نویسنده:علیرضا شرف الدین
در نوشتار زیر نویسنده به بررسی یکی از تفکرات و ایده های غلط رایج در عصر ائمه طاهرین(ع) که همان تفکر زیدی است پرداخته و پیرامون تصویرسازی های ناقص و وارونه از اسلام و معصومان سخن گفته است که با هم آن را می خوانیم:
تصویرسازی کاریکاتوری مکاتب فکری
بی گمان تفکر ناب اسلامی که در اندیشه و آموزه های شیعی از زبان چهارده معصوم(ع) بیان شده، برخوردار از جامعیت و کمالی است که نمی توان در تفکری دیگر یافت. هر یک از ادیان و مذاهب انسانی و آسمانی حتی فرقه ها و طوائف مذهبی که در دامن اسلام رشد کرده و به بالندگی رسیده ند و از نظر جمعیتی بیش ترین پیروان را با خود همراه و هماهنگ دارند، از آن جامعیت و کمال برخوردار نمی باشند.
هر یک از مکاتب فکری که داعیه رهبری انسان به سوی کمال و خوشبختی در دنیا و آخرت را دارند بخشی را بزرگ کرده و بخشی را کوچک و خرد نموده و حتی نادیده گرفته و به سبب ناتوانی ذاتی از آن گذر کرده و چشم بر آن بسته اند این گونه است که مکاتب فکری بشری و یا منسوب و منتسب به وحی و آسمان نیز تصویر کاریکاتوری آفریده اند و گاه چنان به دنیا پرداخته و از آخرت غافل شده اند که می توان گفت که آن مکتب حسی و مادی است و یا گاه چنان آخرت گرایی در آنان رشد و نمو کرده که دنیا را فرو نهاده اند.
برخی دین شمشیر و برخی دین آخرت و آن دیگری دین تصوف و عرفان و معنویت و چهارمی دین صلح و عشق می باشد. هر یک جنبه ای از خصوصیات بشری را دیده و جنبه های دیگر را فروگذار کرده اند. این گونه است که گاه سر (عقل) چنان بزرگ می شود که دل و تن را محو می سازد و یا چنان دل و قلب و عشق در آن نمود می یابد که عقل در پس آن گم می گردد.
تعبدگرایی محض و خردورزی صرف و یا جنگ و شمشیر یا تنها صلح و عشق، تصویری وارونه از انسان و خواسته ها و نیازهای واقعی اوست؛ این در حالی است که انسان موجودی دارای ابعاد مختلف، نیازهای متنوع و خواسته های گوناگون است. نادیده گرفتن هر یک و یا اهتمام و تاکید بر یک بعد، به معنای عدم دست یابی انسان به کمال و آشکارسازی ظرفیت ها و توانمندی های اوست.
اشکال کاریکاتوری که مکاتب مختلف بشری و منسوب به وحی و آسمان از انسان و خواسته هایش و حتی دنیای بیرونی و هستی ارایه می دهند، غیرواقعی و دور از حقانیت و واقعیت است.
تعبیری که می توان از این تصویرسازی ارائه کرد همان تعبیر قرآنی ایمان به برخی و کفر به برخی دیگر است؛ به این معنا که برخی از ابعاد وجودی را می بیند و آن را بزرگ کرده و نیازها و خواسته های انسانی را به آن سمت و سو جهت و سامان می دهند و برخی از ابعاد وجودی انسان را نادیده می گیرند و یا حتی نمی توانند ببینند؛ زیرا احاطه وجودی به طبیعت هستی و انسان ندارند، بنابراین آن را در تحلیل و تجزیه های خویش نمی آورند و لذا سفارش های آنها این گونه نادرست و گمراه کننده از آب در می آید.
تصویر سازی ناقص و وارونه از اسلام و معصومان
تصویری که برخی ها از دین اسلام و نقش امامان معصوم(ع) ارایه می کنند شباهت بسیاری به این تصویرسازی کاریکاتوری دارد. نگاه دور از فطرت و عدم احاطه علمی به هستی و انسان و نیز نیازها و خواسته های او موجب شد تا چنین تصویر ناقص و کاریکاتوری از انسان و دین در میان مکاتب و فرقه ها پدیدار گردد. چنین تصویری از امامان معصوم(ع) و نقش آنان از سوی برخی مسلمانان و حتی شیعیان بلکه حتی شیعیان دوازده امامی ارایه شده است. چنین تصویر ناقص و کاریکاتوری است که بسیاری از شبهات و پرسش ها را درباره مقام و جایگاه و نقش آنان در هستی و زندگی و سعادت بشر پیش آورده است و حتی برخی از بیمار دلان خارج نشین با تفکر غزالی وش خویش کوشیدند تا امامان و امامت را امری بیهوده و بازیچه قدرت اهل زر و زور و تزویر بدانند.
در این تصویرسازی های نادرست این گونه نبود که تنها امامان مورد تعریض و تعرض قرار گیرند بلکه ساحت پیامبر(ص) و یا پیامبران(ع) نیز از آن اهانت ها و تحلیل ها و تبیین ها و نیز توصیه های نادرست و ضد اخلاقی و هنجاری در امان نماند و هر یک از پیامبران(ع) و معصومان(ع) به طریقی مورد تعرض و اهانت قرار گرفتند. از این رو آنان نیز به تعبیر این خودباختگان از منزل و مقام والایی خویش سقوط کرده و به جرگه تاریخ پیوسته اند.
در این تصویرسازی، گاه امام حسین(ع) به سبب خشونت جد و پدر بزرگوارش سزاوار آن گونه خشونت به عنوان واکنش طبیعی می شود و پیامبر(ص) مردی درشت خو تصویر می گردد و امام علی(ع) مردی که با سیاست آشنایی ندارد و تنها به وابستگی و دامادی و زور شمشیر خویش می بالد و امامان دیگر چون امام سجاد(ع) بیمار دایمی و امام صادق(ع) روشنفکر ترسو معرفی می شوند و دیگر امامان هم نقشی وارونه پیدا می کنند و تصویر واژگونه از ایشان ارایه می شود.
آنان گاه از خشونت امام علی(ع) و امام حسین(ع) که بزعم آنها تنها می خواهند با زبان شمشیر و زور سخن بگویند انتقاد می کنند و گاه به صلح امام حسن(ع) و پذیرش آن و خانه نشینی وی اعتراض می نمایند.
ریشه همه این تصویرسازی های وارونه و دروغین از امامان (ع) و نقش آنان در جامعه زمانه خویش و الگوهای امروزین جامعه ما را می بایست در ناتوانی از شناخت و احاطه علمی به هستی و آفرینش از سویی و از انسان و خواسته ها و نیازها و ابعاد وی از سوی دیگر دانست. هرکسی از ظن خویش یار وی می شود و این چنین از زاویه دید و نگرش بسته خویش، به هستی، انسان، الگوهای برتر انسانی و جوامع نمونه و شاهد می نگرد.
تصویر درست و قرآنی از امام حسن(ع)
امام حسن مجتبی(ع) براساس بسیاری از آیات قرآنی به ویژه آیه تطهیر (احزاب آیه 33) از عصمت و مقام والایی برخوردار می باشند و به حکم سوره هل اتی و بسیاری از آیات دیگر چون آیات سوره مائده، ولی الله اعظم و خلیفه و کسی است که می بایست مردم از وی به عنوان الگو و سرمشق زندگی برای دست یابی به مقام کامل انسانیت و ایمان پیروی کنند. (آل عمران آیه 61 و نیز ابراهیم آیه 24 و بقره آیه 37 و شورا آیه 23)
دوستی و محبت وی به عنوان واجب الهی بر همگان حکم شده است (شورا آیه 23) و کسی است که دوستی و مودت او زمینه ساز برخورداری انسان از آمرزش و لطف الهی است. (همان)
او از نظر مقامات معنوی در جایگاهی نشسته است که آدم(ع) پس از خوردن از میوه درخت ممنوع، برای توبه خویش به ایشان متوسل می شود. (بقره آیه 37 علل شرایع صدوق ج 1 ص 400 و نیز الدر منثور سیوطی از اهل سنت ج 1 ص 147)
امام حسن(ع) میوه درخت طیب الهی است که اصل آن ثابت و شاخه های آن در آسمان است. (ابراهیم آیه 24) سلام خثعمی در این باره می گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، مراد از گفتار خداوند که در این آیه می فرماید: اصلها ثابت و فرعها فی السماء، چیست؟
حضرت فرمود: مراد در درخت، محمد(ص) است و شاخه اصلی آن علی(ع) امیر المؤمنین است و میوه آن حسن و حسین(ع) و شاخه فرعی آن فاطمه است. (شواهد التنزیل، حاکم حسکانی سنی ج 1 ص 406)
قرآن از امام حسن به عنوان فرزند رسول خدا(ص) یاد کرده است آن جا که می فرماید: تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم؛ پس بخوانیم فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و جان هایمان و جان هایتان را (آل عمران آیه 61)
همه مفسران از شیعه و سنی بیان داشته اند که مراد از زنانمان فاطمه(س) و از فرزندانمان، امام حسن و امام حسین(ع) و مراد از جان هایمان، امیرمؤمنان(ع) است که به عنوان جان و نفس پیامبر(ص) از سوی خداوند معرفی شده اند. (تفسیر کبیر فخر رازی ج 3ص 246 و الجامع لاحکام القرآن، قرطبی ج 4 ص 67 و کشاف زمخشری ج 1 ص 368 و روح المعانی ج 3 جزء3 ص 301 و اسباب النزول واحدی ص 74)
خداوند در آیه تطهیر بیان داشته که اراده الهی بر عصمت ایشان از هرگونه پلیدی گناه و اشتباه و خطا و مانند آن تعلق گرفته است و هرگونه عمل و گفتار ایشان براساس آموزه های وحیانی و هنجارهای معروف و پسندیده است. (احزاب آیه 33)
از این رو پیامبراکرم(ص) درباره امام حسن و امام حسین(ع) می فرماید: هما امامان قعداً او قاما؛ آنان امام و پیشوای مردم هستند و مردم بایستی از آنان پیروی کنند و ایشان را سرمشق و الگوی خویش قرار دهند چه ایشان نشسته باشند و یا به مبارزه برخیزند.
این ها بخشی از جایگاه و مقام منزلتی است که خداوند در قرآن درباره ائمه بخصوص امام حسن(ع) بدان اشاره کرده است. در منزلت و مقام والای این انسان کامل و مخلص (بفتح لام) که خداوند ایشان را خالص کرده و جانشین خویش بر زمین نموده است هرچه بگوییم کم گفته ایم.
تصویر نادرست از امام حسن مجتبی(ع)
در اسلام تفکراتی به شکل مکتب و مذهب و فرقه و مانند آن پدید آمده است که نه تنها تصویر وارونه از دین و از اسلام به دست داده اند بلکه حتی درباره الگوها و براساس این تصویر وارونه و واژگونه، قضاوت انجام گرفته است.
زمانی که دین اسلام از سوی برخی دین آخرت شمرده شود و یا برخی دیگر آن را دین شمشیر بدانند و یا عده ای آن را از نظام ولایی به نظام خلافت شورایی و سلطنتی سوق دهند، دین از جامعیت و کمال خویش بیرون رفته و دین ناقص و نادرست، جایگزین دین کامل می گردد. این گونه است که هزاران شبهه و صدها بحران اجتماعی و اخلاقی و فلسفی رخ می نماید و جایگاه اشخاص تغییر می کند. امیرمؤمنان (ع) شخصی معرفی می شود که در نماز و عبادتش تردید می شود و هنگامی که آن حضرت را در محراب عبادت شهید می کنند شامیان می پرسند که علی در محراب عبادت چه می کرده مگر او نماز می خوانده است؟
امام حسین(ع) که در آیات قرآنی از عصمت او سخن به میان رفته و پیامبر(ص) او را نه به حکم فرزندی بلکه به حکم انسان کامل می ستاید و از جوانان اهل بهشت می شمارد، چه شد که به عنوان خارجی و بیرون رفته از دین شهید می شود و ستمگران برای طلب بهشت، خون عزیزش را بر زمین می ریزند و نیاز می شود که بارها و بارها در زیارت نامه اش بخوانیم که ما انسان کوچک، شهادت و گواهی می دهیم که آن حضرت نماز می خواند و امر به معروف و یا نهی از منکر می کرد؟
چه شد که این گونه تصویرسازی نادرست موجب شد تا دیگران بکوشند به هر شکلی تصویر درست از ایشان ارائه دهند؟
رواج تفکر زیدی
یکی از تفکرات و گمراهی هایی که در آغاز عصر اسلامی پدید آمده بود، تفکرات مبارزه طلبی با عناصر ظلم و ستم و بیداد بود. پس از قیام امام حسین(ع) و شهادت آن مظلوم تاریخ بشریت، قیام ها و مبارزات حق طلبانه بسیاری پدید آمد. این مسئله چنان اهمیت وارزش و جایگاه یافت که به عنوان گفتمان غالب قرن بلکه قرن ها شد. هر کسی که می کوشید تا خود را با امام حسین(ع) همانند سازد و اصل قیام و مبارزه آرمان همه جوانان و مردمانی شد که در یوغ ستم و ظلم امویان و عباسیان قرار داشتند. بدین ترتیب تفکر مبارزه و قیام، تفکر اصلی جامعه شد و هرازگاهی از هر گوشه ای کسی پرچمی می افراشت و قیام می کرد.
تفکر قیام و مبارزه خواهی تفکر غالب جوامع شد. در چنین جوی، تفکری پدیدار شد که به تفکر زیدی معروف است. در این تفکر امامت و پیشوایی از آن کسی است که قیام به شمشیر کند و ضدبیداد به مبارزه برخیزد. براساس چنین تفکری امامان زیدی،امامانی از اهل بیت(ع) هستند که قیام به شمشیر کرده اند. هرچند که در تفکر زیدی جایی برای امامان حسنین(ع) است ولی این بدان معنا نیست که امام حسن(ع) برابر با امام حسین(ع) است؛ زیرا امام حسن(ع) تنها شش ماه جنگ کرد و سپس با معاویه تحت شرایطی صلح نمود و حتی پس از نقض های مکرر پیمان نامه از سوی معاویه آن حضرت اعتراض و یا قیامی نکرد؛ در حالی که مجوز قیام براساس همان پیمان نامه را داشت.
در تفکر زیدی امام حسن (ع) نیز می بایست قیام می کرد و پس از نقض پیمان از سوی معاویه همانند برادرش امام حسین(ع) جان خود و خانواده را به خطر می انداخت و اگر شهید می شد افتخاری برای اسلام بود.
براساس تفکر زیدی است که امام سجاد(ع) و امام باقر(ع) جایگاهی نداشتند و حتی به صراحت با امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) به مبارزه و مخالفت پرداختند.
در جامعه امروز ما برخی از شیعیان ناخواسته از این تفکر پیروی می کنند. البته ریشه های تاریخی این مسئله را نباید فراموش کرد؛ زیرا بسیاری از قیام ها در مناطق ایرانی انجام شد و حتی طبرستان و مازندران و گیلان و دیلم مرکز این قیام ها بوده آنان توانستند دولت های شیعی علوی در طبرستان ایجاد کنند. بعدها تا قرن هفتم و هشتم نیز اسماعیلی ها با همان تفکر زیدی در مناطق شمالی ایران به ویژه قزوین و دیلمان و الموت حضور داشتند. چنین تفکری موجب شده است که جایگاه امام(ع) به درستی شناخته نشود و عکس العمل درست و واقع بینانه ای نسبت به حرکت های امام وجود نداشته باشد.
مزاحمت های خودی
در حقیقت می بایست علت گسترش این تفکر را وجود برخی از تحلیل های نادرست از اسلام و الگوهای قرآنی چون امامان(ع) دانست. نیاز به قیام و مبارزه با ظلم و ستم، با صلح امام حسن(ع) و برخی از فعالیت های فرهنگی امام صادق و باقر(ع) سازگاری نداشته و ندارد. از این رو برخی هرچند به مزاح و شوخی مسئله جا به جایی ابوالفضل با یکی از امامان را مطرح می سازند. این مسئله هرچند از باب مزاح طرح می شود ولی ریشه تفکری است که اصالت را به قیام می بخشد؛ در حالی که قیام و مبارزه و یا هرگونه روش های دیگر برای اجرای عدالت است و آن چه اصالت دارد عدالت و اجرای آن است که گاه نیازمند آن است که از روش صلح استفاده شود به ویژه زمانی که جنگ موجب می شود زمینه های برقراری عدالت ایجاد نشود و یا حتی عدالت خواهان ریشه کن شوند. زمانی نیاز است که صلح باشد و زمانی مبارزه و خون ریزی انجام شود. از این رو پیامبر(ص) روش قیام و یا روش صلح را تایید می کند و خود نیز در صلح حدیبیه برخلاف واکنش شدید برخی از یاران، صلح را امضا می کند. بنابراین رسیدن به هدف که برقراری عدالت و اجرای آن است اصالت دارد نه روش دست یابی به آن؛ از این رو در تحلیل واقعی، تفاوتی میان روش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) وجود ندارد.
تفکر زیدی در حقیقت دور کردن مردم از الگوهای حقیقی و راستین است. هر زمان، مقتضیات و شرایطی دارد که می بایست براساس آن عمل کرد.
مشکل مزاحمت با الگوها، به اشکال گوناگون است. هر کس که مزاحم رجوع مردم به خانه اهل بیت(ع) باشد می بایست خود را سرزنش کند. چه این کار با اعمال به ظاهر درست باشد و یا با دعوت به خود و دور کردن مردم از اهل بیت(ع). زمانی معاویه و دیگران با شیوه تشویق و تبلیغات گسترده حضور مردم را در نزد اهل بیت کم رنگ کردند. شگفت نیست که امیر مومنان(ع) با آن همه حضور در نزد پیامبر(ص) از لحاظ شمار روایات بسیار محدودتر از ابوهریره کذاب است.
تفکر زیدی، مزاحم الگوگیری از ائمه
زمانی با معرفی برخی از فقیهان و نام آور کردن آنان مردم را از رفتن به در خانه امام صادق(ع) و باقر(ع) منع می کردند و اکنون برخی نادانسته و دانسته به گونه ای دیگر این کار را انجام می دهند.
در روایت است که پیامبر(ص) روزی در مسجد نشسته بود و به اصحاب گفت: اکنون مردی از اهل بهشت بر شما وارد می شود. همه نگریستند دیدند که ابوذر وارد شد. پس از پایان جلسه هنگامی که ابوذر از مسجد بیرون رفت اولی و دومی نیز در پی او رفتند و از او خواستند که برای عاقبت به خیری آنان دعا کند. ابوذر نگاهی به ایشان کرد و گفت: وقتی در چهره شما می نگرم شما را عاقبت به خیر نمی یابم. گفتند: چرا؟ ابوذر گفت: چه کسی به شما خبر داده که من اهل بهشت هستم؟ گفتند؟ پیامبر(ص). گفت: شما پیامبری که این خبر را به شما داده رها کرده اید و به سراغ من آمده اید. شما باید اصل را می گرفتید و نه مرا.
در کتابی درباره یکی از عرفای نام آور قرن اخیر آمده است که روزی به دکان عطاری روشن ضمیر وارد شد و از وی خواست که وی را نصیحت و پند دهد. عطار گفت: شما همان فلانی معروف هستید که می خواهید از من پند و اندرز بشنوید؟ گفت: آری پندم ده که بدان نیازمندم. عطار گفت: ظرفیت آن را داری؟ گفت: آری. عطار گفت: تو به خاطر کارهای خوبی که کرده ای و با تهجد و تلاش خویش، توانسته ای به مقامی برسی که خداوند یک چک سفید امضا به تو داده است ولی تو آن را در همین دنیا خرج کرده ای و چیزی برای آخرت خودت ذخیره نکرده ای. بیمار شفا می دهی و زن نازا را با دعا بچه دار می کنی و کارهای دیگر می کنی. تو با این کارت به خودت خسارت زدی و مردم را از در خانه اهل بیت(ع) راندی و به سوی خودت کشیدی. تو همه این ها را به عنایت ائمه انجام می دهی ولی دکانی در کنار آنان باز کردی تا مردم به سوی تو متمایل شوند.
در حقیقت برخی از رفتارهای ما خواسته و ناخواسته برخلاف خواسته های دین و امامان(ع) است که نمونه آن در این جا گفته شد. باشد که تفکر خویش را نسبت به جایگاه و مقام و منزلت امامان بازسازی کنیم و تفکری چون تفکر زیدی نداشته باشیم. امام حسن(ع) در خانه خود و در جامعه و حتی در میان شیعیان مظلوم بود و نگذاریم این مظلومیت این گونه ادامه یابد.
منبع:کیهان