قرآن و شاخصه هاى اخلاق نبوى (ص) (2)

قرآن و شاخصه هاى اخلاق نبوى (ص) (2)

نویسنده: سید حسین هاشمی

قرآن علاوه بر بیان کلّى « شرح صدر » و « خلق عظیم » پیامبر به یادکرد مصادیق و نمونه‏هاى آن نیز پرداخته است.

1 – خلوص و بى پیرایگى

زندگى و فعالیت بیست و سه ساله پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، انگیزه و رنگ و بویى جز اجراى خالصانه دستورات الهى و انجام تمام و کمال تکلیف بزرگ رسالت و مأموریت از جانب پروردگار، نداشت. چنان که هرگز در برابر ایمان آوردن، به کسى وعده پول، شهرت، مقام و رسیدن به ریاست و منصبى را نداد و از شیوه‏هاى رایج و معمول سایر رهبران سیاسى، اجتماعى در پیش‏برد اهداف و جلب همکارى و حمایت پیروان و یاران سود نجست، زیرا که او خود نیز در پى هیچ یک نبود. بارها به روشنى اعلام کرد: در برابر تلاش‏هایى که انجام مى‏دهد، رنج‏هایى که مى‏برد، و سختى‏هایى که بر خود هموار مى‏کند، کوچکترین مزد و پاداشى نمى‏طلبد، چنان که خداى تعالى به او فرموده بود:
«قل لا اسألکم علیه اجرا ان هو الا ذکرى للعالمین» (انعام /90)
«بگو: در برابر این (رسالت و تبلیغ) پاداشى از شما نمى‏طلبم، این (رسالت) چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست.»
«و ما ارسلناک الا مبشّرا و نذیرا. قل ما اسألکم علیه من اجر…» (فرقان /56 و 57)
«اى پیامبر؛ ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذارکننده نفرستادیم. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم.»
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم هرگز چیزى را از مردم براى خود طلب نکرد و اگر براساس آیه‏اى از قرآن، تنها مزد مورد درخواست او «مودّت ذى القربى» بود، آن هم به جهت مصلحتى بود که منافع آن نصیب خود مردم مى‏شد.
«قل ما سألتکم من اَجرٍ فهو لکم ان اجرى الاّ على اللَّه». (سبأ /47)
در حدود هفتاد آیه قرآن، سخن از صبر به میان آورده است، که بیش از ده مورد آن به شخص رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم اختصاص دارد.
1 – خداى تعالى در سوره مبارکه «احقاف»، به پیامبر، دستور مى‏دهد که بسان پیامبران «اولوا العزم» صبور و شکیبا باشد:
«فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل…» (احقاف /35)
«پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوا العزم صبر کردند.»
از این آیه دو بیان متفاوت مى‏توان فهمید:
1 – پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم چون یک پیامبر اولوا العزم است باید مانند دیگر پیامبران «اولوا العزم» بردبار باشد.
2 – پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم به دلیل این که پیامبر خاتم نیز هست باید جامع همه شکیبایى‏ها باشد و به اندازه همه پیامبران اولوا العزم بردبارى ورزد.
در تأیید فهم دوم ، مى‏توان به این حدیث نبوى اشاره کرد که فرمود: «کسى چون من در راه خدا، آزار و اذیت نشده است.»12
با نگاه از همین منظر میسر است. عبداللَّه بن مسعود مى‏گفت:
«شخصیت رسول خدا یادآور پیامبرى از پیامبران الهى است که قومش او را مجروح کرده‏اند و خون از پیشانیش جارى است ولى در حالى که خون از چهره مى‏سترد، مى‏گوید: خداوندا! قومم را ببخش که آن‏ها نادانند.»13
مفسّران در تفسیر آیه: «فاصبر صبرا جمیلا» (معارج /5) «پس صبر کن، صبر جمیل و زیبا.» گفته‏اند: صبر جمیل آن است که نه بى‏تابى در آن باشد و نه شکوه و زارى نزد مردمان. موافق این تفسیر، روایتى از پیامبر نیز نقل شده است که فرمود:
«صبر جمیل، صبرى است، که شکایتى در آن نباشد.»14
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم آن گونه بود که خدا از او خواسته بود، چنان شکیبا و صبور بود که هرگز از رنجها و مشقت‏هایى که در راه ایفاى رسالت دیده بود، در برابر مردم شکوه نکرد، نه کسى را ملامت کرد و نه بر کسى به خاطر تحمّل رنجهایش منّت نهاد. بلکه به خاطر ایمان نیاوردن کافران، خود را مسؤول مى‏شناخت و خویش را ملامت مى‏کرد. «لعلّک باخع نفسک ألاَّ یکونوا مؤمنین» (شعراء /3)
«گویى مى‏خواهى جان خود را از شدّت اندوه از دست دهى براى این که آن‏ها ایمان نمى‏آورند!»
مورّخان موارد زیادى را از صبر و شکیبایى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نقل کرده‏اند، از آن جمله:
یک ماه و اندى از وفات ابوطالب و خدیجه نگذشته بود، رسول خدا به طائف رفت تا قبیله «ثقیف» را به اسلام دعوت کند، سران ثقیف که سه برادر بودند در پاسخ دعوت پیامبر، چنین گفتند: برادر اول: «من پرده کعبه را دریده باشم اگر تو را خداى تو به پیامبرى فرستاده باشد.»
دومى: «مگر خدا جز تو کسى براى پیامبرى پیدا نکرد؟»
سومى: «به خدا سوگند که من هرگز با تو سخن نخواهم گفت چه اگر راستى، پیغمبر خدا باشى، مقامت بالاتر از آن است که سخنت را رد کنم و اگر بر خدا دروغ مى‏بندى مرا شایسته نیست که با تو هم‏سخن شوم.»
پیامبر که از حمایت آنان ناامید شده بود، تقاضا کرد که این موضوع پوشیده بماند تا مایه گستاخى بیشتر قریش نگردد، اما آنان برخلاف این درخواست، شمارى از سفیهان و بردگان خود را وادار کردند تا با دشنام و داد و فریاد، به دنبال وى افتادند و او را سنگ‏باران کردند و در نتیجه پاى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، مجروح شد. رسول خدا به سایه تاکى پناه برد و چون آرام گرفت چنین دعا کرد:
«خدایا! از ناتوانى و بیچارگى و بى‏کسى خویش به تو پناه مى‏برم. اى مهربان‏تر از همه مهربانان. تویى پروردگار بیچارگان و تویى پروردگار من، مرا به که وامى‏گذارى؟ به بیگانه‏اى که با من ترش‏رویى کند؟ یا به دشمنى که کارم را به وى سپرده‏ایم؟ اگر تو بر من خشمگین نباشى باک ندارم…»15
برخى بیگانگان که تاریخ اسلام را مطالعه کرده‏اند، این واقعیت را به خوبى لمس کرده و گفته‏اند:
«محمد و مسلمانان اولیه، برخلاف آن چه در ذهن مردم غرب مى‏گذرد، موفقیت را به آسانى به دست نیاوردند، آن‏ها با تلاشى سخت راه خود را هموار نمودند و اگر پایدارى محمد و یاران اولیه او نبود، رسیدن به هدف کارى غیرممکن بود.»16

2 – انسان دوستى

گذشته از همه، آن چه تردید و انکار برنمى‏تابد این است که رهبران اجتماعى به ویژه آنانکه رسالت آسمانى و جهانى داشته و پیروان میلیونى در میان انسان‏ها یافته‏اند، کسانى بوده‏اند که شدیداً مردم‏گرا و انسان‏دوست بوده‏اند. تلاش و رنج هدایت‏گرانه حضرت نوح‏علیه السلام به مدت نهصد و پنجاه سال، زحمت‏هاى طاقت‏سوز موسى، یونس، هود، صالح، ابراهیم و…علیهم السلام گواه روشن این حقیقت است. سیمایى که قرآن، از آخرین فرستاده الهى، حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم ترسیم مى‏کند، چهره صمیمى، دلسوزترین و علاقه‏مندترین همه رهبران و پیشوایانى است، که تاریخ سراغ دارد، شاید بدان سبب که او چون رسالت خاتم و جهان شمول داشته و دین او، دین هماره انسان‏ها است. پس باید که پیمانه دل او نیز لبریزتر از دیگران و حتى سایر انبیاى الهى، نسبت به سرنوشت و حیات انسان‏ها باشد تا نیروى رها شده از این دوستى و علاقه‏مندى از فراز زمان‏ها و مکان‏ها بگذرد و میلیاردها دل را در پى او، روانه کند تا دین او جهانى گردد و جاودانه بماند.
دلسوزى فراتر از وصف رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم به انسان‏ها و حتى مشرکان و کافران را از جمله در آیات قرآنى زیر مى‏توان دید:
1 – «فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا» (کهف /6)
«گویى مى‏خواهى به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى، اگر به این گفتار ایمان نیاورند؟»
فراز نخست این آیات، شدت اندوه و حزن پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را یادآور مى‏شود. چه «باخع» از ریشه بخع (هم وزن نخل) به معناى هلاک کردن خود از غم و اندوه و به دیگر سخن دق‏مرگ شدن است. واژه «اَسفا» نیز که به معناى غم و اندوه شدید است، براى تأکید شدت حزن رسول خدا و دوچندان نمایاندن آن است.
قسمت بعدى آیه به یادکرد علت و سبب این همه حزن و اندوه رسول خدا، پرداخته و آن را هدایت ناپذیرى و رو نیاوردن مشرکان و کافران به سعادت و رستگارى خودشان دانسته است. و این بدان معنا است که حزن و اندوه پیامبر، در حقیقت نه براى گروه خاص (خویشاوندان، مؤمنان و یا…) بلکه براى خیر رسانى به همه بشریت و هدایت آنان بوده است. پیامبر چون فرجام شوم و تلخ کفر و بى‏ایمانى و کیفرهاى سخت الهى را که بر سر راه آنان قرار داشت و نیز از دست رفتن فرصت و منافع سرشار دنیوى و اخروى ایمان را مى‏دید، از فرط اندوه و تأسف سلامت و زندگیش تهدید مى‏شد.
شدت دلسوزى پیامبر به مردم را از این منظر بیشتر مى‏توان دریافت که پروردگار عالمیان و مهربان‏ترین مهربانان، به پیامبر دلدارى مى‏دهد و از او مى‏خواهد که بیش از این و به اندازه که جان بر سر این کار بگذارد، غصه و اندوه در دل راه ندهد. گو این که ادامه آیه دوم، این نکته را نیز به طور ضمنى بیان مى‏کند که پیامبر، تو اگر جان خویش را هم فدا کنى، آنان ایمان نمى‏آورند. زیرا که آن‏ها گمراهان عنادپیشه و لجوج‏اند که تنها با زور و فشار مى‏توان آن‏ها را – نه مؤمن ولى – رام و مطیع‏شان کرد:
«ان نشأ ننزل علیهم مِنَ السَماء آیه فظّلت اعناقهم لها خاضعین» (شعراء /4)
«اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیه‏اى نازل مى‏کنیم که گردنهاى شان در برابر آن خاضع گردد.»
در دو سوره مبارکه «یوسف» و «نحل» خداوند، آشکارا، ایمان نیاوردن گروهى از مشرکان و کافران را با پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در میان مى‏گذارد تا زمینه غصه و اندوه وى را با قطع امید از ایمان آنان، برطرف کند:
«و ما اکثر الناس ولو حرصت بمؤمنین» (یوسف /103)
«و بیشتر مردم، هر چه اصرار داشته باشى ایمان نمى‏آورند.»
«ان تحرص على هدیهم فانّ اللَّه لایهدى من یضلّ و ما لهم من ناصرین» (نحل /37)
«هر قدر بر هدایت آن‏ها حریص باشى، (سودى ندارد، چرا که) خداوند کسى را که گمراه ساخت، هدایت نمى‏کند و آن‏ها یاورانى نخواهند داشت.»
2 – «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (توبه /128)
«به یقین رسولى از خود شما به سویتان آمد که رنج‏هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»
اختصاص رحمت و رأفت نبوى، به مؤمنان، بدین معنا است که صفات پیشینى یاد شده در این آیه، (یعنى گران بودن رنج و سختى مردم بر پیامبر و حرص و اصرار او به هدایت شدن مردمان) مربوط به همه انسان‏ها بوده است، حتى کافران، مشرکان و منافقانى که با آن حضرت در جنگ و ستیز بودند. آیه بعدى نیز تأیید کننده همین معنا است که مى‏گوید: در صورت روى گردانى آنان از حق و حقیقت، نگران مباش. زیرا که خداى توانا و مقتدر یار و همراه تو است:
«فان تولّوا فقل حسبى اللَّه لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم» (توبه /129)
«اگر آن‏ها (از حق) روى بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت مى‏کند، هیچ معبودى جز او نیست، بر او توکل کردم و او صاحب عرش بزرگ است.»
3 – «فلاتذهب نفسک علیهم حسرات ان اللَّه علیم بما یصنعون» (فاطر /8)
«پس جانت بر اثر شدت تأسف بر آنان از دست نرود، خداوند بر آن چه انجام مى‏دهند دانا است.»
علامه آلوسى بغدادى در توضیح آیه شریفه مى‏آورد:
«حسرات، جمع حسرت و به معناى اندوه بر چیزى است که از دست رفته است… حسرت چون در ساختار زبانى، «مصدر» است.به اندوه و غصه زیاد و کم هر دو گفته مى‏شود. لکن در آیه مبارکه به صورت جمع آمده است تا دو چندان بودن حزن پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، بر احوال یا عمل‏هاى زشت و اندوه‏زاى کافران را برساند.»17
وى سپس مى‏افزاید:
«ممکن است؛ حسرات، حال باشد براى «نفسک»گویى غصه و اندوه، جان پیامبر شده است.»18

3 – احترام به آراء و شخصیت دیگران

قرآن کریم یک بار به صورت مستقیم به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم، دستور مشورت با مردم را مى‏دهد و آن را در ردیف خصلت‏هاى پسندیده چون عفو، گذشت، دعا و نیایش براى لغزش‏کاران، قرار مى‏دهد و یک بار نیز مشورت و نظرخواهى را همچون انفاق و دست‏گیرى از نیازمندان و بى‏نوایان، خلق و خوى اجتماعى مسلمانان و مکانیسم رفتارى جامعه ایمانى در تعامل با یکدیگر معرفى مى‏کند:
«فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر» (آل عمران /159)
«پس آن‏ها را ببخش و براى آن‏ها آمرزش بطلب و در کارها، با آنان مشورت کن.»
«… و امرهم شورى بینهم و مما رزقناهم ینفقون…» (شورى /38)
«و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنها است و از آن چه به آن‏ها روزى داده‏ایم انفاق مى‏کنند.»
دستور یافتن رسول مکرم اسلام‏ (صلى الله علیه وآله وسلم) به مشورت با مسلمانان (که در حقیقت و به دلیل تطابق کامل سیره و رفتار نبوى، با آموزه‏هاى قرآنى، بیان دیگرى از شیوه و منش رفتارى رسول خداست)، نشانه شخصیت دهى، احترام‏گذارى، نرم‏خویى، مهربانى و ملاطفت آن حضرت با مردم و پیروان خویش است. چه همان سان که خودرأیى، نشان تحکّم، استبداد و حقیر و کوچک شمردن نظر و شخصیت دیگران است، مشورت و نظرخواهى نیز نماد احترام به دیگران، شخصیت دادن به آن‏ها و نمایان‏گر توجّه به خرد و فهم دیگران و قبول آن‏ها است؛ با این که اگر به شخصیت رسول خدا بنگریم:
«پیغمبر است، نیازى به مشورت ندارد، گاهى کسى مشورت مى‏کند و نیاز دارد ولى پیغمبر به اصل مشورت نیاز ندارد، با وجود این، براى این که این اصل را پایه‏گذارى نکند که بعدها، هر کسى آمد و حاکم و رهبر شد، دستور بدهد که دیگران فقط اطاعت بکنند… و ثانیاً: مشورت کردن، شخصیت دادن به همراهان و پیروان است، این کار را مى‏کردند. رهبرى که مشورت نمى‏کند ولو آن که تصمیمى که گرفته صددرصد صحیح باشد، پیروان و افراد او درباره خود چه فکرى مى‏کنند؟ فکر مى‏کنند که حکم ابزار را دارند. ولى وقتى خود آن‏ها را در جریان قرار دادى و روشن کردى، آن‏ها هم احساس شخصیت مى‏کنند و در نتیجه بهتر پیروى مى‏کنند.»19

4 – تواضع و فروتنى و نرمش در برابر مردم

قرآن کریم، پیامبر را انسان ملایم، متواضع و فروتن معرفى مى‏کند. دست‏یابى آن حضرت به چنان سیره و منش را هدیه‏اى از خود و عامل محبوبیت و نفوذ وى در دلها مى‏شمارد و بر نقش کارکردى و پیش برنده عامل تواضع و ملایمت در رسالت اسلامى، چندان پاى مى‏فشارد که نبود آن را برابر با شکست نهضت نبوى و ناکامى اسلام و قرآن معرفى مى‏کند.
«فبما رحمه من‏اللَّه لنت لهم ولو کنت فظّا غلیظا القلب لانفضّوا من حولک» (آل‏عمران /159)
«به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم خوى و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند.»
در دو آیه دیگر، با تعبیر همسان، خداوند پیامبرش را به آغوش گشودن – که نهایت تواضع و فروتنى عزت‏مدارانه است – در برابر مؤمنان فرمان مى‏دهد:
«واخفض جناحک للمؤمنین» (حجر /88)
«و بال (عطوفت) خود را براى مؤمنان فرود آر.»
«واخفض جناحک لمن اتّبعک من المؤمنین.» (شعراء /215)
«و بال و پر خود را براى مؤمنانى که از تو پیروى مى‏کنند بگستر.»
«خفض» بر وزن «خشم» به معناى پایین آوردن و «جناح» به مفهوم بال است. خفض جناح کنایه از تواضع آمیخته با محبت، سرشار از مهربانى و خالص از نیاز و غرض است؛ بدان سان که مرغى، بر روى جوجه‏هاى خود، بال مهر و مادرى مى‏گستراند.

5 – رحمت و صلابت

نرمش و صلابت که در نگاه و نظر ابتدایى دو خلق و خوى متعارض و ناسازگار مى‏نماید، هر دو از شاخصه‏هاى بارز سیره و اخلاق پیامبر عظیم‏الشأن اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم به شمار مى‏رود.
«فبما رحمه من اللَّه لنت لهم ولو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک فاعف عنهم و استغفرلهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکّل على اللَّه ان اللَّه یحبّ المتوکّلین» (آل عمران /159)
«به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل بودى از اطراف تو پراکنده مى‏شدند، پس آن‏ها را ببخش و براى آنها طلب آمرزش کن و در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توکل کن زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.»
در این آیه مبارکه همزمان پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) را از یک سوى ، مظهر ملایمت ، نرمى و مهربانى در برخورد و رفتار با مردم معرفى مى‏کند و این خصوصیت را سبب گرایش مردم به آن حضرت و نفوذ و محبوبیت وى در میان مسلمانان مى‏شمارد و از سوى دیگر قاطعیت ، سازش‏ناپذیرى و صلابت در اجراى تصمیم‏ها را به او توصیه و چنان صفتى را محبوب خداوند معرفى مى‏کند، ناگفته پیداست که اگر ویژگى ، خصلت و یا رفتارى مورد محبت و خواست خداوند باشد، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم خویش را بدان خواهد آراست و عامل بدان خواهد بود. در این جا به تبلور و هم‏نشینى آن دو در وجود رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم مى‏پردازیم.

پی نوشت ها :

12 – کراجکى، کنزالعمال، ح 5818، به نقل: رى شهرى، محمد، میزان الحکمه، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1362 ش، 670/9.
13 – همان، 671/9.
14 – مکارم شیرازى، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسه امام على ابن ابیطالب، 447/2 1381.
15 – یعقوبى، احمد، تاریخ یعقوبى، مترجم: محمد ابراهیم آیتى، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى 395-394/2.
16 – کارن ارمسترانگ، محمد، ترجمه کیانوش حشمتى، چاپ اول، تهران، حکمت، 55/ 1383.
17 – بغدادى آلوسى، روح المعانى، بیروت، احیاء التراث العربى، 1405 ش، 170/22.
18 – همان.
19 – مطهرى، مرتضى، سیره نبوى، چاپ اول، تهران، انتشارات صدرا، 130/ 1361.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید