راز ماندگاری نهضت کربلا

راز ماندگاری نهضت کربلا

نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی

توصیه هایی برای گویندگان و مداحان مجالس سید الشهداء (ع)

مسئولیت انسان در برابر نعمتها
خدای سبحان هر نعمتی که به هر کسی می دهد، به اندازه همان نعمت مسئولیت می طلبد. گرچه نعمت عظیم در فرهنگ قرآن، همان نعمت ولایت اهل بیت است؛ و ما بکم من نعمه فمن الله (نحل.53) و هم با مسئولیت همراه است. فرمود: و لتسئلن یومئذ عن النعیم (تکاثر8.). گرچه وجود مبارک امام هشتم (سلام الله علیه) فرمود: نحن النعیم(1) اما این لسان، لسان حصر نیست که آیه را منحصر کند؛ یعنی شما در قیامت فقط از نعمت ولایت سؤال می شوید و نسبت به نعمت های دیگر مسئول نیستید، اینطور نیست. منتها در رأس امور، ولایت است، برای اینکه جزء اصول کلامی ماست. وگرنه هر نعمتی که خدای سبحان به انسان داده است، در برابر او سؤالی هم هست. پس مطلب اول، مسئول بودن انسان در برابر نعمتهای الهی است. مطلب دوم این است که خدای سبحان هر نعمتی که به ما داد، راه حفظ آن نعمت را هم به ما عطا کرد و ما را مسئول آن نعمت هم قرار داد. یعنی هم راه حفظ و وسیله حفظ را به ما داد، هم به ما هشدار داد که این نعمت در معرض دستبرد بیگانگان است. هم ما را راهنمائی کرد که از آن وسیله کمک بگیرید تا از دستبرد بیگانگان حفظ بشود.

ارائه راهکار حفظ نعمت توسط پروردگار
پس هر نعمتی خدا به ما داد، ما مسئول آن نعمت ایم، دوم آن که برای صیانت هر نعمت، یک وسیله ای هم به ما عطا کرده و ما را موظف کرده است که از آن نعمت پاسداری کنیم و نگذاریم بیگانگان از آن نعمت سوءاستفاده کنند.
سوم اینکه گفتند: اگر آن نعمت علم و سواد و دانش است، شما باید «صائن للنفس» باشید. یعنی اگر کسی یک فضل علمی دارد، به مقام علمی رسیده است، این گذشته از اینکه باید عادل باشد؛ باید صائنا لنفسه باشد، نفوذناپذیر باشد. بیگانه نتواند در او راه پیدا کند. این که فرمود: أما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، مطیعا لأمره مولاه، تارکا لهواه(2)، یعنی فقیه هست، عالم هست، آگاه است، و عادل هم هست. هیچ واجبی را ترک نمی کند، هیچ حرامی را هم انجام نمی دهد، اما عدالت کافی نیست که علم را پاسداری بکند. این شخص باید صیانت نفس داشته باشد.

حفظ نعمت علم در پرتو صیانت نفس
«صیانت» یعنی خویشتن داری، نفوذناپذیری، آگاهی، دشمن شناسی، دوست شناسی، تسلیم نشدن و مانند آن. این سه قید را در مراجع و غیر مراجع ذکر کرده اند؛ یکی فقاهت است، یکی عدالت؛ و یکی صیانت. أما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه؛ مطیعا لأمر مولاه، تارکا لهواه. این «مطیعا لأمر مولاه»، یعنی تمام واجبها را انجام می دهد. «تارکا لهواه»، یعنی همه محرمات را انجام نمی دهد. یعنی عادل کامل است. عدالت در عین حال که لازم است، هرگز کافی نیست. یک چیز دیگری هم لازم است. یعنی سواد کافی، عدالت کافی و شعور سیاسی کافی؛ صائنا لنفسه. این خویشتن دار باشد. مواظب باشد که بیگانه راه پیدا نکند. چیزی از او نگیرد، چیزی از او نشنود، چیزی از او نداشته باشد. در او نفوذ نکند؛ این کار آسانی نیست. عدالت کار آسانی است، به دلیل اینکه بر همه ما واجب است عادل باشیم منتها اگر کسی عادل نبود، نمی شود به او اقتدا کرد؛ اگر کسی عادل بود، می شود به او اقتدا کرد و مانند آن. وگرنه اینچنین نیست که عدالت برای یک گروه خاصی واجب باشد!
عدالت، یعنی انجام واجب و ترک حرام؛ این کار بر همه واجب است. یعنی بر هر مسلمانی واجب است عادل باشد. اگر برخی ها متأسفانه فاقد این وصف بودند، از بعضی از کمالات و سمت ها محرومند. وگرنه عدالت اینچنین نیست که بر بعضی واجب باشد؛ اما صیانت مقدور همه نیست. کسانی که بخواهند پست های کلیدی در اسلام داشته باشند، باید عالم باشند. متخصص باشند در رشته خودشان عادل باشند نفوذناپذیر هم باشند. این «نفوذناپذیری» نه ارزان به دست می آید، نه فراوان و مبذول هم هست! دیر یاب و کمیاب است.
باید به سراغش رفت و پیدا کرد. بر کسانی که بخواهند یک سمت های کلیدی پیش خدا داشته باشند، باید صائن لنفسه باشند که هیچ کسی در آنها اثر نکند.
این صیانت لنفس، مرحله رقیق و نازلش همان است که در سوره مبارکه صف بیان کرده؛ در سوره صف فرمود: این رزمندگان میدان جنگ باید بنیان مرصوص باشند. «رصاص» یعنی سرب. یک وقت است شما یک قصری می سازید؛ ملاطش سرب است. این مرصوص نیست! اما یک وقتی قصری می سازید، یک خانه ای می سازید که پایه اش سرب است، مصالحش سرب است، ملاطش سرب است، دیوارش سرب است، گچ اش سرب است؛ غیر از سرب چیزی در او کار نرفته. این صدر و ساقه اش مرصوص است. این را می گویند: «بنیان مرصوص». فرمود: ما درمیدان جنگ، رزمندگان رصاصی و سربی می طلبیم. ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص (صف . 4) این تازه، مال جهاد اصغر است! کسی که فقیه است، از این باید کاملتر باشد، کسی که مسئولیت های دیگر دارد، از این باید والاتر باشد که نفوذ ناپذیر باشد. نفوذناپذیری هم کار آسانی نیست. یک شعور بالا و والای سیاسی عمیق می خواهد. مردم را بشناسد. درون مردم را ببیند، از طعم بد پیشنهاد پیشنهاد دهنده بفهمد این چه کاره است! این نه درحوزه پیدا می شود و نه در دانشگاه. این در مسجد است و حسینیه! این جان کندن و وارستگی می خواهد و گریه های شب می خواهد تا آدم بفهمد این دهن، بدبوست. این آمده پیشنهاد می دهد، این یک کار دارد، این می خواهد بازی با او در بیاورد!
پست های کلیدی در اسلام مال این گروه است. اینها که صائنا لنفسه؛ یعنی نفوذناپذیر باشد. همانطوری که درصدد این نیستند کسی را فریب بدهند. کسی هم توان فریب اینها را نداشته باشد.

لزوم استفاده صحیح از نعمتهای الهی
اگر خدای سبحان یک نعمتی به ما داد، جمالی به ما داد، در کنارش یک جلالی هم از ما طلب کرد. که با آن جلالت و شکوه، از این جمال و نعمت پاسداری بکنیم. سواد یک نعمت است؛ باید با یک جلال از این جمال حمایت کرد. آهنگ خوب، صدای خوب، نغمه خوب، حنجره پاک، این نعمت الهی است. باید یک جلالی باشد، که از این حنجره پاک حمایت بکند. این حنجره یک وقتی قرآن می خواند، یک وقتی مداحی دارد، اینها خیر و برکت و رحمت است. و همیشه هم نیست؛ طولی نمی کشد، یک نعمتی با یک سرما خوردگی از ما گرفته می شود، پس معلوم می شود زودگذر است! همین که سن یک مقداری بالا رفت، نزدیک شصت شد، دیگر از ما گرفته می شود. این نعمتی نیست که بماند. حالا که ماندنی نیست، یک چند صباحی در اختیار ماست، و جمال هم هست؛ ما باید با جلال از این جمال حمایت بکنیم. نگذاریم بیهوده صرف بشود. اما راه بیهوده صرف کردن آن چی است؟

ضرورت برگزاری مجالس اهل بیت (ع) در شأن آن ذوات مقدس
یک وقت است که ما داریم مجلس عادی را می گذرانیم، بله در مجلس عادی کف زدن و اینها عیب ندارد. اما یک وقتی به نام کسی که همتای قرآن کریم است!! «حسین بن علی» یعنی همتای قرآن کریم؛ از این پائین ترکه نیست. اینکه فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض(3) یعنی این! آنوقت شما اگر بخواهید با کف زدن، از قرآن تجلیل بکنید، این، دیگر مجلس قرآنی نیست. ممکن است چهار تا جوان یا نوجوان خوشش بیاید از کف زدن ها، ولی شما باید عظمت و جلالی داشته باشید که این نغمه را هر جا مصرف نکنید، هم خوب بخوانید، هم چیزهای خوب بخوانید. مثل اینکه سخنرانان ما و همه ما، وظیفه ما این است که هم خوب حرف بزنیم، هم حرف خوب بزنیم. هم حرف های علمی بزنیم، مستند به آیات و روایات و عقل برهانی باشد. خرافه و افسانه و داستان بی مغز نقل نکنید. هم خوب حرف بزنید که مردم بفهمند. ادب را رعایت کنید؛ در گفتارمان، در نوشتارمان، طوری باشد که ادیبانه باشد. این دو کار وظیفه گوینده هاست. هم خوب حرف زدن، هم حرف خوب زدن. اما آن دو کار هم وظیفه خواننده هاست؛ هم چیزهای خوب بخوانند، هم خوب بخوانند. بنابراین افسانه، قصه، این خواب دید، فلان کس خواب دید؛ وقتی ریشه علمی نداشته باشد، ممکن است اشک بیاید، اما اشک عقلی نیست.

گریه و خنده معقول و نامعقول
شما عزیزان بدانید که گریه دو قسم است، خنده هم دو قسم است؛ گاهی انسان را قلقلک می دهند، می خندد. این خنده معقول نیست. یک وقت یک طنز ادبی می گویند، انسان می خندد. آن یک خنده علمی است، بین این دو تا خنده فرق است. یک وقتی مارش عزا می زنند، یک کسی اشک می ریزد. یک وقت نام حسین بن علی را می برند، اشک می ریزد؛ این دو تا گریه یکسان نیست.
هر گریه ای که ثواب ندارد! هر گریه ای که سازنده نیست. این نعمت را خدا به شما داد که مثل مارش عزا نباشد. آن معارف را فراوان هم گفتند. شما این جریان مرحوم محتشم کاشانی را، آن ترجیح بندش را دیدید. ادبای فراوانی ترجیح بند گفته اند از بعد از محتشم کاشانی، از فقهاء و غیرفقهاء؛ این بزرگواران ترجیح بندهای زیادی گفتند. انسان به مقدار فهمش ثواب می برد، نه به مقدار حنجره اش!! به مقدار درکش ثواب می برد، نه به مقدار آهنگش! چیزهای خوب خواندن؛ این ترجیح بندهائی که گفته اند، غالب اینها آن روایات معتبر، تاریخ معتبر، مقتل معتبر را به صورت شعرهای وزین در آوردند و در دسترس قراردادند. همه اینها هم با رثاء و مرثیه سرائی سالار شهیدان همراه است، هم با آهنگ خوب تعدیه می شود. این کارها شده است؛ یعنی اشعار بلند هست.

ضرورت اهتمام به گریه عاقلانه در مرثیه سالار شهیدان
شما به مقداری که «گریه عاقلانه» بگیرید، کافی است. لازم نیست که شور ایجاد بکنید و با هر وسیله ای که شد، با نقل خواب و داستان و اینها که از عظمت و جلال این خاندان کم بکند، گریه بگیرید. این کار اگر عقاب نداشته باشد، مطمئن باشید ثواب هم ندارد.

راز ماندگاری نهضت کربلا
تلخ تر از کربلا، بدتر از کربلا، هم قبل از کربلا گذشت، هم بعد از کربلا؛ اما هیچ کدام ماندگار نبود! زیر این آسمان، عظمت حسین بن علی مال اوست؛ عظمت کربلا مال اوست. نه قبل نظیر داشت، نه بعد! چون هر کس که مظلوم شد، سید شهدا نمی شود! بنابراین یک چیزی است بی نظیر در تاریخ. روی قداست او، روی امامت او، این کمتر از قرآن نیست. این به عنوان یک سلحشور جنگی نیست، به عنوان یک ولی فقیه نیست، به عنوان یک رهبر آزادیخواه نیست، به عنوان حامی مظلومان نیست؛ حمایت مظلومان و رهبری و اینها، همه زیر مجموعه کسی است که همتای قرآن کریم است. این را اگر از عرش پایین بیاورید، دیگر حسین بن علی نیست! این است که وجود مبارک زینب کبری فرمود: ممکن نیست شما بتوانید نام حسین را محو کنید؛ به خودت زحمت نده! این را در دربار شام گفت. شام آن روز یعنی اقتدار بر پنجاه کشور. آن روز خاورمیانه در اختیار شام بود. یعنی بعد از فتوحات امپراطوری بزرگ ایران و امپراطوری بزرگ روم، در خاورمیانه هیچ کسی نبود مگر اینکه به شام باج می داد! الان به صورت چهل، پنجاه کشور، درآمده. تمام آن روز عربستان حجاز در این وسط قرارداشت؛ شرق اش امپراطوری بزرگ ایران بود، غرب اش امپراطوری بزرگ روم بود، هر دو هم فتح شده و هر دو هم باج می دادند و در اختیار حکومت مرکزی بودند. این که حضرت امیر (سلام الله علیه) برای مصر مالک می فرستاد و برای بخش های وسیع ایران استاندار تعیین می کرد؛ برای اصفهان استاندار، برای آذربایجان استاندار، همه این منطقه وسیع خاورمیانه را حکومت اسلامی گرفته بود. البته آن طرف آب یعنی غرب که کشف نشده بود، آسیای دور و خاور دور هم بود؛ چین بود، ولی در دسترس نبود. کسی امید اینکه اقیانوس اطلس را طی کند، این اقیانوسها را برود آنطرف، نبود! نه وسیله هوائی بود، نه کشتی های فضائی، بنابراین خاورمیانه هر چه بود، در اختیار شام بود. و همه نماینده ها هم آنجا حضور داشتند. وجود مبارک زینب کبری (سلام الله علیها) در کمال قدرت فرمود: ممکن نیست یزید؛ دست از این کارت بردار. وگرنه ممکن نیست بتوانی نام حسین بن علی را خاموش کنی! کد کیدک واسع سعیک. قسم به خدا، لاتمحوا وحینا، ولاتمیت ذکرنا(4) این نظیر فلسطین نیست، این نظیر هیروشیما نیست، این نظیر افغانستان وعراق نیست؛ این «حسین بن علی» است، که در تمام عالم دومی ندارد! آنوقت حیف است که این عظمت با چهارتا خواب و با چهارتا گریه عاطفی غیر معقول اداره بشود!! اگر خدای ناکرده مداحی خوب نخواند و حرف های خوب ارائه ندهد، لتسئلن یومئذ عن النعیم. بنابراین مواظب باشیم؛ گفته های عالمانه، نوشته های عالمانه، منشورات عالمانه و دواوین عالمانه زیاد است. اگر شما بتوانید با آن آهنگی که خدا به شما داد، دو قطره معقول از چشم کسی بگیرید، برای همه کافی است. آن گریه عاقلانه است که بهشت را به همراه دارد. و همان گریه بود که سرمایه این مملکت بود.
حسین بن علی(ع)، ضامن بقای شرف ایران اسلامی الآن شما می بینید هندی ها شب های عاشورا آتش درست می کنند، در آتش هم می روند. اما زیربار ظلم هندوها هم می روند! آن حسینی که بتواند در روز مبادا یک سرمایه نظامی و ملی برای مملکت باشد، این حسین بن علی است که تاکنون علمای ما به ما معرفی کرده اند. بعضی از شماها البته انقلاب را خوب درک کردید؛ در زمان انقلاب این بختیار یک راهپیمایی به عنوان حمایت از قانون اساسی قبل از انقلاب راه اندازی کرد، او رژیم منحوس سلطنتی را موروثی می دانست و امضاء می کرد. این به بهانه اینکه قانون اساسی را حمایت کند و از سلطنت جانبداری کند، یک تظاهرات به عنوان حمایت از قانون اساسی راه اندازی کردند و تظاهرات عجیبی هم بود که گفتند: چهارصد هزار نفر شرکت کرده اند. البته چهارصد هزار نفری که در آن زن و بچه نبود. همه مردان بزرگ، آن هم با صف، نظام گونه کل خیابان انقلاب را پرکرده بودند؛ و خیلی هم چشمگیر. رسانه های خارج هم خیلی روی این تکیه کردند و گفتند: خوب مردم ایران همین ها هستند و بس. طولی نکشید؛ تاسوعا و عاشورا و اربعین و 28 صفر، این چهار روز پیش آمد. سیل خروشان مردم ایران حرکت کردند. آن راهپیمائی تاسوعا، عاشورا که سخن از چهارصد هزار و نظائر آن نبود که؛ میلیونی بود این چهارتا راهپیمائی کار را یکسره کرد! همه آنها ناچار شدند فرار کنند. خب این سرمایه با اشک عاقلانه فراهم شده است.

نام مبارک سیدالشهداء(ع)، رمز پیروزی در دفاع مقدس
جنگ را همین سرمایه اداره کرد شما در جبهه های جنگ شرکت کردید، در شب های عملیات شرکت کردید. اول یا حسین، یا حسین بود؛ بعد در خاکریز سوم، چهارم سرود ای ایران، ای ایران! سرودها در خاکریزهای سوم، چهارم بود. آن نوارهائی که می گذاشتند در خاکریز اول؛ کربلا، کربلا بود. این حفظ کرد. آن وقت این سرمایه حیف نیست که آدم خدای ناکرده برای اینکه چهارتا اشک غیرمعقول بگیرد، چیزهای غیرعالمانه بخواند!!
استفاده از علم ها، تجلی خرافات در عزاداری ها مطلب دیگر در مورد این علم ها است که حرکت می دهند؛ من یادم هست خودم تا مادامی که آمل بودم و درس می خواندم، مرحوم پدرم زنده بود، روز عاشورا او کفش نمی پوشید! چون می دانید شمال، غالباً بارندگی است. مخصوصاً آن سالهائی که با زمستان همراه بود. بارندگی بود، گل بود. اصلاً او می گفت: عاشورا، من کفش بپوشم؟!! این دأب ایشان بود. با پای برهنه عزاداری می کرد. البته هر جا که می رفتند، بعد می رفتند کنار حوض؛ پایشان را می شستند، بعد می رفتند منبر. این حسین با این وضع برای ما مانده! آدم این عزاداری را می کند؛ پا برهنه بشود برای او فخر است. اما حالا این علم بلند کردن چی است؟! این «آهن سرد بی خاصیت» برای چی است؟! یک چیزی باشد، بالاخره معقول باشد؛ و این عزیزانی هم که این کار را می کنند، بچه های مخلصی اند. جوانهای پرشور مخلص حسینی هم هستند.

وظیفه گویندگان و مداحان برای هدایت نسل جوان به عزاداری های صحیح
وظیفه ماست به آنها بگوئیم چه ثواب دارد، چه ثواب ندارد. بگوئیم: پا برهنگی خوب است، سر و سینه زدن خوب است، مشکی پوشیدن خوب است، جزع کردن خوب است، آن دیگری خوب نیست. این وظیفه ماهاست که بگوئیم و او هم عمل می کند. او داعی ندارد عمل نکند جوان است، مسلمان است، پرشور است، حسینی است. اصلاً تلاش و کوشش اش برای این است که رضای اهل بیت را به دست بیاورد.
جامعه مداح ها این وظیفه را دارند که به این عزیزان بگویند که شما روز عاشورا آن سینه ای که می زنید، آن ضجه ای که می زنید، آن پابرهنگی ای که دارید، قدم به قدم ثواب دارد. اما این آهن بی خاصیت، این را برای چی بلند می کنید که صلیب گونه ساخته شده؟ اینها خوب نیست؛ آن چیزهای دیگری که بخواهد خدای ناکرده همراه اینها بشود، اینها خوب نیست. مبادا این جمال حسینی بدون جلال بماند! وگرنه بیگانه دستبرد می زند؛ اگر نعمتی خدا به ما داد، هر جمالی داد؛ حالا جمال علم بود، جمال آهنگ خوب بود، نعمت صوت بود. هرچه بود، یک جلالی هم به ما داده است. این جلالت و شکوه به منزله بنیان مرصوص است که از این جمال حمایت می کند. اگر به یوسف (سلام الله علیه) جمال داد، جلال فاستعصم هم به او داد که از جمالش حمایت کرد. این جور نیست که خدا یک نعمتی به کسی بدهد، راه حفظ اش را ندهد! راه حفظ هم می دهد یقیناً. این راه حفظ را که داد؛ انسان خودش از این نعمت استفاده می کند، به جا هم استفاده می کند؛ چند برابر هم بهره می برد، به دیگران هم منتقل می کند، و دیگران هم مشمولش می شوند.
و آن عزاداری همان است که وجبت له الجنه را به همراه دارد…

پانوشتها:

1- بحارالانوار. جلد .24 صفحه .52 باب 29
2- وسائل الشیعه. جلد .27 صفحه 131
3- همان ج 27 ص 189
4- بحار، جلد 45 ص 160

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید