نویسنده:عنایت صالحی
دلایل عقلی برای عصمت انبیاء در مقام عمل
1- نقص غرض (118)
اعمال پیامبران الهی همانند گفتار آنها، حجت است و از سخنان هر گوینده در صورتی اطمینان حاصل می شود که رفتار و گفتار او با یکدیگر مطابقت داشته باشد و بین اعمال و گفتار او ضدیت و تناقضی وجود نداشته باشد.
اگر پیامبر الهی مردم را از عملی نهی نماید اما در عین حال خود آن عمل را انجام دهد، مردم در تشخیص راه صحیح دچار مشکل شده و غرض از بعثت که معرفی کردن و شناساندن راه صحیح به مردم است، حاصل نخواهد شد چون از یک طرف، مردم عمل پیامبر را دلیل بر جایز بودن فعل می پندارند و از طرف دیگر، نهی پیامبر به معنای حرام بودن و ترک کردن آن فعل می باشد.
2- تربیت (119)
یکی از اهداف بعثت و برانگیخته شدن انبیاء الهی، تربیت و تزکیه انسانها است و یکی از اصولی که در فن تربیت به آن توجه می شود و خدشه ای در آن وارد نمی شود این است که مربی قبل از هر کس به سخن خود عمل کرده باشد و اگر بین گفتار و رفتار شخص مربی ، دو گانگی وجود داشته باشد این دو گانگی تأثیر منفی بر تربیت می گذارد و تربیت محقق نخواهد شد و فردی که از نظر رفتار، نقص ها و کمبودهایی داشته باشد گفتارش تأثیر مطلوب را نمی بخشد.
پیامبران باید در سطح و مقامی باشند که تربیت بهترین و با استعدادترین افراد را بر عهده گیرند و این امر ممکن نخواهد شد مگر اینکه پیامبران معصوم و از بالاترین درجات کمال انسانی برخوردار باشند.
3- معجزه :
یکی از دلایل عقلی که برای اثبات عصمت عملی انبیاء آورده شده است رابطه معجزه با عصمت می باشند.
عطا کردن معجزه به یک شخص به منزله تأیید تمامی کردار و گفتار و واجب بودن پیروی از آن فرد به حساب می آید به همین علت آوردن و صادر شدن معجزه از انبیاءالهی دلیل بر این است که انبیاء از گناهان معصوم می باشند و در غیر این صورت یعنی در فرض انجام گناه و معصیت از انبیاء و معصوم نبودن آنها، لازمه آوردن معجزه این است که از تمامی اعمال آن پیامبر پیوری کنیم و از طرف دیگر هیچ شخص حکیمی به سرپیچی از دستورات خود رضایت نمی دهد.
در نتیجه هم تبعیت از انبیاء لازم است چون خداوند دستور داده است و معجزه آورده اند و همتبعیت لازم نیست چون گفتار و رفتارشان یکی نیست و آن چیزی را که خود نهی می کنند انجام می دهند و از نظر عقل، کسی که افعال و کردارش با مقصدی که به آن دعوت می کند منافات داشته باشند، شایستگی برای دعوت به آن مقصد را ندارد(120)
دلیل نقلی : آیاتی که عصمت عملی انبیاء را ثابت می کند چند آیه است که به آنها اشاره می شود.
1- آیه تطهیر :
از آیات قرآنی که بر عصمت عملی انبیاء دلالت می کند آیه ای است که خداوند می فرماید : انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا.(121)
همانا خداوند می خواهد از شما اهل بیت (ع) هر پلیدی را بزداید و شما را چنانکه باید و شاید پاکیزه بدارد واژه مطهر ، اسم مفعول باب تفعیل می باشد و کاربرد این باب، غالباً برای متعدی کردن فعل است مثل طهر الله فلانا یعنی خداوند فلان شخص را پاک گردانید. مطهر یعنی پاک گردانیده شده تطهیری که در آیه آورده شده، مقید به مورد خاصی نشده است و برای تأکید با مفعول مطلق تأکیدی آورده شده است و این بیان می کند که خداوند هر گونه آلودگی و پلیدی را از ایشان دور کرده است در نتیجه «مطهرین» همان معصومین می باشند و عصمت هم عنایت ویژه و خاص خداوند به تطهیر و پاکی گروهی از انسانها است.
2- اطاعت و عصمت :
لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیراً(122) قطعاً برای شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقی نیکو است برای آن کس که به خدا و روز باز پسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
این آیه مهر تأیید بر تمامی افکار و اعمال و گفتار پیامبر اکرم (ص) زده است و او را به عنوان نمونه اعلا و الگوی کامل انسانیت معرفی می کند. اگر پیامبر اکرم (ص) معصوم نبود خداوند او را به عنوان الگو و سرمشق معرفی نمی کرد و چون او را به عنوان الگوی کامل معرفی کرده است عصمت پیامبر اکرم (ص) ثابت می شود.
در آیه دیگر خداوند می فرماید : قل ان کنتم تحبون الله فاتّبعونی یحببکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم. قل اطیعوا الله و الرسول فان تولوا فان الله لا یحب الکافرین(123) «بگو اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد و خداوند آمرزنده مهربان است».
«بگو خدا و پیامبر را اطاعت کنید پس اگر رویگردان شدید قطعاً خداوند کافران را دوست ندارد».
در این آیه شرط رضایت و محبت خداوند، پیروی کردن و تبعیت مطلق از پیامبر خدا (ص) قلمداد شده است و اگر پیامبر اکرم (ص) معصوم نبود خداوند دیگران را به اطاعت و تبعیت مطلق از پیامبر اکرم (ص) دستور نمی داد.
در آیه دیگر خداوند می فرماید : و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی و یتبع غیر سبیل المومنین نوله ما تولی و نصله جهنم و ساءت مصیرا(124)
و هر کس ، پس از آنکه راه هدایت برای او آشکار شد با پیامبر به مخالفت برخیزد و راهی غیر راه مومنان در پیش گیرد، وی را به آنچه روی خود را به آن سر کرده واگذاریم و به دوزخش کشانیم و چه محل بازگشت بدی است.
لغت «مشاقه» و «شقاق» با کسی، یعنی در مسیری غیر از مسیر او واقع شدن و این کنایه از مخالفت و تبعیت نکردن از او می باشد. پس «مشاقه الرسول» یعنی مخالفت با پیامبر(125) آیه بعدی می فرماید : من یطع الرسول فقد اطاع الله(126) هر کس از پیامبر (ص) فرمان برد، در حقیقت خدا را فرمان برده است.
در این آیه شریفه، اطاعت خداوند در گرو اطاعت از پیامبر (ص) بیان شده است. چنانکه خود حضرت طبق روایتی به این آیه اشاره کرده و بر وجوب اطاعت از خود و امامان، چنین احتجاج نمودند : قال یا هولاء الستم تعلمون انّی رسول الله الیکم؟ قالوا : بلی .
قال : الستم تعلمون ان الله انزل فی کتابه انه من اطاعنی فقد اطاع الله؟
قالوا : بلی نشهد انه من اطاعک فید اطاع الله و ان من طاعته طاعتم.
قال : فان من طاعه الله أن تطیعونی، و ان من طاعتی ان تطیعوا ائمتکم و ان صلوا قعوداً فصلّوا قعوداً اجمعین.
پیامبر اکرم (ص) فرمود : ای مردم ! آیا نمی دانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم؟ گفتند : آری . فرمود : آیا خبر دارید که خداوند در کتاب خود مقرر فرموده که هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت نموده است؟ گفتند : آری . گواهی می دهیم که هر کس تو را فرمانب رد، خدای را اطاعت کرده است، و اینکه از لوازم اطاعت خدا، اطاعت از شماست.
پیامبر (ص) فرمود : آری از لوازم اطاعت خدا این است که از من فرمانبرداری کنید و از لوازم اطاعت من این است که از پیشوایانتان فرمان ببرید. به نحوی که اگر نشسته نماز خواندند، همه نشسته بخوانید.
مرحوم علامه طباطبایی پس از نقل این روایت می فرمایند : این سخن پیامبر که «اگر نشسته نماز خواندند…» کنایه از این است که باید تبعیت کامل از آنها داشته باشید.(127)
شبهات در زمینه عصمت عملی :
منکران عدم عصمت عملی پیامبر اکرم (ص)، به آیاتی از قرآن کریم تمسک کرده و آنها را به عنوان شبهه مطرح نموده اند.
1-در آیه ای از قرآن خداوند به پیامبر اکرم (ص) می فرماید :
عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین(128)
خدایت ببخشاید، چرا پیش از آنکه حال راستگویان بر تو روشن شود و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟
برخی پنداشته اند که خداوند در این آیه بر پیامبر (ص) خرده گرفته است و از کار او اظهار نارضایتی می کند. همچنین جمله عفا الله عنک را حاکی از آن دانسته اند که گناهی از پیامبر اکرم (ص) سر زده است که نیاز به عفو دارد؟ از جمله زمخشری در تفسیر این آیه می نویسد : جمله عفا الله عنک، کنایه از جنایت است، زیرا عفو در چنین جایی به کار می رود و معنای آیه این است که تو خطا کردی و بدکار انجام دادی.(129)
این شبهه در وقاع ناشی از بی دقتی در زبان شناسی قرآن کریم و شیوه مکالمه آن می باشد. نه تنها نسبت به قرآن کریم بلکه درم ورد هر متن دیگری، نباید بدون توجه به روشهای معمول در بیان مقاصد و طریقه متعارف در محاورات و گفتگوها به تفسیر و تبیین آنها پرداخت.
آشنایی با ضرب المثل ها و شیوه های کاربرد کنایات، مجازات، استعاره ها و سایر عناصر ادبی شرط ضروری برای فهم یک متن است.
در حالی که اگر کمی بیشتر در محتوای آیه و صدر و ذیل آن و تعبیراتی که در آیات آمده است دقت می کردند می دانستند که کلمه عفو و عتاب نسبت به حضرت (ص) در واقع برای بیان زشتی کار منافقان است و روی سخن را به پیامبر کردن نوعی تعبیر کنایه ای لطیف برای بیان کردن یک واقعیت مهم است.
در بعضی از تعبیراتی که امام علی ابن موسی الرضا (ع) در تفسیر این آیه نقل شده این تعبیر آمده است که امام (ع)فرمود :
هذا مما نزلایاک اعنی و اسمعی یا جاره، خاطب الله بذلک نبیه ، واراد به امته .
این آیه از قبیل ضرب المثل معروف عرب است که می گوید : به تو می گویم، ولی ای همسایه تو بشنو، خداوند در این آیه روی سخنش را به پیامبر (ص) کرده ولی منظور امت است.(130)
به واقع، در قالب عتاب به پیامبر (ص) ، تخلف کنندگان از جهاد و کسانی که بدون داشتن عذری ، اجازه شرکت نکردن در جهاد را می گرفتند، مورد عتاب قرار گرفته اند.(131)
این آیه در مورد برخی از منافقین و یا افراد سست ایمانی است که سعی می کردند به هر بهانه ای شده، از شرکت در جنگ خودداری کنند. به همین دلیل خدمت پیامبر آمده و با طرح کردن بهانه ای، از پیامب راجازه می خواستند تا در جنگ شرکت نکنند. پیامبر اکرم (ص) هم اینها را می شناخت «و لتعرفنهم فی لحن القول …»(132) اما برای اینکه واقعیت درونی آنها را به دیگران نشان ندهد و از آنجا که پیامبر رحمه للعالمین است با درخواست آنها موافقت میکرد.
علاوه بر اینکه، پیامبر (ص) به خوبی می دانست که اگر به آنها اجازه ندهد و خواسته آنها را نپذیرد، باز هم اینها در جهاد شرکت نمی کنند. در این صورت هر چند چهره واقعی این گروه برای دیگران روشن می گشت اما مفاسدی نیز در پی داشت و آن اینکه وحدت و انسجام عمومی از هم پاشیده وحرمت و قداست فرماندهی شکسته می شد.(133)
علاوه بر این مطالبی که بیان شد همان طور که در آیات بعدی بیان شده است خداوند هم دوست نمی داشت که اینان در جهاد حضور داشته باشند زیرا حضور و شرکت کردن این افراد در جنگ نه تنها فایده ای به حال مسلمانان نداشت بلکه موجب تضعیف روحیه بقیه رزمندگان می گردید. لو خرجوا فیکم ما زادوکم الا خبالا(134) اگر با شما بیرون آمده بودند جز فساد برای شما نمی افزودند.
بنابرانی پذیرفتن اجازه گروهی که قصد شرکت در جهاد نداشتند و بر فرض شرکت هم چیزی جز ضرر نصیب اسلام و مسلمانان نمی کردند، مصلحتی را تقویت نمی کند، تنها چیزی که با پذیرفتن اجازه آنان از دست رفت، مصلحت شخصی خود پیامبر اکرم (ص) بود که اگر اجازه نمی داد و آنها شرکت نمی کردند سرانجام مشت دروغین آنها باز می شد و پیامبر و مسلمانان به ماهیت آنها زودتر پی می بردند.
با توجه به این دو ویژگی وسوگندهای فراوانی که منافقان می خوردند جز ترک اولی چیز دیگری نمی تواند باشد. بلکه می توان گفت که ترک اولائی نیز صورت نگرفته است و آیه هدف دیگری را دنبال می کند و آن اظهار ملاطفت و مهربانی به رسول گرامی است و آیه می خواهد بگوید :
ای پیامبر خدا چرا تا این حد انعطاف و نرمش نشان دادی و درحجب و حیا به آنها اجازه دادی و نگذاشتی که ماهیت کثیف دشمنانت بر تو آشکار گردد ودوست و دشمن خود را از هم تشخیص دهی.
هدف از این خطابهای تند بیان کردن ماهیت منافقان دروغگو است اما در عتاب به عزیزترین افراد که به حکم عواطف بی پایان، مانع از رسوا شدن دشمن خود گردید.
2- یکی دیگر از آیاتی که از آن عدم عصمت رسول اکرم (ص) توهم شده است آیه ای است که خداوند می فرماید :
لیغفرلک الله ماتقدم من ذنبک و لا تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطاً مستقیماً(135)
تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو در گذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست هدایت کند.
ذنب – بر وزن بند – به معنی جرم است که در فارسی آن را گناه می نامند. ابن فارس می گوید : ذنب به معنی جرم و ذنب – بر وزن طلب – به معنی دم حیوان؛ و گاهی در معنای خط و نصیب به کار می رود.(136)
غفر و غفران به معنی ستر و پوشش است و اگر به کلاهخود «مغفر» می گویند به خاطر این است که سر را می پوشاند.
عرب به موی گسترده ای که گردن و پایین تر از آن را می پوشاند، غفر می گوید.(137)
ذنب یک معنای نسبی است که ممکن است دیدگاهها درباره آن مختلف باشد چه بسا کرداری در نظر فرد یا گروهی گناه محسوب می شود در حالی که همان کردار در نظر فرد یا گروه دیگر یک کردار مطلوب به شمار می رود.
در این آیه ذنب و مغفرت در معنای لغوی خود به کار رفته اند که معنای لغوی ذنب عبارت است از هر کاری که دارای پیامدهای ناگوار باشد و مغفرت هم به معنای «بر چیزی پوشش نهادن است» و تصور این که ذنب به معنای مخالفت با تکلیف الهی است که کیفر و مجازات به دنبال دارد کاملاض اشتباه است.
برای فهم معنی آیه باید کلمات قبل و بعد و کلماتی که در خود آیه است دقیقاً مورد بررسی قرار گیرد. در این آیه رابطه ای میان «فتح» و آمرزش گناهان برقرار شده است، می فرماید هدف از این «فتح مبین» (صلح حدیبیه) این بود که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بیامرزد.
نکته دیگر اینکه گناهان گذشته قابل درک است، اما گناهانی که هنوز صورت نگرفته است چطورممکن است که مشمول آمرزش الهی شود.
دقت در این نکات ما را به مفهوم واقعی آیه راهنمایی می کند و آن اینکه وقتی یک انقلاب الهی ایجاد می شود، افرادی که منافعشان بر اثر آن به خطر افتاده و همچنین کسانی که به سنتهای غلط و خرافی پایدار هستند در برابر آن انقلاب موضع می گیرند و انواع نسبتهای ناروا و تهمتها را به رهبر آن انقلاب می بندند اگر آن انقلاب پیروز نشود این تهمتها بیشتر می شود. اما هنگامی که انقلاب پیروز شد و منافع نامشروع ظالمان قطع شد و حقانیت آن رهبر الهی روشن گشت تمام آن تهمتها چه آنها که مربوط به گذشته بود و چه آنها که در آینده مطرح می گشت همه بر چیده می شود و افراد یکه حاضر به ایمان آوردن نباشند ساکت می شوند .
به همین دلیل خداوند به پیامبر اکرم (ص) می فرماید ما این فتح آشکار را برای تو پیش آوردیم تاخداوند گناهان گذشته و آینده تو را بپوشاندو از میان ببرد.
در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا (ع) نقل شده که امام در جواب سوال مأمون که چگونه این آیه با عصمت انبیاء سازگار است؟ فرمود :
لم یکن احد عند مشرکی مکه أعظم ذنبیاً من رسول الله
هیچ کس نزد مشرکان مکه گناهش بزرگتر از رسول خدا (ص)نبود.
سپس در توضیح آن می فرماید : به خاطر اینکه آنها سیصد و شصت بت می پرستیدند، هنگامی که پیامبر آنها را به توحید دعوت کرد بسیار برآنان گران آد، و از روی تعجب گفتند :
آیا او همه خدایان ما را به یک خدا تبدیل کرده؟ چه چیز عجیبی است؟!
سپس می فرماید : هنگامی که خداوند مکه را برای پیامبرش فتح کرد خداوند فرمود :
«ای محمد! ما فتح آشکاری را برای تو راهم کردیم تا گناهان گذشته و آینده ای که نزد مشرکان عرب، به خاطر دعوت به سوی توحید، داشتی و داری، ببخشد، چرا که بعضی از مشرکان ایمان آورده اند و بعضی نیز از مکه خارج شدند و آنها که باقی ماندند نمی توانستند توحید را انکار کنند.
هنگامی که پیغمبر اکرم (ص) مردم را به سوی آن می خواند لذا گناهش نزد آنها در این مسأله به خاطر پیروزی بر آنها بخشوده شد.
هنگامی که مأمون این تفسیر را شنید عرض کرد لله درک یا اباالحسن : آفرین بر تو ای اباالحسن!(138)
همین معنی با تعبرایت دیگری در حدیثی که سید بن طاووس از طریق اهل بیت (ع) روایت کرده است نقل شده که قریش و اهل مکه قبل از هجرت و بعد از آن، گناهان زیادی به پیامبر اسلام (ص) نسبت می دادند، هنگامی که مکه فتح شد و پیغمبر اکرم (ص) با آن کرامت ومحبت با آن دشمنانبی رحم، رفتار کرد آنها از تمام گناهانی که به او نسبت می دادند صرفنظر کردند.(139)
در تفسیر آیه نظرات دیگری نیز وجوددارد از آن جمله گفته اند که برای پیامبر (ص) گناهی وجود نداشت اما اینکه در آیه ذنب آمده است وجوهی وجوددارد که مناسب ترین آنها این است که مراد ذنب مومنین است یا اینکه مراد ترک اولی است.(140)
و ترک اولی هیچ منافاتی با عصمت پیاکبر امرم (ص) ندارد، زیرا اگر انسان کار خوبی به جا آورد و از کار بهتر از آن صرفنظر کند به آن ترک اولی گفته می شود در حالی که نه تنها گناهی را انجام نداده است بلکه مستحبی را به جا آورده که بالاتر از آن هم مستحب دیگری بوده است. و اطلاق ذنب وگناه بر چنین کاری به خاطر مقام والای آنهاست زیرا حسنات الابرای سیئات المقربین.(141)
3- شبهه دیگری که مطرح شده است این که اگر پیامبر از گناهان معصوم می باشد، چرا خداوند در آیات متعددی او را به استغفار و توبه سفارش می کند.
به عنوان مثال خداوند در قرآن خطاب به حضرت می فرماید: انا انزلنا إلیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما أریک الله و لا تکن للخائنین خصیماً و استغفر الله ان الله کان غفوراً رحیماً.(142)
ای پیامبر ! ما به سوی تو قرآن را به حق فرستادیم تا به آنچه خدا به وحی خود بر تو پدید آورد، میان مردم حکم کنی و نباید به نفع خیانت کاران، با مومنان و بی تقصیران با خصومت برخیزی و از خدا آمرزش طلب کن که خداوند به یقین آمرزنده و مهربان است.
در شأن نزول این آیه گفته اند زرهی از یکی از انصار در یکی از جنگها به سرقت رفت، آنها به یک نفر از طایفه بنی ابیرق ظنین شدند فرد سارق که متوجه خطر شد، زره را به خانه فردی یهودی انداخت و از قبیله خود خواست که پیش پیامبر گواهی به پاکی او بدهند و وجود زرده در خانه فرد یهودی را دلیل بر بی گناهی او بگیرند.
پیامبر که این طور دید طبق ظاهر او را تبرعه کرد و مرد یهودی محکوم شد آیات فوق نازل شد و حقیقت ماجرا را آشکار کرد.
گفته اند که این آیه دلالت میکند که گناه از پیامبر (ص) سر زده است و اگر این طور نبود و پیامبر از خائن دفاع نمی کرد، نهی از این کار وارد نمی شد و چون گناه از پیامبر (ص) واقع شده است خداوند به پیامبر (ص) دستور می دهد که استغفار کند.
جوابهایی که به این شبهه می دهیم این است که نهی از شیء دلالت نمی کند که فرد نهی شده آن کار را انجام داده باشد بلکه در روایت آمده است قوم طعمه زمانی که از پیامبر درخواست کردند که از طعمه دفاع کند، پیامبر صبر کرد و منتظر وحی شد و آیه نازل شد و هدف از این نهی آگاه کردن پیامبر (ص) بود که طعمه دروغ می گوید و یهودی مقصر نیست.
منبع : راسخون
پی نوشت ها :
118 . کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ص 192.
119 . آموزش عقاید ج 1 – 2 ص 243.
120 . المیزان ج 2 ص 136 .
121 . احزاب / 33.
122 . احزاب / 21 .
123 . آل عمران / 32-31 .
124 . نساء / 115 .
125 . المیزان فی تفسیر القرآن – ج 5 ص 82 .
126 . نساء / 80 .
127 . المیزان فی تفسیر القرآن – ج 5 – صص 18- 17 .
128 . توبه / 43 .
129 . کشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج 2 ص 274 .
130. البرهان فی تفسیر القرآن . ج 3 ص 427 . ح 1.
131 . المیزان فی تفسیر القرآن. ج 9 ص 285 .
132 . محمد / 30
133 . همان.
134 . توبه / 47 .
135 . فتح / 2 .
136 . المقاییس اللغه – ج 2 – ص 361 .
137 . المقاییس اللغه – ج 4 – ص 386 .
138 . تفسیر نور الثقلین ج 7 ص 60 ح 18 . عیون اخبار الرضا : ج 1 ص 155 – ب 15/ ح1.
139 . تفسیر نور الثقلین ج 7 ص 59 ح 17 . سعد السعود للنفوس ص 334
140 . تفسیر کبیر ج 10 ص 66 .
141 . بحار الانوار ، ج 25 س 205 .
142 . نساء / 106-105.
ادامه دارد…