نویسنده : علی تبار فیروزجانی رمضان
2ـ 2. نظریه زبان خاص (رویکرد ویژهانگارى زبان دین)
یکى دیگر از نظریات آن است که زبان دین با زبان ها و اسلوب هاى رایج زبانى مغایر است و براى شناخت آن باید از شیوه خاص آن استفاده کرد. برخى از طرفداران این دیدگاه معتقدند زبان دین، خاصیت آسمانى، فوق بشرى و غیبى دارد؛ از اینرو نمى توان آن را با زبان رایج بشرى مقایسه نمود:
قرآن کریم در افاده تعالیم عالیه خود، طریقه ى مخصوص به خود را دارد. قرآن در بیانات شافیه و کافیه خود، روشى را اتخاذ کرده، جدا از روش هاى معمولى که انسان ها در مقام محاوره اتخاذ مى کنند. (معرفت، 1379: 54)
برخى نیز زبان دین به ویژه زبان قرآن را از یک نظر، ویژه، استثنایى و فوق توان بشر و از نظر دیگر، زبانى واضح، و همگانى مى دانند. (هادوى تهرانى، 1377: 298)
ویژه انگارى زبان دین، از دو حال خارج نیست: یکى اینکه مراد آنان از ویژه و خاص بودن یک زبان به معناى غیرقابل فهم بودن آن باشد که در این صورت، تمامى ایرادهای غیرشناختارى بودن زبان، بر این نظریه نیز وارد خواهد بود. صورت دیگر این نظریه آن است که زبان دین و قرآن در عین اینکه قابل فهم، و آشکار است، هیچیک از زبان هاى رایج بشرى نیست. بدیهى است مراد طرفداران نظریه زبان خاص، صورت دوم مى باشد. مشکل این دیدگاه آن است که معیار طبقهبندى زبان ها – که وجه غالب ساختار زبان است ـ در این نظریه، رعایت نشده و بر ابهام آن افزوده است.
2ـ 3. نظریه عرفى بودن زبان دین
یکى از نظریات مهم در باب زبان شناسى دین، نظریه عرفى بودن آن است. مراد از عرف، شیوه عملى و قولى است که در بین توده مردم متداول و متعارف میباشد که از آن پیروى میکنند و این همان «عرف عام» است. از اینرو مقصود از زبان عرفى، زبان عمومى توده هاى اجتماعى است که با آن، مطالب و پیام خود را به دیگران منتقل مى کنند.( طباطبایى، 1391: 3 / 8؛ 5 / 416)
به عبارت دیگر مراد از عرفی بودن زبان دین سازگاری با قواعد و ویژگى هاى کاربردى زبان (شیوه هاى مفاهمه عرف) می¬باشد؛ یعنى در زبان دین، همان شیوه مفاهمه عرف در ارائه و انتقال پیام به کار رفته است. روش عرف در فهم و تفهیم مقاصدشان این است که به ظاهر گفتار گوینده توجه میکنند و مقاصد و معانى کلام وى را از طریق قواعد ادبى، دلالت هاى لفظى و ظاهر قراین موجود به دست میآورند؛ به طورى که اگر قصد گوینده برخلاف روش عرفى، بیان شده باشد، مخاطبان آن را بر نمیتابند. این نظریه از دلایل زیادى بهره گرفته است که به برخى از آنها اشاره مى کنیم:
یک. دلیل عقلی؛ بدین معنا که تکلم با مخاطب با زبان فراعرفى (غیرقابل فهم) قبیح است و ساحت بارى تعالى از هر گونه قبیحى، منزه و مبرّاست. براساس سیره عقلا، وقتى قرار است از راه لفظ، مفاهمه حاصل گردد، باید بین گوینده و شنونده نقاط مشترکى وجود داشته باشد.
دو. قبح تحدّى به امر ناشناخته؛ اگر زبان دین و قرآن مفهوم نباشد، دعوت به تحدّى بىوجه است و این خود دلیل محکمى بر مفهوم بودن قرآن براى عموم مردم است. (خویى، 1395: 63)
سه. دلیل تاریخى؛ مردم هر زمان، زبان پیام الاهى را که پیامبران به ایشان ابلاغ کردهاند، مى فهمیده اند و هیچگاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبرى گفته باشند زبان پیامى که آورده اى براى ما مفهوم نیست.
چهار. ادله نقلى (قرآنى و روایى).
از ظواهر بعضى عبارات مرحوم علامه طباطبایى به دست مى آید که ایشان زبان دین و قرآن را زبان عرف مى داند. علامه با استناد به آیه شریفه «افلا یتدبرون» مى نویسد: «ان القرآن ممّا یناله الفهم العادى». ( 1395: 5/ 20) وى تأکید مى کند که مخاطبه خداوند با مردم با زبان خودشان و مطابق اصول و قوانین جارى است و به آیه شریفه «و ما ارسلنا من رسولٍ الاّ بلسان قومه» (ابراهیم/ 4) استناد مى کند. (همان: 13 / 15 و 16)
از آنجا که زبان دین از جهاتى با زبان عرف تفاوت دارد، نظریه یادشده با مشکلاتى نیز روبرو است؛ که به برخى از آن¬ها، اشاره خواهیم نمود.
یک. زبان دین، مشتمل بر حقایق فراحسى و فراعرفى است که این معانى را نمى توان با داده هاى زبان عرفى مقایسه نمود. هر چند مرحوم علامه طباطبایى، زبان دین و قرآن را با زبان عرف سازگار مى داند، از جهتى نیز آن را فراتر از زبان عرف معرفى مى کند: «فان المعارف التى یلقیها القرآن على قسمین: فمنها عالیهِ خارجهٍ عن حکم الحس و المادهٍ والافهام العادیه…» (همان: 3 /22)
دو. تفاوت دیگر زبان دین با زبان عرف در این است که براى فهم زبان عرف، اکتفا به لغت و اصول لفظی کافى است؛ ولى براى زبان دین و قرآن اکتفا به آنها کافى نیست. ( همان: 3 / 78)
درست است که قرآن کریم در بلاغت خود، یک مسلک نوظهور را ابلاغ نکرده و در استعمال الفاظ و ترکیب جملات و قرار دادن هر لفظى در مقابل معنایش، طریقه جدیدى اختراع ننموده است؛ بلکه همان مسلکى را رفته که گفتارهاى دیگران رفته اند؛ لیکن در عینحال در یک امر دیگر با سایر گفتارها فرق دارد…. (همان: 5 / 417 و 418)
بنابراین فرو کاستن زبان دین به زبان عرف و همسانانگارى آن دو جاى تأمل داشته، قابل پذیرش نخواهد بود.
به عبارت دیگر، هرچند زبان دین و قرآن بر اساس اصول عرفى و قابل فهم براى همگان است، معارف و معانى آن داراى سطوح گوناگونى است که دسترسى به آن در توان عرف نیست و حتى پاره اى از سطوح آن را تنها «مطهرون» میدانند.
تقریر دیگری از عرفى بودن زبان دین و قرآن
از عرفى بودن زبان دین به ویژه قرآن، تقریر دقیقترى نیز وجود دارد که برخى اندیشمندان معاصر آن را ارائه نمودهاند. در این تقریر، ضمن اینکه زبان دین را شناختاری، معرفتبخش و قابل فهم مى داند، وجه غالب ساختار زبان را به عنوان معیار طبقهبندى زبان ها قرار مى دهد. بر این اساس، زبان دین و قرآن از زبان و سیاق عقلا پیروى مى کند. به عبارت دیگر، وجه غالب زبان دین و قرآن، داراى سیاق عقلایى است و در زبان متعارف نیز گاه از رمز یا زبان عرف خاص و صنایع ادبى استفاده مى شود. (رشاد، همان: 106)
این تقریر مشکلات قبلی را ندارد. اگر به امتیازات فرابشرى زبان دین و قرآن اذعان داشته باشیم و در عینحال وجه غالب آن را همان زبان عرف عقلا بدانیم، مشکلاتى نظیر فروکاستن جایگاه زبان دین به زبان عامیانه و عرف و امثال آن وجود نخواهد داشت.
علامه طباطبایى در اینباره معتقد است:
قرآن کریم با بیان لفظى خود، مقاصد دینى را روشن مى کند و دستوراتى در زمینه اعتقاد و عمل به مردم مى دهد؛ ولى مقاصد قرآن تنها به این مرحله منحصر نیست؛ بلکه در پناه همین الفاظ و در باطن همین مقاصد، مرحله اى معنوى و مقاصدى عمیق تر و وسیع تر دارد که خواص مى فهمند. ( 1378 الف / 86)
این تقریر از زبان دین و قرآن، افزون بر اینکه با جاودانگى، همگانى و جهانى بودن دین اسلام سازگار است، ایرادات و اشکالات سایر نظریه ها را نیز ندارد؛ از اینرو از معروفترین و شایعترین نظریات در باب زبان دین است که کمتر ایرادى بر آن وارد میشود.
در تکمیل و تأیید این نظریه، تقریر ثالثى نیز وجود دارد که با تبیین آن، تقریر قبلى کامل مى شود و آن چیزى نیست جز نظریه فطرى بودن زبان دین که در حقیقت پایه و مبناى تقریر پیشین است.
منبع: فصلنامه آیین حکمت، شماره 2