نویسنده : سیدغلامحسین حسینی
قاطعیت و عدم مُداهنه در روایات
در جوامع روایی نیز احادیث فراوانی در زمینه قاطعیت و عدم مُداهنه و ابراز خشم و اعمال خشونت نسبت به دشمنان و بزهکاران وارد شده که برخی از این احادیث به دلالت مطابقی و به صراحت لفظی، دال بر این مطلب است و برخی دیگر به دلالت التزامی و تضمنی، و ما تنها به نمونهای از این احادیث اشاره میکنیم:
– در باب «الحُب فیالله والبغض فیالله»30، احادیثی آمده دال بر اینکه «بغض و خشم، در مواردی، لازم و ضروری است. البته نه خشم و کینهتوزی مادی بلکه خشم و قاطعیتی که در راه خدا و برای اجرای احکام الهی و احقاق حقوق شرعی مردم باشد.
– در باب «الأمربالمعروف و النهی عن المنکر نیز امر به معروف و نهی از منکر، مراحلی دارد که مآلأبه برخورد فیزیکی و ضرب و جرح و حتی قتل میانجامد. گفتنی است که این مرحله از امر به معروف و نهی از منکر به دستور حاکم شرع اسلامی باید باشد و بدون اذن و فرمان دینی نمیشود. خشونت در شرع مقدس، روی مصالح و عللی تجویز شده و تعیین حدود و ثغور آن یک بحث فقهی است.31
– در باب «الغیره والحمیه»32 نیز روایاتی بیانگر این است که فرد مسلمان در مسائل دینی و… باید غیرت و خشم بورزد و واکنشهای صریح و شدید و البته عادلانه نشان دهد.
بعنوان نمونه علی علیهالسلام فرمود:
«لا ترخصوا لانفسکم فتد هنوا و تذهب بکم الرخص مذاهب الظلمه فتهلکو ولاتداهنو فیالحق اذا ورد علیکم و عرفتموه فتخسروا خسراناً مبیناً.33
(بندگان خدا! به خویشتن، اجازه مداهنه و لاابالیگری ندهید که شما را به ستم میکشاند. آن گاه که حق را شناختید و حق به شما روی آورد و نیاز به یاری شما دارد، هرگز مداهنه و سستی نکنید.)
و نیز فرمود: لایقیم امرالله سبحانه الامن لایصانع و لایضارع ولایتبعالمطامع.34
(فرمان خدا را برپای نمیدارد مگر کسی که در حق، مدارا نکند و سازش نکند و در پی طمعها نتازد.)
قاطعیت و صلابت در سیره پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)
نقل شده است که: کان النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) اذا غضب احمر وجهه
و در روایت دیگر است که: حنف لونه و اسود.35
یعنی پیامبر ، وقتی برای خدا و عدالت، غضب میفرمود رنگ چهرهاش تغییر مییافت و عکسالعمل شدید میورزید.
اینک به چند نمونه از رفتار قاطع و پرصلابت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در برخورد با متخلفان و عاصیان توجه کنیم:
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای جنگ با رومیان به تبوک میرفتند، سه نفر از مسلمانان به نامهای از شرکت در جنگ و از روی تنبلی و سُستی و دنیاطلبی سر باز زدند اما به هنگام بازگشت پیامبر از جنگ تبوک، جهت عذرخواهی خدمت آن حضرت رسیدند اما برخلاف انتظار، مورد غضب و بیمهری پیامبر قرار گرفتند و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) حتی یک کلمه با آنان سخن نگفت و به مسلمانان دستور فرمود که هیچ کس با آنان سخن نگوید بگونهای که حتی زنان و فرزندان آنان به محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و اجازه جدایی از آنها را خواستار شدند. متخلفان در محاصره شدید اجتماعی، قرار گرفته بودند و فضای شهر مدینه با آن وسعت برای آنان تنگ شده بود بگونهای که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوایی، مدینه را ترک گویند و به کوههای اطراف پناه برند و مدتی طولانی در کوهها به سر بردند و به دعا و نیایش و توبه به درگاه خدا روی آوردند تا اینکه سرانجام آیه شریفه: «وعلیالثلاثه الذین خلفوا حتی ضاقت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم وظنوا ان لاملجأَ من الله الا الیه ثم تاب علیهم لیتوبوا انالله التواب الرحیم» نازل شد و توبه آنان را پذیرفت. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در مقابل متخلفان، هیچ نرمشی نشان نداد و با کمال قاطعیت با آنان برخورد نمود. یعنی چنان بر آن سه تن تنگ گرفتند که تمام زمین با همه وسعتش، جائی برای آنان نداشت و جانشان به لب رسید.
از جمله مواردی که مُداهنه و سهلانگاری در آن جایز نیست، حقالناس است، چه حقوق شخصی افراد و چه حقوق عمومی و بیتالمال که هیچکس حق سازش در این امور را ندارد. حتی رئیس حکومت و یا امام مسلمین نیز حق تصرف و یا تضییع حقوق مسلمین و بیتالمال آنان را بجز صرف در امورات جامعه و خود مردم ندارد. پیامبر مکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم علیهمالسلام در مسئله بیتالمال و حقالناس بسیار حساس و دقیق بودند و در مسئله شخصی حتی استفاده از یک شمع بیتالمال را هم جایز نمیدانند.36
در سیره نبیاکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به خوبی مشهود است که آن حضرت در مورد اموال عمومی و حقالناس سختگیر و قاطع و با صلابت بودهاند و هیچگاه در آن باره مداهنه و سستی به خرج ندادهاند.
روز حرکت از سرزمین خیبر، به رزمندهای که مأمور بستن کجاوهها بود، تیری اصابت کرد و جان سپرد. تحقیقات مأموران اطلاعاتی درباره علت قتل به جایی نرسید. همگی گفتند: بهشت بر او گوارا باد. اما پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: با شما همعقیده نیستم، زیرا عبایی که او بر تن دارد از غنایم و بیتالمال است و او آن عبا را به خیانت برده است و روز رستاخیز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد. از این روی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بر جنازه او نماز نخواند.37
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در طول بیست و سه سال نبوت و رسالت، هیچگاه بر سراصول و مبانی دین و بر سر اجرای احکام با هیچکس سازش و مداهنه نکرد. پس از غزوه تبوک در سال نهم، نمایندگان قبیله هوازن برای پذیرش اسلام، اظهار تمایل نمودند و لکن شروطی را نیز ذکر کردند که از جمله آن معافیت از حکم «نماز» بوده است. اما پیامبر با قاطعیت و بدون هیچ تساهل و سازشکاری به آنان فرمود: « لا خیر فیدینٍ لاصلاه معه.»
دینی که در نماز نباشد ارزش و سودی ندارد.38
همچنین در اجرا، حدود الاهی نیز پیامبر، ذرهای تسامح و معامله نمیکردند زیرا جرمهائی که به هتک حرمت خانواده و اجتماع و آبروی انسانها، هتک عفت عمومی، اختلال در نظام اجتماعی، سُست شدن مبانی اعتقادی مردم و…. میانجامد از موضوعاتی است که نمیتوان به سادگی از کنار آنها عبور کرد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن تشریع و قانونگذاری وحیانی این احکام، خود نیز از مجریان سرسخت این فرامین الهی بوده و هیچگاه بر سر این احکام نورانی، نرمش به خرج ندادهاند و در حدود و قوانین الهی. فاطمه خزومی با فاطمه محمدی(سلام الله علیها) برای اجرای احکام در دادگاه عدل نبوی یکسانند. زنی از اشراف قریش به نام فاطمه مخزومی، مرتکب سرقت شد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داد حد الهی را درباره او جاری کنند. قبیله بنی مخزوم ناراحت شده و کوشیدند به هر وسیلهای، مانع اجرای حد شوند.
اُسامه بن زید که مورد توجه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود از ایشان تقاضای عفو کرد. اما حضرت سخت ناراحت شده و فرمود: آیا درباره حدی از حدود خدا شفاعت میکنی؟ سپس از جا حرکت کرد و ضمن خطبهای فرمود:
«ای مردم! علت اینکه ملتهای قبل از شما هلاک شدند این بود که اگر فرد بلندپایهای از آنان جرم میکرد او را به مجازات نمیرساندند اما اگر از مردم ضعیف و ناتوان و گمنام، کسی خلاف میکرد، حکم خدا را درباره وی اجرا میکردند. سوگند به خدا، اگر [بر فرض محال] دخترم فاطمه نیز دست به چنین کاری بزند حکم خدا را درباره او اجرا میکنم و در برابر قانون خدا، فاطمه مخزومی با فاطمه محمدی یکسان است.»39
پیامبر در اجرأ عدالت و احکام اسلام، هرگز مماشات و سهلانگاری نفرمود. امام علی(علیه السلام) طی مأموریتی از ناحیه پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) جهت دعوت مردم یمن به اسلام، به آن سرزمین سفر نمود و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچههای حریر را به عنوان جزیه و مالیات که طبق پیمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و سوی مدینه حرکت نمود، در بین راه از حرکت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای شرکت در مراسم حج، اطلاع یافت و بدین جهت فرماندهی سربازان را به یکی از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزدیکی مکه به خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید. پس از گفتگو با آن حضرت، مأموریت یافت به سوی نیروهای خود بازگردد و آنها را به مکه بیاورد. وقتی امام علی(علیه السلام) به میان سربازان خویش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچههای حریر را میان خویش تقسیم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرار دادهاند. علی(علیه السلام) از این تصمیم جانشین خویش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرار داد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و این پارچهها را به عنوان امانت به آنان سپردم تا پس از مراسم حج از آنان پس بگیرم. علی(علیه السلام) فرمود: تو چنین اختیاری نداشتی. آنگاه دستور داد که تمام پارچهها را پس گرفته و بستهبندی نمایند، از این فرمان قاطع و سخت علی(علیه السلام) گروهی که از عدالت، رنج میبردند، به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت جُستند و از رفتار علی(علیه السلام) ابراز ناراحتی نمودند.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) این پیام را به شاکیان رساند:
« ارفعوا أالسنتکم عن علیٍ فانه خشنٌ فیذاتالله عزوجل، غیر مُداهنٍ فی دینه»
زبان از بدگویی علی(علیه السلام) بردارید که او در اجرای دستور خدا، بیپروا و سختگیر است و اهل سازش و مداهنه در دین خدا نیست.40
میبینیم که رفتار و سیره پیشوایان معصوم(علیهم السلام) در دین خدا و اجرای احکام الهی، هرگز سازگاری و سازش با احدی را بر نمیتابد و دین خدا را با هیچ چیز مصالحه نمیکنند. کسانی که در مکتب علی(علیه السلام) تربیت شدند نیز چنین بودند. در انقلاب مردم کوفه علیه عثمان، برخی بزرگان کوفه همانند مالک اشتر نخعی، یزیدبن قیس لرجی، حُجربن عدی کندی، سلیمان من صررخزاعی و… نامهای به عثمان نوشتهاند که در آن آمده است:
« فاننا لن نصالحک علیالبدعه و ترک السنه»41
(ما هرگز بر سر بدعتهائی که گذاردی و ترک سنت و سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با تو مصالحه و مدارا نخواهیم کرد.)
باشد که سیره محمدی و علوی «عدم مداهنه در دین» در همه ما پدید آید و رسوخ یابد.
پی نوشت ها :
اسرأ 72/75.
.1 سیره در اصطلاح به آن بخش از رفتار و روش عملی هر شخص گفته میشود که از حالت وحدت و یکبار یا چند بار محدود انجام گرفتن بیرون آمده باشد و به مرحله تکثر و مداومت رسیده باشد، و به صورت یک سبک و متد درمده باشد. با این بیان میتوان گفتکه:سیره پیامبر(ص)، قسمتی از رفتار علمی و روش آن حضرت است که در مسیر زندگی فردی و اجتماعی به آن مداومت مینمود. ولی سنت عبارت است از نقل و قول و تقریر آن حضرت که ممکن بود مداومتی در انجام و بیان آنها نداشته باشد.
.2 آل عمران / 159
.3 تفسیر نمونه /3/142
.4 توبه / 128
.5 کهف / 6
.6 فاطر / 8
.7 انبیأ / 107
.8 فتح / 29
.9 توبه / 6
.10 شعرأ / 214 و 215
.11 حجر / 88
.12 اعراف / 199
.13 الکافی / 2 / 117 حدیث 4
.14 همان، حدیث 5
.15 همان، حدیث 2
.16 همان، 175، حدیث 4
.17 بحارالانوار، 98/167
.18 فروغ ابدیت، 2/337. سیره بن هشام ، 4/49
.19 المغازی /2/853 . سیره ابن هشام /4/60
.20 توبه / 4
.21 تفسیر نمونه / /7 292-293. المیزان /9/156
.22 فرقان / 52
.23 احزاب / 1
.24 قلم / 10-8
.25 المیزان /19/371
.26 امتنان / 24
.27 نجم / 10-8
.28 انعام / 106
.29 هود / 113
.30 الکافی 2/127-124
.31 جواهرالکلام 21/352 «کتاب الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر».
.32 الاخلاق، مظاهری 459-445
.33 بحارالانوار 77/291
.34 نهجالبلاغه / حکمت 110
.35 مکارماخلاق، طبرسی 1/54
.36 بحارالانوار / 41
.37 سیرهابن هشام 3/353 و 354 فرغ ابدیت 2/261
.38 سیره ابنهشام 4/185
.39 سیره ابنهشام 4/185
.40 بحارالانوار 21/385 و 41، ص 116-115
.41 الفتوح 2/181
منبع:پایگاه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم