مجری طرح: علی صبوحی طسوجی
خاتمه
کلام: تأیید فضای مستفاد از کل سوره است.
در نهایت می توان چنین نتیجه گرفت که سوره مبارکه کهف، در فضای غلبه جبهه شرک بر جبهه توحید نازل شده است. شرایطی سخت که مشرکان به خاطر وجود ثروت و قدرت در دست خویش بر مؤمنان برتری طلبی کرده و آنان را مورد اهانت و آزار و اذیت قرار می دادند. این اوضاع بر پیامبر رئوف اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) هم گران می آمد و بر مراتب غرور مشرکان می افزود.
2-2- سیر هدایتی سوره مبارکه کهف
اینک در تناسب با فضای مذکور، فصل نخست سوره، شرایط ناشی از غلبه ظاهری شرک و مشرکان و ضعف ظاهری توحید و موحدان را در هم ریخته و این مهم را از طریق تبیین ماهیت پوچ و فانی ثروت و قدرت ( آیات 7 و 8 )؛ ذکر داستانی در بیان سنت خدا در غلبه دادن موحدان راست قامت بر مشرکان شرور و توحید بر شرک ( آیات 9 تا 26 )؛ و در نهایت ایجاد روحیه تبلیغ متوکلانه وحی بدون توجه به آثار و نتایج آن ( آیات 27 تا 31 ) پیش برده است. یعنی پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) متأسف از اوضاع نابسامان غلبه مشرکان دنیادار را به آزادگی از وجود یا عدم وجود ثروت و قدرت در اختیار مؤمنان به یا کافران به او؛ و بالاتر از آن به آزادگی از نتیجه تبلیغ حق رسانده و دیگر بیان هدایت های لازم بینشی، انگیزشی و روشی در برخورد با اوضاع علیه مشرکان دنیادار بر موحدان را نصیب ایشان کرده است.
فصل دوم با ذکر مثل هایی برای در هم شکستن فضای برتری طلبی مشرکان ثروتمند و قدرتمند بر مؤمنان فقیر و ضعیف اقدام کرده و این هدف مهم را از طریق تبیین ناپایداری دنیا و برتری طلبی مبتنی بر آن ( کلام اول و دوم ) و انذار از حساب و بی تأثیری شرکاء پنداری در دفع عذاب ( کلام سوم ) و خنثی سازی مجادله آنان در برابر مثل های هدایت گرانه قرآن کریم ( کلام چهارم ) پیش برده و بدین ترتیب بیانات لازم برای مقابله با اعتقادات، اوصاف و رفتار مشرکان ارائه داده است.
فصل سوم و انتهایی سوره، به تأمین بینش لازم برای صبر و امید در پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و موحدان مؤمن به ایشان و تضعیف اطمینان و امید مشرکان، از طریق تبیین دو داستان بسیار مهم پرداخته است.
در نهایت کلام انتهایی و خاتمه سوره در یک جمع بندی حکیمانه عاقبت شرک و دنیاپرستی را ورود زیانکارانه به جهنم دانسته و همگان را به توحید و عمل صالح دعوت کرده است.
بدین ترتیب سوره مبارکه کهف با فضای غلبه جبهه شرک بر جبهه توحید مقابله کرده و راهبرد ایمنی پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و مؤمنان به ایشان از شرایط سخت تفوق مشرکان و ضعف مؤمنان را بیان کرده است و در عین حال به تضعیف فزاینده مبانی و رفتارهای مشرکان در برخورد با مؤمنان، یعنی برتری طلبی بر آنان پرداخته است.
3-2- ترجمه تدبری سوره مبارکه کهف
به نام خداوند رحمتگر مهربان
فصل نخست: در هم شکستن فضای ناشی از غلبه ظاهری شرک و مشرکان و ضعف ظاهری توحید و موحدان، از طریق تبیین ماهیت پوچ و فانی ثروت و قدرت: بیان سنت خدا در غلبه دادن موحدان راست قامت بر مشرکان شرور و توحید بر شرک؛ و در نهایت ایجاد روحیه تبلیغ متوکلانه وحی بدون توجه به آثار و نتایج آن
جلوگیری از تأسف رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر تمکن دنیوی منکران قرآن، یعنی مشرکان معتقد به اتخاذ ولد:
ستایش خدایی را که این کتاب [ آسمانی ] را بر بنده خود فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن ننهاد، (1) [ کتابی ] راست و درست، تا [ گناهکاران را ] از جانب خود به عذابی سخت بیم دهد، و مؤمنانی را که کارهای شایسته می کنند نوید بخشد که برای آنان پاداشی نیکوست. (2) در حالی که جاودانه در آن [ بهشت ] ماندگار خواهند بود. (3) و تا کسانی را که گفته اند: خداوند فرزندی گرفته است، هشدار دهد. (4) نه آنان و نه پندارشان به این [ ادعا ] دانشی ندارند. بزرگ سخنی است که از دهانشان برمی آید. [ آنان ] جز دروغ نمی گویند. (5) شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیریِ [ کار ] شان تباه کنی. (6)
زدودن شگفت پنداری از داستان اصحاب کهف که سمبل نجات موحدان راست قامت از شر مشرکان و غلبه دادن توحید بر شرک است:
در حقیقت، ما آنچه را که بر زمین است زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند. (7) و ما آنچه را که بر آن است، قطعاً بیابانی بی گیاه خواهیم کرد. (8) مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [ خفتگان غار لوحه دار ] از آیات ما شگفت بوده است؟ (9) آن گاه که جوانان به سوی غار پناه جستند و گفتند: « پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتی بخش و کار ما را برای ما به سامان رسان ». (10) پس در آن غار، سالیانی چند بر گوشهایشان پرده زدیم. (11) آن گاه که آنان را بیدار کردیم، تا بدانیم که کدام یک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند. (12) ما خبرشان را بر تو درست حکایت می کنیم: آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم. (13) و دلهایشان را استوار گردانیدیم آن گاه که به [ قصد مخالفت با شرک ] برخاستند و گفتند: « پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است. جز او هرگز معبودی را نخواهیم خواند، که در این صورت قطعاً ناصواب گفته ایم. » (14) این قوم ما جز او معبودانی اختیار کرده اند. چرا بر [ حقانیت ] آنها برهانی آشکار نمی آورند؟ پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟ (15) و چون از آنها و از آنچه که جز خدا می پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و برای شما در کارتان گشایشی فراهم سازد. (16) و آفتاب را می بینی که چون برمی آید، از غارشان به سمت راست مایل است، و چون فرو می شود از سمت چپ دامن برمی چیند، در حالی که آنان در جایی فراخ از آن [ غار قرار گرفته ] اند. این از نشانه های [ قدرت ] خداست. خدا هر که را راهنمایی کند او راه یافته است، و هر که را بی راه گذارد، هرگز برای او یاری راهبر نخواهی یافت. (17) و می پنداری که ایشان بیدارند، در حالی که خفته اند و آنها را به پهلوی راست و چپ می گردانیم، و سگشان بر آستانه [ غار ] دو دست خود را دراز کرده [ بود ]. اگر بر حال آنان اطلاع می یافتی، گریزان روی از آنها برمی تافتی و از [ مشاهده ] آنها آکنده از بیم می شدی. (18) و این چنین بیدارشان کردیم، تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گوینده ای از آنان گفت: « چقدر مانده اید؟ » گفتند: « روزی یا پاره ای از روز را مانده ایم. » [ سرانجام ] گفتند: « پروردگارتان به آنچه مانده اید داناتر است، اینک یکی از خودتان را با این پول خود به شهر بفرستید، تا ببیند کدام یک از غذاهای آن پاکیزه تر است و از آن، غذایی برایتان بیاورد، و باید زیرکی به خرج دهد و هیچ کس را از [ حال ] شما آگاه نگرداند. (19) چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود بازمی گردانند، و در آن صورت هرگز روی رستگاری نخواهید دید. » (20) و بدین گونه [ مردم آن دیار را ] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [ در فرا رسیدن ] قیامت هیچ شکی نیست، هنگامی که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع می کردند، پس [ عده ای ] گفتند: « بر روی آنها ساختمانی بنا کنید، پروردگارشان به [ حال ] آنان داناتر است، [ سرانجام ] کسانی که بر کارشان غلبه یافتند گفتند: « حتماً بر ایشان معبدی بنا خواهیم کرد. » (21)
تأکید بر علم خدا و توجه به مشیت او، راهکار مقابله با آسیب حاشیه پردازی در داستان اصحاب کهف:
به زودی خواهند گفت: « سه تن بودند [ و ] چهارمین آنها سگشان بود. » و می گویند: « پنج تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود. » بگو: « پروردگارم به شماره آنها آگاه تر است، جز اندکی [ کسی شماره ] آنها را نمی داند. » پس درباره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو. (22) و زنهار در مورد چیزی مگو که من آن را فردا انجام خواهم داد. (23) مگر آنکه خدا بخواهد، و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: « امید که پروردگارم مرا به راهی که نزدیکتر از این به صواب است، هدایت کند. » (24) و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نُه سال [ نیز بر آن ] افزودند. (25) بگو: « خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است. نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد. وه! چه بینا و شنواست. برای آنان یاوری جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایی خود شریک نمی گیرد. » (26)
تقویت بینش و انگیزه لازم در رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای استقامت در مسیر تلاوت وحی و تبلیغ حق، از طریق تأکید بر نفی تعلق به نتیجه تبلیغ:
و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است بخوان. او را تغییردهنده ای نیست، و جز او هرگز پناهی نخواهی یافت. (27) و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می خوانند [ و ] خشنودی او را می خواهند، شکیبایی پیشه کن، و دو دیده ات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم و از هوس خود پیروی کرده و [ اساس ] کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن. (28) و بگو: « حق از پروردگارتان [ رسیده ] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهند انکار کند، که ما برای ستمگران آتشی آماده کرده ایم که سراپرده هایش آنان را در بر می گیرد، و اگر فریادرسی جویند، به آبی چون مس گداخته که چهره ها را بریان می کند یاری می شوند. وه! چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است. » (29) کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند [ بدانند که ] ما پاداش کسی را که نیکوکاری کرده است تباه نمی کنیم. (30) آنانند که بهشتهای عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [ قصرها ] شان جویبارها روان است. در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و جامه هایی سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر می پوشند. در آنجا بر سریرها تکیه می زنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیه گاهی! (31)
فصل دوم. ذکر مثل هایی برای در هم شکستن فضای برتری طلبی مشرکان ثروتمند و قدرتمند بر مؤمنان فقیر و ضعیف از طریق تبیین ناپایداری دنیا و برتری طلبی مبتنی بر آن و انذار از حساب و بی تأثیری شرکاء پنداری در دفع عذاب و خنثی سازی مجادله آنان در برابر مثل های هدایت گرانه قرآن کریم
ذکر مثلی به منظور درهم شکستن مبانی اعتقادی برتری طلبی کافران بر مؤمنان که با اتکاء به ثروت و قدرت مادی صورت می پذیرد:
و برای آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [ باغ ] را با درختان خرما پوشاندیم، و میان آن دو را کشتزاری قرار دادیم. (32) هر یک از این دو باغ محصول خود را [ به موقع ] می داد و از [ صاحبش ] چیزی دریغ نمی ورزیدند، و میان آن دو [ باغ ] نهری روان کرده بودیم. (33) و برای او میوه فراوان بود. پس به رفیقش – در حالی که با او گفت و گو می کرد- گفت: « مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم ». (34) و در حالی که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [ و ] گفت: « گمان نمی کنم این نعمت هرگز زوال پذیرد. » (35) و گمان نمی کنم که رستاخیز برپا شود، و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت. (36) رفیقش- در حالی که با او گفت و گو می کرد – به او گفت: « آیا به آن کسی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آن گاه تو را [ به صورت ] مردی درآورد، کافر شدی؟ » (37) اما من [ می گویم: ] اوست خدا، پروردگار من، و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی سازم. (38) و چون داخل باغت شدی، چرا نگفتی: ماشاء الله، نیرویی جز به [ قدرت ] خدا نیست. اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود می بینی (39) امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید، و بر آن [ باغ تو ] آفتی از آسمان بفرستد، تا به زمینی هموار و لغزنده تبدیل گردد (40) یا آب آن ( در زمین ) فروکش کند تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری. » (41) [ تا به او رسید آنچه را باید برسد ] و [ آفت آسمانی ] میوه هایش را فرو گرفت. پس برای [ از کف دادن ] آنچه در آن [ باغ ] هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم می زد در حالی که داربستهای آن فرو ریخته بود. و [ به حسرت ] می گفت: « ای کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نمی ساختم. » (42) و او را در برابر خدا گروهی نبود، تا یاریش کنند، و توانی نداشت که خود را یاری کند. (43) در آنجا [ آشکار شد که ] یاری به خدایِ حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و [ اوست ] بهترین فرجام. (44)
نفی دلبستگی به مال و بنون، از طریق تبیین ماهیت فانی دنیا؛ و ایجاد علاقه به باقیات صالحات برای رسیدن به آینده ای بهتر و روشن تر در نزد خدا:
و برای آنان زندگی دنیا را مَثَل بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم سپس گیاه زمین با آن درآمیخت و [ چنان ] خشک گردید که بادها پراکنده اش کردند، و خداست که همواره بر هر چیزی توانست. (45) مال و پسران زیور زندگی دنیایند، و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [ نیز ] بهتر است. (46)
انذار مجرمان متولی شیاطین از حشر و حساب دقیق، به رغم ناباوری نسبت به برپایی حشر و حساب؛ و انذار ایشان از عذاب شدید، به رغم امید به یاری شرکاء پنداری در دفع عذاب احتمالی:
و [ یادکن ] روزی را که کوه ها را به حرکت درمی آوریم، و زمین را آشکار [ و صاف ] می بینی، و آنان را گرد می آوریم و هیچ یک را فروگذار نمی کنیم. (47) و ایشان به صف پروردگارت عرضه می شوند [ و به آنها می فرمایند: ] به راستی همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم [ باز ] به سوی ما آمدید، بلکه پنداشتید هرگز برای شما موعدی مقرر قرار نخواهیم داد. (48) و کارنامه [ عمل شما در میان ] نهاده می شود، آن گاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی، و می گویند: « ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ [ کار ] کوچک و بزرگی را فرونگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است. » و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند، و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد. (49) و [ یادکن ] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: « آدم را سجده کنید »، پس [ همه ]- جز ابلیس- سجده کردند، که از [ گروه ] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا [ با این حال، ] او و نسلش را به جای من دوستان خود می گیرید، و حال آنکه آنها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند. (50) [ من ] آنان را نه در آفرینش آسمانها و زمین به شهادت طلبیدم و نه در آفرینش خودشان. و من آن نیستم که گمراهگران را همکار خود بگیرم. (51) و [ یاد کن ] روزی را که [ خدا ] می گوید: « آنهایی را که شریکان من پنداشتید، ندا دهید »، پس آنها را بخوانند و [ لی ] اجابتشان نکنند، و ما میان آنان ورطه ای قرار دهیم. (52) و گناهکاران آتش [ دوزخ ] را می بینند و درمی یابند و که در آن خواهند افتاد، و از آن راه گریزی نیابند. (53)
دفاع از حیثیت هدایت گرانه مثل های قرآن کریم در برابر مجادله باطل کافران از طریق تبیین ماهیت حق قرآن و رسالت در برابر ماهیت باطل مجادله با آن و تهدید مجادله کنندگان و گرفتن فرصت سوء استفاده از ایشان:
و به راستی در این قرآن، برای مردم از هرگونه مَثَلی آوردیم، و [ لی ] انسان بیش از هر چیز سَرِ جدال دارد. (54) و چیزی مانع مردم نشد از اینکه وقتی هدایت به سویشان آمد ایمان بیاورند، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، جز اینکه [ مستحق شوند ] تا سنت [ خدا در مورد عذاب ] پیشینیان درباره آنان [ نیز ] به کار رود، یا عذاب رویارویشان بیاید. (55) و پیامبران [ خود ] را جز بشارت دهنده و بیم رسان گسیل نمی داریم، و کسانی که کافر شده اند، به باطل مجادله می کنند تا به وسیله آن، حق را پایمال گردانند، و نشانه های من و آنچه را [ بدان ] بیم داده شده اند به ریشخند گرفتند. (56) و کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شده، و از آن روی برتافته، و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار داده ایم تا آن را دریابند و در گوشهایشان سنگینی [ نهادیم ]. و اگر آنها را به سوی هدایت فراخوانی باز هرگز راه نخواهد آمد. (57) و پروردگار تو آمرزنده [ و ] صاحب رحمت است. اگر به [ جرم ] آنچه مرتکب شده اند، آنها را مؤاخذه می کرد، قطعاً در عذاب آنان تعجیل می نمود [ ولی چنین نمی کند ] بلکه برای آنها سررسیدی است که هرگز از برابر آن راه گریزی نمی یابند. (58) و [ مردم ] آن شهرها چون بیدادگری کردند، هلاکشان کردیم، و برای هلاکتشان موعدی مقرر داشتیم. (59)
فصل سوم. تأمین بینش لازم برای صبر و امید در پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و موحدان مؤمن به ایشان و تضعیف اطمینان و امید مشرکان، از طریق تبیین دو داستان بسیار مهم
داستان همراهی موسی ( علیه السلام ) با استناد الهی، نشانه ای بر لزوم صبر در کارهایی که خدا انجام می دهد و در ظاهر خوشایند انسان نیست. آری در پس پرده ظاهر تلخ، حکمت الهی و اراده مصلحانه او ( در جهت تأمین منافع مؤمنان و ضعفا ) نهفته است:
و [ یاد کن ] هنگامی را که موسی به جوانِ [ همراه ] خود گفت: « دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هرچند سالها [ یِ سال ] سیر کنم. » (60) پس چون به محل برخورد دو [ دریا ] رسیدند، ماهیِ خودشان را فراموش کردند، و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [ و رفت ]. (61) و هنگامی که [ از آنجا ] گذشتند [ موسی ] به جوان خود گفت: « غذایمان را بیاور که راستی ما از این سفر رنج بسیار دیدیم. » (62) گفت: « دیدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم، و جز شیطان، [ کسی ] آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم، و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت، (63) گفت: « این همان بود که ما می جستیم. » پس جستجو کنان ردِّ پای خود را گرفتند و برگشتند. (64) تا بنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم. (65) موسی به او گفت: « آیا تو را- به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده ای به من یاد دهی- پیروی کنم؟ » (66) گفت: « تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی. (67) و چگونه می توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی؟ » (68) گفت: « ان شاء الله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد. » (69) گفت: « اگر مرا پیروی می کنی، پس از چیزی سؤال مکن، تا [ خود ] از آن با تو سخن آغاز کنم. » (70) پس رهسپار گردیدند، تا وقتی که سوار کشتی شدند، [ وی ] آن را سوراخ کرد. [ موسی ] گفت: « آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ واقعاً به کار ناروایی مبادرت ورزیدی. » (71) گفت: « آیا نگفتم که تو هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟ » (72) [ موسی ] گفت: « به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر. » (73) پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. [ بنده ما ] او را کشت. [ موسی به او ] گفت: « آیا شخص بی گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی؟ واقعاً کار ناپسندی مرتکب شدی. » (74) گفت: « آیا به تو نگفتم که هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟ » (75) [ موسی ] گفت: « اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من همراهی مکن [ و ] از جانب من قطعاً معذور خواهی بود. » (76) پس رفتند تا به اهل قریه ای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و [ لی آنها ] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در آنجا دیواری یافتند که می خواست فرو ریزد، و [ بنده ما ] آن را استوار کرد. [ موسی ] گفت: « اگر می خواستی [ می توانستی ] برای آن مزدی بگیری. » (77) گفت: « این [ بار، دیگر وقت ] جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تأویل آنچه که نتوانستی بر آن صبر کنی آگاه خواهم ساخت »: (78) اما کشتی، از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می کردند، خواستم آن را معیوب کنم، [ چرا که ] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [ درستی ] را به زور می گرفت. (79) و اما نوجوان، پدر و مادرش [ هردو ] مؤمن بودند، پس ترسیدیم [ مبادا ] آن دو را به طغیان و کفر بکَشد. (80)
پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد. (81) و اما دیوار، از آنِ دو پسر [ بچه ] یتیم در آن شهر بود، و زیرِ آن، گنجی متعلق به آن دو بود، و پدرشان [ مردی ] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست که آن دو [ یتیم ] به حدّ رشد برسند و گنجینه خود را- که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند. و این [ کارها ] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. (82)
داستان ذوالقرنین در پاسخ به سرالی از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و در جهت تقویت جبهه ایمان و تضعیف جبهه کفر: او کسی بود که از جانب خدا در بخشی وسیع از زمین حکومت می کرد و همه اسباب لازم برای اعمال حکومت در اختیار او بود. حاکمیت الهی او با محوریت عدل؛ و تلاش برای توسعه ایمان و عمل صالح؛ و قدرت دفاع از حقوق مردمان قلمرو خویش، در برابر دشمنان مفسد همراه بود:
و از تو درباره « ذوالقرنین » می پرسند بگو: « به زودی چیزی از او برای شما خواهم خواند. » (83) ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیله ای بدو بخشیدیم. (84) تا راهی را دنبال کرد. (85) تا آن گاه که به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که [ خورشید ] در چشمه ای گِل آلود و سیاه غروب می کند، و نزدیک آن طایفه ای را یافت. فرمود: « ای ذوالقرنین، [ اختیار با توست ] یا عذاب می کنی یا در میانشان [ روش ] نیکویی پیش می گیری. » (86) گفت: « اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانیده می شود، آن گاه او را عذابی سخت خواهد کرد. » (87) و اما هر که ایمان آوَرَد و کار شایسته کند، پاداشی [ هرچه ] نیکوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به کاری آسان واخواهیم داشت. (88) سپس راهی [ دیگر ] را دنبال کرد. (89) تا آن گاه که به جایگاهِ برآمدنِ خورشید رسید. [ خورشید ] را [ چنین ] یافت که بر قومی طلوع می کرد که برای ایشان در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم. (90) این چنین [ می رفت ]، و قطعاً به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم. (91) باز راهی را دنبال نمود. (92) تا وقتی که میان دو سدّ رسید، در برابر آن دو [ سدّ ]، طایفه ای را یافت که نمی توانستند هیچ زبانی را بفهمند. (93) گفتند: « ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد می کنند، آیا [ ممکن است ] مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّی قرار دهی؟ » (94) گفت: « آنچه پروردگارم به من در آن تمکّن داده، [ از کمک مالی شما ] بهتر است. مرا با نیرویی [ انسانی ] یاری کنید [ تا ] میان شما و آنها سدّی استوار قرار دهم. » (95) برای من قطعات آهن بیاورید، تا آن گاه که میان دو کوه برابر شد، گفت: « بدمید » تا وقتی که آن [ قطعات ] را آتش گردانید، گفت: « مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم. » (96) [ در نتیجه، اقوام وحشی ] نتوانستند از آن [ مانع ] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. (97) گفت: « این رحمتی از جانب پروردگار من است، و [ لی ] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [ سدّ ] را درهم کوبد، و وعده پروردگارم حق است. » (98)
دعوت منذرانه و مبشرانه به توحید عبادی ( حاصل از قبول آیات و رسالت وحیانی ) و عمل صالح؛ و پرهیز از شرک ( ناشی از مسدودیت کیفری مجاری ادراک ذکر ) وهدر دادن تلاش در زندگی فانی دنیا
و در آن روز آنان را رها می کنیم تا موج آسا بعضی با برخی درآمیزند و [ همین که ] در صور دمیده شود، همه آنها را گرد خواهیم آورد. (99) و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماییم. (100) [ به ] همان کسانی که چشمان [ بصیرت ] شان از یاد من در پرده بود، و توانایی شنیدن [ حق ] نداشتند. (101) آیا کسانی که کفر ورزیده اند، پنداشته اند که [ می توانند ] به جای من، بندگانم را سرپرست بگیرند؟ ما جهنم را آماده کرده ایم تا جایگاه پذیرایی کافران باشد. (102) بگو: « آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه گردانم؟ » (103) [ آنان ] کسانی اند که کوشش شان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می پندارند که کار خوب انجام می دهند. (104) [ آری ]، آنان کسانی اند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند، در نتیجه اعمالشان تباه گردید، و روز قیامت برای آنها [ قدر و ] ارزشی نخواهیم یافت. (105) این جهنم سزای آنان است، چرا که کافر شدند و آیات من و پیامبرانم را به ریشخند گرفتند. (106) بی گمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، باغهای فردوس جایگاه پذیرایی آنان است. (107) جاودانه در آن خواهند بود، و از آنجا درخواست انتقال نمی کنند. (108) بگو: « اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکّب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً در پایان می یابد، هر چند نظیرش را به مدد [ آن ] بیاوریم. » (109) بگو: « من هم مثل شما بشری هستم و [ لی ] به من وحی می شود که خدای شما خدایی یگانه است. پس هر کس به لقای پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد. » (110)
منبع مقاله :
طرح راهنمای مربی تدبر در سوره های قرآن کریم 3 و 4، دبیرخانه ی شورای عالی انقلاب فرهنگی، دبیرخانه شورای تخصصی توسعه فرهنگ قرآنی، بهار 1388