6. مهرورزی, مهم ترین ابزار تربیت
زمانی که آهن, نرم و گداخته شود به هر صورت که بخواهیم شکل می پذیرد. ((مهر ورزی)) به افرادـ به ویژه کودکان ـ همان حرارتی است که افراد را نرم, تسلیم و گوش به فرمان می سازد.
تربیت نوعی کوشش برای نفوذ در ناخود آگاه افراد است. رنج و اندوه ها, آرزوها, شکست ها و گفته های ناگفته پیوسته در ضمیر ناخودآگاه جای می گیرند. پیرامون این ضمیر, مإمورانی آماده به خدمت وجود دارند که مانع از نفوذ دیگران بدان می شوند. از طرفی تا فردی به درون آن راه نیابد نمی تواند به اسرار آن پی ببرد و راه حلی برای مشکل آن ارائه کند.
پدر و مادری که ابزار نفوذ به ناخودآگاه فرزندان خود را نشناخته و شیوه ورود به آن را ندانند هیچ گاه نخواهند توانست ارتباط صمیمی با ایشان برقرار سازند; دردهایشان را بشناسند و درمان کند.
((مهرورزی به کودک)) از مهم ترین ابزار نفوذ به ضمیر ناخودآگاه اوست. زمانی که فردی به کودک محبت و مهربانی می کند, قلب او را در اختیار می گیرد و آرام آرام می تواند از رنج هایش آگاه شود و راه درمانش را شناسایی و دنبال نماید.
امیرمومنان علی(علیه السلام) می فرماید: از همان کودکی, پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) مرا از پدرم برگرفت و من شریک آب و نان او شدم و پیوسته مونس و همسخن وی بودم…. او مرا در کنار خود می نشانید و بر سینه خویش جای می داد و در بسترش[ کنار خود] می خوابانید, به طوری که تنم را به تن خویش می چسباند و بوی خوش خود را به مشامم می رساند. (23)
من پیوسته در پی او روان بودم, مانند بچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نمونه ای آشکار می ساخت و مرا به پیروی از آن وامی داشت. در سال[چند روزی را] در غار حرا خلوت می گزید. من او را می دیدم و جز من کسی او را نمی دید….او مرا از کودکی در دامن خود پروراند و… هزینه زندگی مرا بر عهده گرفت. در هر صبح و شام یک نشست خصوصی با او داشتم که در آن احدی جز من و او شرکت نمی کرد. در این اوقات, من با او بودم و هر جا که او می رفت و از هر دری که سخن می گفت, من با او همراه و هماهنگ بودم.(24)
نیز در همین باره می نویسند: زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کودکان انصار را می دید بر سر آنان دست می کشید و به آنان سلام می کرد و دعایشان می فرمود.(25) روزی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از راهی می گذشت که کودکان بازی می کردند. چون نگاهش به یکی از آن ها افتاد نزد او نشست و پیشانی او را بوسید و به وی محبت نمود…و فرمود: روزی دیدم این کودک با فرزندم حسین بازی می کند و خاک های زیر پای حسین را برمی دارد و به صورت خود می مالد. چون او از دوستان حسین است من هم او را دوست دارم.(26)
گاه می شد کودکی را نزد آن حضرت میآوردند و او در دامن حضرت, خود را خیس می کرد. اطرافیان با پرخاش به کودک می کوشیدند از کار او جلوگیری کنند و وی را از دامن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) جدا سازند, که آن حضرت آنان را از این کار باز می داشت و می فرمود: با تندی از ادرار کردن کودک جلوگیری نکنید. سپس کودک را به حال خود رها می کرد تا حاجتش برآورده شود. آنگاه خود می رفت و لباسش را تطهیر می کرد.(27)
روزی آن حضرت با گروهی از مردم نماز جماعت می خواند. در هنگام سجده, حسین(علیه السلام) که کودکی خردسال بود, بر پشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) می نشست و پاهایش را حرکت می داد. وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) سر از سجده بر می داشت او را می گرفت و کنار خود روی زمین می گذاشت و در سجده دیگر این رفتار حسین(علیه السلام) و آن حضرت تکرار می شد. فردی یهودی که شاهد این صحنه بود پس از نماز به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: با کودکان خود طوری رفتار می کنید که ما هرگز رفتار نکرده ایم. حضرت فرمود: اگر شما به خدا و فرستاده او ایمان داشتید با کودکان خود مهربان بودید.
آن مرد پس از مشاهده آن رفتار و شنیدن این سخن, مسلمان شد.(28)
7. مفهوم دیگر بوسیدن
بزرگتری که کودکی را می بوسد بدین وسیله به او اظهار علاقه می کند و به کودک احساس آرامش, امید و شادمانی دست می دهد. با بوسه دیگران درمی یابد که هستند کسانی که به وی علاقه مندند و خواهان اظهار محبت به اویند.
این عمل نوعی اظهار علاقه غیر زبانی است. در جایی که زبان به هر علت از اظهار علاقه باز می ایستد, لب این نقش را ایفا می کند. شاید یکی از علت هایی که کودکان بیش از بزرگسالان از بوسه لذت می برند, به همین سبب است که آنان را ـ به ویژه در سنین طفولیت ـ نمی توان چندان با اظهار علاقه های زبانی خشنود ساخت و علایق خود را به ایشان ثابت کرد و بدین وسیله بدان ها آرامش و امید بخشید.
آنان با بوسه والدین به علاقه ایشان به خود پی می برند و چون خود را مورد علاقه کسی می بینند آرام می گیرند, پرخاش نمی کنند, فریاد نمی زنند و با دروغ و شیطنت نمی کوشند سبب جلب توجه والدین را فراهم آورند. آنها از این بوسه ها اطمینان می یابند که محبوب پدر ومادرند و آنان از وجود ایشان ناخرسند نیستند. این اظهار علاقه وقتی در حضور دیگران باشد تإثیرگذارتر است.
افزون بر این همه, بوسه برای کودکان معنای حیات دارد, در سنین طفولیت بیش از حس بویایی, بینایی و شنوایی, حس چشایی و لامسه او فعالیت می کند و مفهوم بودن خود را با این دو حس درک می کند. بوسه ها برای کودک مفهومی بسیار لطیف تر و عمیق تر از آن دارد که ما می پنداریم. هر بوسه برای او مفهوم و اثری ویژه و تازه دارد و تکرار آن برایش تکراری نیست. به همین میزان که بزرگسالان از بوسه بیش از اندازه دلتنگ می شوند, خردسالان ـ به ویژه نوزادانـ از آن خشنود می گردند.
حال شاید تعجب انگیز باشد اگر بشنویم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره فرموده است: کسی که فرزند خود را ببوسد خداوند برای او یک حسنه[ در قبال هر بوسه] می نویسد. (29) بر پایه همین رهنمود است که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: فرزندان خود را بسیار ببوسید. زیرا به خاطر هر بار بوسیدن, خداوند درجه ای به شما عنایت خواهد کرد. (30)
ابن عباس می گوید: من نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودم. بر زانوی چپ خود, فرزندش ابراهیم قرار داشت و بر زانوی راست, حسین(ع). آن حضرت هر دم گاه ابراهیم را می بوسید, گاه حسین را.(31) نیز در روایت می خوانیم: آن حضرت دخترش فاطمه(س) را خیلی زیاد می بوسید.(32) شب ها پیش از خوابیدن, او را می بوسید و صورت خود را بر سینه دخترش می نهاد و برای او دعا می کرد.(33)
نیز می نویسند: روزی مردی نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و گفت: من ده فرزند دارم که تاکنون هیچ یک از ایشان را نبوسیده ام[ .بر طبق روایتی دیگر گفت: تاکنون هیچ کودکی را نبوسیده ام] همین که او از نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دور شد, آن حضرت فرمود: این مرد از نظر من از دوزخیان است.(34)
8 . راهی برای ورود به دنیای کودکان برخی می پرسند: برای پرورش مذهبی و اخلاقی کودکان مان چه شیوه ای پیش گیریم؟
راستی چگونه می توان به دنیای کودکان نفوذ کرد؟
برای نیل بدین هدف, به ابزاری نیاز داریم که برخی بدین قرار است:
الف. همانند کودکان شوید.
آیا تا به حال از خود پرسیده اید که چرا برخی بزرگسالان به آسانی می توانند با بچه ها صمیمی شوند و بعضی در این کار ناموفق اند؟
زیرا یکی نمی تواند یا نمی خواهد هنگام همراهی با بچه ها, از بزرگسالی خود اندکی فاصله گیرد و کودک شود. و برخی به آسانی می توانند با حفظ شإن بزرگسالی, همچون یکی از کودکان, رفتار کودکانه کنند و با آن ها صمیمی شوند.
کودکان خیلی زیرک تر از آن هستند که ما می پنداریم.آن ها تا کسی از جنس خودشان نشود او را به جمع خود راه نمی دهند, با وی صمیمی نمی شوند و رازهایشان را با او در میان نمی نهند. شاید در بیان همین راز است که رسول خدا(ص) فرموده است: من کان عنده صبی فلیتصاب له;(35) هر کس کودکی نزد اوست باید با وی کودکانه رفتار کند. شاید تعجبآور باشد اگر بشنوید که این روایت پایه تحقیقات چندین ساله مارگارت دونالدسون (پژوهشگر و روان شناس کودک) است. به اعتقاد وی: همه آنچه به پندار ما فراتر از قوه درک کودک است[ اگر به واقع درک آن برای وی محال نباشد] در صورتی که به شیوه و زبان خود کودک بیان شود, به طوری که برایش معنادار باشد, وی از عهده درک آن برخواهد آمد.(36)
بارها رخ می داد که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) کودکان را بر مرکب خود سوار می کرد و لحظاتی با ایشان هم سخن می شد. جابر بن عبدالله می گوید: روزی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رفتم, دیدم آن بزرگوار به زانو خم شده است و دو نوه اش حسن و حسین(علیهماالسلام) را بر دوش گرفته, در اتاق بر روی دست و پا راه می رود و می فرماید: وسیله سواری شما خوب مرکبی است و البته شما هم خوب سوارانی هستید. (37)
مرحوم فیض کاشانی می نویسد: هر زمان رسول خدا(ص) از سفری باز می گشت و در راه به کودکان برمی خورد لحظه ای درنگ می کرد و به کسی از اطرافیان می فرمود تا یکایک بچه ها را بلند کند و بر مرکب او بگذارد. بعضی را پشت سر خود و بعضی را جلو می نهاد. هنگامی که بچه ها پس از عبور پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با هم خلوت می کردند این خاطره را برای یکدیگر نقل می نمودند و برایشان جالب بود که آن حضرت برای سوار کردن کودکان به اصحابش دستور داده است.(38)
ب. راز همبازی شدن با بچه ها
بچه های خردسال مفهوم زندگی کردن و زنده بودن را به ((بازی)) می شناسند. وقتی کسی آن ها را از بازی کردن محروم کند گویا از زندگی کردن بازشان داشته است و شاید شدیدترین محرومیت برای آنان همین باشد; چنان که امروزه بازی کردن اطفال را یکی از علایم سلامتی جسمی و روحی او برمی شمرند.
حضرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: ((دع ابنک یلعب سبع سنین;(39) بگذار فرزندت تا هفت سال بازی کند.)) این سفارش حکایت از آن دارد که آن رسول برگزیده, بازی را نوعی ابزار سرگرمی و اتلاف عمر نمی داند. هفت سال نخست زندگی, دوره شناخت جهان پیرامون خود است. کودکان در این دوره گویا نه با یکدیگر, که با جهان و پدیده های اطراف خود بازی می کنند تا آن ها را بشناسند, بیازمایند و بدانند که باید با پدیده ها چگونه برخورد کرد. در همین دوره است که در پی بازی, حس بینایی و لامسه آن ها بهتر به کار گرفته می شود, ذهنشان قدرت ابتکار و روحشان اعتماد به نفس می یابد.
بازی فرصتی برای متعادل کردن تمایلات عاطفی, آموزش جمعی و عامل تقویت روحیه جمعی است. آن ها با بازی میآموزند که چگونه با دیگران رابطه صحیح برقرار سازند, حقوق افراد را مراعات کنند و به فعالیت گروهی بپردازند.
زمانی که این دوره با روش صحیح به بازی سپری شود و کودک توان نهفته در درون خود را در این دوره بروز داده و از بازی سیراب شده باشد, در بزرگسالی به انجام کارهای ویژه دوره خردسالی نمی پردازد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) در همین باره می فرماید: ((عرامه الصبی فی صغره زیاده فی عقله فی کبره;(40) جنب و جوش و ستیزه جویی کودک در دوران خردسالی, نمایانگر فزونی عقل و اندیشه او در بزرگسالی است.))
زمانی که شما با کودک همبازی می شوید گویا به وی تفهیم می کنید که شما احساس کودکی اش را درک می کنید و کارهای کودکانه اش را بی مقدار و بیهوده نمی دانید. اگر شما با آن ها همبازی نشوید و پیوسته به آنان تلقین کنید و هشدار دهید که رفتارهایشان همه بی فایده و جاهلانه است, نه فقط منزلت و جایگاه خود را در ذهن آنان از دست می دهید, در ایشان این باور را تقویت می کنید که وی فردی بیهوده گرا و بازیگوش است که ارزش خود و عمرش را نمی داند. باور این تلقین نه تنها آنان را از بازی متنفر نمی سازد, ایشان را ناخواسته به بیهوده گرایی سوق می دهد. و به عکس, هر چه بیشتر در بازی آنان شرکت کنید با شما احساس تفاهم و صمیمیت بیشتری می کنند.
مرحوم علامه مجلسی در ضمن نقل روایتی می نویسد: پیامبر اکرم(ص) هر روز با نوه اش حسین(علیه السلام) بازی می کرد.(41) روزی آن بزرگوار به مهمانی دعوت شده بود و عده ای در راه با ایشان همراه شدند. ناگهان حسن(علیه السلام) را در کوچه دید که بازی می کرد. پیامبر در حضور مردم دوید و کوشید تا وی را بگیرد. کودک به این طرف و آن طرف می دوید و می گریخت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را می خندانید. سرانجام حضرت وی را گرفت و پیوسته او را بوسه زد….(42)
روزی حسین(علیه السلام) در دامن آن حضرت نشسته بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر با وی بازی کرد و خندید که عایشه به اعتراض گفت: چقدر با او بازی می کنی!! حضرت فرمود: وای بر تو! چطور او را دوست نداشته باشم, در حالی که او میوه دل و نور چشم من است. (43)
ج. سلام به بچه ها
پنج چیز است که تا پایان زندگی آن ها را ترک نمی کنم; یکی از آن ها سلام کردن به کودکان است.(44)
این فرموده حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است, در عصری که بزرگسالان برای یکدیگر ارزش و احترامی قائل نبودند و حقوق یکدیگر را مراعات نمی کردند. گویند: آن والا مقام بر کوچک و بزرگ سلام می کرد و در سلام کردن بر همگان ـ حتی به کودکان ـ پیشی می گرفت و به آنان دست می داد و می فرمود: پیوسته در سلام کردن به بچه ها مراقبت دارم, تا پس از من به صورت یک سنت میان مسلمانان باقی بماند و بدان عمل کنند.(45)
زمانی که در پی برخورد با بزرگسالان به آن ها سلام کنیم و در ملاقات با کودکان از سلام به آن ها دریغ ورزیم ناآگاهانه در روش تربیتی خود دچار تناقض رفتار شده ایم. ما از یک سو برای آرام کردن کودکان و دعوت آنان به انجام کارهای خوب و ترک کارهای بد, به آن ها می گوییم که بزرگ شده اند و دیگر نباید رفتار نادرست انجام دهند; از طرفی از سلام کردن به آنان دریغ می ورزیم و گویا ایشان را تا این میزان بزرگ نمی شناسیم که سزاوار سلامشان بدانیم. آنان گرچه خردسال باشند این تناقض رفتار ما را درک می کنند و می پندارند که بزرگسالان پیوسته آنچه به صلاح خود بدانند عمل می کنند, نه آنچه به واقع صلاح است.
دیگر آن که آن ها خوب متوجه می شوند که سلام نشان دهنده وجود ارتباط, تفاهم و صمیمیت است. دو فرد که به یکدیگر سلام نمی کنند یعنی که میان ایشان پیوند عاطفی برقرار نیست. همین احساس در اولین برخورد, میان کودک و بزرگسالان فاصله و بیگانگی پدید میآورد.
افزون بر اینها ترک سلام به بچه ها سبب می شود که آنان احساس کنند ((نزدیک شدن و به تفاهم رسیدن با بزرگ ترها دشوار است. بزرگ ترها دنیای مخصوص به خود دارند که در آن می توانند با یکدیگر تفاهم برقرار کنند و این زمینه اصلا برای کودکان فراهم نیست که به دنیای آنان نزدیک شوند.))
نکته پایانی این که: سلام بزرگ تر به کودک, عامل احساس امنیت و اعتماد به نفس کودک است. این تواضع بزرگسال گویی به کودک تلقین می کند که وی خود را برتر از کودک نمی داند و حاضر است همه مراتب احترام را به وی تقدیم نماید.
د. ترک تنبیه
هرگاه ((تنبیه)) به معنای آگاه ساختن, هشیار نمودن و عامل اظهار انزجار از رفتار نادرست دیگری باشد, باید آن را یکی از ابزارهای تربیت و پرورش کودکان دانست. اما اگر به معنای ((کتک زدن و مجازات کردن)) باشد, باید اعتراف کرد که چنین چیزی در رفتار حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) هرگز نسبت به کودکان مشاهده نشد.
از شگفتی های زندگی حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) یکی آن است که هرگز هیچ کودکی را تنبیه بدنی ننمود. به راستی, او با کودکان چگونه رفتار می کرد و تربیت شان می نمود که هیچ گاه نیازمند تنبیه بدنی ایشان نشد؟!می نویسند: زمانی که آن حضرت پس از وفات ابوطالب(علیه السلام) و شدت گرفتن فشار قریش به سوی مردم طایف رفت تا شاید حمایت آنان را جلب کند, اهالی طایف وی را از خود راندند و با تحریک کودکان, از ایشان خواستند که پیامبر را سنگ بزنند. بچه ها به آن حضرت سنگ می زدند, اما رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کمترین واکنشی نسبت به آنان انجام نداد و تنها علی(ع) بچه ها را از آن حضرت دور می نمود. (46)
پی نوشت ها :
23. الخصال, شیخ صدوق, ص 686 ;نهج البلاغه, خطبه قاصعه; به نقل مشاهدات امیر مومنان(ع), ص 12.
24. مشاهدات امیرالمومنین(علیه السلام) , ص 14ـ 16.
25. رفتار پیامبر با کودکان و جوانان, ص ;31 به نقل از شرف النبی, خرگوشی, ج 1, ص 115.
26. بحار الانوار, ج 44, ص 242.
27. همان, ج 6, ص 240.
28. همان, ج 43, ص 294ـ 296.
29. همان, ج 23, ص 113.
30. وسائل الشیعه, ج 15, ص 126.
31. بحار الانوار, ج 43, ص 161.
32. همان, ج 8, ص 142. باید توجه داشت که بوسیدن دختر بچه بزرگ تر از شش سال برای مردان, و بوسیدن پسر بچه ای در این سن برای زنان, کراهت دارد.
33. همان, ج 43, ص 42.
34. وسائل الشیعه, ج 15, ص 202.
35. همان, ج 15, ص 203.
36. وی در کتابش (ذهن کودک) این نظریه را به اثبات رسانده است.
37. بحار الانوار, ج 43, ص 285.
38. المحجه البیضإ, ج 3, ص ;366 رفتار پیامبر با کودکان و جوانان, ص 52.
39. الکافی, ج 2, ص 94.
40. بحار الانوار, ج 14, ص 378.
41. همان, ج 43, ص 285.
42. همان, ص 306.
43. همان, ج 44, ص 260.
44. همان, ج 16, ص 215.
45. وسائل الشیعه, ج 3, ص 209.
46. بحار الانوار, ج 104, ص 99 ; به نقل رفتار پیامبر با کودکان و جوانان, ص 31.
منبع:پایگاه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم