نویسنده: سید حسین اسحاقی
أَتَامُرُونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنْسَونَ أَنْفُسَکُمْ وَ اَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ.(بقره: 46)
آیا مردم را به نیکى فرمان مى دهید و خود را فراموش مى کنید، در حالى که شما کتاب (آسمانى) را مى خوانید، پس آیا تعقل نمى کنید؟
این آیه، یهودیان را توبیخ مى کند که چرا مردم را به کارهاى خوب فرمان مى دهند و خود به آنها عمل نمى کنند و نیز به طور غیرمستقیم، مسلمانان را از چنین عادت ناشایستى باز مى دارد. در جاى دیگر خداوند حتى مؤمنانى را که به گفته هایشان عمل نمى کنند، شدیداً توبیخ مى کند و به طورصریح مى فرماید:
یا ایها الّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ؛ کَبُرَ مَقْتاً عِندَاللَّهِ اَنْ تَقُولُوا ما لاتَفْعَلُونَ. (صف:2و3)
اى مؤمنان، چرا سخنانى مى گویید که به کارشان نمى بندید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى را بگویید که عمل نمى کنید.
از مفهوم آیه بر مى آید که انسان با به کارگیرى عقل و اندیشه، عیب ها و ضعف هاى خود را درمى یابد و نخست خود و سپس دیگران را موظف به برطرف کردن آنها مى کند، ولى چنانچه با آگاهى از پستى و زشتى عملى، خود از آن پرهیز نکند و فقط دیگران را به صلاح و صواب دعوت کند و خود به بیراهه برود، مورد نکوهش شدید قرار مى گیرد. افزون بر آیات قرآن، امامان معصوم: نیز این عمل را ناپسند مى شمارند، چنان که امیرمؤمنان على7 افراد خوش گفتار زشت کردار را این گونه نفرین مى کند:
لعن اللَّهُ الآمرین بالمعروفِ التّارکینَ لَهُ و النّاهینَ عَنِ الْمُنکَرِ العامِلینَ بِهِ.
(شیخ حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج11، ص 420)
نفرین خدا بر آمران به معروفى که خود ترک کننده آن معروف هستند و لعنت خدا بر ناهیان از منکر که خود عاملان به آن هستند.
از پیامبر اکرم9 در همین ارتباط سخنى بر جاى است:
شب معراج مردانى را دیدم که مرتب لب هایشان را با قیچى آتشین مى بریدند و دوباره التیام مى یافت، از جبرئیل پرسیدم اینها کیانند؟ پاسخ داد: اینان سخنرانان امت تو هستند که مردم را به نیکى امر مى کردند و خویشتن را از یاد مى بردند و حال آنکه کتاب (قرآن) را تلاوت مى کردند.
( سیوطى، الدر المنثور، ج1، ص 64)
از من بگوى عالم تفسیر گوى را
گر در عمل نکوشى، نادان مفسرى
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنى شاخ بى برى
هر علم را که کار نبندى چه فایده؟
چشم از براى آن بود آخر که بنگرى
سعدى
بنابراین، رفتار و گفتار آدمى باید هماهنگ باشد و معروف را، هم به قصد عمل خود و هم دیگران مطرح کند و از منکر نیز با همین منظور باز دارد که این کار افزون بر نفع عمومى، براى خود او نیز سبب بیدارى و دقت در هماهنگى بین حرف و عمل خواهد شد.
( یکصد آیه یکصد درس، نمایندگى ولى فقیه در سپاه مرکز تحقیقات اسلامى)
عبرت از گذشتگان
قَد خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِى الأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ المُکَذِّبینَ. (آل عمران: 137)
پیش از شما سنت هایى وجود داشت. پس در روى زمین گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود؟
قرآن مجید مردم را حدود چهارده بار به گردش در زمین دعوت کرده است و با این سفارش، دوران گذشته تاریخ را با زمان حاضر پیوند مى زند. این کتاب آسمانى پیوند فکرى و فرهنگى نسل امروز با گذشته هاى دور و دیدن آثار تاریخى را براى درک حقایق آفرینش، لازم و پراهمیت مى داند. در اسلام به جهانگردى توجه بسیارى شده است. گاه هدف از آن را مانند آیه بالا، دیدن سرانجام تکذیب کنندگان خدا و پیامبران و گاه دیدن عاقبت مجرمان و گناهکاران برمى شمارد و مى فرماید: »فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجرِمینَ.« (نمل: 69) زمانى دیگر هدف از گردش در زمین را بهره مندى از دل هاى دانا و گوش هاى شنوا مى داند و مى فرماید: »اَفَلَمْ یَسیرُوا فِى الاَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ اذانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا.« (حج: 46) و گاهى هم آن را بهترین راه تفکر و تأمل در پیدایش خلقت عنوان مى کند که با این کار به قیامت و زنده شدن دوباره، ایمان بیاورد: »قُلْ سیرُوا فِى الاَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ یُنْشِى ءُ الْنَّشْأَهَ الاخِرَهَ«. (عنکبوت: 20)
مسلمانان نباید از تحولات اجتماعى دنیا بى خبر باشند. باید با گردش در زمین با دنیاى اطراف و سیاست هاى حاکم بر جهان امروز آگاه شوند و نیازمندى هاى زمان را درک کنند و از تجربه هاى دیگران بهره برند. هر چند امروزه تا حدودى رسانه هاى تصویرى وظیفه انتقال تجارب را بر عهده گرفته اند، مشاهده و لمس واقعیت ها بسیار تأثیرگذارتر است.
در هر حال، باید دانست که تاریخ گذشتگان دربردارنده حوادث پند دهنده اى براى آیندگان است و مردم مى توانند با بهره بردارى از آنها از مسیر زندگى صحیح آگاه شوند.
( تفسیر نمونه، ج3، صص 102 و 104)
البته مطالعه تاریخ اگر به منظور سرگرمى یا تفاخر به نیاکان، پیشینه ملى و انگیزه هایى از این دست نباشد، بسیار عبرت آموز است و پندها و آموزه هاى فراوانى براى خوانندگان دارد. همچنان که قرآن کریم به این مهم اشاره دارد و مى فرماید: »در سرگذشت آنان (یوسف و برادرانش و دیگر اقوام)، عبرت ها و درس هایى براى خردمندان است«. (یوسف: 111)
تحیت و سلام
وَ اذا حُییّتُم بِتَحِیَّهِ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنها أَوْرُدُّوها اِنّ اللَّهَ کانَ عَلى کُلِّ شَى ءٍ حَسیباً. (نساء: 86)
چون به شما تحیتى (سلامى، درودى و شادباشى) گفته شود، در پاسخ درودى بهتر از آن گویید یا (حداقل) همان را باز گویید که خداوند بر هر چیز حسابگر است.
اصولاً به هر دعا، ثنا و تعارفى که شخص هنگام روبه روشدن با دیگرى بر زبان مى آورد، تحیت گفته مى شود. بى گمان، منظور از تحیت در آیه شریفه، هر نوع شادباش و تحیت است که سلام گفتن نمونه اى از آن است. از امام باقر و امام( قاموس قرآن، ج2، ص 214)
صادق8 نیز روایت است: »مراد از تحیت در آیه شریفه، سلام و دیگر کارهاى خیر است«.
(ترجمه تفسیر المیزان، ج5، ص 49)
هدف آیه، بیان این نکته است که اگر به انسان مؤمن سلام و تحیتى داده شود، باید، نیکوتر و بهتر پاسخ دهد و یا دست کم به همان اندازه پاسخ گوید. در سیره عملى پیامبر اکرم و امامان معصوم: نیز که ایشان بهترین افراد عمل کننده به رهنمودهاى قرآن هستند، این رفتار همواره رعایت مى شد. پیامبر اکرم9 در جواب شخصى که به وى عرض کرد: »السلام علیک«، فرمود: »و علیکَ السلام و رحمه اللَّه« و در جواب شخص دیگرى که مى گفت: »السلام علیک و رحمه اللَّه«، فرمود: »السلام علیک و رحمه اللَّه و برکاته«.
(تفسیر صافى، ج1، ص 376)
همچنین، در این باره روایت است که شخصى به امام حسن7 دسته گلى خوشبو هدیه کرد. حضرت در عوض به وى فرمود: تو در راه خدا آزادى، شخصى پرسید: آیا براى یک دسته گل کنیزى را آزاد مى کنى؟ امام فرمود: خداى تعالى به ما ادب آموخته و فرموده است: »وَ اذا حُییّتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّو بِأَحْسَنَ مِنها…« و تحیت بهتر از یک دسته گل براى او، همین آزاد کردنش بود. خداوند در آیه اى خطاب به اسوه بشریت، محمد مصطفى9 مى فرماید: »وقتى ایمان آورندگان به آیات ما(مناقب، ج4، ص 18)
نزد تو آیند، بگو سلام علیکم.« (انعام: 54) در آیه دیگر، مؤمنان را موظف مى کند که به هنگام ورود به خانه اى دیگر، بر اهل خانه سلام کنند. (نور: 27)
پاداش ایمان و کیفر گناه
تقدیر و سنت الهى بر این قرار گرفته است که اگر افراد جامعه اى ایمان آوردند و تقوا پیشه کردند و در آن جامعه احکام الهى اجرا شد، خداوند نعمت هاى خود را بر آنان فرو ریزد و آنان را مشمول عفو و فضل خود قرار دهد. از لغزش هاى اندک آنان چشم پوشد و برکت هاى آسمان و زمین را در اختیارشان قرار دهد. قرآن کریم این سنت الهى را چنین بیان مى کند:
وَ لَوْ أَنَّ اَهْلَ الْقُرى امَنُوا و اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الاَرْضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ. (اعراف: 96)
اگر اهالى قریه ها (اقوام) ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند، برکاتى از آسمان و زمین به روى شان مى گشودیم، ولى آیات الهى را تکذیب کردند، در نتیجه آنان را به کیفر اعمال شان مجازات کردیم.
بنابراین اثر تکوینى ایمان و کارهاى نیک افراد یک امت، منشأ خیرات فراوانى در جهان طبیعت است. در روایتى از امام موسى بن جعفر7 در تفسیر آیه شریفه »یُحْیى الاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا؛ زمین را بعد از مرگش زنده مى کند«، آمده است:
زنده کردن به باران منظور نیست، بلکه (منظور این است که) خداوند مردانى را برمى انگیزد که عدل را زنده مى کنند و برپامى دارند و به زنده شدن عدل، زمین زنده مى شود. به تحقیق اقامه حد در جامعه، سودمندتر است براى زمین از چهل صبح باران باریدن.
(شیخ حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، ج18،ص 308)
از سوى دیگر، اگر افراد جامعه کفر ورزند و آیات الهى را انکار کنند و به فساد، فحشا و ظلم رو آورند، خداوند نعمت هاى خود را از آنان خواهد گرفت و عذاب خویش بر آنان خواهد فرستاد. آیات متعددى از قرآن بیانگر این است که عذاب هاى نازل شده بر امت هاى پیشین، نتیجه گناهان آنان بوده است، از جمله آمده است:
اَلَمْ یَرَوْا کَمْ اَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَنَّاهُمْ فِى الاَرْضِ مالَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ اَرْسَلْنا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنا الاَنْهارَ تَجْرى مِنْ تَحْتِهِمْ فَاَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنَاً آخَرینَ. (انعام: 6)
آیا ندیده اند (که) چه بسیار پیش از ایشان اقوامى را به هلاکت رساندیم (که) به آنان چنان تمکن و اقتدارى در زمین داده بودیم که به شما نداده ایم و باران هاى پى در پى بر آنان فرستادیم و نهرها از زیر (آبادى ها یإ؛أک پاهاى) آنان جارى ساختم.بنابراین، آنان را به خاطر گناهان شان هلاک کردیم و پس از آنان قوم و جماعت دیگرى را به وجود آوردیم؟
در روایت هاى ائمه معصوم: و دعاها نیز گناهان، سبب نزول عذاب و مانع شمول رحمت الهى معرفى شده اند.
در دعاى شریف کمیل آمده است:
»اَلَّلهُمَّ اغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلاءَ؛ خداوندا گناهانى را که نازل کننده بلا هستند، بر من بیامرز«.
همچنین در دعاى شب عرفه مى خوانیم:
»وَاغْفِرْلِىَ الذُّنُوبَ الَّتى تَحْبِسُ قَطْرَ السَّماءِ؛ خداوندا گناهانى را که مانع بارش آسمان مى شود، بر من ببخش«.
کم فروشى و کم کارى
وَ إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (اعراف: 85)
و به سوى (مردم) مدین برادرشان شعیب را فرستادیم، (او به قوم خود) گفت: اى قوم! خداى یگانه را که جز او خدایى ندارید، بپرستید. برهانى از جانب پروردگارتان به سوى شما آمده (و حجت بر شما تمام شده)، پیمانه و وزن را تمام دهید (کم فروشى نکنید) و حق مردم را کم ندهید و در این سرزمین پس از اصلاح آن فساد نکنید؛ اگر شما مؤمن باشید، اینها برایتان بهتر است.
کیل، به معناى مقیاسى است که جنس را از نظر حجم با آن مى سنجند و کلمه »بخس« به معناى نقص در وزن و اندازه گیرى است.
(ترجمه تفسیر المیزان، ج15، ص 441)
حضرت شعیب7 قوم خود را پس از دعوت به توحید که پایه دین است، ابتدا به وفاى به کیل و میزان و پرهیز از کم فروشى دعوت مى کند و آن گاه آنان را از فساد در زمین که برخلاف فطرت انسانى است، برحذر مى دارد.
وفاى به کیل و وزن، در برقرارى کامل نظم اقتصادى و اجتماعى و اعتماد به یکدیگر بسیار مؤثر است. رعایت وزن و پرهیز از کم فروشى و رعایت حق مردم به قدرى در ساماندهى نظام اقتصادى جامعه مهم است که در قرآن بارها بدان اشاره شده است، از جمله در سوره هود آیه هاى 84 تا 86، سوره شعرا آیه هاى 181 تا 184 و آیه 35 سوره اسراء.
یکى از مظاهر کم فروشى، کم کارى است. کسى که تعهد خدمت در سازمانى یا نهادى مى دهد، در حقیقت بخشى از زمان فعال عمر خود را به آن سازمان مى دهد و در ازاى آن، مزد و اجر مادى و معنوى دریافت مى دارد. اگر در ساعت هاى موظف به کار کم کارى کند، در واقع از وقت فروخته شده خود کم گذاشته است. مسئله کم کارى، امروزه در میان بیشتر شغل ها به ویژه در نهادها و اداره هاى دولتى جریان دارد. در حالى که با توجه به آموزه هاى قرآنى، وظیفه دارند لقمه هاى پاک و حلال به خانواده خود ببرند تا نورانیت و برکت و آثار مثبت آن را به خوبى دریافت کنند. گفتنى است یکى از عوامل عمده در کج روى ها، بى توجهى در به دست آوردن روزى پاک است.
خدا ،نزدیک تر از رگ گردن به ما
در قرآن مجید مى خوانیم:
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ. (ق: 16)
ما آدمى را آفریده ایم و از وسوسه هاى نفس او آگاه و از رگ گردنش به او نزدیک تریم.
قرآن رابطه انسان با خدا را، رابطه رب و مربوبى و رابطه قیومى و احاطه اى مى داند. در این آیه نوع دیگرى از رابطه آمده است که آن رابطه قرابت و همراهى است؛ بدین معنا که خداوند با همه موجودات پیوسته همراه است و در هیچ زمان و مکانى از آنها جدا نیست: »وَ هُوَ مَعَکُمْ اَیْنَما کُنْتُمْ؛ و او با شماست هر جا که باشید«. (حدید: 4)
البته مقصود، نزدیکى دو جسم به یکدیگر نیست، بلکه مانند همراهى کالبد و روح است که اتصال و نزدیکى آنها ،متفاوت از مقوله فضا و زمان و مانند آنهاست. حضرت على7 در تبیین بهتر این همراهى مى فرماید:
مَعَ کُلِّ شَى ءٍ لابِمُقارَنَهٍ وَ غَیْرَ کُلِّ شى ءٍ لابِمُزایَلَهٍ.
( نهج البلاغه، شرح: فیض الاسلام، خطبه 1، ص 24)
او با همه چیز است، بدون پیوستگى و غیر از همه چیز است، بدون گسیختگى.
نزدیکى خدا به انسان از شدت پیوستگى و نیاز ما به او سرچشمه مى گیرد. از این رهگذر در فرهنگ و ادب عارفان و حکیمان این همراهى در قالب تشبیه ها و تمثیل هاى گوناگونى نمود یافته است، از جمله: دریا و قطره هایش، گل و برگ هایش، جسم و سایه اش، دریا و امواجش، گل و عطر افشانى اش. ولى هیچ یک از آنها نمى تواند به درستى بیانگر نوع( تفسیر نمونه، ج22، ص 245)
ارتباط خدا با جهان و انسان باشد و مثال خود قرآن که نزدیک بودن خدا به آدمى را نزدیک تر از شاهرگ و شریان قلب به انسان مى خواند، تنها براى تقریب ذهن است، وگرنه قرب خدا از آن بالاتر و برتر است، هر چند مثالى رساتر از آن در محسوسات پیدا نمى شود. صاحب المیزان، در این باره عبارت دیگرى دارد که قابل توجه است، ایشان مى فرماید:
( المیزان، ج19،ص 147)
جمله »نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدْ« مى خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه فهم ادا کند، وگرنه مسئله نزدیکى خدا به انسان مهم تر از این و خداى سبحان بزرگ تر از آن است. چرا که خداوند کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده است. او بین انسان و نفسش و بین او و افعالش، واسطه و حتى از خود انسان به وى نزدیک تر است و چون این مطلب مهم و تصورش براى مردم دشوار است، آن را در حداقل عبارت ممکن بیان کرده است.
(همان، ج18، ص 347)
با این همه قرابت و نزدیکى و به فرموده امام راحل که »عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید«، آیا مى توان به گناهى روى آورد که خداوند شاهد و ناظر آن نباشد.