نویسنده : مولی محسن فیض کاشانی
از جمله اوصاف پیامبر صلى اللّه علیه و اله این بود که قامتش نه زیاد بلند بود و نه کوتاه بلکه چون تنها راه مى رفت ، میان بالا به نظر مى آمد. با وجود این ، ممکن نبود یک فرد نسبتا بلند قامت با آن حضرت راه برود مگر این که رسول خدا صلى اللّه علیه و اله برازنده تر از او به نظر مى رسید و چه بسا دو مرد بلند قامت دو طرفش بودند ولى باز هم از آنها برجسته تر مى نمود و چون از او جدا مى شدند ، آنها بلند قامت مى نمودند، و آن حضرت میان بالا، آن حضرت مى فرمود: همه نیکى در بلند بالایى قرار گرفته است .
اما رنگ چهره آن حضرت ، بسیار دلپذیر بود ، نه گندم گون و نه خیلى سفید و روشن ، بلکه سفیدى یکدستى بود که به زردى ، سرخى و رنگهاى دیگر آمیخته نبود.(1)
عموى پیامبر صلى اللّه علیه و اله ابوطالب او را ستوده ، مى گوید: (( و ابیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمه للا رامل )) (2)
برخى که آن حضرت را توصیف کرده اند، رنگ پوست حضرتش را آمیخته به سرخى ذکر کرده ، گویند: آنچه از صورت آن بزرگوار آشکار و در معرض آفتاب و باد بود، به رنگ سرخ آمیخته بود، و آنچه از بدن شریفش زیر لباس بود به رنگ روشن خالص و بدون سرخى بود.
قطرات عرق در چهره آن حضرت همانند دانه هاى مروارید و خوشبوتر از مشک بود.(3)
اما موى پیامبر صلى اللّه علیه و اله ، موهاى نیکو صافى داشت ، نه زیاد نرم و نه زیاد پیچ در پیچ ، (4) چنان بود که وقتى شانه مى کرد، گویى راه هاى شنى است . بعضى گفته اند: موهایش تا شانه ها مى رسید اما بیشتر روایات بر آنند که تا نرمه گوشش مى رسید و گاه موها را چهار رشته مى کرد که هر گوشش را میان دو رشته قرار مى داد و گاه موهایش را روى گوشها قرار مى داد، پایین موها مى درخشید و موهاى سفید سر و ریشش هفده مو بو و چیزى بر آن افزون نگشت .(5)
از همه کس خوش صورت و نورانى تر بود، هیچ وصف کننده اى او را توصیف نمى کرد مگر این که به ماه شب چهارده تشبیه مى کرد، (6) خشنودى و خشمش به دلیل درخشندگى سیمایش در چهره نمودار بود.(7) پیامبر صلى اللّه علیه و اله پیشانى گشاده اى داشت . ابروانش باریک و پرپشت بود، (8) میان دو ابرویش باز و چنان بود که گویى ، نقره خالص است (9) و چشمانش فراخ و سیه فام بود و در چشمانش رنگى آمیخته به سرخى بود و مژگان بلندى داشت که از فزونى نزدیک بود به هم بپیوندند، (10) استوار بنى (11) و گشاده دندان بود، به طورى که به هنگام خندیدن همچون برق در وقت درخشندگى مى درخشیدند و لبهایش از همه بندگان خدا نیکوتر و انتهاى دهانش از همه لطیف تر بود (12) و برآمدگى گونه هایش کوتاه و نرم و هموار بود، نه صورتش دراز و نه گرد کم گوشت ، (13) و محاسنش کوتاه و پرپشت بود. محاسن را به حال خود مى گذاشت و شارب را مى گرفت . گردنش از همه بندگان خدا بهتر بود، نه دراز و نه کوتاه ، آنچه از گردن وى در برابر آفتاب و باد پیدا بود، گویى گلابپاش نقره اى است که مایع نوشیدنى درون آن به رنگ طلا باشد در سفیدى چون نفره و در سرخى چون طلا مى درخشید.(14)
فراخ سینه بود، گوشتهاى پیکر مبارکش به روى هم چین نخورده بود بلکه چون آینه صاف و چون ماه سفید بود، باریکه اى از مو، از گودى گلو تا سر نافش همچون ترکه اى کشیده بود که جز آن در سینه و شکمش موى دیگرى نبود. (15) سطح شکمش سه قسمت بود که شلوار یک قسمت آن را مى پوشاند و دو قسمت دیگر بیرون بود.
شانه هاى سترگ و پر مو داشت ، سر استخوانهاى شانه ها، آرنجها و کفلهایش درشت بود.(16)
پشتش پهن و مابین دو کتفش مهر نبوت بود یعنى پشت شانه راستش برآمدگى سیاه مایل به زردى بود که اطراف آن را موهایى در پى هم همچون یال اسبان پوشانده بود.(17)
بازوها و دو ساق دستش ستبر و مچهایش دراز و دستها باز و اندامش معتدل و انگشتانش چون شاخه هایى نقره فام بود، کف دستش نرمتر از ابریشم و چنان بود که گویى دست عطر فروش است – چه عطر زده باشد یا نه – خوش بو، بوده است هر که با او مصافحه مى کرد، تمام آن روز بوى آن را استشمام مى کرده دست بر سر کودکى که مى کشید، میان کودکان بوى خوش از سر وى به مشام مى رسید. (18) اندامهاى پوشیده اش همچون رانها و ساقها ، زیبا (19) و در چاقى میانه اندام بود، در آخر زندگى تنومند شد ولى عضلات گونه هایش نظیر آغاز زندگى محکم بود، بدون آن که چاقى به او زیانى رسانده باشد.
اما راه رفتنش ، چنان راه مى رفت که گویى از سنگى جدا مى شود و در سرازیرى حرکت مى کند، بدون شتابزدگى و آرام راه مى رفت ، نه از روى تکبر.(20)
پیامبر مى فرمود: ((من از همه کس بیشتر به حضرت آدم شباهت دارم و پدرم ابراهیم از نظر سیما و خلق و خو، بیش از همه مردم به من شباهت داشت .))(21)
بارها مى فرمود: ((من در نزد خدا ده نام دارم : من محمّد، احمد و آن ماحى هستم که خداوند به وسیله من کفر را نابود مى کند و من آن عاقبت هستم که پس از او کسى نیست و من آن (( حاشرم )) که بندگان خدا با آمدن من (با یکدیگر) محشور مى شوند، و منم پیام آور توبه ، پیام آور اخبار غیبى و آن شخص در پى آمده اى که تمام مردم در پى او بیایند و منم (( قثم )) (22) ابوالبحترى مى گوید: (( قثم )) یعنى کامل و جامع .
پی نوشت ها :
1- تا این جا را ابونعیم در (( الدلائل ، )) ص ۲۳۰ نقل کرده است . به (( معانى الاخبار، )) ص ۷۹ و (( عیون اخبار الرضا، )) آخر ج ۱، و (( مکارم الاخلاق ، )) ص ۹ و کافى ج ۱، ص ۴۴۳ و (( الشمائل )) ترمذى ، ص ۱ و صحیح مسلم ، ج ۷، ص ۸۳ مراجعه کنید.
2- این مطلب را ابن هشام در (( السیره النبویه و طبرسى در (( اعلام الورى )) به طور مرسل نقل کرده و کلینى در کافى ، ج ۱، ص ۴۴۹ با سند آورده است : او سفید رویى است که به احترام او طلب باران مى کند. او فریادرس یتیمان و پناه بیوه زنان است .
3- در صحیح مسلم ، ج ۷، ص ۸۲ اخبارى وجود دارد که بر مطالب وارده در متن دلالت مى کند.
4- این حدیث را در (( الشمائل ، )) ص ۱ نقل کرده است . این مطلب در حدیث مکرر آمده است .
5- به این عبارت در مصادر موجود دست نیافتم ، آرى ابونعیم در (( الدلائل )) ص ۲۳۱ و مسلم در صحیح خود، در باب پیرى پیامبر صلى اللّه علیه و اله ، ج ۷، ص ۸۴ اخبارى را به این مضمون نقل کرده اند.
6- در حدیث هند بن ابى هاله و على بن ابى طالب علیه السلام که آخر همین باب ، ص ۱۵۸ خواهد آمد، چنین است .
7- به کتاب کافى ، ج ۱، ص ۴۴۹، (( معانى الاخبار، )) ص ۸۰، (( عیون الاخبار )) ، آخر ج ۱، (( الشمائل ترمذى ، )) ص ۲، (( دلائل النبوه ابونعیم ، )) ج ۳، ص ۲۲۸ و (( طبقات ابن سعد، )) ج ۱، بخش ۱، ص ۵۴ و ۱۵۶ و بخش ۲، ص ۱۲۱ و ۱۳۱ مراجعه کنید.
8- این حدیث را صدوق در (( المعانى )) و ترمذى در (( الشمائل )) از حدیث حسین بن على علیه السلام از هند بن ابى هاله نقل کرده اند، در کافى ، ج ۱، ص ۴۴۳ عبارت (( (( مقرون الحاجبین )) )) آمده است .
9- حاکم در مستدرک ، ج ۳، ص ۹ و زمخشرى در (( ربیع الابرار )) حدیث ام معبد (( (( کان ابلج الوجه )) )) آورده اند، در حالى که این سخن ام معبد نیست ؛ زیرا که ام معبد پیامبر صلى اللّه علیه و اله را در حدیث خویش به (( قرن )) توصیف کرده است ؛ (( (نهایه ) )) .
10- در (( النهایه )) راجع به وصف پیامبر صلى اللّه علیه و اله مى گوید: مژگانش بلند بود.
11- در معانى صدوق آمده است : (( (( اقنى العرنین )) )) یعنى وسط بینى اش برجستگى داشت ، بنابراین معنایى که مؤ لف این کتاب کرده ، معناى مستقیم نیست بلکه نقل به مضمون است .
12- در صحیح مسلم ، ج ۷، ص ۸۴ و معانى صدوق ، ص ۸۰ و (( الدلائل ابونعیم ، )) ج ۳، ص ۲۲۸ و مکارم ص ۱۰ و کافى ، ج ۱، ص ۴۴۳ در وصف پیامبر صلى اللّه علیه و اله آمده است : (( (( ضلیع الفم )) )) یعنى دهان بزرگ و در (( نهایه )) آمده است : از اوصاف آن حضرت ، بزرگ دهان و به قولى فراخ دهان بوده است و عرب دهان بزرگ را مى ستاید و دهان کوچک را مذمت مى کند، شاعر در هجو مردى گوید: (( ان کان کدى و اقدامى لفى جرذ؛ بین العواسج اجنى حوله المصع ؛ )) یعنى : اگر رنج و تلاشم براى مردى باشد که دهانش مانند دهان موش صحرایى میان بوته هاى خار که میوه آنها را مى چیند، کوچک است !
13- این مطلب را ترمذى در سنن ، ج ۱۳، ص ۱۱۷ آورده است .
14- این حدیث پیش از این کتاب از کتاب (( المعانى )) و کتب دیگر نقل شد و از کافى خواهد آمد.
15- در کافى ، ج ۱، ص ۴۴۳ آمده است : باریکه مویى از گودى گلو تا سر نافش کشیده مانند خط میان صفحه اى از نقره درخشان ، و از گردن تا شانه مانند ابریقى از نقره بود. و در کتاب (( المعانى ، )) ص ۸۰ آمده است : بین گودى گلو و سر نافش با موهایى مرتبط بود.
16- این حدیث را احمد در مسند، ج ۱، ص ۹۶ و ۱۱۶ از حدیث على بن ابى طالب علیه السلام و مسلم در ج ۷، ص ۸۵ نقل کرده اند.
17- این حدیث را بخارى در ج ۱، ص ۵۷ و مسلم در ج ۷، ص ۸۶ و ابن سعد در (( طبقات ، )) ج ۱، بخش ۲، ص ۱۳۱ و احمد در ج ۲، ص ۲۲۶ و ۲۲۷ نقل کرده اند.
18- این حدیث را ابونعیم در (( الدلائل ، )) آخر جزء ۱، ص ۲۳۲ نقل کرده است . و دارمى در مقدمه سنن خویش ، ص ۳۱ و ابن سعد در (( الطبقات )) ، ج ۱، ق ۲، ص ۹۹ و ۱۲۳ و احمد در مسند، ج ۳، ص ۱۰۷، ۲۰۰، ۲۲۲، ۲۲۷، ۲۲۸ و طیالسى در مسند خود، ص ۱۵۷ به شماره ۱۲۴۸ و هیتمى در (( مجمع الزوائد، )) ج ۸، ص ۲۸۲ مطلبى به این مضمون آورده اند.
19- در بعضى از نسخه ها بجاى (( (( جمیل )) عبل )) یعنى ستبر، آمده است .
20- در حدیث هند بن ابى هاله آمده است : هرگاه حرکت مى کرد از جا کنده مى شد، بى شتاب گام بر مى داشت و به آرامى راه مى رفت به گونه اى که گویى در سرازیرى حرکت مى کند و هرگاه به سمتى رو مى کرد با تمام بدن رو مى آورد. در (( مجمع الزوائد، )) ج ۸، ص ۲۷۲ به نقل از بزاز در مسند خود آورده است : هرگاه راه مى رفت چنان بود ک گویى در سرازیرى راه مى رود.
21- این حدیث را ابونعیم آخر کتاب (( الدلائل )) نقل کرده است و ابویعلى و ابن عساکر از ام هانى در خبر طولانى آورده اند: (( اما ابراهیم ، به خدا سوگند که من از همه مردم در خلق و خو شباهت بیشترى به او دارم .)) به (( درالمنثور، )) ج ۴، ص ۱۸۸ مراجعه کنید.
22- به (( مجمع الزوائد، )) ج ۸، ص ۲۸۴ و صحیح مسلم ، ج ۷، ص ۸۹ و بخارى ، ج ۶، ص ۱۸۸ مراجعه کنید.
منبع:برگرفته از ترجمه کتاب المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء