نویسنده: احمد ضابطی پور
پژوهشگر و مدرس مراکز تربیت معلم
بخش دوم: استراتژی امام مجتبی(ع)
حفظ و نگهداری دین
آن چه که برای امام مجتبی(ع) در این چند روزه ی از زندگانی دنیا حائز اهمیت بود این بود که بتواند به هر شکل ممکن دین خدا را از نابودی حتمی آن، که حزب اموی در پی آن بود، محافظت کند. آن بزرگوار از هر کس دیگری به ارزش معنویاتی که توسط حزب اموی مورد تهاجم قرار گرفته بود آگاه تر، و از هر مسلمان آزاده ای نسبت به حفظ و حراست از اسلام حریص تر بود.
بنابراین، نسبت به آن چه انجام می داد کوچکترین تردید و شبهه ای نداشت تا جایی که ابن کثیر می نویسد:
در این ماجرا، امام نیکوکار با ثبات ستوده خصالی بود که سینه اش را شائبه ای تردید و ملامت وجدان، تنگ نکرد بلکه در همه حال راضی و گشاده روی بود (ابن کثیر، بی تا، 8، 19).
این در حالی است که نویسنده ی کتاب صلح امام حسن(ع) در تبیین اوضاع و شرایط آن روز می نویسد:
اسلام از آغاز استقرار در جزیره العرب، به مصیبت و بلیه ای از این بزرگ تر دچار نشده بود که مقام خلافت از چهار طرف در محاصره ی سستی سرباز و خیانت فرمانده و ناهمرهی دوست و فتنه انگیزی دشمن قرار گیرد.
این شرایط نامساعدی بود که محیط را قبضه کرده و از حوادثی بزرگ و نکبت بار خبر می داد. حوادثی که به طور حتم به پایان یافتن دوره ای کوتاه – که درخشان ترین و پرشکوه ترین و افتخارآمیزترین صفحات تاریخ اسلامی است- منتهی می گشت (ر.ک. به: آل یاسین، 1354، 321).
بنابراین، تدابیر خاصی که امام مجتبی (ع) در تمامی مراحل گوناگون دوران امامت خود برگزیده است، کارآمدترین راه حل ها و بهترین راهبردها را با نظری بی نهایت دقیق و سیاستی که شایسته ی مقام امامت بوده را می توان یافت.
واگذاری حکومت
به راستی اگر کوتاه کردن دست انسان جنایت کاری مانند معاویه از سر اسلام حقیقی جز با واگذاری حکومت به او راه دیگری ندارد، از امامی که نبض اش جز برای دین خدا نمی زند و سر تا پای وجودش را جز یاد و نام خدا و عشق به خدا پر نکرده است، چه انتظاری غیر از این می توان داشت؟
جهادی همه جانبه
او مجتبی است، برگزیده ای که جهادش دردناک ترین جهادها، و دارای میدانی وسیع به وسعت تمامی دوران امامت اش، آن هم نه تنها در یک جبهه بلکه در جبهه های گوناگون، در سنگر مبارزه با دشمنی تبهکار مانند معاویه که به هیچ چیز جز نابودی اسلام نمی اندیشید و نیز در سنگر مبارزه با نفهمی و بدفهمی و نفاق حاکم در برخی از مدعیان پیروزی از آن حضرت(ع)، همچنین، در سنگر مبارزه با نفس، که توانست عواطف و احساسات خود را به بهترین شکل ممکن کنترل کند، تا بتواند تصمیمی سرنوشت ساز را برای همیشه ی تاریخ اسلام برگزیند و دوام و بقای اسلام را با تصمیم به جای خودش تضمین کند.
بالاخره در سنگر مبارزه با شبهاتی که برخی از شیعیان و پیروان با وفای آن حضرت، که از درک و عظمت کار آن حضرت در زمینه ی صلح ناتوان بودند، توانست با روی گشاده و قلبی آکنده از مهر و محبت نسبت به آنها در پی پاسخ گویی به پرسش های آنان برآید، تا جایی که وقتی در برابر اسلام توهین آمیز سفیان بن لیلی قرار می گیرد در جواب سلام اش فرمود:
و علیک السلام یا سفیان. و برای این که ذهن او را از شبهات پاک سازی کند و حقایق را برای او آشکار سازد، از او پرسید چه چیز تو را واداشت که این گونه به من سلام کنی؟
سفیان علت چنین سلامی را انجام صلح آن حضرت(ع) بیان می کند. سپس حضرت(ع) به سفیان می گوید:
ای سفیان ما اهل بیت(ع)، حق را می دانیم و می شناسیم، لذا از جانب حق عدول نمی کنیم، بلکه همیشه به حق تمسک می جوییم.
حضرت(ع) همچنان به توضیح و تبیین کار خود می پردازد تا جایی که سخنانش دل و جان سفیان را از شبهات شستشو داده و آن را لبریز از محبت و عشق به اهل بیت (ع) می گرداند. در نتیجه سفیان به آن حضرت عرض می کند:
به حق خدایی که محمد را به دین حق مبعوث کرده، من از روی محبت و علاقه این سخن را گفتم.
امام(ع) بعد از بیان کلماتی در وصف اهل بیت(ع) و شیعیان شان از زبان پیامبر(ص)فرمودند:
اما این بشارت را بشنو که دنیا جای نیکان و بدان است و شیعیان ما از نیکان هستند (مجلسی، 1404هـ، ج44، 59).
بخش سوم: واکاوی راهبرد صلح از منظر امامان معصوم(ع)
امام مجتبی(ع)
همان گونه که گذشت، خود آن حضرت از اولین کسانی است که به وضوح در پاسخ گویی به ابهامات برخی از کسانی که درصدد دانستن علت صلح آن بزرگوار برآمدند، به بیان چرایی انعقاد صلح اش می پردازد. همان گونه که امامان معصوم(ع) بعد از آن حضرت(ع) نیز فلسفه ی صلح ایشان جز حفظ جان مسلمین و بقای اسلام را ندانسته اند.
امام محتبی(ع) در پاسخ اباسعید که به آن حضرت(ع) می گوید:
چرا با معاویه کنار آمدی و با او صلح کردی، در حالی که خود می دانستی که حق از آن توست و معاویه گمراه و متجاوز است؟
حضرت بعد از آن که از اباسعید نسبت به امامت خود و این که پیامبر(ص) در حق آن حضرت و برادرش امام حسین(ع) فرموده است که آن دو امام هستند در حال صلح و جنگ، اقرار می گیرد، می فرماید:
اگر مرا امام می دانی، بدان که مصلحت نوع را بر منافع شخصی و مقام مسلم خود ترجیح دادم و صلح کردم.
حتی حضرت برای تبیین بیشتر و روشن تر شدن مطلب، به مقایسه صلح خود یا صلح پیامبر اکرم(ص) در حدیبیه پرداخته و می فرماید:
صلح من با معاویه شبیه به همان صلح است؛ با این تفاوت که آنها، «کافر به تنزیل»، و معاویه و حزب اموی «کافر به تأویل» هستند. در ادامه با بیان داستان موسی(ع) و خضر(ع)، و بیان این که موسی(ع) بعد از آن که پی به امور و اسرار پشت پرده ی قضایا برد تسلیم عمل خضر(ع) گردید، فرمود:
شما هم نمی توانید حکمت و فلسفه ی صلح مرا دریابید، مگر آن که از اسرار و رموز آن که گذشت زمان پرده از روی حقایق آن برخواهد داشت آگاه شوید. در نهایت حضرت (ع) می فرماید :
همین اندازه بدانید، که اگر من صلح نکرده بودم یک نفر از شیعیان و محبین ما باقی نمی ماند و همه کشته می شدند. لذا من برای حفظ خود مردم از حق خود گذشتم و به مصلحت بقای دین تن به صلح دادم (ر.ک. به: شیرازی، بی تا، 225).
در زمانی دیگر هنگامی که مسیب بن نجبه به امام مجتبی(ع) عرض کرد:
ای پسر رسول خدا(ص)، من سخت در شگفتم از صلح شما با معاویه در حالی که چهل هزار مرد جنگی در رکاب شما بود.
حضرت(ع) در پاسخ به ایشان فرمودند:
من صلاح حال شما را در این دیدم که صلح کنم. نخواستم شما یکدیگر را از دم تیغ بگذرانید، این که اکثر شما گمان کرده اید چهل یا صدهزار جنگجو مجهز بودند، همین امر شما را به اشتباه انداخته، من بی وفایی اصحاب و یاران خود را دیدم و به مصلحت مسلمین صلح کردم (ابن عساکر، 1417هـ، ج12، 225).
تحلیل امام باقر(ع)
امام باقر(ع) نیز هنگامی که «سدیر صیرفی»، که از اصحاب آن حضرت(ع) است و جویای دانستن فلسفه ی صلح امام مجتبی(ع) می گردد (زیرا که به نظرش جمع بین امامت امام مجتبی(ع)، که خلیفه ی بر حق است با واگذاری خلافت به معاویه، که شیطانی بیش نبوده، ممکن نیست) حضرت(ع) در واقع به سدیر فرمود:
بس کن، او داناتر بود به آن چه کرد، اگر صلح نمی کرد شیعیان همه درمانده می شدند و امر عظیمی روی می داد.
صلحی که امام حسن(ع) با معاویه کرد برای این امت بهتر بود از دنیا و مافیها (طبرسی، 1403هـ، 125).
افشای ماهیت حقیقی معاویه
تردیدی نیست، آن گونه که چهره ی واقعی معاویه در جریان صلح نشان داده شد، هرگز با پیروزی در جنگ این گونه پرده از چهره ی حقیقی معاویه برداشته نمی شد.
ای بسا اگر معاویه در جنگ هم کشته می شد و سپاه امام مجتبی(ع) فاتح جنگ می گردید، از معاویه چهره ی مظلومانه و معصومانه ترسیم می کردند که برای همیشه تاریخ چهره ی واقعی اش را در پس پرده ی ابهام می ماند؛ در حالی که صلح امام مجتبی(ع) این فرصت را از او گرفت و زمینه را برای عریان شدن چهره ی واقعی معاویه فراهم کرد تا جایی که معاویه خود به دست خود ماهیت اش را به خوبی آشکار کرد و به تعبیر شهید مطهری:
همین قدر که مسند خلافت و قدرت را تصاحب کرد تمام مواد قرارداد را زیر پاگذاشت و به هیچ کدام از این ها عمل نکرد، و ثابت کرد آدم دغل بازی است (مطهری، 1385 ،84).
منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 85