نویسنده: حجت الاسلام ابوالفضل هادىمنش
اشاره
دوران خانه نشینى امیرالمؤمنین دوران پر رنج و محنت آورى براى اهل بیت پیامبر اکرم (صلىاللهعلیهوآله) بود چرا که خاندان پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) هر روز شاهد بودند که چگونه زحمات و رنجهاى پیامبر اکرم(صلىاللهعلیهوآله) و دستاوردهاى ارزنده ایشان در راستاى هدایت جامعه و تشکیل حکومت حقه اسلامى از بین مىرود و چگونه احکام الهى و آموزههاى دینى بازیچه دست عدهاى شده است و با چه نیرنگهایى دین را وسیله دستیابى به مطامع دنیایى خود قرار دادهاند.
اما این مسأله سبب انزاواى کامل اهل بیت پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) از جامعه و بىتفاوتى آنان نسبت به جامعه خود نمىشد و فعالیتهاى ارزندهاى از خود نشان مىدادند. در این میان امام مجتبى (علیهالسلام) نیز سهم عمدهاى بر دوش داشت. این مقاله در نظر دارد نگاهى کوتاه به فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى ایشان پیش از رسیدن به امامت بیفکند.
الف) فعالیتهاى سیاسى
1. بسیج مردم براى شرکت در جنگ جمل
ناتوانى شدید عثمان در حاکمیت، تبعیضها، قومیت گرایىها، بخششهاى بى حساب و کتاب از بیت المال و دهها مشکل دیگر، سبب شد تا جبههاى معترض و عدالتخواه از مردم مدینه در برابر او صف آرایى کنند. عثمان به تحریک شمارى از عناصر سودجو و فرصت طلب، مانند طلحه، زبیر و عمرو عاص کشته شد و خلافت به امام على (علیهالسلام) رسید. امام (علیهالسلام) با وجود این که او را حاکمى عادل نمىدانست، ولى از فتنه قتل او نیز ناخشنود بود؛ زیرا مىدانست این آشوب، آشوبهاى دیگرى در پى خواهد داشت.
نشان دادن موضعى شفاف از سوى امام، بهانهاى براى عناصر سودجو شد تا آن را بهانهاى براى قدرتطلبى خود قرار دهند. امام على (علیهالسلام) حکومت خود را با عدالت پیش مىبرد و آنان که به زراندوزىهاى زمان عثمان خو کرده بودند و همانانى که مردم را به قتل او تشویق مىکردند، پس از مدتى که اوضاع را به فراخور حال خود ندیدند، پیراهن خونین عثمان را دستاویز مقاصد پلید خود ساختند. و در بصره به اخلال گرى و آشوب طلبى دست زدند. امام على (علیهالسلام) فرزند بزرگ خود امام حسن (علیهالسلام) را براى جلب مشارکت مردم در ستیز با پیمانشکنان به کوفه فرستاد.1 برخى از مردم وقتى او را دیدند که مىخواهد براى آنان سخنرانى کند، زیر لب مىگفتند: «خدایا! زبانِ زاده دختر پیامبرمان را گویا گردان». امام مجتبى (علیهالسلام) به سبب بیمارىاى که داشت، به ستونى تکیه کرد و سخنان بسیار شیوا و رسایى ایراد کرد. او پس از سپاس و ستایش خداوند، به بیان مناقب پدر بزرگوارش پرداخت و سخنرانى گیرا و رسایى ایراد فرمود.2
مردم پس از شنیدن سخنان امام مجتبى (علیهالسلام) آمادگى خود را براى شرکت در جنگ و یارى امام على (علیهالسلام)اعلام کردند و امام مجتبى (علیهالسلام)توانست سپاه انبوهى را براى جنگ در رکاب امیرالمؤمنین (علیهالسلام) گرد آورد.
2. شرکت در جنگ جمل
همان گونه که گفته شد، امام مجتبى (علیهالسلام) در جنگ جمل حضورى چشم گیر و شجاعانه داشت. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) ایشان را بر میمنه (سمت راست) سپاه گماشت3 و ضربه نهایى را ایشان با نحر کردن شتر عایشه به انجام رسانید و جنگ را به سود امیرالمؤمنین (علیهالسلام)پایان داد.4
3. بسیج مردم براى شرکت در جنگ صفین
آتش جنگ جمل فروکش نکرده بود که زمزمههایى ناآشنا در برپایى فتنه خونین دیگرى از آن سوى مرزها به گوش رسید. معاویه و همدستانش سرگرم تجهیز سپاه و جمع آورى نیرو براى جنگ با امام على (علیهالسلام) بودند. خبر به امیرالمؤمنین (علیهالسلام)رسید. امام على (علیهالسلام)فرزندش امام مجتبى (علیهالسلام) را مأمور کرد تا براى مردم سخنرانى کند و آنان را براى دفاع در برابر مهاجمان زرپرست و زورمدار تشویق کند. امام مجتبى (علیهالسلام) در حضور پدر، سخنان رسا و شیوایى بیان نمود و این گونه مردم را به جنگ با معاویه تشویق کرد.5 سخنرانى گرم و آتشین امام مجتبى (علیهالسلام) شورى در دلها افکند و مردم را براى نبرد آماده ساخت.
4. شرکت در جنگ صفین و فرماندهى نظامى
متأسفانه بر خلاف خواست امام على (علیهالسلام)، در راستاى ارشاد عمومى و تنویر اذهان، بهترین لحظههاى خلافتش، صرف جنگى طولانى گردید؛ در حالى که این دوران درخشان مىتوانست صرف عمران و آبادانى و تحقق برنامهریزىهاى حکومت علوى گردد. امام مجتبى (علیهالسلام)در جنگ صفیّن نیز از سوى امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دستور یافت که سمت فرماندهى میمنه لشگر را بر عهده گیرد6. امام مجتبى (علیهالسلام) در رکاب پدر، دلاورانه شمشیر مىزد و حمله مىکرد. وقتى على (علیهالسلام) رزم او را دید که چگونه به قلب دشمن حملهور مىشود، براى محافظت از جان او و برادرش حسین (علیهالسلام)، دستور داد تا آنان را به عقب برگردانند. امام على (علیهالسلام) فرمود: «پسرانم را از جنگ باز دارید که از به خطر افتادن جان آن دو بیم دارم و مىترسم نسل رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) قطع شود».7 در گرماگرم جنگ، وقتى معاویه جنگیدن امام مجتبى (علیهالسلام) را دید، خواست تا سیاست پلید و همیشگى «تطمیع و تفرقه» را درباره امام حسن(علیهالسلام) به کار گیرد. از این رو، کوشید تا امام مجتبى (علیهالسلام) را با وعدههاى پوشالى از میدان به در کند. به همین منظور، عبیدالله بن عمر ـ فرزند کوچک خلیفه دوم و از یاغیان آزاد شده دوره عثمان ـ را به میدان جنگ فرستاد تا امام حسن (علیهالسلام) را با وعده خلافت و دیگر بهانهها از میدان به در کند. وقتى عبید الله، امام مجتبى (علیهالسلام) را مشغول کارزار دید، نزدیک رفت و گفت: «با تو کارى دارم». امام دست از جنگ کشید و نزدیک آمد. عبید الله پیشنهاد معاویه را به امام رسانید. امام با تندى فرمود: «گویى مىبینمت که امروز یا فردا کشته خواهى شد، ولى شیطان فریبت داده و این کار را برایت زیبا نموده است تا روزى که زنان شام بر جنازهات بگریند. به زودى خدا بر زمینت مىزند و جنازهات را با صورت به خاک مىکشد». عبید الله شگفت زده و ناامید و سر افکنده به سوى خیمه گاه بازگشت. معاویه با دیدن حالت او، خود به جواب پى برد و گفت: «[شرمگین مباش] او پسر على است».8
5. سخنگوى امام على(علیهالسلام) در ماجراى حکمیت
جنگ صفین طولانى شده بود. امام على (علیهالسلام) دست از حقیقت بر نمىداشت و معاویه بر سخن باطل خود پاى مىفشرد. جنگ، جنگ حق و باطل بود و هر دو در شعار خود سرسختى نشان مىدادند. تا آن جا که نوشتهاند: این جنگ ماهها به درازا کشید. سرانجام تا پیروزى لشگر حق تنها چند ضربه شمشیر دیگر نیاز بود، که به دستور معاویه، قرآنها را بر سر نیزهها کردند و کتاب خدا را بازیچه دنیا پرستى و قدرت طلبى خود قرار دادند. در نتیجه این دسیسه، در سپاه امیرالمؤمنین (علیهالسلام)دو دستگى افتاد و چشمهاى ظاهربین و نیز بازوان خسته از جنگ، شمشیرها را زمین گذاشتند و امام را به پذیرش حکمیت وادار کردند. دیرى نپایید که بزرگى و جبران ناپذیرى این اشتباه براى همگان به اثبات رسید. از این رو، به سختى ابراز پشیمانى کرده و حتى بعضى از امیر المؤمنین (علیهالسلام)خواستند تا پیمانى را که به اصرار آنان بسته بود، بشکند و جنگ را بىمحابا آغاز کند، ولى برخى نیز به بهانههاى مختلف، خودِ حضرت را در این جریان مقصّر دانستند. بیم آن مىرفت که آشوب گرى از سرگرفته شود و فاجعه دیگرى به وقوع بپیوندد. در این جا، لازم بود تا چهرهاى که براى همگان مورد پذیرش و احترام است، میانجى گرى کند و آشوب را پایان بخشد. به همین منظور، امام على (علیهالسلام)فرزند بزرگش حسن (علیهالسلام) را که چهرهاى پذیرفته شده بود، مأمور کرد تا از طرف ایشان مسأله را روشن و مشکل را حل کند. او باید نخست با دلایل قانع کننده، حکمى را که ابوموسى اشعرى صادر کرده بود، لغو مىکرد و نیز براى جلوگیرى از فتنههاى مخالفان، مشروعیت کارى به عنوان حکمیت را نیز مىپذیرفت. این کار در آن موقعیت حسّاس که بیشتر حاضران جزو مخالفان بودند، بسیار دشوار مىنمود و کسى جز امام مجتبى (علیهالسلام)در میان هواداران على (علیهالسلام) توان انجام چنین مسؤولیتى را نداشت. امام مجتبى (علیهالسلام)درآن جمع این گونه فرمود: «اى مردم! بى گمان شما درباره این دو مرد [عمرو عاص و ابوموسى [زیاده سخن گفتید و آنها را برگزیدید تا با کتاب خدا حکم کنند؛ نه از روى هواى نفسشان. ولى آنها با هواى نفس خویش حکم کردند؛ نه با کتاب خدا و کسى که چنین کند، حَکَم نیست، بلکه محکوم است. عبدالله بن قیس (ابوموسى) که عبدالله بن عمر را خلیفه قرار داد، سه اشتباه کرد: اول با نظر پدر او (عمر) مخالفت کرد؛ زیرا عمر به خلیفه قرار دادن وى راضى نبود. حتى او را از اعضاى شوراى شش نفره نیز قرار نداده بود؛ دوم با خود عبدالله بن عمر دراین باره مشورت نکرده بود؛ و سوم مهاجرین و انصار که پایههاى حکومت اسلام را منعقد کردهاند و نظر آنها مورد پذیرش مردم است، نظرى در این باره ندادهاند (و این حکم تنها از آن این دو نفر است). ولى اصل مسأله حکمیت و مشروعیتش پذیرفته است و رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) نیز سعد بن معاذ را در جریان بنى قریظه حَکَم قرار داد و او نیز آن چه را که مورد رضاى خدا بود، حکم کرد. بى تردید اگر او مخالفت مىکرد، رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) نیز رضایت نمىداد».9 سخنان شیواى امام، که جایگاه علمى و سیاسى امام حسن (علیهالسلام) را براى همگان آشکار مىساخت، مسأله را کاملا روشن نمود، هر چند که دشمن هیچ گاه دست از فتنه گرى برنمىداشت.
6. مشاور سیاسى و جانشین امیر المؤمنین على (علیهالسلام)
با بررسى جریانهاى تاریخى عصر امام على (علیهالسلام)، روشن مىشود که امام حسن (علیهالسلام)، در تمامى تصمیمگیرىهاى امام على (علیهالسلام)و برنامه ریزىهاى او نقش مهم و تعیین کنندهاى داشته است؛ زیرا امام على (علیهالسلام) همواره در حل مسائل با امام حسن (علیهالسلام) مشورت مىکرد. همین مسأله، توانایى والاى امام مجتبى (علیهالسلام) را به اثبات مىرساند؛ چه اگر فردى داناتر و تواناتر از او در میان هواداران امیرالمؤمنین (علیهالسلام)یافت مىشد، حتما او انجام این مهم را بر دوش مىگرفت. در کتابهاى تاریخى آمده است که پس از پایان جنگ جمل، حضرت على (علیهالسلام) مدت یک ماه را در بصره سپرى کرد و در این مدت بیمار شد. در تمام این دوره، امام مجتبى (علیهالسلام)به جاى آن حضرت نقش جانشین را بر عهده گرفت.10 هم چنین نوشتهاند: امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پیش از جنگ با معاویه، سرداران و فرماندهان سپاه خود را براى مشورت گرد آورد و از آنان درباره جنگ نظرخواهى کرد. در این هنگام، امام مجتبى (علیهالسلام)به عنوان مشاور سیاسى امام (علیهالسلام)، پس از ستایش الهى، نظر خود را در مورد جنگ بیان نمود.11
ب) فعالیتهاى فرهنگى
1. مشاور و جانشین فرهنگى امام على (علیهالسلام)
امام مجتبى (علیهالسلام) در تبیین مسائل علمى و اعتقادى بسیار توانا بود. این امر از همان اوان کودکى در ایشان نمودار گردید و حتى پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به دلیل آگاهى از فرهیختگى امام مجتبى (علیهالسلام) در کودکى به او دستور حلّ مسائل را مىدادند. نوشتهاند: على (علیهالسلام) در «رُحبَه» ـ از محلههاى کوفه ـ بود که مردى نزد او آمد و بسیار ابراز ارادت نمود و گفت: «من از ارادتمندان شمایم». حضرت على (علیهالسلام)فرمود: «تو از ما نیستى، بلکه براى پادشاه کشور روم پرسشهایى پیش آمده بود که آن را با پیکى به شام فرستاد و پاسخ آن را از معاویه خواست و اینک نیز آن جاست و چون معاویه از پاسخ آن ناتوان مانده است، تو را براى حلّ آنها نزد ما فرستاده است». مرد با شگفتى، سخنان امام(علیهالسلام) را تصدیق کرد و گفت: «ولى من مخفیانه این جا آمدهام و هیچ کس از آمدن من خبر نداشته است». امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: «پرسشهایت را با یکى از این دو فرزندم در میان بگذار.» مرد گفت: «از فرزندت حسن مىپرسم». امام مجتبى (علیهالسلام)زودتر فرمود: «آمدهاى این پرسش را بپرسى: فرق حق و باطل چقدر است؟ میان آسمان و زمین چه فاصلهاى است؟ مسافت میان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ قوس و قزح چیست؟ ارواح مشرکان در کجا جمع است؟ و…». امام حسن (علیهالسلام)به شایستگى به پرسشهاى او پاسخ داد. سپس درباره این پرسش مرد شامى که کدام ده چیز است که بر یکدیگر غلبه دارد، فرمود: «سنگ را خدا محکم آفرید، ولى آهن از آن محکمتر است و آن را قطعه قطعه مىکند. مقاومتر از آهن، آتش است که آهن را ذوب مىکند. قوىتر از آتش، آب است که آن را خاموش مىسازد و چیرهتر از آب، ابر است که آب را به صورت باران جابه جا مىکند. قوىتر از ابر، باد است که آن را انتقال مىدهد و پیروزتر از باد، فرشتگانند که به آن دستور جابه جایى مىدهند. نیرومندتر از فرشتگان «عزرائیل» است که آنها را مىمیراند و نیرومندتر از عزرائیل، مرگ است که او را نیز مىمیراند و از همه اینها قوىتر و بالاتر، فرمان خداوند بزرگ است که مرگ را نیز مىمیراند و خود همواره مىماند.»
مرد شامى که پاسخ تمامى پرسشهاى خود را گرفته بود، گفت: «شهادت مىدهم که تو فرزند رسول خدایى (صلىاللهعلیهوآله) و به حق على بن ابىطالب (علیهالسلام) از معاویه سزاوارتر بر خلافت و رهبرى است».12 اینگونه مطالب که نشانگر برترى علمى امام مجتبى (علیهالسلام)است، در تاریخ فراوان است.
2. امام جمعه موقت کوفه
یکى از مسؤولیتهاى مهم فرهنگى امام مجتبى (علیهالسلام)در دوران خلافت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) امامت جمعه بود. هر گاه امام على (علیهالسلام)کوفه را ترک مىکرد و یا به دلیل عذرى نمىتوانست نماز جمعه را اقامه کند،این مهم را بر دوش فرزند بزرگترشان مىگذاشتند.13
3. قضاوت به جاى امام على (علیهالسلام)
از برجستهترین جلوههاى حکومت امام على (علیهالسلام)، عدالت و سختگیرى ایشان در اجراى آن و نیز دادرسى و گرفتن حق مظلوم از ظالم بود. چه بسا خلفاى دیگر در بسیارى از مسائل قضایى، از حل آنها باز مىماندند و امام على (علیهالسلام)آنان را کمک کرد و حتى خود ایشان نیز گاه این امر را به فرزند بزرگشان امام حسن (علیهالسلام)مىسپردند. تا علم او را نیز به دیگران ثابت کند.14 نوشتهاند: در دوران خلافت حضرت على (علیهالسلام)، مردى را نزد او آوردند که او را در خرابهاى، کنار جسدى بىجان و خونین یافته بودند؛ در حالى که کاردى خونین نیز در دست داشت. جریان را به حضرت گفتند. امام فرمود: «چیزى براى گفتن دارى؟» مرد پاسخ داد: «یا امیرالمؤمنین! این اتهام را مىپذیرم» على (علیهالسلام) دستور داد که او را برده، قصاص کنند. در این هنگام، مردى با عجله خود را رسانید، در حالىکه فریاد مىزد: «او را رها کنید! او را رها کنید! او کسى را نکشته و قاتل من هستم؟» امیرالمؤمنین (علیهالسلام) از متهم پرسید: «چرا اتهام قتل به خود زدى در حالى که قاتل کس دیگرى است؟» مرد پاسخ داد: «من در وضعى نبودم که بتوانم از خود دفاع کنم؛ زیرا چندین نفر مرا بالاى سر جسد، با کارد خونین دیده بودند. من گوسفندى را کشته بودم و براى قضاى حاجت به خرابه آمدم که دیدم آن مرد در خون خود مىغلتد. شگفت زده شدم و در حالى که کارد خونین در دستم بود، این چند نفر وارد خرابه شدند و مرا با آن وضع دیدند و پنداشتند که من او را کشتهام». على (علیهالسلام)متهم و قاتل را نزد فرزندش حسن (علیهالسلام)فرستاد تا حکم را از او بخواهد. امام مجتبى (علیهالسلام) پس از شنیدن صحبتهاى هر دو فرمود: «مرد قاتل که با راست گفتارىاش جان متهم را نجات داد، به استناد آیه کریمه «وَ مَن اَحیاها فَکَاَنَّما اَحیا النّاسَ جَمیعاً»15 رها کنید. او فردى را کشته و دیگرى را از مرگ رهانیده است. پس هر دو را آزاد کنید و دیه مقتول را از بیت المال بپردازید.»
پی نوشت :
1ـ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 168.
2ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 293.
3ـ محمد بن محمد بن النعمان العکبرى الشیخ المفید، الجمل، ص 170.
4ـ همان.
5ـ اسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج 3، ص 112.
6ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 168.
7ـ باقر شریف قرشى، حیاه الامام الحسن بن على (علیهالسلام)، ج 1، ص 497.
8ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 165 ـ 168.
9ـ حیاه الامام الحسن بن على (علیهالسلام)، ج 1، ص 53.
10ـ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 161.
11ـ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 281.
12ـ مرد شامى نزد معاویه بازگشت و معاویه نیز پاسخها را از قول خود براى پادشاه روم فرستاد، ولى او فهمید که پاسخها را معاویه نداده است و به او نوشت: سوگند به عیسى که این پاسخها برخاسته از پیامبران و خاندان آنهاست و به تو ربطى ندارد. محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 43، ص 325.
13ـ على بن الحسین المسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 9.
14ـ بحار الانوار، ج 40، ص 280.
15ـ مائده، 32: هر کس انسانى را از مرگ نجات دهد، گویى همه انسانها را از مرگ رهایى بخشیده است.
منبع: ماهنامه یاس