرف ادعاست. آیت الله خویی در پاسخ به این ادعا می نویسد: « و از حقایقی که نشان می دهد نام امیرالمؤمنین (علیه السّلام) صریحاً در قرآن یاد نشده است، حدیث غدیر است؛ زیرا اگر نام علی (علیه السّلام) در قرآن مذکور بود، حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محتاج به نصب و تعیین ایشان و برپا داشتن اجتماع عظیم برای آن نبود. پس صحت حدیث غدیر ایجاب که حکم به کذب این روایات کنیم » ( البیان، صص 245-251 ). همچنین می نویسد: « و معارض و نافی جمیع این رویات، صحیحه ی ابوبصیر منقول در کافی است. می گوید از ابوعبدالله ( امام صادق علیه السلام ) درباره ی أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ [ نساء، 59 ]. پرسیدم گفت: ایشان در پاسخ فرمود در حق علی بن ابی طالب و حسن و حسین (علیهم السّلام) نازل شده است. به ایشان گفتم مردم می گویند پس چرا نام علی (علیه السّلام) و اهل بیت او در کتاب الله نیامده است؟ حضرت (علیه السّلام) فرمود: به ایشان بگو نماز هم بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و در آن تصریح نشده بود که سه رکعتی یا چهار رکعتی است، تا آنکه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان آن را برای مردم روشن کردند. ( البیان، ص 251 ).
10. محدث نوری در دلیل دهمش می گوید چرا از میان همه ی قراآت مختلف کلمات و تعابیر قرآنی، فقط هفت وجه یا ده وجه اختیار شده است؟ پاسخش این است که « قرآن، نص متواتری به وحی و اعجاز نازل بر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و منقول از اوست و جمهور مسلمانان و بزرگان ائمه ی دین آن را محفوظ داشته اند و در آن در طی روزگاران تغییر و اختلافی رخ نداده است، اما قراآت [ و اختلاف آنها ] اجتهاداتی [ متغیر و متفاوت ] در تعبیر این نص [ ثابت و یگانه ] و کیفیت ادای آن است » ( صیانه القرآن، ص 179 ).
11و 12. دلیل یازدهم محدث نوری « اخبار کثیره ی معتبره ی صریحه ای است که درباره ی وقوع سقط و دخول نقصان در قرآن موجود » نقل شده است و دلیل دوازدهمش اخبار وارده در موارد مخصوص از قرآن است که دلالت بر تغییر بعضی از کلمات و آیات به صورتی از صور دارد ( فصل الخطاب، ص 161، 175 ). استاد محمد هادی معرفت شرح مبسوطی در پاسخ به این دلایل دارد و می نویسد احادیثی که محدث نوری در مورد تحریف گرد آورده، 1122 حدیث است؛ که به گفته ی خودش 61 فقره از آنها دلالت عامه دارد، 1.061 فقره ی آن نص در موضوع است، ولی اکثریت عظیمی از آنها نه سند دارد نه اعتبار، و از رسائل و منابعی نقل می کند که یا مجهول اند یا موجود نیستند، یا موضوعه ( جعلی ) هستند و تعداد 815 فقره از احادیث او منقول از این گونه کتب است. باقی مانده اش که 307 فقره است، اکثریتش به اختلاف قرائت برمی گردد. از جمله 107 مورد آن که در همین زمینه است یکجا از مجمع البیان شیخ طبرسی نقل شده است. باقی می ماند 200 حدیث که تقریباً از کتب معتبر حدیث نقل شده که بر هفت نوعند: نوع اول ) روایات تفسیری یا توضیحی یا مربوط به شأن نزول یا تأویل آیه یا تعیین مصداق و بخش اعظم این 200 حدیث را همین ها تشکیل می دهد. یک نمونه از آن این است که در آیه ی وَ إِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ ( بقره، 205 ). به دنبالش چنین بوده است: « بظلمه و سوء سریرته » که بیان تفسیری و طبعاً غیرقانونی برای توصیف کیفیت فساد و اهلاک کسی است که در آیه از او سخن گفته شده است. نوع دوم ) احادیثی است که از قراآتی که منسوب به بعضی از ائمه (علیهم السّلام) است که ممکن است مخالف قرائت مشهوره باشد یا موافق بعضی قراآت غیر معروفه. نوع سوم ) احادیثی است که در آنها لفظ تحریف آمده است و ناآشنایان به اصطلاح گمان کرده اند مراد همین تحریف مورد بحث است حال آنکه مراد از آن تحریف معنایی و تفسیر [ به رأی ] غیر موجه است. چنانکه تحریف در اصطلاح قدما و حتی قرآن مجید به معنای تحریف معنوی است، و در اصطلاح متأخران به معنای تحریف لفظی و تغییر و تبدیل است. نوع چهارم ) روایاتی که به آنها استناد کرده است. ولی استنادش درست نیست. یک مثالش این است که از امام صادق و امام رضا (علیهما السّلام) نقل می کند که پس از خواندن سوره ی توحید می گفته اند « کذلک الله ربی » ( خدای من این چنین است )، و محدث نوری گمان کرده است این قول و اذعان، جزو قرآن است. نوع پنجم ) درباره ی روایات وارده در شأن امام قائم ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) است که مردم را به قرائت مصحف علی (علیه السّلام) که از پدرانش به ارث برده است، الزام می کند. به این مسأله در جای خود اشاره کردیم که مصحف حضرت علی (علیه السّلام) در ترتیب و توالی و اضافات تفسیری و نظایر آن با مصحف عثمانی اختلاف داشته است ولی آیه یا سوره ای کم یا زیاد نداشته است. نوع ششم ) روایاتی است که دلالت بر افتادگی آیه یا جمله یا کلمه ای دارد و ائمه ی نقد الحدیث به این نتیجه رسیده اند که آنها زیادات تفسیری است و از نص لفظ قرآن نیست. نوع هفتم ) روایتی است حاکی از اینکه آنچه در شأن فضایل اهل بیت (علیهم السّلام) بوده است، در طی آیاتی پنهان بوده که اگر قرآن چنانکه نازل شده خوانده شود پدیدار می گردد زیرا ثلث یا ربع قرآن درباره ی آنان نازل گردیده است. در پاسخ باید گفت این روایات حاکی از آن نیست که تصریحاتی در فضیلت اهل بیت (علیه السّلام) بوده است، سپس ساقط شده است. در همین قرآن موجود هم کم نیست. آیاتی که در شأن و فضایل آنان است. چنان که طبری ( م 1310 ق ) در تفسیر آیه ی قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبَى ( شوری، 23 ) بهترین وجه و معانی را در این می داند که مراد، مودت اقربای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السّلام) است ( صیانه القرآن، صص 196-239 ).
آیه الله خویی نیز پاسخ های متقنی به این شبهات ( دلایل یازدهم و دوازدهم محدث نوری در فصل الخطاب ) دارد. از جمله می نویسد: این روایات دلالت بر وقوع تحریف قرآن به معنای متنازع فیه ندارد. توضیح آنکه بسیاری از این روایات در عین آنکه سندشان ضعیف است، از کتاب احمد بن محمد السیاری گرفته شده که علمای رجال اتفاق در فساد مذهب او دارند که قائل به تناسخ بوده است. و نیز از علی بن احمد کوفی گرفته شده که علمای رجال او را کذاب و فاسد المذهب می دانند. دیگر اینکه بخش معظمی از روایات او مربوط به اختلاف قراآت است. و از قول علمای بزرگ شیعه چنین نقل می کند که روایات مربوط به تحریف مخالف اجماع امت اند. باید یا آنها را تأویل یا طرح کرد ( البیان، 245-253 ).
همچنین روایات بسیاری داریم که حاکی از عرضه داشتن احادیث بر قرآن است که حدیث مخالف با قرآن را باید به دیوار زد و برای آن اعتباری قائل نشد. در این صورت قرآن حاکم بر حدیث و محک و ملاک صدق آن است، نه بالعکس. یعنی نمی توان با حدیث که ظنی الصدور است، درباره ی قرآن که قطعی الصدور است، داوری کرد. چون به قول معروف « الحدید لا یفلح الا بالحدید » و رستم را هم رخش رستم کشد. اشتباه روشمندانه ی اخباریان، از جمله محدث نوری این است که اهمیت گزاف و بی حد و حصر به هر گونه حدیثی می دهند و نقادی و ارزشیابی احادیث را خوش ندارند و از روایت الحدیث به درایت الحدیث نمی پردازند، و آگاهانه یا ناآگاهانه، مجموعه ی کل احادیث را برخلاف اجمال علمای فریقین قطعی الصدور می دانند یا عملاً با آن چنین رفتاری دارند. اگر این همه باریک بینی و بهانه جویی که امثال محدث نوری در کار و بار جمع و تدوین قرآن می کنند، در کار و بار جمع و تدوین حدیث کنند به این نتیجه خواهند رسید که این گونه اتکای افراطی به هرگونه حدیث، پشتوانه ی علمی و عقلی و تاریخی ندارد و از آن گذشته نقض غرض در بر دارد. زیرا قرآن سند بزرگ وحیانی و رکن رکین اسلام است که اگر به هر دلیل خدشه دار شود، دیگر مجالی برای آنکه حدیث معتبر و محدث محترم بماند، باقی نخواهد ماند. به قول استاد سید علی کمالی دزفولی: « به عقیده ی ما مجتهدی که قائل به تحریف قرآن باشد، مجتهد نیست. زیرا مهمترین مستند اجتهاد را از دست داده است. مضافاً به آنکه اجتهاد در امری ضروری آن هم از مسائل اعتقادی مورد ندارد » ( قانون تفسیر، ص 82 ).
شیواترین دلیل عقلی را در این زمینه شادروان علامه طباطبایی عرضه داشته است: « اما آن قرآنی را که زید بن ثابت در زمان عثمان گردآوری کرد، بدون شک حاوی جمیع قرآن است و در آن یک کلمه کم و یا یک کلمه زیاد نشده است وقول به تحریف قرآن از درجه ی اعتبار ساقط است. چون اخبار آحادی که در تحریف وارد شده است، حجیت آنها متوقف بر حجیت قول امام است، که آن اخبار را بیان کرده است، و حجیت قول امام متوقف بر حجیت قول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که امام را وصی و خلیفه و معصوم معرفی فرموده است؛ و حجیت قول رسول الله متوقف بر حجیت قرآن است که رسول الله را معصوم و امام و نبی و ولی معرفی کرده است؛ و اگر قائل به کم بودن یا زیاد بودن یک حرف در قرآن مجید بشویم، تمام قرآن از حجیت ساقط می شود و سقوط این حجت حجیت اخبار تحریف را نیز ساقط می کند… [ به تعبیر دیگر ] اخبار تحریف که قرآن را از حجیت سقوط می دهد، عمل به مفادش موجب اسقاط خود آنها می شود، یعنی از ثبوتش عدمش لازم می آید و بنابراین عمل به آنها مستحیل [ غیرممکن ] است » ( مهر تابان، مجموعه ی مصاحبات آیت الله سید محمدحسین حسینی طهرانی با علامه سید محمدحسن طباطبایی، صص 206-207 ). امثال محدث نوری از تولای افراطی و در حد غلو به اهل بیت (علیهم السّلام)، و حسرت اینکه چرا نام مبارک ایشان در قرآن نیامده است، و نیز از بغض و تبرای افراطی نسبت به « اغیار » – که همه ی افتخار جمع و تدوین قرآن متعلق به آنان است – به قول مثل معروف مانند کسی عمل می کنند که نیزه بر سینه ی خویش فرو می برد تا کسی را که بر ترکش نشسته است بکشد ( الطاعن نفسه لیقتل ردفه ) یا طبق مثال فارسی برای درست کردن ابرو، چشم را کور می کنند.
منبع مقاله :
خرمشاهی، بهاء الدین؛ (1389 )، قرآن پژوهی (1)، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید