نویسنده : حجهالاسلام والمسلمین دکتر محمدباقر سعیدی روشن(1)
معناشناسی و تفسیر اجتهادی قرآن کریم از کجا آغاز میشود و چه فرایندی را طی میکند؟ این مقال در پاسخ به این پرسش بر آن است که شناخت هسته های اولیه معنا از واژگان جستجو میشود که موجِد متن آنها را گزینش نموده و پیام خود را در ترکیب ساختاری عبارات ویژه جای داده است. ملاحظه ویژگیهای ادبی، دلالی و سیاق ترکیبی جمله، مرحلهای دیگر است. نگاه پیوستاری به متن قرآن و نیز سنت معصوم علیهالسلام ، همچنین نظر داشت زمینه پیدایش متن و دانشهای عصری گام بعدی است. اینها همه فراهمکننده شرایط بیرونی معنا در ذهن خواننده متن و بازنمود اراده مؤلف، اقتضائات متن و زمینه معنایی و مانند اینهاست. اما این اندیشه و تدبّر خواننده و قدرت اجتهاد و تفقه دینی اوست که به نوبه خود در چگونگی کشف معنا اثرگذار است و به عنوان آخرین گام در معناشناسی محسوب میگردد.
مقدمه
عقلای عالم، متون علمی، فلسفی و دینی را بازنمود ایدههای درونی و خواستهای قلبی پدیدآورندگانشان میدانند و با تفسیر و تحلیل آن متون به دیدگاهها و مقاصد صاحبانشان دست مییازند.
از این نظر، قرآن کریم نیز یک متن است که منعکسکننده رهنمودهای تعالیبخش خداوند بر انسان است. این متن با وجود شیوایی و آسانیابی (دخان / 58)، از مخاطبهای خویش تدبر میطلبد؛ «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُوا الاْءَلْبَابِ» (ص / 29 و ر.ک: محمد / 24؛ نساء / 82). مدلول التزامی این دعوت آن است که راهیابی به سطوح و لایههای درونی این کتاب بدون کاربَست ابزار اندیشه و فعالیت فکری ناممکن است.
از سوی دیگر، قرآن در عین اینکه یک متن محدود و درنهایتِ ایجاز است، مشتمل بر پایههای اساسی باور دینی و آموزههای رفتاری و سلوک معنوی و راهنمای اندیشه و کردار آدمی در حرکت و حیات معنوی است؛ «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِکُلِّ شَیْءٍ» (نحل / 89). اما روشن است که بهرهمندی از حقایق قرآن برای راهبرد زندگی ایمانی، مستلزم تلاش علمی روشمند، یعنی اجتهاد و اکتشاف معارف آن است که در اصطلاح، تفسیر نامیده میشود. علامه طباطبایی(ره) مینویسد: «تفسیر، بیان معانی آیات قرآن و کشف مقصود (مراد) و مدلول (معنای مورد نظر) آنهاست» (طباطبایی، ج1، ص4).
اما پرسش آن است که فهم یک متن چه سازوکاری دارد و از چه فرآیندی عبور میکند؟ چنانکه معلوم است، متن، واقعیتی است که صرفنظر از وجود مفسّر، وجود خارجی دارد و به وسیله پدیدآورندهای به ظهور پیوسته است؛ بدین روی، وقتی سخن از «تفسیر متن» به میان میآید، همزمان، با سه حقیقت متمایز و در عین حال مرتبط با هم مواجهیم: تولیدکننده متن، که پیدایش متن وابسته به اراده درونی اوست؛ خودِ متن و ویژگیها و اقتضائاتی که به حسب قانونِ وضع و دلالتِ محاوره عقلایی داراست؛ و خواننده و مفسّر متن که پدیده نظریه تفسیری، مستند به تلاش فکری اوست.
هویت هستیشناسی هر متن، از جمله قرآن، مرهون دو مؤلفه معنا و محتوا از یک سو و ساختار و هندسه رویین، از سوی دیگر است. ترکیب این دو عنصر برخاسته از توانمندیهای شخصیِ پدیدآورنده هر اثر و در مورد قرآن، دستاورد وحی الهی است و از این لحاظ، مفسّر هیچ نقشی در تحقق این هویت ندارد؛ هر چند، از لحاظ غایتانکاری، وجودِ انسان و فلسفه حیات معنوی وی زمینهساز و داعی ایجاد وحی از سوی خداوند است.
با توجه به مطالب پیشگفته، معلوم گردید که مفسّر قرآن در فعل تفسیری خود در جستوجوی کشف معانی و حقایقی است که در متن قرآن وجود دارد، نه جعل، تولید و تحمیل معنای ذهنی خود بر متن؛ اما این مسأله جدّی است که در معناشناسی یک متن، باید میان سطوح مختلف معنایی آن تمایز نهاد و برای دریافت معنای هر سطح، ابزار مناسب آن را به کار گرفت.
1. معناشناسی واژگان
نخستین سطح در معناشناسیِ هر متن، شناخت معنای مفردات و واژگان آن است. قرآن به لغت عربی و در روزگاری معیّن نازل شده است؛ «وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ…. بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ» (شعراء / 195)؛ بنابراین لازم است الفاظ قرآن کریم را برابر مفاد لغت عربی معنا نمود.
نکته درخور تأکید آن است که با توجه به تحولاتی که ممکن است با گذشت زمان در معنای واژهها رخ دهد، ناگزیر باید با تفحص در منابع فرهنگی، لغوی و نظم و نثر عربِ عصر نزول و شناخت فرهنگ رایج زبانِ مردمان جاهلیت، معنای واژهها در عصر نزول قرآن را شناسایی کرد تا معانی مستحدثه که در اثر تطور دلالتِ الفاظ و جملهها در جریان تحولات فرهنگی و اجتماعی پدید میآیند، موجب گمراهی انسان نگردند.
بازشناسی ریشه و بُنِ واژهها، شناخت هیئت و اشکال گوناگون و تفاوتهای معنایی که اشتقاقات مختلف پدید میآورد و علم صرف در زبانشناسی عهدهدار آن است، از نکات قابل توجه در این مرحله است. همچنان که هوشمندی در تشخیص معنا در مشترک لفظی و مشترک معنوی و حقایق خاص قرآنی که در اثر بسامدهای مکرر، وضع تعیّنی و عرف ویژه قرآنی گرفتهاند، حایز اهمیت بسیار است. افزون بر اینکه پارهای از واژگان قرآنی دارای مصادیق مختلف مادی و غیرمادی است، بدون آنکه معنا متفاوت باشد و استعمال لفظ در بیش از یک معنا تلقی شود. با این وصف، از جمله نکات مؤثر در دریافت معنای دقیق واژههای قرآنی استقصای موارد کاربرد آن واژه در قرآن است. به تعبیر یکی از قرآنپژوهان معاصر، غفلت از این نکته منشأ خطای برخی شده است. آنها کلمه «اجتنبوه» (مائده / 9) را که در فضای نهی از خمر بیان شده است، دال بر تحریم قطعی ندانستهاند. این در حالی است که با تتبع مشتقات کلمه «اجتناب» در قرآن معلوم میگردد که این واژه در قرآن قرین شرک و محرّمات کبیره است.
«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنْ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» (حج / 30)؛ «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنْ اُعْبُدُوا اللّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل / 36)؛ «وَالَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَی اللّهِ لَهُمْ الْبُشْرَی» (زمر / 17)؛ «وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ» (شوری / 37)؛ «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ» (نساء / 31)؛ «الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الاْءِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلاَّ اللَّمَمَ» (نجم / 32).
از موارد استعمال این کلمه در قرآن معلوم میشود که بهرغم ادعای مورد اشاره، این واژه از لحاظ دلالت بر منع، صریحتر از کلمه «تحریم» است؛ زیرا تحریم، منع فعل را میرساند، ولی اجتناب، نزدیک شدن به فعل را نیز ممنوع میکند و از این لحاظ، مشابه «وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَهً وَسَاءَ سَبِیلاً» (اسراء / 32) است (قرضاوی، ص76).
2. سطح معناشناسی ترکیبی جملهها
هر متن برخوردار از یک گفتمان و محاوره با مخاطب خویش است. زبان متن ترجمان پیام متکلم و جانشین وی است. گفتمان عرف عقلا در درون چارچوبها و قواعد معین دلالی2 به تفهیم و تفاهم میپردازد و رویبرتافتن از هنجارهای3 ارتکازی عقلا در محاورات متعارف مردود است.
قرآن کریم نیز متن رسانای پیام خداوند است. گوینده این متن برای هدایت انسان از ابزار کلام سود جسته، مقاصد خویش را در قالب محاوره عقلایی به بشر رسانده است. بدینسبب شرط لازم در راهیافتن به معانی جملهها و گزارههای قرآنی، آگاهی و بهرهگیری از قوانین محاوره عقلایی است.
پایینترین سطح از قوانین زبانیِ محاوره، نحوشناسی جملههای قرآن است؛ زیرا تفاوت حرکتها و اعراب کلمهها منشأ تفاوت و تغایر معنای جملهها میشود و هر یک از عناوین علم نحو تأثیر خاصی را در معنای جمله میگذارد. بدینروی شناخت مبتدا، خبر، فاعل، مفعول، صفت، ظرف، حال، معرفه، نکره و… در چگونگی معناشناسی جمله مؤثر است.
1.2. آگاهی از ویژگیهای ادبی جملهها
چنانکه میدانیم، کاربرد الفاظ در ترکیب جملات دارای گسترهای فراختر از محدوده معانی وضعی است. همچنان که به ضرورت وسعت معنا و تنگنای الفاظ و یا به انگیزه آرایش کلام به محسّنات لفظی و معنوی، بهکار بردن آرایههای ادبی چون مجاز، کنایه و استعاره، ایجاز و اطناب، تقدیم و تأخیر و مانند اینها در محاورات کلامی، امری متداول است.
قرآن کریم به دلیل وسعت قلمرو معنایی و محدودیت متن، از این نظر سرشار از فنون ادبی و آرایههای کلامی است و کسی که میخواهد در کار تفسیر قرآن برآید، باید از دانش معانی بیان و زیباییشناسی ادبی برخوردار باشد تا بر دقایق جملههای قرآن واقف گردد (سیوطی، نوع 77).
2.2. شناخت انواع و حدود دلالتهای کلام
سخن، مجموعهای از نشانهها4 و دالّ بر معنایی است که در درون ذهن و جان متکلم وجود دارد. البته دال، همیشه یک واژه نیست و یک تابلو یا یک تصویر نیز نوعی نشانه و دال است؛ اما زبان رایج در میان عموم عقلا، بیش از هر چیز از نشانههای آوایی و واژگانی بهره میگیرد. در هر نشانه سه عنصر وجود دارد: دال یا نشانه، مدلول یا معنا، و رابطه میان آن دو، که دلالت (انتقال ذهن از چیزی به چیز دیگر) نام دارد.
دلالت کلامی از میان سه نوع دلالت عقلی، طبعی و وضعی، از نوع دلالت وضعی است. چگونگی دلالت دال بر مدلول کلامی نیز سه نوع است: دلالت مطابقی (دلالت لفظ بر تمام معنای موضوعله)، دلالت تضمنی (دلالت لفظ بر جزء معنای موضوعله) و دلالت التزامی (دلالت لفظ بر خارج معنای موضوعله که تصور معنای موضوعله با تصور آن معنا نوعی تلازم دارد).
با نگاهی دیگر، دلالت کلام گاه منطوقی است، یعنی معنایی که اصالتا یا تبعا لفظ بر آن دلالت دارد؛ و گاه مفهومی است (خراسانی، ج1، ص300 و خویی، ج5، ص54)، یعنی معنایی که لازمه عقلی، عرفی و یا عادی معنای منطوقی است. دلالت مفهومی ممکن است به صورت مفهوم موافقت (با مدلول منطوقی) باشد که در اصطلاح، فحوای خطاب نیز نام دارد؛ چون: «فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ» (بقره / 233)، که مدلولش آن است که نباید پدر و مادر را آزرد؛ نیز ممکن است مفهوم مخالفت باشد، یعنی دلالتی که مخالف حکم منطوق است؛ چون: مفهوم صفت، شرط، حال، ظرف و مانند آن.
جز اقسام نامبرده، در کتابهای اصول عامه و شیعه، از اقسام دیگری از دلالت، مانند دلالت اقتضا،5 تنبیه،6 اشاره7 و لوازم بیّن8 و جز اینها نیز یاد شده است. در اینکه آیا اقسام دلالتهای یادشده همه از قبیل دلالت لفظیِ کلام است یا نه، اندکی محل تأمل است. میرزای قمی(ره) در قوانین، پس از تقسیم مدلول کلام به دو قسمِ منطوق و مفهوم، منطوق را به صریح و غیرصریح تقسیم نموده، مدلول مطابقی و نیز تضمنی را، به مسامحه، از اقسام منطوق صریح و مدلول التزامی را که دلالت اقتضا، اشاره و تنبیه را نیز در آن جای داده، منطوق غیرصریح دانسته است (میرزای قمی، ص167).
از میان اقسام یاد شده گمان میرود که دلالت اشاره و نیز لازم بیّنِ به معنای اعم، مانند وجوب مقدمه، دلالت عقلی و باقی از قبیل دلالت لفظی کلام باشد.
بالاخره آنکه، سخن یک ظهور تصوری و دلالت استعمالی دارد و یک ظهور تصدیقی و دلالت جدّی که همان مراد واقعی گوینده است. به هر روی احراز ظهور و کشف مراد واقعی گوینده دو مقوله مهم است که هر یک قواعد خود را دارد.
با توجه به نکات یاد شده معلوم گردید که در مرحله معناشناسیِ ترکیبی جملهها و گزارههای قرآن کریم، افزون بر نحوشناسی و توجه به ویژگیهای ادبی جملهها، توجه وافی به نوع و چگونگی و حدود دلالت، از امور اجتنابناپذیر است و غفلت از آنها منشأ دوری از مقصود گوینده است.
3.2. آهنگ و سیاق سخن
این مطلب در جای خود یک اصل عقلایی در گفتمان متعارف بشری است که در تحلیل، تفسیر و معناشناسیِ یک متن، نوشتار یا گفتار یک اندیشمند، فضای کلی و آهنگ سخن وی را مورد عنایت قرار میدهند و با توجه به آن جهتگیریِ محوری، از میان معانیِ نهفته و محتمل در کلام، احراز ظهور میکنند و در پرتو تناسب سیاق کلام، مراد وی را بازشناسی مینمایند.
بر همین اساس، از جمله نکات کاربردی در سطح معناشناسیِ آیات قرآن، در نظرگرفتن سیاق آیه در سوره و سیاق جمله در جایگاه خود در آیه است. زرکشی در اهمیت این اصل مینویسد: دلالتِ سیاق بزرگترین راهنما برای دستیابی به مراد متکلم است و هرکس آن را نادیده انگارد، بر خطا رفته است. چنان که در آیه شریفه «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ» (دخان / 49) سیاق نشان میدهد که منظور از عبارت «عزیز الکریم»، تحقیر و ذلت است (زرکشی، ج2، ص3035).
پیش از این گفته شد که وجود مصداقهای گوناگون برای یک واژه، اشتراک لفظی و کاربرد مجازی، اموری متداول در زبان است و قرآن نیز این ویژگیها را دارد؛ از اینرو، سیاقْ این نقش را ایفا میکند که در این موارد کدام مصداق مراد است و یا کدام معنا مقصود است و آیا کاربرد مجازی مورد نظر است، یا حقیقی؛ به طور مثال، تعبیر «کتاب» در قرآن دارای مصداقهای متعددی چون مطلق کتابهای آسمانی،9 تورات،10 انجیل،11 قرآن،12 هر نوع نوشته،13 لوح محفوظ،14 نامه اعمال انسان15 و جز اینهاست؛ و سیاق به ما نشان میدهد که در کدام آیه، کدام مصداق موردنظر است.
البته این پرسش به نوبه خود جدی و در خور یک مقاله مستقل است که «سیاق چیست و حدود دلالت آن کدام است؟» و در اینجا تنها به تعریفی که شهید صدر از سیاق ارائه نموده بسنده میکنیم، هر چند ممکن است این رهیافت به نوبه خود مجال مناقشه داشته باشد؛ «مقصود ما از سیاق هر نوع دلیل دیگری است که به الفاظ و عباراتی که میخواهیم آن را بفهمیم، پیوند خورده است. خواه از مقوله لفظی باشد، مانند واژگان دیگری که با عبارت ما یک سخن پیوسته را تشکیل میدهد؛ یا قرینه حالی، چون اوضاع و احوال و شرایط وقوع سخن باشد و در موضوع کلام، نوعی رهنمود داشته باشد» (حلقه الاولی، ص103).
به هر روی دانشمندان اسلامی توجه به سیاق کلام را در تفسیر جملهها و آیات قرآن کریم یک اصل دانستهاند. یکی از اندیشمندان معاصر در این زمینه مینویسد: «باید خیلی دقت کنیم وقتی میخواهیم آیهای را زیر موضوعی و عنوانی قرار دهیم، آیات قبل و بعد را هم در نظر بگیریم و اگر احتمال میدهیم که در آیات قبل و بعد قرینهای وجود دارد، آن را هم ذکر کنیم… تا موقع مراجعه به آیه، آن قراین کلامی مورد غفلت واقع نشود» (مصباح یزدی، ج1، ص10).
همینطور دانشمند متقدم، طبری، با تأکید براصل سیاق مینویسد: «گرداندن کلام از سیاق آن روا نیست، مگر آنکه دلیل معتبری، همانند دلالت ظاهر قرآن، یا روایتی از پیامبر، داشته باشیم؛ در غیر این صورت باید سیاق را اخذ کنیم» (مالکی، ص146، نقل از تفسیر طبری، ج9، ص282).
از برخی تعبیرات علامه طباطبایی(ره) نیز استفاده میشود که دلالت سیاق را بر ظاهر ترجیح میدهند و روایت را بر اساس آن تأویل میکنند (طباطبایی، ج17، ص9).
3. سطح معناشناسی متناظر
علیرغم اینکه آیات و سورههای قرآن، به ظاهر پراکنده و هر یک مشتمل بر موضوعات متفاوت است، این حقیقت در جای خود محرز است که با توجه به استناد قرآن به علم احاطیِ خداوند و حکمت و هدفداریِ پدیدآورنده، متن قرآن دارای همگراییِ موضوعی و محتوایی در راستای هدف آموزشی و تربیتی است و عناصر محتوایی قرآن، همانند اجزای یک ساختمان، به هم پیوسته و ناظر بر یکدیگر است. با توجه به اصل یاد شده، این سؤال پیش میآید که ما چه وقت و چگونه میتوانیم یک دیدگاه را به قرآن نسبت دهیم؟ به عبارت دیگر، چه وقت ما میتوانیم در موضوعی از موضوعاتِ طرح شده در قرآن، به یک نظریه روشن و نهایی دست یابیم؟ و به دیگر سخن، آیا ما میتوانیم در مواجهه با قرآن به یک سلسله نظریههای روشن در مسائل کلیدی مرتبط با حیات انسان برسیم؟ آیا میتوان در معناشناسی قرآن به سطحی از شناخت معنا دست یافت که درباره جهان، خدا، انسان، معنا و مفهوم زندگی، فلسفه حیات، ایدهآلهای مطلوب و راه چگونه زیستن، انحای گوناگون تعامل رفتاری درست در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان و مانند اینها به چشماندازی واضح برسیم؟ اگر این امر میسور است، راهکار آن چیست؟
با توجه به پیشانگارههای مدلّلِ جهانشناختیِ توحیدی که پدیدآورنده قرآن را خدای حکیم و عالِم میداند، همچنین، لحاظ مبنای متنشناختی قرآن و اذعان به معانی معیّن مرکزی متن و نیز، باور به توانمندی انسان در کشف حقیقت، از جمله حقایق و معارف قرآن، بیگمان ظرفیت بشری قابلیت دریافت اصول معارف قرآن و محکمات تردیدناپذیر آموزههای آن را دارد.
1.3. راهکارهای فهم متناظر متن قرآن
1.1.3. همپوشی متن: همانطور که پیش از این بیان شد، قوانین وضع و دلالت، مبنای مفاهمه اجتماعی و تعامل گفتمانی در تشخیص معنا و معناداری است.16 اکنون باید افزود که با توجه به تنوع گستره کاربرد و معانی کاربردی کلمات، مفسرِ یک متن باید مرزهای مشترک سمانتیک و هرمنوتیک را بازشناسد و مورد توجه قرار دهد. هر واژه در زبان، یک معنای دلالی وضعی دارد؛ اما همان واژه وقتی در جملهای خاص و درون یک متن قرار میگیرد، آن متن پوششی بر آن معنای وضعی میگذارد (معنا در متن) و از ترکیب معنای اضافی، که دستاوردِ همپوشیِ متن است، و معنای مطلق، مفهوم غایی آن واژه به دست میآید. این اصل، همان تفسیر متن با استمداد از خود متن است.
البته در اینجا این سؤال جدّی مطرح است که آیا اساسا یک متن میتواند خود را تفسیر کند یا نه؟ برخی هرمنوتیستها بر این نظرند که نمیتوان یک متن را توسط خود آن معنا کرد، بلکه راه استخراج معنای یک متن را باید در بیرون از آن جست، اما این نظر دلیل قابل پذیرشی ندارد. در برابر این نظر، دیدگاه دیگری وجود دارد که قایل است تمامی متون میتوانند خود را تفسیر کنند و این اصل اختصاص به متن خاصی ندارد و بالاخره، نگاه سوّمی وجود دارد که میگوید برخی از متون میتوانند خودشان را تفسیر کنند.
البته اینکه چه متونی میتوانند خود را تفسیر کنند و تفاوت آنها با متونی که نمیتوانند خود را تفسیر کنند چیست، نیازمند بررسی و تأمل است. میتوان گفت: اگر متنی خود را نور و کتاب روشن دانست (نساء / 176) و دعوی کمال و جاودانگی و هدایت تمامی مردم را داشت و به تحدی همگان را در پوشش دعوت خویش قرارداد و خود را تجلّی علم الهی (هود / 14) و قول فصل (طارق / 14) معرفی کرد، به دلالت التزامی، چنین متنی میتواند خود را تفسیر کند.
این برداشت در مورد قرآن، باور تمامی فرق اسلامی است و به قاعده روایت «فان القرآن یفسّر بعضه بعضا» (مجلسی، ج75، ص27)، ناظر به اصل یاد شده است. همینطور به احتمال زیاد، روایت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله «انّ القرآن لمینزل لیکذب بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعضٍ» (سیوطی، ج2، ص5) و سخن حضرت علی علیهالسلام «کتاب الله ینطق بعضه ببعضٍ و یشهد بعضه علی بعضٍ» (نهجالبلاغه، خطبه 133)، نیز روشگذار همین موضوع است.
در پرتو این نگاه، با آنکه آیات قرآن، در مدت زمانی قریب به بیست و چند سال، نزول تدریجی یافت، اما چون مبدأ این متن مقدس علم مطلق خداوند است (رک: فرقان / 6 و نساء / 166)، قرآن یک متن منسجم است که تمامی اجزای آن نسبت به یکدیگر همگرایی و ارتباط معنایی دارند، از اینرو و به دلیل عدم امکان غفلت و فراموشی در گوینده قرآن، این اصل عقلایی در مورد قرآن قابل بازیابی است که صرفنظر از فرایند پیشگفته، معناشناسیِ متناظر و کشف دیدگاه وحیانی در مفهومی از مفاهیم قرآنی، بدون لحاظ بخشهای مفسّر دیگر، تلاشی ناکام است (مطهری، ج2ـ1، ص21؛ ج3، ص133؛ ج9، ص234).
الف) الگوهای درونمتنی
در معناشناسی متناظر، از جمله روشهای اساسی، استفاده از «الگوهای درونمتنی» است. اینک میکوشیم تا به قدر ظرفیت این نوشتار، این مدل و عناصر تشکیلدهنده و نتایج آن را توضیح دهیم. بر اساس این مدل، در این مرحله تلاش میشود به هدف کشف دیدگاه و چشمانداز قرآن در هر یک از موضوعات و عناوین مطرح در قرآن، چون: علم، عقل، ایمان، دنیا، آخرت و… به تدریج به سوی بازیابی معنای مورد نظر پیش برویم.
به طور نمونه، برای شناخت نظر قرآن درباب ایمان، پس از جستوجوی مفهومشناسی لغوی و کاربردهای آن در فرهنگ عرب پیش از قرآن، کاربردهای قرآنیِ این واژه و مشتقات آن را مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار میدهیم. سپس از گروههای مختلفِ گزارهها و جملههای قرآنی مؤلفهها و عناصری را به دست میآوریم.
1) از برخی تعبیرها استفاده میشود که ایمان، هر چه هست، ذومراتب و زیادشدنی است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ…» (نساء/ 136) و «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَی وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» (بقره / 260).
2) در برخی تعبیرها عوامل و منشأهای ازدیاد ایمان مورد توجه قرار گرفته است: «وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانا» (احزاب / 22).
3) از برخی گزارهها برمیآید که ایمان حقیقتی درونی و نوعی سرسپردگی قلبی است: «وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّا للّهِِ» (بقره / 165)؛ «إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْءِیمَانِ» (نحل / 106) و «وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ» (یوسف / 106).
4) از برخی گزارهها استفاده میشود که ایمان امری اختیاری است: «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لاَمَنَ مَنْ فِی الاْءَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعا» (یونس / 99).
5) اظهار ایمان و فقدان واقعیت ایمان از برخی آیات قرآن استفاده میشود: «وَمِنْ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الاْخِرِ وَمَا هُمْ بِمُؤْمِنِینَ» (بقره / 8) و یا «وَإِذَا جَاءُوکُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا کَانُوا یَکْتُمُونَ» (مائده / 61).
6) در بخش نسبتا پربسامد آیات مربوط به ماده ایمان، از عوارض و لوازم ایمان سخن به میان آمده است و هویت ایمان متوقف بر پایبندی به این لوازم و قیود است. نمونههایی از این دسته آیات را ملاحظه میکنیم: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَنُ وُدّا» (مریم / 96)؛ «إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ» (سبأ / 37)؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا» (آلعمران / 200)؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ للّهِِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ» (مائده / 8)؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ» (العمران / 149)؛ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ» (نساء / 29)؛ «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ» (عنکبوت / 2) و «وَلِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَمْحَقَ الْکَافِرِینَ» (آلعمران، 141).