دراز عمرى و اقسام آن
براى تکمیل نسبى بحثهاى پیشین باید یادآور شویم که درازْ عمرى تنها یک گونه نیست. در اینجا براى بیشتر روشن شدنِ موضوع، به اقسامى از طول عمر اشاره مى کنیم. تشخیص این اقسام و جدا ساختن هر یک از دیگرى صورتهاى ممکن را قابل توجه و قبول مى سازد. اینک اقسامى از طول عمر:
۱ ـ طول عمر محال.
۲ ـ طول عمر ممکن.
قسم دوم نیز دو قسم است:
۱ ـ ممکن عادى.
۲ ـ ممکن غیر عادى.
قسم دوم نیز دو قسم است:
۱ ـ غیر عادى فعلیت نیافته.
۲ ـ غیر عادى فعلیت یافته.
قسم دوم نیز دو قسم است:
۱ ـ فعلیت یافته در گذشته.
۲ ـ فعلیت یافته در حال.
اینک توضیحى درباره ى این اقسام.
۱ ـ طول عمر محال: مانند طول عمر در مورد کسى که علم به طرق مختلف حفظ مزاج نداشته باشد و اراده ى الاهى نیز به آن تعلّق نگرفته باشد.
۲ ـ طول عمر ممکن عادى: مانند طول عمر از ۸۰ سال تا ۱۲۰ سال.
۳ ـ طول عمر ممکن غیر عادى فعلیت نیافته: مانند عمر ۵۰۰ سال و ۱۰۰۰ سال در مورد اغلب افراد بشر.
۴ ـ طول عمر ممکن غیر عادى فعلیت یافته در گذشته: مانند عمرهاى مُعَمَّرین، چه پیامبران و چه دیگران.
۵ ـ طول عمر ممکن غیر عادى فعلیت یافته در حال: مانند عمر حضرت حجّت بن الحسن العسکرى ـ ارواحنا فداه ـ
پس طول عمر داراى یک قسم و داراى یک حکم نیست. برخى از اقسام طول عمر عقلاً محال نیست یعنى عقل آن را محال نمى بیند; نهایت از نظر عرف و احوال عادى محال به نظر مى آید; چون در مورد همه ى افراد بشر یا جمع بسیارى اتفاق نیفتاده است. اینگونه طول عمر با اینکه بر حسب عرف و عادت و نگرش محدود و سطحى بعید و چه بسا محال به نظر آید; بر حسب موازین عقلى و قوانین امکانى هرگز محال نیست.
سنجش با کدام میزان؟
آنچه اکنون در میان مردم وجود دارد، قسم دوم است: طول عمر ممکن عادى. و معلوم است که این قسم نمى تواند معیار حکم همه ى اقسام باشد; زیرا فرد مقیّد از طبیعت و کلى نمى تواند میزان سنجش همه ى افراد آن طبیعت و کلى باشد ـ چنانکه در علم منطق توضیح شده است ـ. بنابراین اگر بخواهیم در این باره به شناختى درست برسیم، باید نخست معیار اندازه گیرى را پیدا کنیم; همچنین اقسام مورد نظر را از هم جدا سازیم، تا حکم هر کدام را جداگانه تشخیص دهیم. ما نمى توانیم یک میزان کلى پیدا کنیم و آن را در همه جا قابل انطباق بدانیم. چنین کارى هم از نظر عقل صحیح نیست، هم از نظر علم و هم از نظر تجربه ى تاریخى. آیا به حکم عقل این کلیّت را ثابت مى کنیم؟ از تحقیق نیز که حکم کلى استنباط نمى شود؟ آیا به واقعیت خارجى و آنچه اتفاق افتاده است، استناد مى کنیم؟ واقع که دهها مُعَمَّر را به ما معرفى مى کند، که همه و همه نقض اندازه و معیارى است که متعارف است.
اشکال کار این است که منکران طول عمر آن را نسبت به خود و حدود خود مى سنجند. باید این امر را نسبت به تاریخ بشر سنجید و نمونه هایش را در امتداد جارى تاریخ جست.
نوادر طبیعت، اسرار مجهول
پیشتر اشاره کردیم که طبیعت داراى نوادر است. جهان چه در مقیاس وجود انسان چه در مقیاس این سیاره و این منظومه و چه در مقیاس کهکشانها و کرات و منظومه هاى پهناور و بى نهایتِ دیگر، همه و همه حاکى از شگفتیها و قدرتهاست و شامل نمونه هایى است نادرُ الوقوع.
چگونه ممکن است انسانِ با خرد جز آنچه با دانش محدود و بینش مسدود درک و کشف شده است (و همواره با صدها مجهول توأم است) چیزى دیگر را نپذیرد؟ یا دست کم احتمال وقوع ندهد؟ آیا بشر امروز همه ى اسرار زیست انسانى را و انواع حیات و عمر را و همه ى علل بقاى سلامت و دراز زیستن، یا عوامل انحلال جسم و مرگ را کشف کرده است؟ آیا دیگر در علوم مجهولى باقى نمانده است؟ چنین ادعاهایى خنده آور است.
گفتیم که دانشمندان علوم تجربى نیز اینگونه ادعاهایى ندارند. آنان خود فریاد مى زنند که واحدهایى که بشر ـ به عنوان معیار ـ شناخته است، در برابر حجم واقعیت بسیار کوچک است. یک معلوم غرق در هزاران مجهول است. و با هجوم اینهمه اسرار مجهول و علامت سؤال گویى هنوز انسان به علمى نرسیده است، و چیزى نمى داند. آرى! (وَما أُوتیتُم مِنَ العِلمِ إلاّ قَلیلا؛ شما از دانش بهره اى اندک دارید.)(۹۰).
از کهکشانها و بیکرانها بگذریم و به جهان طبیعت بنگریم. همین جهان و همین منظومه، با همه ى اکتشافها و تحقیقهایى که درباره ى آنها شده است، باز اسرارى را اندک اندک مکشوف مى دارد که بشر تا کنون آنها را نمى دانسته است. این داده هاى تازه ى علم و تجربه و شناخت ما را به این نتیجه مى رساند که با «زادن در بهاران و مرگ در دى» نمى توان به زوایاى اسرارآمیز و گوشه هاى بیکران «این باغ» پى برد و بر همه ى قوانین حاکم بر آن تسلط یافت:
آدمى داند که خانه حادِث است پَشّه کَى داند که این باغ از کِىَ است کرم کاندر چوب زاید، سست حال کى بداند چوب را، وقت نهال ، عنکبوتى نى، که در وى، عابِث است کو بهاران زاد و مرگش در دى است کى بداند چوب را، وقت نهال کى بداند چوب را، وقت نهال
مجهولات علم
چه بسیار اتفاق افتاده است و اتفاق مى افتد، که کشفِ تازه اى در علوم تجربى گوناگون، قوانین و فورمولها و نظریّه هایى را که درست مى دانستند، بر هم مى زند(۹۱) و مطالبى که کسى را زهره ى مخالفت با آنها نبود، بر باد هوا مى دهد. و این کار باید پیوسته اتفاق بیفتد وگرنه علم، علم نیست. دانشمندان ژرف بین بخوبى دانسته اند که محدود انگارىِ حقایق و دانشزدگىِ بیرون از اندازه، علم را به جهل مبدل مى سازد. و اینجاست که مى گویند:
فیزیکدان فیلسوف، باید در وراى فیزیک، به حد فاصل جهان مادى و روحى، ناظر باشد(۹۲).
و در مقام تدبّر در عظمت عالم و ژرف نگرى در هزاران قانون و راز است که خردپیشگان این قوم ـ یعنى اصحاب علوم آزمایشى ـ با شهامت و صراحت مى گویند:
تحقیقات علمى منجر به معرفت بر ماهیت باطنى اشیاء نمى شود. در هر موقع که خواص یک جسم را به زبان کمیّاتِ فیزیکى بیان مى کنیم، ما فقط عکس العمل وسایل مختلف اندازه گیرى را در برابر وجود جسم مزبور عرضه مى داریم ولاغیر(۹۳).
همچنین مى گویند:
باید در نظر داشت که فیزیک و فلسفه، حداکثر بیش از چند هزار سال از عمرشان نمى گذرد، ولى شاید هزاران میلیون سال دیگر در پیش داشته باشند. این دو رشته دارند تازه به راه مى افتند. و ما هنوز به قول «نیوتن»، چون کودکانى هستیم که در ساحل دریاى پهناورى به ریگبازى مشغولند، و حال آنکه اقیانوس عظیم حقیقت، با امواج کوه پیکرش، در برابرمان همچنان نامکشوف مانده و در عین نزدیکى از دسترس ما خارج است»(۹۴).
همچنین مى گویند:
فیزیک در قرن نوزدهم معتقد بود که همه ى مسائل حیات را حتى شعر را مى تواند توجیه کند. و امروز فیزیک معتقد است که حتّى مادّه را هرگز نخواهد توانست، شناخت(۹۵).
آرى، درست گفت قرآن کریم: (. . . وَما أُوتیتُم مِنَ العِلمِ إلاّ قلیلا ).
ژرف بینى فرزانگان
دانشمندانِ بزرگ و فرزانگانِ ژرف اندیش به هیچ روى دستخوش غرورهاى کاذب نگشته اند. آنان با اسرار طبیعت، و نوادر وجود و قوانین مجهول عالم ژرف بینانه و با بصیرت برخورد کرده اند. و از «ممکن نیست» و «نمى شود» گفتنهاى بچگانه احتراز جسته اند. همچنین حد علم و آزمایش را نگاه داشته اند و احتمالات و امکانات هستى را در مد نظر قرار داده اند.
سخن ابن سینا در این باره معروف است(۹۶). گفته ى ملاى رومى را نیز دیدیم. نظر نیوتن و برخى دیگر از دانشمندان جدید را نگریستیم. نیوتن نویسنده ى کتاب «فلسفه ى طبیعى اصول ریاضیات» و کاشف «قانون جاذبه ى عمومى»، و از بنیانگذاران ریاضیات عالیه در قرن جدید(۹۷)، دانشمند آزمایشگر را به کودکى تشبیه مى کند، که بر ساحل اقیانوسى نشسته است و سرگرم بازى است، و گاه دانه اى شن، یا سنگى براق، نظر او را جلب مى کند، اما دریاى مجهول معرفت، همچنان در برابر او امتداد دارد . . .
پس از این نیز نظریه ى دو اندیشمند بزرگ بشریت ابو ریحان بیرونى و خواجه نصیر طوسى را خواهیم دید.
فرزانگان در هر باره با نهایت دقت و احتیاط اظهار نظر کرده اند. اى کاش! برخى از مدعیان و بتبعِ آنان برخى از جوانان به خود مى آمدند و همه چیز را اعتقادات و اخلاق را و دیگر اصولِ خویش را فداى این «علم ناقص» و گاه «علم غلط»(۹۸) نمى کردند. حدِّ اطلاعات روز را نگاه مى داشتند، و کاسه ى از آش داغتر نمى شدند. البته آنان که این علوم را «مى دانند» آنگونه اند که خود گفتند، و یاد شد. لیکن برخى از آنان که این علوم را «مى خوانند» اینگونه اند. کسانى چند کتاب در این باره ها از نظر عبور مى دهند ـ و گاه در همین حد هم نیست ـ و سپس درباره ى همه چیز و همه ى عالم و آدم از ازل تا ابد و از کران تا بیکران فتوى مى دهند و اظهار نظر مى فرمایند! همین مدعیان باعث مى شوند تا گروهى جوانان بى اطلاع از موازینِ شناختى و اصول مطالعات علمى تحت تأثیر قرار گیرند و چه بسا فریب خورند و «غیر علم» را به جاى «علم» و «علم ناقص توأم با مجهولات» را به جاى «علم کامل خالص» بپذیرند. و بدینگونه مطالب و دریافتهاى خویش را علم و علمى بدانند و علم و علمى بخوانند; تا بدانجا که تصور کنند هیچ چیز جز انچه آنان دانسته اند، درست نیست و اصلاً علمى جز آنچه آنان در کتابها مرور کرده اند، نیست!! علمزدگى خود نوعى جهل است. و این حالت که بدان اشارت رفت هزار مرتبه از علمزدگى نیز منحط تر است.
نظر ابو ریحان بیرونى
پس از بحثهاى گذشته که دیدیم طول عمر و مقدار واقعىِ زندگى انسان را نمى توان در اندازه هاى معین براى همه ى موردها و مصداقها منحصر کرد، خوب است که سخن یکى از بزرگترین دانشمندان تاریخ علم را نقل کنیم. داناى بزرگ ابو ریحان بیرونى را بیانى است که یادآورى آن بس سودمند است. او مى گوید:
برخى از نادانان حَشْوِیَّه و دَهریان سبکسر طول عمرى را که درباره ى مردمان گذشته گفته مى شود . . . انکار کرده اند. همچنین این امر را که گذشتگان داراى پیکرهایى عظیم بوده اند، نادرست پنداشته اند. و به قیاس مردمى که در عصر خود مى بینند، طول عمر و بزرگى جُثّه ى برخى از پیشینیان را بیرون از دایره ى امکان و داخل در ممتنِعات دانسته اند . . . اینان سخن منجمان را نفهمیده اند، و بر خلاف مبانى صحیح تأثیر نجوم در عالم طبیعت، استدلال کرده اند.
بیرونى، آنگاه به تشریح مبانى صحیح این مقوله مى پردازد و عمر نهصد و شصت ساله و هزار ساله را ممکن مى شمارد. بعد، این نظر علمى را مطرح مى کند که اتفاقات و حوادثِ عالم چندین گونه است. و به صرف اینکه ما گونه اى از آنها را مى شناسیم گونه هاى دیگر را نمى توانیم منکر گشت. سپس به ذکر انواع امورى مى پردازد که در انسان و جانوران و گیاهان روى داده است و روى مى دهد و غیر عادى است. آنگاه پس از بحثهاى چند، مى گوید:
بنابراین دلیلى که دهریان از گفته ى منجمان آوردند، درست نیست; زیرا ـ چنانکه گفتیم ـ دانشمندان نجوم طول عمر را ممتنع نمى دانند بلکه مطابق اقوال و آراء آنان، که نقل شد، آن را امرى ثابت شده مى شناسد. اگر کار انکار به این سخافت باشد که اشخاص هر چه در غیر زمان آنان یا شهر آنان اتفاق افتاده باشد، منکر شوند ـ با آنکه عقل آن را محال نداند ـ و اگر بنا شد که هر چه در پیش چشم مردم اتفاق نیفتد، قابل قبول نباشد، باید خلقها حوادث بزرگ را باور نکنند; زیرا حوادث بزرگ هر دم و هر ساعت اتفاق نمى افتد. و در صورتى که در قرنى اتفاق افتاد به آیندگان و مردم پس از آن قرن و پس از آن زمان جز از راه خبر متواتر و نقل تاریخ نخواهد رسید. پس نمى توان همه ى آنچه را که ما ندیدیم و از راه گوش بدان مى رسیم، منکر شد; که این سوفسطاییگرىِ محض است و انکار حقایق است. چنین مردمى لازم است که شهرها و مردمى را که خود ندیده اند، نیز باور نکنند . . .
ابوریحان بیرونى، پس از این مباحث به این سخن که بشر داراى چند بلوغ است و عمر انسان چند برابر سن بلوغ است، مى پردازد و این مقیاس را براى تعیین قطعى طول عمر یاوه مى داند. مى گوید:
مقاله اى دیدم از ابو عبداللّه حسین بن ابراهیم طبرى ناتلى که در آن مقاله مقدار عمر طبیعى را معین کرده بود و منتهاى عمر را صد و چهل سال خورشیدى گرفته و گفته بود: «بیشتر از این امکان ندارد» با آنکه کسى که بطور مطلق مى گوید: «امکان ندارد» باید دلیل بیاورد تا انسان اطمینان یابد. ناتلى براى این سخن دلیلى نیاورده است، جز اینکه گفته است: «آدمى را سه کمال است: یکى آنکه به حدى رسد که بتواند تولید مثل کند. و این در چهارده سالگى است. دوم آنکه نفس ناطقه (و متفکر) او تام و کامل شود و عقلش از قوه به فعل آید. و این در آغاز چهل و دو سالگى است. سوم آنکه بتواند خود را ـ در حالت انفراد ـ و خانواده را ـ در حالت تأهل ـ و توده را ـ در حالت فرمانروایى ـ اداره و رهبرى کند و شایسته ى چنین امرى باشد. و دوران رسیدن به این سه کمال ۱۴۰ سال است». دانسته نشد که وى این اعداد را به چه نسبتى استخراج کرده است با آنکه نه در خود آنها و نه در تفاضل آنها تناسبى وجود ندارد.
در این صورت اگر ما کمال انسان را داراى سه مرحله بدانیم و براى هر کدام ـ مانند ناتلى ـ عددى قائل شویم و آخر کار ـ اگر از ما دلیل بطلبند نترسیم و ـ بگوییم مدت رسیدن به این کمالات صد سال است یا هزار سال و امثال آن میان ما و ناتلى [در بى دلیل سخن گفتن ]تفاوتى نخواهد ماند. ما در روزگار خود مى بینیم که انسانهایى در غیر آن سالها و اوقاتى که او گفت به آن مراحل و کمالات مى رسند . . .(۹۹)
از سخنان این حکیم بزرگ مى توان بهره ى بسیار برد و نکته هایى ژرف آموخت. من در اینجا به یکى از آنها اشاره مى کنم. و آن این است که حوادث عالم از نظر وقوع عینى و منطق تسلسلِ مناسبِ هر شىء در طبیعت داراى انواع و اقسامِ گوناگون است. مثلاً برخى حوادث چنان است که لحظه به لحظه اتفاق مى افتد، برخى ساعت به ساعت، برخى روز به روز، برخى ماه به ماه، برخى سال به سال، برخى قرن به قرن، و برخى هزار سال به هزار سال، یا دیرتر. پس چنانکه ملاحظه مى کنیم، ممکن است حوادثى با فاصله ى چندین قرن یکبار اتفاق بیفتد. از اینجا پى مى بریم که ممکن است حوادثى در عالم رخ دهد که وقوع آن در «اَدْوار» باشد و حوادثى که در «اَکْوار» وقوع یابد و چه بسا در عالم یکبار اتفاق افتد . . . جاى تفصیل این مسأله در علوم مربوط به آن است. فقط باید دانست که این خود، نوعى محدودیت فکرى است که ما نتوانیم بفهمیم که ممکن است جهان صدها گونه پدیده و رویداد دیگر داشته باشد، که حتى دست تجربه ى نسلهاى بسیار نیز بدانها نرسیده است.
نظر خواجه نصیر الدین طوسى
خواجه نصیر الدین طوسى ـ عقل بزرگ ـ نیز درازْ عمرى را قابل تحقّق شمرده است و انکار آن را «جهلِ محض» خوانده است. و این به دلیل وسعت دید علمى اوست. عین سخن او را نقل مى کنیم، تا معلوم شود که مغزهاى غول آساى تاریخ علوم و مراجع بزرگ عقلیات و ریاضیات عالیه و اندیشه هاى پر هیمنه ى بشریت چگونه با واقعیات پهناور جهان برخورد مى کنند. او چنین مى گوید:
فایده: حرمان خلق از امام، و علت غیبت او، چون معلوم است که از جهت خداى سُبحانَه نباشد، و از جهت امام نبود، پس لابد از جهت رعیت بود. و تا آن علت زایل نشود، ظاهر نگردد; چه بعد از اِزاحتِ علّت و کشفِ حقیقت حجّتْ خداى را باشد بر خلق نه خلق را بر وى. و استبعاد از درازى عمر حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ نمودن چون امکانش معلوم است و از غیر او مُتَّفِق(۱۰۰)، جهلِ محض بود(۱۰۱).
در قلمرو قدرت الاهى
تا اینجا مسیر طبیعى بحث را درباره ى طول عمر دنبال کردیم. و دیدیم که درازْ عمرى به هیچ دلیل و ضابطه اى محال نیست; بلکه از نظر عقلى و دید وسیع علمى و امکان وقوعى چندان نیز نباید بعید شمرده شود. اکنون از نظر قدرت الاهى بدان نظر مى افکنیم. پیداست که از این نظر هیچ امرى ناممکن نیست. همه ى مردمانى که معتقد به خدا و مبدئى براى عالم هستند، از هر مذهب و ملت به قدرت مطلقه ى خدا قائلند. و مى دانند که همه چیز در یدِ قدرت الاهى است، از جمله مقدار عمر انسان. اجلها و عمرها، همه در دست خدا و به اراده ى خداست. از عمر یکروزه، عمر یکماهه، عمر یکساله، تا عمرهاى بسیار طولانى . . . همه و همه، در برابر قدرت خداوند، یکسان است. براى خدا، کوچک و بزرگ، سخت و آسان، کم و بسیار، همه یکى است. در قدرت خدا، عجز و ناتوانى تصور ندارد.
بنابراین خداوند همانگونه که به کسى ۷۰ سال عمر مى دهد و او را در این مدت زنده نگاه مى دارد و حفظ مى کند، مى تواند ۱۷۰ سال عمر دهد و زنده نگاه دارد، و مى تواند ۱۷۰۰ سال عمر دهد، و زنده نگاه دارد، و اجل او را نرساند. اینها و کمتر از اینها و بیشتر از اینها در برابر قدرت مطلقه ى الاهى با هم مساوى است.
خداوند بر همه چیز تواناست (إنّ اللّه على کل شیء قدیر ). «تمام آثار و نتایج نجومى و ارضى و مادى، با یک اراده ى خداوند تولید مى شود».
البته حکمت کل عالم بر این قرار گرفته است که انسان داراى عمرى محدود باشد; زیرا این جهان سراى عبور است و تالار بزرگ امتحان. اینجا جاى امتحان شدن است و رفتن به مرکز رسیدگى به کارنامه ها و نمره ها و اعلام نتایج . . .
بنابراین مدت و فرصت محدود است و عمرها کوتاه، لیکن استثنا نیز هست. گاه همان حکمت کلى عالم در مواردى اقتضا مى کند که به کسى ـ یا کسانى ـ عمرى درازتر داده شود، مانند عمر حضرت نوح ـ علیه السلام ـ در پیشینیان و عمر حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ در آخر الزّمان. و هر چه اراده ى الاهى به آن تعلّق گرفت، شدنى است.
غیبت امام دوازدهم و طولانى شدن این غیبت و امتداد یافتن حیات امام تا به هنگام ظهور و بعد از ظهور . . . اینها همه ـ طبق روایات مُسلّم ـ حقیقت است و مورد اراده ى ازلىِ الاهى است و واقع است و واقعیّت.
طبق حکمتِ الاهى امام دوازدهم مهدى موعود ـ ارواحنا فداه ـ ، باید از انظار غایب شود و سالهاى سال زنده بماند و رازدارِ جهان و بقاى جهان باشد و پس از گذراندن غیبتى طولانى ظاهر گردد و جهان آکنده از ستم و بیداد را آکنده از عدالت و داد بسازد.
پی نوشت :
۹۰. سوره ى اسراء (۱۷)، آیه ى ۸۵.
۹۱. در این کتاب نمى خواهیم به نقل شواهدى در این باره بپردازم. همین اندازه یاد مى کنم که در همین ایام، در رسانه هاى گروهى اعلام داشتند که اندازه ى ماههاى زحل کوچکتر از آن در آمده است که تا کنون معتقد بوده اند. ملاحظه مى کنید! این موضوعى است که در معرض حس است و با تلسکوپ مشاهده مى شود، وقتى این موضوع چنین باشد، هزاران موضوع دیگر، که به میلیونها سال پیش مى رسد، و دیگر امور و موضوعاتِ دور از حس و . . . چگونه خواهد بود؟ پس در عین اینکه باید به این اطلاعات ارج نهاد، نباید به آنها مغرور شد، و حکم را کلى گرفت، و سخنِ علم روز را، در همه ى مراحل و مسائل، سخن نهایى دانست. هرگز چنین نیست.
۹۲. فلسفه ى علمى، ج ۲، ص ۱۱۷، چاپ جیبى.
۹۳. فلسفه ى علمى، ج ۲، ص ۱۵۵.
۹۴. فلسفه ى علمى، ج ۲، ص ۲۶۴، در این باره در کتابهاى تواریخ علوم، در زیستنامه هاى دانشمندان علوم تجربى، و در اقوال آنان در کتابهاى فیزیک و فلسفه، و فلسفه ى علمى، مطالب بسیار مى توان دید.
۹۵. سخن یکى از ریاضیدانان بزرگ فرانسوى، «نگاهى به تاریخ فردا»، دکتر على شریعتى، مجموعه ى آثار، ج ۳۱، ص ۲۷۷.
۹۶. الاشارات والتنبیهات» (همراه شرح خواجه نصیر طوسى و شرح فخر رازى)، جزء ۲، ص ۱۴۳، چاپ مصر (۱۳۲۵ هـ .ق).
۹۷. بزرگان فلسفه، ص ۴۱۲.
۹۸. فلسفه ى علمى، ج ۲، ص ۱۶۲.
۹۹. آثار الباقیه، ص ۷۸ ـ ۸۴، چاپ زاخاو لاپیزیک (۱۸۷۸).
۱۰۰. یعنى طول عمر، در غیر مهدى ـ ارواحنا فداه ـ اتفاق افتاده و مُحَقّق شده است، چون چنین است، استبعاد نمودن طول عمر در مورد مهدى ـ ارواحنا فداه ـ ، جهل محض است.
۱۰۱. فصول خواجه ى طوسى، ص ۳۸، انتشارات دانشگاه تهران.