پیشینه، چگونگی و چرایی غیبت امام زمان(علیه السلام)
پیشینه غیبت
غیبت دوازدهمین پیشواى مسلمین حضرت مهدى (علیه السلام)، امرى ناگهانى و غیر منتظره نبوده، بلکه عوامل متعدّدى به شناخت قبلى این پدیده توسط مسلمانان، کمک مىکرده است:
1 ـ غیبتهاى دراز مدت و کوتاه مدت پیامبران پیشین سلاماللّه علیهم، و نهانىهاى متعدد شخص پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) که طى مباحث قبلى اجمالا ذکر گردید.
آشنایى مردم با تاریخ ادیان گذشته و کیفیت حصول چنین غیبتهایى در آن دورانها، پذیرش غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) را، براى آنان آسان مىساخت.
2 ـ انبوهى از روایات مستند و صحیح، در آگاه سازى مؤمنین نسبت به چگونگى زندگى و امامت نهمین فرزند از نسل امام حسین(علیه السلام) که به بیانهاى گوناگون از زبان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و سایر معصومین، حصول غیبتى طولانى براى او را مورد تأکید قرار مىدادند.
در این مورد تنها در کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» بیش از (150) حدیث جمع آورى شده و طى چهارده باب، از باب (24) تا باب (38)، تحت عنوانهاى «ما اخبر به النبى (صلى الله علیه وآله وسلم) من وقوع الغیبه» و «ما أخبر به أمیر المؤمنین (علیه السلام)من وقوع الغیبه» و… «ما اخبر به العسکرى(علیه السلام)من وقوع الغیبه» بطور جداگانه، فرمایشات هریک از معصومین(علیهم السلام)پیرامون غیبت و لزوم آمادگى مردم ذکر گردیده است.
3 ـ کیفیت زندگانى دو امام بزرگوار شیعه، امام هادى (علیه السلام) و امام حسن عسکرى(علیه السلام) را، مىتوان مقدّمهاى عینى و عملى براى آماده سازى مردم، جهت غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) به شمار آورد. به عبارت دیگر، زندگى اجبارى آن دو امام مظلوم در محاصره نیروى دشمن و در شرایط دشوار شهر محل تبعید شان ـ سامرّا ـ ارتباط ایشان را با مردم و حتّى شیعیان و خواص اصحاب خود، آنچنان تقلیل داده بود که بطور طبیعى شکلى از نهانزیستى و غیبت را تداعى مى کرد.
مرورى گذرا بر غیبت صغرى
مقدمه غیبت کبرى:
غیبت صغرى را مىتوان مقدمهاى دیگر براى غیبت کبراى امام زمان(علیه السلام) به شمار آورد. مردم اگرچه طى احادیث فراوان از طریق پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و امامان گذشته(علیهم السلام) با اندیشه غیبت طولانى پیشواىشان آشنایى پیدا کرده و کیفیت ابتلاى دو امام پیشین به محاصره دشمن، آنان را عملا بانهانى پیشوا، مأنوس ساخته بود، اینک با غیبت صغرى باید آمادگى کامل براى نهانزیستى طولانى و غیر معلومِ امام و رهبر خویش پیدا مىکردند.
زمان غیبت صغرى:
به عقیده گروهى از محدّثین و تاریخ نگاران، دوران غیبت صغرى از زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) در سال (255) هجرى قمرى، شروع شده و با استمرار تا سال (329)، مدت هفتاد و چهار سال به طول انجامید. لکن به استناد شواهد متعددى در روایات و اخبار این باب، مىتوان مطمئن شد که مراد از غیبت صغرى همان مدت شصت و نه سال ـ بین آغاز امامت آن بزرگوار به دنبال شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام)، در سال (260) هجرى قمرى، تا آغاز غیبت کبرى در سال (329) ـ مىباشد که قول مشهور است.( [1] )
نحوه ارتباط با مردم:
در طى مدت غیبت صغرى، چهار تن از بزرگان علم و تقوى بنامهاى عثمان بن سعید عمروى (رحمه اللّه علیه)، و محمد بن عثمان بن سعید عمروى (رحمه اللّه علیه)، و حسین بن روح نوبختى (رحمه اللّه علیه)، و على بن محمد سیمرى (رحمه اللّه علیه)، تحت عنوان «نوّاب اربعه» وساطت بین امام (علیه السلام)و مردم را به عهده داشتند.
هرکدام از این بزرگواران با فرمان خاصِّ امام زمان(علیه السلام) به چنین مقامى منصوب مىشدند. مثلا پس از فوت عثمان بن سعید عمروى (رحمه اللّه علیه)، ـ که قبل از امام زمان(علیه السلام)نیابت از طرف امام على النقى(علیه السلام)و امام حسن عسکرى(علیه السلام) را نیز عهده دار بود ـ نامهاى به خط امام زمان(علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد رسید که در بخشى از آن آمده بود.
«ما همه از خداییم و بسوى او باز مىگردیم تسلیم فرمان او و راضى به قضاى او هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست، و پسندیده وفات کرد، رحمت خدا براو باد و خدا او را با اولیاء و موالیانش محشور فرماید که همواره در اجراى فرمانشان کوشا بود.» و در بخشى دیگر فرموده بود:
«خدا به تو اجر جزیل دهد … از کمال سعادت پدرت این بودکه خدا فرزندى چون تو را روزى او کرد که بعد از او جانشینش باشد و به امر خدا در مسئولیتى که داشت قائم مقام او گردد و موجبات رحمت او را فراهم آرد.»( [2] )
قابل ذکر است که امام زمان(علیه السلام) در این دوران سفراء و مأمورینى خاص نیز داشتند که در پارهاى مسئولیتهاى ویژه همچون جمع خمس و زکات از طرف آن حضرت مأموریت مىیافتند.
صاحب «اعلام الورى» در این باره گوید: «در غیبت صغرى «سفیرانى» موجود بودند و «نوّاب و ابوابى» مشهور وجود داشتند که شیعیان در باره آنان هیچ اختلافى نداشتند. بعضى از آنان عبارتند از: ابو هاشم داود بن قاسم جعفرى، محمد بن على بن بلال، ابوعمرو عثمان بن سعید روغن فروش، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان رحمه اللّه علیهما، عمر اهوازى، احمد بن اسحاق، ابومحمد و جنائى، ابراهیم بن مهزیار، محمد بن ابراهیم و جماعتى دیگر که بعداً در صورت نیاز ذکر خواهند شد.»( [3] )
پایان غیبت صغرى
ابو محمد حسن بن محمد کاتب گوید: در سال 329، در مدینه بودم. چند روز قبل از وفات ابوالحسن على بن محمد سیمرى در خانهاش حاضر شدم، او نامهاى به خط مولا صاحب الزمان (علیه السلام) را به مردم حاضر در جلسه نشان داد که چنین نوشته بود:
«بنام خداوند بخشنده مهربان; اى على بن محمد سیمرى! خداوند اجر برادرانت را در باره تو زیاد گرداند، تو تا شش روز دیگر وفات خواهى کرد. پس امور خود را جمع کن و کسى را براى جانشینى خود تعیین و معرفى نکن. زیرا غیبت نهایى واقع شده و دیگر ظهورى نیست مگر بعد از اذن خداى تعالى و آن ظهور، پس از گذشت مدتى طولانى وسخت شدن دلها و پر شدن زمین از ظلم و جور اتفاق خواهد افتاد. و از بین شیعیان من کسانى خواهند آمد که ادعاى مشاهده مرا دارند، آگاه باشید هرکس قبل از خروج سفیانى و بر آمدن صیحه آسمانى چنین ادعایى داشته باشد دروغگوىِ افترا زننده است و لاحول و لا قوه الا بالله العلى العظیم.»
ابومحمد گوید: متن توقیع را نوشتیم و بیرون آمدیم. روز ششم بسویش برگشتیم در حالى که داشت جان مىداد و آخرین کلامش این بود: «همه امور بدست خداست.»( [4] )
چگونگى غیبت
در باب غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) روایاتى هست که با دقت در آنها مىتوان کیفیّت غیبت را دریافت و از این طریق به حلّ بسیارى از سؤالات و اشکالاتى که به نحوه غیبت بر مىگردد نائل گردید:
الف) مستور بودن:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «در صاحب این امر سنّتهایى از پیامبران(علیهم السلام)است: سنّتى از موسى بن عمران، سنّتى از عیسى، سنّتى از یوسف، سنّتى از محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) :
امّا سنّتى که از موسى(علیه السلام) دارد، آنست که خائف و منتظر فرصت نشسته است.
امّا سنّتى که از عیسى (علیه السلام) دارد آنست که در بارهاش بگویند آنچه را که در باره عیسى(علیه السلام) مىگفتند.
امّا سنّتى که از یوسف(علیه السلام) دارد، مستور بودن است. خداوند بین او و مردم حجابى قرار مىدهد، بطورى که او را مىبینند ولى نمىشناسند.
و امّا سنّتى که از محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) دارد، آنست که هدایت شده به هدایت او و سیر کننده به سیرت اوست.»( [5] )
با توجّه به این روایت و نظایر آن، زندگى حضرت مهدى (علیه السلام) در دوران غیبت، به شکل طبیعى صورت مىگیرد و حتّى مردم عادى نیز به دیدار او توفیق مىیابند، امّا از شناخت او ناتواناند.
با این تفسیر، غیبت آن بزرگوار، فقط به عنوان «حجاب معرفت» و «مانع شناخت» مطرح مىشود که آن هم بر دیده و دل مردم کشیده شده است نه بر وجود شریف او. و بدین ترتیب مىتوان گفت که هرگاه آن حجاب و مانع از چشم و سریره مردم برداشته شود (یَرَونه و یعرفونه) او را خواهند دید و خواهند شناخت.
ب) حضور مستور و مستمر:
در فرازهایى از «دعاى ندبه» مىخوانیم:
«بنفسى انت من مغیّب لم یخل منّا بنفسى انت من نازح ما نزح عنّا»( [6] )
به جانم سوگند که تو آن نهان شدهاى که بیرون از جمع ما نیستى.
به جانم سوگند که تو آن دور شدهاى که از ما دورى ندارى.
تعبیر زیباى «نهان شدهاى که همیشه باماست» و «دور شدهاى که به ما نزدیک است»، نوید بخش «حضور مستمر» امام زمان(علیه السلام) در جمع شیعیان و محبّین است.
در این کلام یا تضادّى نیست از آن رو که مىتواند «همیشه با ما باشد» ولى چون شناخته نمىشود «نهان شده و مستور» به شمار آید.
و یا اگر ظاهراً تضادّى باشد، قابل حلّ است از آن جهت که «دور شده» از عموم مردم به حساب مىآید، لکن به خاصّان و موالیان خود «نزدیک» است.
ج) نهانى از دیدگان نه از دلها:
راوى گوید از امام کاظم (علیه السلام) در باره آیه قرآن «و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه»( [7] ) پرسیدم. فرمود:
«نعمت ظاهر و آشکار، امام ظاهر است و نعمت باطن و پنهان، امام غائب.»
پرسیدم: آیا از امامان ما کسى غائب مىشود؟
فرمود: «نعم، یغیب عن ابصار الناس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره».
«آرى! چهرهاش از دیدگان مردم پنهان مىشود، لکن یادش از دلهاى مؤمنان غایب نمىشود.»( [8] )
مردم اگرچه از دیدن چهره پرفروغ امام خویش در دوران غیبت محروم مىمانند، لکن مىتوانند یاد او را همیشه در دل داشته باشند.
توجه به اختلاف دو تعبیر «ابصار الناس» و «قلوب المؤمنین» در کلام حضرت، نشان دهنده امتیاز مؤمنین و اختلاف تلقّى آنان از غیبت، نسبت به سایر مردم است.
آنچه براى مردم عادى مهم است; دیدن با «چشم سر» است، اگر نبینند باور نمىکنند، دلشان از امامى که نمىبینند، متأثّر نمىشود، و چون «دل» متأثر نشد، عملشان رنگ تبعیّت از امام نمىگیرد.
اما براى مؤمنین، آنچه اهمیت دارد، دیدن با «چشم دل» است، و چون با چشم دل، امام معصوم خویش را مىبینند، ایمان مىآورند رفتار و گفتارشان رنگ ولایت مىگیرد، اگرچه او را با «چشم سر» نتوانند ببینند.
د) آگاهى موالیان حقیقى به مکان غیبت:
امام صادق (علیه السلام) مىفرماید: «للقائم غیبتان احدیهما طویله و الأخرى قصیره فالأولى یعلم بمکانه فیها خاصه من شیعته، و الأخرى لایعلم بمکانه فیها اِل خاصّه موالیه فى دینه».( [9] )
«براى حضرت قائم (علیه السلام) دو غیبت است: یکى کوتاه و دیگرى طولانى.
در غیبت اول، جز شیعیان مخصوص، کسى از جاى آن حضرت باخبر نیست.
و در غیبت دوم، جز دوستان مخصوص و موالیان حقیقى در دین، کسى به مکان او آگاه نیست.»
با این تفسیر نیز غیبت، حجابى است که بر دیدگان نامحرمانِ حریم ولایت حقیقى کشیدهاند اگر شیعه، شیعه واقعى و دوست صدیق و صادق مولایش باشد و اگر ولایت ناب را دارا باشد، به مکان اقامت امام(علیه السلام) در غیبت آگاه مىباشد و با چنین آگاهى، توفیق حضور مىیابد.
هـ ) کناره گزینى و دورى از مساکن ظالمین:
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «لابدّ لصاحب هذا الامر من غیبه و لابدّ له فى غیبته من عزله و نعم المنزل طیبهٌ و ما بثلاثین من وحشه».( [10] )
«صاحب این امر ناگزیر از غیبت است و به ناچار در زمان غیبتش گوشهگیرى و کناره گزینى اختیار کند. و چه خوب منزلى است مدینه و در آن سى نفر( [11] ) هیچ هراس و وحشتى نیست.»
مولایمان حضرت مهدى (علیه السلام) ناچار از غیبت است امّا چرا؟ جوابش به نحوى در جمله بعدى روشن مىشود.
اینکه براى چنین غیبتى ناگزیر از کنارهگیرى و دورى از مردم است هم کیفیت غیبت و هم چرایى غیبت را نشان مىدهد. در حقیقت چون جبّاران دستمگران او را نمىخواهند مجبور است دور از مردم زندگى کند و بالاتر از این، چون اگر او را بیابند به قتل او کمر مىبندند و مانع از تحقق وعدههاى الهى به دست او مىشوند، ناگزیر است در مکانى دور از ظالمین سکنى گزیند، چنانکه خود فرمود:
«بمکاننا النائى عن مساکن الظالمین… ما اگرچه در اقامتگاه خویش که دور از مساکن ظالمین است به سر مىبریم…».
و) گمنامى:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اَما واللّه لیغیبنَّ عنکم صاحب هذاالأمر ولیخملنَّ هذا حتّى یقال: مات، هلک، فى أى واد سلک؟».( [12] )
«آگاه باشید، به خدا سوگند که صاحب این امر از شما غائب گردد و همانا گمنام مانَد تا آنجا که گویند: او مُرد، هلاک شد، در کدام درّه گم شد؟»
ز) راه رفتن در بازارها و پا گذاردن بر فرشهاى مردم:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «برادران یوسف(علیه السلام) همگى نوادگان و فرزندان پیامبران بودند، با این همه اگرچه با یوسف تجارت کردند و خرید و فروش نمودند و مورد خطاب قرارش دادند، امّا در عین برادرى او را نشاختند تا آن زمان که خودش گفت: من یوسف هستم و این برادر من است. پس این امت نفرین شده چگونه انکار مىکند که خداى عزّوجلّ با حجّت خویش ـ امام دوازدهم ـ در یک زمانى همان کند که با یوسف کرد، چنانکه تا مدّتى او را ببینند ولى نشاسند … فما تنکر هذه الامّه أن یفعل اللّه جلّ و عزّ بحجته کما فعل بیوسف، أن یمشى فى اسواقهم و یَطَأ بُسُطَهم حتّى یأذن اللّه فى ذلک له… .
و چگونه این امت، انکار مىکند که خداوند عزّوجلّ با حجّت خویش همان کند که با یوسف کرد که امام آنان در بازارهاى شان راه برود و بر فرشهاى شان قدم بگذارد، امّا او را نشناسند تا آن زمانى که خداوند به ظهور او اجازه فرماید.»( [13] )
ح) آگاهى به حال مردم:
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در منبر کوفه خطبه خواند و راجع به حجّتهاى الهى سخن گفت که یا آشکارند و مورد اطاعت قرار نمىگیرند، یا پنهان هستند و مورد انتظارند، سپس فرمود: «إنْ غابَ عن الناس شخصهم فى حال هدنتهم فلم یَغِبْ عنهم قدیم مبثوث علمهم و آدابهم فى قلوب المؤمنین مثبته، فهم بها عاملون».( [14] )
«اگر در حال آرامش مردم، پیکر و شخص آن حجتها از دیدگان مردم پنهان گردد، هرگز علم و آگاهى منتشر آنان، از حال مردم منقطع نگردد، بلکه آداب آنان در دلهاى مردم ثابت است و مردم به آنها عمل مىکنند.»
و این همانست که حضرت مهدى (علیه السلام)فرمود: «لا یعزب عنا شىءٌ من اخبارکم… هیچ خبرى از شما بر ما پوشیده نمىماند.»( [15] )
چرائى غیبت
پرسش پیرامون علت غیبت، نه تنها پس از وقوع غیبت حضرت مهدى(علیه السلام)بلکه حتّى قبل از پیدایش ظاهرى آن حضرت، در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)و امامان پس از او مطرح مىشده، بگونهاى که در فرمایشات آن بزرگواران نیز، به پاسخگویى آن پرداخته شده است.
آنچه قبل از بررسى گذراى این مبحث، لازم به تذکّر است، اشاره به ناتوانى بشر در شناخت اسرار پیچیده هستى، در همه زمینههاست.
با پیشرفت علم و دانش، انسانها روز به روز آفاق گستردهترى را فرا روى خویش مىیابند که حجم معلومات و دانستههاى خود را در برابر مجهولات و امور ناشناخته آن بسیار ناچیز مىشمارند. از انیشتین نقل شده است که انگشت خود را به آب دریا زد و گفت: «نسبت بین آبى که انگشت مرا مرطوب ساخته به آب دریا، مثل نسبت معلومات، ما در برابر مجهولات هستى است.»
منظور از این بیان، اعتراف به ناشناخته ماندن بسیارى از ابعاد غیبت و حکمتهاى آن است، به عبارت دیگر باید پذیرفت که اگر درپارهاى روایات به برخى عدل و حکمتهاى غیبت دست یافتیم، هرگز به این معنا نیست که غیبت داراى علتهاى اساسىتر و حکمتهاى بالغه دیگر نمىباشد، با این همه نگاهى مختصر به برخى روایات این باب، خالى از فایده نیست:
1 ـ امتحانِ درجه تسلیم در برابر اراده خدا:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «إنّ وجه الحکمه فى ذلک لاینکشف اِلاّ بعد ظهوره، کما لا ینکشف وجه الحکمه لما اتاه الخضر من خرق السفینه، و قتل الغلام و اقامه الجدار لموسى(علیه السلام) اِلاّ وقت افتراقهما.»( [16] )
«وجه حکمتى که در غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) هست جز بعد از ظهورش، معلوم نمىگردد. چنانکه وجه حکمتى که در افعال حضرت خضر بود نسبت به سوراخ کردن کشتى و کشتن پسرک و برپا داشتن دیوار نیمه خراب، براى حضرت موسى(علیه السلام) جز در وقت جدا شدن آن دو ظاهر نگشت.»
ذکر جریان ملاقات حضرت خضر(علیه السلام) و حضرت موسى(علیه السلام) در کلام امام صادق(علیه السلام)، اشاره به این نکته دارد که مأموریت حضرتموسى(علیه السلام)از جانب خدا، براى درک حضور و همراهىِ حضرت خضر(علیه السلام)، به منظور آزمایش میزان تحمّل او در برابر امور ناشناخته و درجه تسلیم او در مقابل حکمتهاى پوشیده هستى، صورت گرفت.
غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) نیز مىتواند صدها حکمت پنهان داشته باشد که جز در موقع ظهور آن حضرت روشن نمىشوند. آنچه مطلوب است تسلیم در برابر اراده الهى است که این غیبت را تقدیر فرموده است.
2 ـ بیم از کشته شدن:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «براى حضرت قائم قبل از ظهورش، غیبتى هست» زراره گوید پرسیدم: چرا؟
فرمود: «یخاف على نفسه الذّبحه. از کشته شدن خویش مىترسد.»( [17] )
از آن رو که حضرت مهدى (علیه السلام) آخرین امام معصوم است وهمچون امامان گذشته نیست که اگر کشته شد، امامى دیگر جانشین او شود. او باید بماند تا آن زمان که شرایط لازم براى حکومت جهانى اسلام و قرآن پیش آید. قیام نماید و دنیا را از عدل و داد پر کند، مردمىکه طى بیش از دو قرن ثابت کردند که هر امامِ هدایت را، یا به شمشیر یا به زهر، از بین مىبرند، بىگمان اگر حضرت مهدى(علیه السلام)غیبت نمىکرد، او را نیز به سرنوشت پدران بزرگوارش دچار مىکردند. خصوصاً ملوک بنىعباس که از مدتها قبل، توطئهها کردند و در مقام کشتن او بر آمدند و با توجه به همین دسیسهها بود که خداوند عزوجلّ حتّى ولادت حجّت خویش را بصورت پنهان قرار داد.
ذکر این حکمت نشان مىدهد که تا زمان حتمى شدن قیام، هر زمان دیگرى، خطر کشته شدن امام(علیه السلام) را به همراه دارد و کشته شدن امام(علیه السلام)، کشته شدن پیام اوست، کشته شدن اسلام است که خدا هرگز به آن رضایت نخواهد داد.
3 ـ الطاف خفیّه پروردگار:
الف) خداى تبارک و تعالى به دنبال امتحانى طولانى در کیفیت برخورد مسلمانان با اولیاى الهى وجود شریف حضرت مهدى(علیه السلام) را، در پس پرده غیبت قرار داد. از آن رو که مىدانست اگر در چنین شرایطى او را ظاهر گرداند، از اکثر مردم، تعدّیات و تجاوزات مختلفى در حق او صورت خواهد گرفت که به موجب آن، مستحق عقوبات الهى خواهند شد. پس ولىّ خود را از دیدگان مردم پنهان داشت تا بدین وسیله وجود و حضور او که چشمه رحمت است، مایه نقمت نگردد.( [18] )
ب) ابراهیم کرخى گوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: خدا امرتان را اصلاح کند، آیا على(علیه السلام) در دین خداى عزّوجلّ قوى نبود؟ فرمود: «چرا».
گفتم: پس چگونه مخالفین بر او غلبه یافتند و چرا آنان را دفع نکرد و چه چیزى او را باز داشت؟
فرمود: «آیهاى در کتاب خدا مانع او شد.» پرسیدم: چه آیهاى؟
فرمود: «قول خداوند عزّوجلّ: «لوتزیّلوالعذّبنا الذین کفروا منهم عذاباً الیماً».( [19] )
«اگر مؤمنان و کافران از هم جدا مىشدند، کافران را به عذابى دردناک دچار مىکردیم».
به موجب این آیه، خداوند در اصلاب مردم کافر و منافق ودیعتهایى دارد که همان فرزندان صالح هستند و از نسل آنان پدید مىآیند، از این رو على(علیه السلام) آن پدران را نمىکشت تا آنکه ودیعتهاى الهى خارج شوند. بعد از خروج آن ودایع بود که بر هرکس از آنان غلبه مىیافت او را مىکشت. و چنین است قائم ما اهل البیت که ظهور نمىکند تا آنکه همه نسلهاى پاک و مؤمن که ودیعتهاى خدایند، ظاهر شوند. آن زمان است که ظهور مىکند و بر هرکس غلبه یابد مىکشد.»( [20] )
ج) امام صادق (علیه السلام) فرمود: «یا عمار الصدقه و اللّه فى السر افضل من الصدقه فى العلانیه و کذلک عبادتکم فى السر مع امامکم المستتر فى دوله الباطل افضل، لخوفکم من عدوکم فى دوله الباطل».( [21] )
«اى عمار! همچنانکه صدقه پنهانى بهتر از صدقه آشکار است، عبادت پنهانى شما در دولت باطل در حالى که امامتان پنهان و مستور باشد، افضل و داراى ثواب بیشتر است، به خاطر ترسى که شما در دولت باطل از دشمنانتان دارید.
4 ـ آماده شدن شرایط براى محو سلطه مستکبران:
حضرت مهدى (علیه السلام) فرموده است: «انّه لم یکن لاحد من آبائى(علیهم السلام)اِلاّ وقد اوقعت فى عنقه بیعه لطاغیه زمانه و إنى أخرج حین أخرج ولابیعه لأحد من الطواغیت فى عنقى».( [22] )
«هیچکدام از پدران من (علیهم السلام) نبودند مگر آنکه بیعت طاغوت دورانش اجباراً بر عهدهاش نهاده شد، اما من در زمان ظهورم، در حالى قیام مىکنم که بیعت و پیمان هیچ یک از طواغیت برگردنم نیست.
حضرت مهدى (علیه السلام) اگر بخواهد بر طبق اراده خدا حکومتى توحیدى در همه عالم تشکیل دهد بگونهاى که همه قدرتهاى حاکم را در هم شکسته و سلطه و سیطرهاش را بر سراسر هستى گسترش دهد، لازم است که شرایطى در دنیا ایجاد شود که از همان زمان ظهور تا استقرار کامل نظام عدالت، هیچ طاغوت و مستکبرى را یاراى مقاومت و غلبه در برابر او نباشد.
5 ـ آزمایش مردم در میزانِ ایمان به امامت:
پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: «ذلک الّذى یغیب عن شعیته و اولیائه غیبهً لایثبت فیها على القول بامامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للایمان».( [23] )
«او ـ مهدى (علیه السلام) ـ کسى است که از شیعیان و دوستان خود غائب مىگردد غیبتى که در آن، کسى بر اعتقاد به امامت و ولایت او استوار نمىماند مگر آن کس که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد.»
6 ـ آزمایش مؤمنان به سختىها و شداید روزگار:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «إنّ لصاحب هذاالامر غیبهً، المتمسّک فیها بدینه کالخارط للقتاد».( [24] )
«صاحب این امر ـ حضرت مهدى (علیه السلام) ـ غیبتى دارد که در آن، هرکس بخواهد دینش را حفظ کند مانند کسى است که بخواهد با کشیدن دست بر شاخهاى خار، آن را از خار برى سازد.»
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «إنما هى محنهٌ من اللّه عزّوجلّ امتحن اللّه بها خلقه».( [25] )
«به یقین، غیبت مهدى (علیه السلام)، امتحانى از جانب خداست که بندگانش را به آن مىآزماید. و امام صادق (علیه السلام) فرمود: نه به خدا قیام نخواهد کرد مگر غربال شوید، مگر در امتحانات، تصفیه شوید مگر نیک و بدتان از هم جدا شوند.»( [26] )
7 ـ گناهان و عدم آمادگى مردم:
حضرت مهدى (علیه السلام) در بیان کیفیت بهرهبردن از وجود ایشان در دوران غیبت مىفرمایند: «و امّا وجه الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحاب».( [27] )
«امّا چگونگى بهرهورى از من در دوران غیبتم چونان بهره بردن از خورشید است زمانى که ابرها آن را از دیدگان، مستور مىدارند.»
طبق این کلام شریف، وجه غیبت خورشید را باید در وجود ابرها جستجو کرد. خورشید به خودى خود عین ظهور است و یکسره نور افشانى و درخشش دارد. این ابرها هستند که چهره جان فروز آن را از دیدگان مخفى مىکنند. و بدین گونه است نهانى آخرین خورشید ولایت و امامت حضرت مهدى (علیه السلام) که در ذات خویش جز مهربانى و لطف و عنایت نسبت به عباد اللّه ندارد. امّا مردم با گناهان خود و با عدم آمادگى براى قبول حکومت الهى او، سبب پنهان ماندن او در پس پردههاى سیاه ابر غیبت مىباشند. چنین است که شیخ طوسى (رحمهاللّه علیه) مىفرماید:
«امّا سبب غیبت امام دوازدهم(علیه السلام) ممکن نیست که از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد، بلکه از طرف مردم و مکلفین است و جهت آن غلبه خوف ـ از نابودى حق ـ و مطیع نبودن مردم نسبت به اوست و هر موقع که این سبب زائل شود و مردم در اطاعت او بکوشند، و تسلیم او باشند، ظهور واجب مىشود.»( [28] )
8 ـ جریان سنّت الهى:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «وجه الحکمه فى غیبته، وجه الحکمه فى غیبات من تقدّمه من حجج اللّه تعالى ذکره».( [29] )
وجه حکمت در غیبت او، همان وجه حکمت در غیبتهایى است که توسط حجّتهاى الهى پیش از او صورت گرفته، به عبارت دیگر مىتوان وجه غیبت حضرت مهدى (علیه السلام) را استمرار همان سنّت حکیمانهاى دانست که در ادوار گذشته تاریخ به غیبت بسیارى از انبیاء و اولیاء انجامیده است.
چنانکه باز هم امام صادق(علیه السلام) فرمود: «إنّ سنن الانبیاء(علیهم السلام)بما وقع بهم من الغیبات حادثه فى القائم منّا اهل البیت حذوالنّعل بالنّعل و القذّه بالقذّه».( [30] )
«سنتهاى پیامبران نسبت به غیبتهایى که براىشان پیش آمد، همگى به طور تمام و کمال در مورد قائم ما اهل بیت، اتفاق مىافتد.»
غیبت پیامبران پیشین
عبداللّه بن فضل هاشمى گوید: شنیدم امام صادق(علیه السلام) مىفرماید:
«صاحب این امر را غیبتى هست که بناچار صورت پذیرد و باطل گرایان همگى در آن شک کنند». پرسیدم: فدایت شوم! چرا؟
فرمود: «بخاطر چیزى که بیان آن را به ما اجازه ندادهاند.»
قلت: فَماوَجْه الحکمه فى غیبته؟ قال: «وجه الحکمه فى غیبته، وجه الحکمه فى غیبات مَن تقدّمه مِن حجج اللّه تعالى ذکره».( [31] )
محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر(علیه السلام) وارد شدم در حالى که قصد داشتم درباره قائم آل محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) سؤال کنم.
امام(علیه السلام) بدون اینکه چیزى بگویم فرمود: «اى محمد بن مسلم! در قائم آل محمّد(صلى الله علیه وآله وسلم) شباهتى به پنج نفر از پیامبران وجود دارد: یونس بن متى، و یوسف بن یعقوب، موسى، عیسى و محمد (صلىاللّه علیهم).
امّا شباهت او به یونس(علیه السلام) ; به خاطر آنست که از غیبت باز مىگردد و پس از عمرى طولانى، جوان به نظر مىرسد.
امّا شباهت او به یوسف(علیه السلام) ; غیبت او از خاص و عام است و پنهان بودن او از برادرانش و مشکل شدن امر او بر پدرش یعقوب(علیه السلام) ، با اینکه مسافت بین او و پدرش و اهلبیت و شیعیانش نزدیک بود.
امّا شباهت او به موسى(علیه السلام) ; استمرار خوف و طولانى شدن غیبت و مخفى بودن ولادت اوست و اینکه پیروان او بعد از غیبت او با دیدن سختىها و خوارىهاى فراوان خسته شدند، تا آن زمان که خداوند عزّوجلّ اجازه ظهور به او داده و یاریش نموده و بر دشمنانش پیروز گرداند.
امّا شباهت او به عیسى(علیه السلام) ; اختلاف کسانى است که در باره او به مخالفت یکدیگر پرداختند، برخى گفتند به دنیا نیامده، گروهى گفتند مُرده است، گروهى دیگر گفتند، کشته شده و به دار آویخته شده است.
و امّا شباهت او به جدّش حضرت محمّد مصطفى(صلى الله علیه وآله وسلم) ; قیام به شمشیر و کشتن دشمنان خدا و پیامبر، و ستمگران و مستکبران است و اینکه او به وسیله سلاح و القاء وحشت بر دشمن غلبه مىیابد و هیچ پرچمى از پرچمهاى او بدون پیروزى بر نمىگردد.»( [32] )
شیخ صدوق (رحمه اللّه) در مقدمه کتاب شریف «کمال الدین» آورده است: سبب تألیف این کتاب چنان شد که در یکى از سالها، زمانى که از زیارت على بن موسى الرضا(علیه السلام) بر مىگشتم، در نیشابور اقامت گزیدم. و آنجا اکثر کسانى که بر من وارد مىشدند، شیعیانى بودند که امر غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) آنان را به حیرت و شبهات دچار ساخته بود.
در بین آنان، یکى از مشایخ اهل فضل که مدّتها در آرزوى دیدارش به سر مىبردم و به خاطر دیندارى و استقامت عقیدهاش مشتاق زیارتش بودم، به نام «نجم الدین ابو سعید محمد بن الحسن بن الصلت قمى» به دیدارم آمد و روزى سخن از فلاسفه و اهل منطق در بخارا به میان آورد، که با شبهات خویش حیرت و شک او را، در امر غیبت طولانى حضرت قائم(علیه السلام)، برانگیخته بودند.
زمانى که جوابش را دادم و دلش آرام یافت، پیشنهاد کرد که کتابى در این باب بنویسم و من هم قول مساعد دادم.
پس از این قضیه، شبى در خواب دیدم که در مکّه هستم و به طواف «بیتاللّه» مشغولم و در هفتمین شوط، کنار حجرالاسود آمده، آن را استلام کردم و مىبوسیدم و مىگفتم: «امانتى ادّیتها و میثاقى تعاهدته لتشهدلى بالموافاه».
«امانت خویش را ادا کردم و پیمانم را به عهده گرفتم، تا تو روز قیامت به وفاى آن برایم شهادت دهى».
در همین هنگام مولاىمان صاحب الزمان (صلواتاللّه علیه) را دیدم که کنار درب خانه کعبه ایستاده است، نزدیکش رفتم و او با نگاه به چهره من، با فراست هر چه را که از دل مشغولى و اندیشههاى متفرقه داشتم دریافت. سلام کردم، جواب فرمود، سپس پرسید: چرا کتابى درباره غیبت نمىنویسى تا هُمومِ تو را کفایت کند؟ گفتم: اى فرزند رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، درباره غیبت تصنیفات و تألیفاتى دارم.
فرمود: نه به آن ترتیب; بلکه از تو مىخواهم که اینک کتابى درباره غیبت بنویسى و غیبتهاى پیامبران را در آن ذکر نمایى.
او با گفتن این سخن، به راه افتاد و رفت و من دهشتزده از خواب بیدار شدم. آن شب را تا صبح به دعا و گریه وزارى و شکوه از فراقش گذراندم و صبحگاهان به عنوان امتثال فرمانش، تألیف این کتاب را آغاز کردم.( [33] )
آنچه در سفارش و فرمان ولى عصر (سلام اللّه علیه) نسبت به ذکر غیبتهاى پیامبران در کتاب شیخ صدوق قابل دقّت و بررسى است، به یقین اهمیّت شناخت این غیبتها، در راستاى آشنایى با حکمتهاى مستور در این سنّت دیر پاى الهى است که در احادیث معصومین(علیهم السلام)هم – چنانکه ذکر شد ـ مورد تأکید مکرّر قرار گرفته است.
شیخ صدوق اوّلین بابهاى کتاب گرانقدر خود «کمال الدین و تمام النعمه» را، به بررسى نهانزیستىِ پیامبران (صلوات اللّه علیهم) مىپردازد:
* اولین باب، درباره غیبت حضرت ادریس (سلام اللّه علیه) است، که در ضمن حدیثى طولانى آمده است:
«ادریس در غارى از کوهى بلند، دور از چشم مردم پناه گرفت و به روزهدارى و عبادت پرداخت. مردم پس از خروج و اختفاى او، مدّت بیست سال به قحطسالى و بیچارگى مبتلا بودند، تا اینکه طى ماجرایى، حضرت ادریس در طلب آب و غذا از نهانگاه خویش بیرون مىآید و مردم او را مىشناسند و طاغوت زمانش به خوارى کشیده مىشود و او به میان مردم باز مىگردد.»( [34] )
* دوّمین باب، با ذکر چهار حدیث، درباره حضرت نوح(علیه السلام) است، که در سوّمین حدیث آمده است:
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «زمانى که مرگ نوح (علیه السلام) نزدیک شد، پیروان خویش را فرا خواند و به آنان گفت: بدانید که پس از من، غیبتى خواهد بود که در طى آن طاغوتها به قدرت خواهند رسید، و همانا خداى تعالى به قیام کنندهاى از فرزندان من که نامش «هود» است، درامر شما گشایشى پدید خواهد آورد.»( [35] )
* سوّمین باب، درباره غیبت حضرت صالح(علیه السلام) است که در آن تنها یک حدیث از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که طى آن فرمود:
«همانا صالح(علیه السلام)مدتى از میان قوم خویش غائب بود، آن روز که تازه غیبت کرده بود عاقل مردى میانسان، تنومند و زیبا اندام و با محاسنى فراوان و گونههایى مناسب وقامتى متناسب بود. امّا وقتى بسوى قومش بازگشت ـ در اثر کثرت ضعف و تغییر صورت ـ او را نشناختند و مردم درباره او سه دسته شدند.
همانا مثل قائم اهلبیت(علیهم السلام) همانند صالح(علیه السلام) است.»( [36] )
* چهارمین باب، درباره غیبت حضرت ابراهیم(علیه السلام) است و در ابتداى آن آمده است:
«امّا غیبت حضرت ابراهیم خلیل الرحمن(علیه السلام) شباهت به غیبت قائم ما (صلواتاللّه علیه) دارد، بلکه عجیبتر از آن است زیرا خداوند عزوجلّ حتى در شکم مادر، اثر ابراهیم(علیه السلام) را مخفى گرداند و ولادتش را نیز پنهان داشت، تا زمان تقدیر شده ظهور آن، فرا رسد.»
در این باب طى دو حدیث نسبتاً طولانى از دو نوع غیبت حضرت ابراهیم(علیه السلام) که طى سه مرحله انجام یافت سخن به میان آمده است: یکى در هنگام ولادت و قبل از آن، دیگرى در زمانى که طاغوت مصر او را تبعید کرد، و سوّمین مرحله آن زمانى که براى عبرت گرفتن بهتنهایى روانه سرزمینهاى دور و نزدیک شد.»( [37] )
* پنجمین باب، درباره غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) است که با نقل سه حدیث، کیفیت غیبت حضرت یوسف(علیه السلام) و جنبه امتحان داشتن این غیبت، براى حضرت یعقوب(علیه السلام) مطرح شده و نتیجه گرفته شده که حال شیعیان آگاه در زمان ما نسبت به امام غائب خویش (سلاماللّه علیه)، همانند حال حضرت یعقوب(علیه السلام) است که مىگفت: «اى فرزندان من! بروید یوسف و برادرش را جستجو کنید».( [38] )
و حال ناآگاهان و معاندین در امر غیبت او همچون حال برادران یوسف است که مىگفتند: «بخدا سوگند! تو در همان گمراهى سابق خود هستى».( [39] )
* ششمین باب، درباره غیبت حضرت موسى(علیه السلام) است، در اولین حدیث از قول پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) آمده است که فرمود:
«پس از حضرت یوسف(علیه السلام) شدّت و غیبتى براى بنىاسرائیل واقع شد که چهار صد سال طول کشید، در حالى که آنان همگى منتظر قیام قائم یعنى حضرت موسى(علیه السلام) بودند.»( [40] )
در این باب پنج حدیث ذکر شده که طى آنها غیبت حضرت مهدى(علیه السلام) به غیبت حضرت موسى(علیه السلام) تشبیه شده است.
* هفتمین باب، درباره غیبت اوصیاى حضرت موسى(علیه السلام) تا روزگار حضرت مسیح(علیه السلام) است.
و در بابهاى بعدى نیز به اخبارى در زمینه نهانى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) و اولیاء پرداخته شده است.
کیفیت بهره ورى از امام غائب (علیه السلام)
جابر بن عبداللّه انصارى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) پرسید: آیا شیعیان در غیبت حضرت قائم (علیه السلام) از وجود او بهرهمند مىشوند؟
فرمود: «آرى! سوگند به خدایى که مرا به پیامبرى بر انگیخت، آنها از او بهرهمند مىشوند و از نور ولایت او در دوران غیبتش کسب نور مىکنند، همچنانکه مردم از خورشید در پس پرده ابر بهره مىبرند.»( [41] )
سؤال در باره چگونگى استفاده بردن از امام غائب (علیه السلام)، هم در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و هم در زمان امامان بزرگوار (علیهم السلام) و هم در زمان غیبت صغرى، توسط شیعیان تکرار شده و مضمون حدیث فوق، در اکثر آنها به عنوان پاسخ ذکر شده است. چنانکه خود امام زمان(علیه السلام)فرمود:
«و امّا وجه الانتفاع بى فى غیبتى فکالانتفاع بالشمس اذا غیّبها عن الابصار السحابُ».( [42] )
«امّا چگونگى بهره بردن از من در دوران غیبتم مانند بهره بردن از خورشید است در زمانى که ابرها آن را از دیدگان مردم مىپوشانند.»
علامه مجلسى در وجه تشبیه امام غایب(علیه السلام) به خورشید در پس ابر، مواردى را ذکر مىکند:
1 ـ نور وجود و علم و هدایت، به واسطه آن حضرت(علیه السلام) به خلایق مىرسد. چنانکه در اخبار متعدد روایت شده که او و سایر اهلبیت(علیهم السلام)علّت ایجاد خلق هستند و به برکت آنان است که علوم و معارف بر مردم آشکار شده و بلاها رفع مىشود.
2 ـ چنانکه مردم از خورشید در پس ابر استفاده مىبرند و با این همه به خاطر بهرهبردن بیشتر هر لحظه انتظار برطرف ابرها را دارند، شیعیان مخلص در هر زمان منتظر ظهور و قیام او هستند.
3 ـ منکر وجود حضرت مهدى(علیه السلام)، با این همه آثارى که در غیبت از او ظاهر مىشود، مثل انکار کننده وجود خورشید در پس پرده ابر است.
4 ـ چنانکه نهان شدن خورشید در پس ابرها گاهى بهتر از آشکار شدن آن است، مىتوان گفت: در دوران غیبت براى شیعه، پنهان ماندن آن حضرت، مفیدتر و بهتر است.
5 ـ همانطور که نظر کننده به خورشید، چه بسا با نبودن ابر دچار کورى شود، چه بسا خورشیدِ وجودِ مقدّس حضرت مهدى(علیه السلام) هم، اگر ظاهر باشد براى بصیرت شیعیان ضرر داشته باشد و سبب کورى آنان از دیدن حقیقت شود، امّا همین بصیرتها بتواند تحمل ایمان به او در دوره غیبت را داشته باشد، چنانکه انسان به خورشید در پشت ابرها مىنگرد و زیان نمىبیند.
6 ـ خورشید گاهى از پرده ابر خارج مىشود و بسیارى از مردم آن را مىبینند، به همین ترتیب ممکن است که آن حضرت هم در روزگار غیبت براى بعضى مردم بروز کند.
7 ـ اهلبیت(علیهم السلام) در شمول منافع، چونان خورشیدند، پس همانطور که انسانِ کور، خورشید را چه ظاهر و چه در پس ابر، نمىبیند، کور باطنان هم خورشید وجود امام غایب را نمىبینند، «من کان فى هذه أعمى فهو فى الآخره أعمى و اضلّ سبیلا»( [43] ) «هرکس در این دنیا کور باشد در آخرت نیز کور خواهد بود بلکه زیانکارتر و گمراهتر!»
8 ـ چنانکه نور خورشید در هر خانهاى به مقدار وجود روزنهها و پنجرهها مىتابد و به مقدارى که موانع را از جلو نور برداشته باشند، خانه را روشن مىکند. به همین ترتیب مردم به اندازهاى که موانع معرفت همچون شهوات نفسانى و تعلقات جسمانى را از فکر و اندیشه خود برداشته و به میزانى که پردههاى تاریک مادى را از روى دل خود کنار زده باشند، مىتوانند از نور هدایت حضرت مهدى(علیه السلام) و اهلبیت استفاده ببرند، تا امر به آنجا برسد که مانند شخصى شود که زیر آسمانِ بدون ابر قرار گرفته که بدون هیچ حجابى، پرتو خورشید او را از هر طرف احاطه کرده باشد.
علامه مجلسى بدنبال این نکات مىفرماید: «از این بهشت روحانى، هشت در را به رویت گشودم در حالى که خداوند هشت باب دیگر را نیز به فضل خویش بر من گشوده است، لکن عبارت را از ذکر آنها ناتوان مىبینم. چه بسا که خداوند در باب معرفت اهلبیت(علیهم السلام)هزار در برما بگشاید که هر درى، هزار در دیگر گشوده شود.»( [44] )
پی نوشت :
[1] ـ بحارالانوار ج 51 صفحه 366.[2] ـ مدرک پیشین صفحه 349 به نقل از غیبت شیخ طوسى و احتجاج و کمال الدین.
[3] ـ مدرک پیشین صفحه 365 به نقل از «اعلام الورى».
[4] ـ مدرک پیشین ص 361 به نقل از غیبت شیخ طوسى و کمال الدین.
[5] ـ کمال الدین ج 2، باب 33، ح 46، ص 351.
[6] ـ مفاتیح الجنان.
[7] ـ لقمان: 20.
[8] ـ منتخب الاثر فصل 2 باب 22 حدیث 3 ـ صفحه 239 به نقل از کفایه الاثر.
[9] ـ کافى، ج 2. کتاب الحجه حدیث 19 صفحه 141.
[10] ـ مدرک پیشین حدیث 16 صفحه 140.
[11] ـ بنابر بعضى از اقوال، حضرت مهدى(علیه السلام) در دوران غیبت کبرى، همراه با سى تن از یاران نزدیک خویش در مکانى نامعلوم، اقامت دارد.
[12] ـ مدرک پیشین حدیث 11 صفحه 138.
[13] ـ مدرک پیشین حدیث 4 صفحه 134.
[14] ـ مدرک پیشین حدیث 13 صفحه 139.
[15] ـ احتجاج طبرسى ـ توقیع شریف.
[16] ـ کمال الدین، ج 2، باب 44، ح 11، ص 482.
[17] ـ کمال الدین، ج 2، باب 44، ح 10، ص 481.
[18] ـ نقل با تصرف از کلام شیخ صدوق رحمه اللّه ـ کمال الدین جلد 2 صفحه 641.
[19] ـ سوره فتح، آیه 25.
[20] ـ مدرک پیشین ص 642.
[21] ـ مدرک پیشین ص 646.
[22] ـ متخب لاثر، باب 28، ص 267.
[23] ـ مدرک پیشین ص 101.
[24] ـ کمال الدین باب 33 ص 346.
[25] ـ اصول کافى کتاب الحجّه ج 2 صفحه 133.
[26] ـ مدرک پیشین صفحه 196 حدیث 6 با تلخیص.
[27] ـ بحارالانوار ج 52 صفحه 92 حدیث 7 ـ احتجاج صفحه 263.
[28] ـ کتاب الغیبه.
[29] ـ بحار الانوار ج 52 صفه 91 به نقل از علل الشرایع.
[30] ـ کمال الدین ج 2 باب 33 حدیث 31 صفحه 345.
[31] ـ کمال الدین صدوق، ج 2، باب 45، ص 483.
[32] ـ بحارالأنوار، ج 51، ص 217 ـ 218.
[33] ـ کمال الدین، ج 1، ص 3 و 4.
[34] ـ کمال الدین، ج 1، ص 127 تا 132.
[35] ـ کمال الدین، ج 1، ص 135 باب 4.
[36] ـ کمال الدین، ص 136 و 137.
[37] ـ کمال الدین، ص 138 تا 141.
[38] ـ سوره یوسف، آیه 88 .
[39] ـ سوره یوسف، آیه 88 .
[40] ـ کمال الدین، ص 145 و 146.
[41] ـ بحار الانوار جلد 52 تاریخ امام دوازدهم صفحه 93.
[42] ـ مدرک پیشین صفحه 92 حدیث 7.
[43] ـ سوره اسراء، آیه 72.
[44] ـ بحارالانوار جلد 52 تاریخ امام دوازدهم صفحه 93 و 94.
منبع:www.jamkaran.info