نویسندگان : پور سید آقایی ، جباری ، عاشوری ، حکیم
ب : وضعیت اجتماعى
مقصود از ((وضعیت اجتماعى )) ، بیان طبقات مختلف یک جامعه به لحاظ دین ، نژاد، منزلت اجتماعى ، سمت ، قدرت ، مکنت و…، ارتباط آن با طبقات ، با یکدیگر، و نیز بیان آداب و رسوم ، اعیاد و جشن ها، قصه ها، خانه ها، اثاث ، لباس ، اطعمه و اشربه و هر آنچه که به ظاهر یک جامعه باز مى گردد؛ مى باشد.(214)
ما در این مختصر، نه با این مجموعه (215) بلکه تنها به یکى از مهم ترین ویژگى هاى اجتماعى این دوره که همان شکاف عمیق طبقاتى است ، و بعضى از نمودها و نمونه هاى آن مى پردازیم .
در این دوره به علت بى کفایتى خلفا و غرق بودن آنها در ((عیاشى )) ، ((زن بارگى )) ، ((شب نشین هاى ))آنچنانه ، ((ولخرجى )) هاى بى حد و حصر، ((رفاه زدگى ))و ((دنیاپرستى )) ، جامعه ، در عمل به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسیم شده بود: فقیر فقیر، و غنى غنى ، اکثریت محروم ، اقلیت برخوردار.(216) شکاف و فاصله طبقاتى بین خلفا در اعیاد و جشن ها، و یا بخشش هاى بى حساب و بى رویه آنان ؛ چه به خویشان و همسران و چه در ((بزم هاى ننگین شبانه ))به آوازه خوانان و رقاصه ها و دلقک ها، و یا لباس هاى فاخر و زربافت و سفره هاى رنگین آنان ، همچنین اشاره اى خواهیم داشت به وضع زندگى ، درآمد و اختلاس هاى برخى از وزرا و یا دیگر کارگزاران حکومت ، ولى از آنجا که ارائه همه موارد، سخن را به درازا مى کشاند به ناچار تنها به نمونه هایى اکتفا مى شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
1 – عیاشى
عیاشى ، سیره مشترک همه خلفاى عباسى بود.(217) داستان هاى خوشگذرانى و بساطهاى عیاشى و بزم هاى شبانه خلفاى عباسى رسواتر از آن است که احتیاجى به استشهاد و نمونه داشته باشد؛ زیرا کتاب هاى تاریخ و ادب (218) مشحون از این گونه شواهد است (219) ((خلفاى عباسى ))بیشتر دوران زندگى ننگین خود را میان جام هاى شراب و آغوش کنیزان زیبا به سر مى بردند. بهترین هدیه براى آنان ، شراب ناب بود و کنیزان ماهرو.(220) ((تنوخى ))قاضى ((بصره )) ، وضع خلیفه عباسى زمان خود را چنین وصف مى کند:
نشا بین طنبور وزق و مزمر
و فى حجر شاد او على صدر ضارب (221)
((خلیفه میان تار و طنبور، باده و عود و در دامن خواننده اى ، و یا بر روى سینه نوازنده اى به سر مى برد.))
بسیارى از شاعران ، مجالس میگسارى خلفا را به شعر آورده اند(222) به نوشته ((مسعودى )) ، ((متوکل ))غرق در کام جویى و شراب بود و 000/4 کنیز در کاخ خود داشت که از همه آنها کام گرفته بود.(223)
او خیره سرى و وقاحت را تا آنجا رساند که ، امام هادى علیه السلام را نیمه شب به اجبار به بزم شبانه خود کشاند و در حالى که مشغول باده گسارى بود جامى در دست داشت به حضرتش تعارف کرد، امام عذر آورد فرمود: ((گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده ، مرا معاف بدار)) ، ((متوکل ))از خواسته خود دست کشید، اما از امام به اصرار خواست که شعرى براى او بخواند و امام به ناچار شعرى خواند که ((متوکل ))و همه اهل مجلس را به گریه واداشت و بزم عیش را به سوگ کشاند(224) .
2 – قصرها
خلفاى عباسى و به تبع آنان ، امرا، وزرا و دیگر دولتمردان علاقه شدیدى به ساختن قصرهاى زیبا و پر زرق و برق داشتند(225) قصرهاى خلفا در این دوره به لحاظ وسعت ، شبیه به یک شهر بزرگ و داراى باغ ها، بوستان ها، نهرها و ساختمان هاى متعدد بود(226) ((متوکل ))داراى کاخ هاى گوناگون بود به طورى که هر وقت یک قصرش تمام مى شد به ساختن قصر دیگرى مى پرداخت ، او تا حدود بیست قصر به نام هاى : ((برکوار)) ، ((شاه )) ، ((عروس )) ، ((برکت )) ، ((جوسق )) ، ((مختار)) ، ((جعفرى )) ، ((غریب )) ، ((بدیع )) ، ((صبیح )) ، ((ملیح )) ، ((شبداز)) ، ((قصور)) ، ((جامع )) ، ((قلایه )) ، ((برج )) ، ((متوکلیه )) ، ((بهو))و ((لؤ لؤ ه ))داشت . خرج این قصرها بالغ بر 274 میلیون درهم بود.(227)
قصر ((برج ))از زیباترین قصرهاى او بود و داراى تصاویر بزرگى از طلا و نقره بود، هزینه ساختن این کاخ 000/700/1 دینار بود(228) هزینه قصر دیگر او به نام ((برکوار))که از بهترین و بزرگ ترین قصرهاى او بود، به تنهایى بالغ بر 000/000/20 درهم بود.(229) مورخان به تفصیل از این قصرها و تزئینات و خرج هاى ان یاد کرده اند.(230)
3 – جشن ها
خلفاى عباسى چه در عصر اول و چه در عصر دوم ، اهتمام زیادى در به پا نمودن مجالس و جشن هاى پر خرج و پر زرق و برق داشتند.(231) ولخرجى هاى آنان حد و حصرى نداشت . به نمونه هایى از هر دو عصر مى پردازیم :
((مهدى عباسى ))(158-169 ه) در مراسم تزویج بانو ((زبیده )) براى پسرش ((هارون ))000/000/50 درهم صرف کرد، وقتى که شب زفاف رسید، ((زبیده ))پیراهنى پوشیده بود که تمامش از درهاى شاهوار بود و کسى تا آن روز نظیر آن را ندیده بود و به خاطر ارزش زیاد آن ، کسى از اهل خبره نمى توانست بهایى برایش تعیین کند، و ((همسر هشام بن عبدالملک ))جامه بى آستینى بر تن کرده بود که تمام آن پیراهن از طلا بود و هیچ دوخت و دوزى در آن به کار نرفته بود، جز دو بند، بقیه ((زربفت )) بود، و آن به قدرى با ((زر و زیور))آراسته بودند که به علت زیادى جواهرات ، قدرت راه رفتن نداشت .(232)
((شابشتى ))در کتاب خود ((الدیارات ))نقل مى کند که ، ((مهدى عباسى ))وقتى که ((ام جعفر))- دختر برادرش – را براى پسرش ((رشید))تزویج کرد، تدارکى دید که براى هیچ زنى پیش از او آن همه صندوق هاى جواهر، زر و زیورها، تاج ها، اکلیل ها، قبه هاى طلا و نقره ، و عطرها تدارک دیده نشده بود. او به زن هشام ((عبده ))نیز پیراهنى بى آستین داد همو مى گوید: ((در اسلام نظیر آن پیراهن و مانند دانه هاى قیمتى آن را کسى ندیده است ، در پشت و سینه اش دو رشته از یاقوت سرخ بود و بقیه آن از درهاى بزرگى که نظیر نداشت و گفته اند که قیمت گذاران به خاطر نفاست آن دره ، نتوانستند آن را قیمت گذارى کنند!(233)
و باز از نمونه ولخرجى هاى ((مهدى عباسى ))و حیف و میل بیت المال ، آن بود که یک دانه یاقوت سرخ که در نهایت نفاست بود به 000/30 دینار خرید، و با چند کیسه اموال دیگر روى هم ریختند همانند کوهى شد، تمام آنها را وقتى که پسرش ((هادى ))دست او را بوسید به او بخشید.(234)
((متوکل ))در جشنى که به مناسبت ختنه پسرش ((عبدالله معتز))بر پا کرد، چنان تشریفات پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت که مورخان به تفضیل نوشته اند، و ما تنها به گوشه هایى از آن اشاره مى کنیم .
فرشى را که طول آن 100 ذراع و عرض آن 50 ذراع بود، براى تالار قصر که داراى همین ابعاد بود، تهیه کردند و در همان جا براى پذیرایى از مهمانان ، 000/4 صندلى از طلا، مزین به جواهر، چیدند.
به فرمان ((متوکل ))000/000/20 درهم که براى نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشیه نشینان نثار کردند! و 000/000/1 درهم که روى آنها عنوان ((جشن و مراسم ختنه کنان ))حک شده بود، بر سر آرایشگر و ختنه کننده و غلامان و پیشکاران مخصوص نثار گردید!
آن روز از ختنه کننده ((معتز))پرسیدند که تا موقع صرف غذا، چه مبلغى عائد تو شده ؟ گفت : هشتاد و چند هزار دینار، غیر از اشیاى زرین و انگشترى و جواهر!
هزینه مخارج این جشن (ختنه کنان ) بالغ بر هشتاد و شش میلیون درهم شده بود!!.(235)
دکتر ((شوقى ضعیف ))پس از نقل این واقعه مى گوید: ((به این ترتیب میلیون ها دینار و درهم بى حساب صرف مى شد و بدون هیچ کنترلى در میهمانى ها و جشن هاى کاخ ، خرج مى شد. این میهمانى ها داستان هاى هزار و یک شب را با تمام خیال پردازى ها و هرزگى ها و خوشگذرانى هاى موهومش ، بدون هیچ کم و کاست به خاطر مى آورد. به جاى آن که این میلیون ها در کمک به مردم و نیازمندى هاى ایشان و یا تجهیز سپاه در جنگ با ترک ها و بیزانس ها صرف شود این چنین احمقانه ، ریخت و پاش مى کردند و بیت المال را به باد مى دادند، در حالى که مردم در سختى و فقر به سر مى بردند و عرق زحمت ، مدام از سر و روى شان مى ریخت ، غم نومیدى و محرومیت را مى خوردند تا ((متوکل ))و دیگران اموال ایشان را در راه هاى بیهوده صرف کنند و با آنها کاخ هاى عظیمى را بسازند و دینارها را میلیون میلیون حرام کنند و آن کاخ ها را به میخانه هایى بدل کنند که کاسه ها و جام هاى شراب در آنجا دور بزنند و کیسه هاى زر و سیم خرج نمایند.))(236)
((مسعودى ))به حق مى نویسد: ((در هیچ برهه اى از زمان و تاریخ به مانند دوران خلافت ((متوکل ))ولخرجى نمى شد.)) (237)
روزى ((متوکل ))در کاخ ((برکوار))- که قبلا شرحش گذشت – میگسارى کرد و آن ایام ، زمان گل و ریاحین نبود، به ندیمانش گفت : چطور است مراسم گلریزان را برگزار کنیم ، همان که فارس زبان ها به آن ((شاد کلاه )) مى گویند، آنها در پاسخ گفتند: ((شاد کلاه ))بدون گل ممکن نیست و اکنون هم فصل گل نیست ، ((متوکل ))یکى از وزرایش به نام ((عبیدالله بن یحیى ))را خواست و گفت : بگو برایم درهم هایى به وزن دو گندم ضرب کنند.
((عبیدالله ))پرسید: چند درهم لازم است یا امیرالمؤ منین (؟) ((متوکل )) ، گفت : 000/000/50 درهم . ((عبیدالله ))دستور داد: آن را فراهم کردند و به اطلاع ((متوکل ))رساند که سکه ها آماده است ((متوکل ))گفت : بخشى از آنها را رنگ قرمز و بعضى دیگر را رنگ زرد و قسمتى را رنگ سیاه بزن و برخى را هم به رنگ خود بگذار. ((عبیدالله )) طبق دستور عمل کرد. آنگاه ((متوکل ))خدمتکاران و اطرافیانش را که 700 نفر بودند طلبید و به آنها دستور داد که هر کدام از ایشان قبا و کلاه نوى ، غیر رنگ قبا و کلاهه دیگرى تهیه کند و آنها نیز تهیه کردند. سپس روزى را تعیین کرد که باد مى وزید، دستور داد خیمه اى نصب کنند که 40 در، داشته باشد، او یک روز صبحانه را در آنجا صرف کرد در حالى که ندیمانش در اطراف او بودند و خدمتگزارانش لباس هاى جدید بر تن داشتند، ((متوکل ))دستور داد تمام آن درهم ها را به مانند گل بر سر افراد بریزند، سبکى آنها و شدت باد باعث شد تا درهم ها مانند گلبرگ ها در فضا به چرخش و حرکت درآیند.(238)
دکتر ((شوقى ضعیف ))پس از نقل این مطلب مى نویسد: ((تمام اینها از آسوده خیالى و خوشگذرانى بیش از حد نشات مى گرفت ؛ زیرا ((خلفاى عباسى ))از خوشگذرانى تا حد دیوانگى و هوسبازى برخوردار بودند و کنار آنها طبقات مختلف مردم در نهایت فقر و تنگدستى قرار داشتند.)) (239)
4 – بزم ها
بزم هاى شبانه ((عباسیان ))و دلدادگى و بخشش هاى بى حساب آنها به رقاصه ها و آوازه خوانان و مطربان در حالت خلسه و مستى ، شهره آفاق و یادآور داستان هاى هزار و یک شب است . این بزم ها مملو از لهو و لعب و مسخرگى بود.(240) قصرهاى خلفا پایگاه عیش و نوش و مجالس شراب بود (241) و خلفا نیز بیشتر اوقات را در مستى و طرب مى گذراندند.(242) و نه تنها قصرهاى خلفا که قصرهاى وزراء و امرا نیز پایگاه شراب و رقص و غنا بود.(243) که الناس على دین ملوکهم
((هادى عباسى )) ، ((ابراهیم موصلى ))را به دربار دعوت مى کرد و ساعت ها به آواز او گوش مى داد و به حدى به او دل بسته بود که اموال و ثروت زیادى به او بخشید، به طورى که یک روز مبلغ دریافتى او از خلیفه ، به یکصد و پنجاه هزار دینار بالغ گردید!
روزى ((ابراهیم موصلى ))چند آواز براى وى خواند و او را سخت به هیجان آورد. ((هادى ))او را تشویق کرد و مکرر از وى خواست که مجددا بخواند؛ در پایان بزم ، به یکى از پیشکاران خود دستور داد، دست ((ابراهیم ))را بگیرد و به خزانه بیت المال ببرد تا او هر قدر خواست بردارد و حتى اگر خواست تمام بیت المال را ببرد، او آزاد بگذارد! ((ابراهیم ))مى گوید: ((وارد خزانه بیت المال شدم و فقط 000/50 دینار برداشتم .)) (244)
پسر ((ابراهیم ))مى گفت : ((اگر ((هادى ))بیش از این عمر مى کرد، ما حتى دیوارهاى خانه مان را از طلا مى ساختیم .)) (245)
((متوکل ))نیز دست کمى از نیاى خود نداشت . ((طبرى ))نقل مى کند که ، وقتى ((متوکل ))قصر ((جعفرى ))خود را تمام کرد، مطربان و دلقکان را فرا خواند و پس از انجام کارشان به آنها 000/000/2 درهم داد.(246)
5 – بخشش ها
بخشش هاى بى حساب خلفا از بیت المال مسلمین ، منحصر به رقاصه ها و آوازه خوانان در بزم هایشان نبود که مادران ، همسران و دیگر بستگان آنها را هم در بر مى گرفت . ((متوکل ))به مادرش ((شجاع )) ، سالى 000/600 دینار مى داد، آنچه که پس از مرگ این زن باقى ماند 000/000/5 دینار پول نقد و جواهراتى به ارزش 000/000/1 دینار و زمین هایى که ارزش غلات سالانه آن 000/400 دینار بود.(247)
((ام قبیحه )) (248) همسر ((متوکل ))و مادر ((معتز))نیز از همین بخشش ها و دست و دلوازى هاى همسر و پسرش به ثروت هاى هنگفتى دست یافته بود به طورى که پس از کشته شدن پسرش ((معتز))آن هم به خاطر این که از تهیه 000/50 دینار براى مخارج سپاه خود عاجز بود، در نزد او 000/800/1 دینار پول نقد و سه جعبه جواهرات از زمرد و یاقوت و درهاى گران بها که نظیرشان نبود، یافتند.(249) قیمت آنها 000/000/2 دینار بود.(250)
از اینها که بگذریم بخشش هاى خلفا، به شعراى دربارى و یا هر کسى که در مدح و ستایش آنان شعرى بگوید و یا حکومت آنان را به حق جلوه دهد و آنان را از ائمه علیهم السلام به پیامبر نزدیک تر نشان دهد، و یا زبان گزنده خود را متوجه ((علویان ))ساخته و بر آنان بتازد، نیز جالب توجه است .
((متوکل ))به ((ابراهیم بن مدبر))به مناسبت قصیده اى که در شفاى بیمارى او سروده بود، 000/50 درهم ((صله ))داد و نیز به وزیر خود دستور داد تا او را به کار پر سودى بگمارد.(251)
و به ((ابوالشبل البرجمى ))به خاطر قصیده اى که در مدح او سروده بود، 000/30 درهم پاداش داد.(252)
و به ((حسین بن ضحاک خلیع ))براى سرودن شعرى در وصف خدمتکارى که به او پیاله شرابى به همراه عنبر داده بود، در ازاى هر بیت ، 1000 دینار داد!!(253)
و به ((ابوالعنبس ))000/10 درهم به خاصر شعرى که در هجو ((بحترى ))شاعر گفته بود، داد و براى شعرى که در وصف خرش و عشق بازى او گفت و باعث خوشحالى فراوان ((متوکل ))شد مورد احترام زیاد او قرار گرفت و جایزه دریافت کرد.(254)
و به ((ابوالشمط، مروان بن ابى الجنوب ))که قصیده اى در مدح او سروده بود، خلعت ، و 000/200 دینار، و اموال ، صله داد.(255) او بارها از ((متوکل ))صله هاى سنگین گرفته بود.(256)
((ابن اثیر))از قول ((ابوالشمط))نقل مى کند که گفت : ((من براى متوکل شعرى خواندم که در آن هجا و ناسزاى رافضه بود. او مرا امیر ((بحرین ))و ((یمامه ))کرد و 4 خلعت به من داد!!، ((منتصر))هم به من یک خلعت داد. سپس ((متوکل ))دستور داد 3000 دینار بر من نثار کنند و به ((منتصر))و ((سعد ایتاخى ))امر کرد که دینارها را از زمین جمع کنند و به من بدهند، آنها نیز هر چه او دستور داد انجام دادند.(257) بعد از آن ((متوکل ))براى شعر دیگرى ، مانند آنچه گفته بودم ، 000/10 درهم بر من نثار کرد)) . (258)
از بخشش هاى ((متوکل )) ، تنها شاعران برخوردار نبودند، بلکه خنیاگران و دلقکان و مسخرگان نیز جوایز بزرگى دریافت مى کردند.
به عنوان مثال : روزى ((متوکل ))دستور داد ((عباده )) ، مخنث دربار را در سرماى زمستان در یکى از آبگیرها بیندازند و آنگاه که در آستانه هلاکت بود دستور داد او را در آوردند و بپوشاندند، سپس او را به نزد خود خواند و گفت : حالت چطور است ؟
((عباده ))گفت : از آخرت بر مى گردم !
((متوکل ))خندید و گفت : برادرم ((واثق ))را چگونه دیدى ؟
((عباده ))گفت : از جهنم گذر نکردم .
((متوکل ))خندید و فرمان داد به او صله بدهند.(259)
یکى دیگر از سرگرمى هاى ((متوکل ))این بود که ((ابوالعبر))شاعر نادان و بذله گو را در منجنیقى مى گذاشت و دستور مى داد او را به هوا پرتاب کنند همین که به بالا مى رسید، مى گفت : راه را باز کنید! سپس در آبگیرى مى افتاد و مانند ماهیان با تور صید مى شود. (260) او از ((متوکل ))بیش از هر شاعرى پول مى گرفت . (261) ((مسعودى ))مى نویسد: ((هر کس در زمینه هاى جدى و شوخى و غیره ابتکارى داشت و پیشقدم بود، از خوان یغماى ((متوکل ))بهره مند مى شد و اموال زیادى از آن خود مى ساخت .))(262)
… ادامه دارد.
پی نوشت:
214- ر.ک : تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 2، ص 395.
215- براى اطلاع کامل از وضعیت اجتماعى این دوره از حکومت خلفاى عباسى ر.ک : العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 53-114 و تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 422-462.
216- گرچه دکتر شوقى ضعیف ، علاوه بر این دو طبقه به طبقه متوسطى هم قائل است . (العصر العباسى الثانى ، ص 53 و ص 62-64) اما خود او هم اعتراف دارد که جامعه به لحاظ اقتصادى ، عملا به دو طبقه فقیر و غنى تقسیم شده است . (همان ، ص 69) ما از این طبقه به لحاظ اندک بودن آن صرف نظر کردیم و جامعه را عملا به دو قشر عمده : محروم و برخوردار، تقسیم کردیم .
217- شاید تنها بتوان ((المتهدى بالله ))(255-256 ه) را از این روش مستثنا کرد. او مى گفت : ((در میان خلفاى اموى لااقل یک فرد پاکدامن (عمر بن عبدالعزیز) وجود داشت ، براى من بسیار شرم آور است که در میان ما کسى مانند او نباشد.))(تاریخ الخلفاء، سیوطى ، ص 361.)
مسعودى در مروج الذهب ، ج 4، ص 189، از قول او نقل مى کند که همواره مى گفت (کان یقول ): ((یا بنى هاشم ! دعوتى حتى اسلک مسلک عمر بن عبدالعزیز فاکون فیکم مثل عمر بن عبدالعزیز فى بنى امیه ))دکتر شوقى ضعیف ، مى گوید: گویا همین سیره خوب او باعث رنجش ترک ها بوده . از این رو، او را خلع ، برادرش معتمد را روى کار آوردند. (العصر العباسى الثانى ، ص 17.)
218- ر.ک : الاغانى ، در شرح حال شعراى این دوره به خصوص ابونواس (145-198 ه)؛ تاریخ الادب العربى (العصر العباسى الثاتى ) دکتر شوقى ضعیف ، ص 443-472؛ تاریخ ادبیات زبان عربى ، حنا الفاخورى ، ترجمه دکتر عبدالمحمد آیتى ، ص 296-315، نیز، ص 327 در شرح حال ((حسین بن ضحاک ))(162-250 ه).
219- ر.ک : الکامل ، ج 6-7؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 2 و 3؛ تاریخ الخلفا، سیوطى .
220- ر.ک : تحلیلى از زندگى امام هادى علیه السلام ؛ باقر شریف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطایى ، ص 477 و 178.
221- همان ، ص 476.
222- همان ، ص 477-478.
223- مروج الذهب ، ج 4، ص 122؛ تاریخ الخلفا، ص 349-350.
224- مروج الذهب ، ج 4، ص 94؛ مرآه الجنان ، ج 4، ص 159، مآثر الانافه فى معالم الخلافه ، ج 1، ص 231، تاریخ ابن خلکان ، ج 2، ص 434.
225- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 407.
226- همان ، ص 435؛ العصر العباسى الثانى ، ص 56.
227- العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 55؛ الدیارات ، شابشتى ، ص 159.
228- تاریخ یعقوبى ، ج 3، ص 223؛ الدیارات ، ص 160؛ العصر العباسى الثانى ، ص 55.
229- آل بویه ، على اصغر فقیهى ، ص 415.
230- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 434-435؛ العصر العباسى الثانى ، ص 55-56؛ تحلیلى از زندگانى امام هادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطایى ، ص 434-454. براى اطلاع از قصرهاى وزرا و فرماندهان و برخى دولتمردان آن دوره ر.ک : العصر العباسى الثانى ، ص 56-59.
231- تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 456-457.
232- بین الخلفاء و الخلعاء، ص 25-26 (به نقل از: تحلیلى از زندگانى امام کاظم علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه محمد رضا عطایى ، ج 1، ص 494).
233- الدیارات ، شابشتى ، ص 100. (به نقل از همان ، ص 494-495).
234- همان .
235- بین الخلفاء و الخلعاء، دکتر منجد صلاح الدین ، ص 33-35؛ العصر العباسى الثانى ، دکتر شوقى ضعیف ، ص 67-68.
236- همان ، ص 68.
237- مروج الذهب ، ج 4، ص 122. براى اطلاع بیشتر از این اسراف کارى ها و ریخت و پاش هاى بى حد و حصر ر.ک : العصر العباسى الثانى ، ص 67-79؛ تارریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 456-459.
238- الدیارات ، ص 160 (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 77).
239- العصر العباسى الثانى ، ص 69.
240- مروج الذهب ، ج 4، ص 4 (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 77).
241- العصر العباسى الثانى ، ص 92.
242- همان .
243- همان ، و نیز ر.ک : تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 430.
244- الاغانى ، ج 5، ص 185.
245- همان ، ص 163.
246- طبرى ، ج 9، ص 212. (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 69).
247- التفقات و ادارتهافى الدوله العباسیه ، ص 164.
248- متوکل به خاطر زیبایى و جمال او، (از باب تشبیه معکوس ) وى را ((قبیحه ))نامید. چنانچه به سیاه مى گویند: کافور. (الکامل ج 7، ص 200).
249- الکامل ، ج 7، ص 200، التفقات و ادارتها فى الدوله العباسیه ، ص 165؛ تاریخ الاسلام ، دکتر حسن ابراهیم حسن ، ج 3، ص 447.
250- نساء الخلفاء ابن الساعى ، ص 106. (به نقل از: العصر العباسى الثانى ، ص 73).
251- زندگانى امام الهادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 360.
252- الاغانى ، ج 14، ص 193، (به نقل از: زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، ص 361).
253- مروج الذهب ، ج 4، ص 123.
254- همان ، ص 91-93.
255- الاغانى (به نقل از: زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، باقرر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 362).
256- همان .
257- الکامل ، ج 7، ص 101، شعرى که گفته بود چنین است :
1. ملک الخلیفه جعفر
للدین و الدنیا سلامه
2. لکم تراث محمد
و بعدلکم تنفى الظلامه
3. یرجو التراث بنوالبنا
: و مالهم فیها قلامه
4. والصهر لیس بوارث
و البنت لا ترث الامامه
5. ما للذین تنحلوا
میراثکم الا الندامه
6. اخذ الوارثه اهلها
فعلام لومکم علامه
7. لو کان حقکم لما
قامت على الناس القیامه
8. لیس التراث لغیرکم
لا و الاله و لا کرامه
9. اصبحت بین محبکم
و المبغضین لکم علامه
1. ((سلطنت خلیفه که جعفر باشد، براى دنیا و دین سلامت است .
2. میراث محمد براى شما است ، با عدالت شما ظلم از بین مى رود.
3. فرزندان دختر ((بنى فاطمه ))آرزوى میراث را مى کنند و حال آن که به اندازه سر ناخن از آن بهره ندارند.
4. داماد، وارث نمى شود و دختر، وارث امامت نمى گردد.
5. آنان که ادعاى میراث شما را مى کنند بهره اى جز پشیمانى ندارند.
6. ارث را وارثین و اهل آن به دست آورده اند، پس براى چه ملامت مى کنید.
7. اگر این حق (خلافت ) براى شما (بنى فاطمه بود)، نسبت به شما این همه شور و نشور نبود.
8. این میراث براى غیر از شما (بنى العباس ) نخواهد بود، نه به خدا قسم ! دیگران گرامى و کریم نخواهند بود.
9. تو خود میان دوستان و بدخواهان ، یک علامت هستى .))
نا گفته نماند که در همین دوره ، شاعرانى نیز بودند که تن به این رذالت ها و حقارت ها نمى دادند. شاعرانى همچون دعبل خزاعى (148-246 ه) شاعر شیعى که از محبان اهل بیت علیهم السلام بود تا آنجا که بالاخره زبانش ، سرش را به باد داد و در زمان متوکل کشته شد. او به کسى که وى را از عواقب ناگوار هجوهایش هشدار مى داد، گفت : 50 سال است که خود را بر دوش مى کشم و هنوز کسى را نیافته ام ((بردار))کند.
1. ملوک بنى العباس فى الکتب سبعه
و لم تاتنا عن ثامن لهم کتب
2. کذلک اهل الکهف فى الکهف سبعه
خیار اذا عدوا و ثامنهم کلب
3. و انى لا على کلبهم عنک رتبه
لانک ذو ذنب و لیس له ذنب
1. ((پادشاهان بنى عباس در نوشته ها، هفت تن هستند و هنوز از هشتمین آنها نامى در نوشته ها ندیده ام .
2. اصحاب کهف نیز چنین بودند، هفت تن برگزیده و هشتمین سگشان بود.
3. ولى من سگشان را بر تو برترى مى دهم ؛ زیررا تو گناهکارى و آن را گناهى نبود.))(ر.ک : تاریخ ادبیات زبان عربى ، حنا الفاخورى ، ترجمه عبدالمحمد آیتى ، ص 373).
258- الکامل ، ج 7، ص 101.
259- العقد الفرید، ج 6، ص 430. (به نقل از: زندگانى امام على الهادى علیه السلام ، باقر شریف قرشى ، ترجمه سید حسن اسلامى ، ص 359).
260- العصر العباس الثانى ، دکتر شوقى ضیف ، ص 74.
261- همان .
262- تاریخ الخلفاء، ص 349.
منبع:کتاب تاریخ عصر غیبت