سیره اخلاق اجتماعی معصومین(علیهم السلام)
چکیده
سیره اجتماعی معصومین(علیهم السلام) به معنای رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) در ارتباط با دیگران است که از ارزش فراوانی برخوردار می باشد. نمونه های زیادی از سیره اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) در روایات و متون تاریخ وجود دارند. عفو و گذشت، انفاق در راه خدا و وفای به عهد، برخی از سیره اجتماعی آن بزرگواران می باشد. هر کدام از این رفتارها در عرصه ی اجتماع، دارای آثار مثبت مهمی است که از سیره ایشان قابل برداشت است.
منظور از سیره اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) رفتارهایی است که در ارتباط با اجتماع انجام داده اند و بیانگر ارزش های دینی و اخلاقی هستند. از آن جا که این گونه رفتارها از معصوم(علیهم السلام) صادر شده، در اسلام به عنوان «فضیلت اخلاقی» معرفی گردیده اند و پیروی از آنها موجب رشد فردی و اجتماعی انسان می باشد. البته سیره اجتماعی معصومین(علیهم السلام) بسیار گسترده است و از آن جا که بررسی همه ی ابعاد آن در این گفتار نمی گنجد، به برخی از فرازهای آن اشاره می گردد.
تواضع و فروتنی
تواضع، بر وزن «تفاعل»، از ریشه «وضع» و در لغت به معنای متواضعانه رفتار کردن، افتادگی نشان دادن، شکسته نفسی کردن و فروتنی ورزیدن آمده است.(1) تواضع از صفات کریمه انسانی است و در مقابل «تکبر» به کار می رود که در روابط اجتماعی و حوزه برخورد انسان با دیگران مصداق پیدا می کند.(2)
علامه طباطبایی در تعریف تواضع می گوید: «تواضع نه آن است که خود را در انظار مردم خوار و سبک شماری و به انسانیت خود لطمه زنی، بلکه مقصود این است که مزایا و افتخارات خود را به رخ مردم نکشی و مزایای گزاف دیگران را به خود نبندی و مردم را سبک و ناچیز نشماری».(3)
با توجه به معنای لغوی و سخنان علمای اخلاق می توان گفت: تواضع یک صفت رفتاری همراه با فروتنی و اکرام و بزرگ دانستن دیگران است که در تعامل انسان با افراد جامعه نمود پیدا می کند. فروتنی به لحاظ روانی و رفتاری تأثیر زیادی بر اصلاح روابط اجتماعی انسان دارد و زمینه ی تربیت پذیری و جذب افراد به ارزش های دینی را فراهم می سازد. این صفت، ریشه در درون انسان دارد و همه در ذات خود به رفتار ملائم و برخورد متواضعانه با دیگران گرایش دارند؛ مگر آن که عوامل درونی و بیرونی مانع آن بشوند. از آن جا که صفاتی نظیر تکبر و خودپسندی، ممکن است این صفت را تضعیف کنند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) با گفتار و رفتار خویش، اهمیت آن را به مردم یادآور شده اند.
خداوند در قرآن کریم تواضع را از ویژگی های بندگان خالص خود دانسته است و می فرماید: «وعباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا»؛(4) بندگان خدای رحمان، کسانی هستند که در روی زمین متواضعانه قدم بر می دارند.
رفتار همراه با فروتنی روی زمین، از خصوصیات صالحان است که همواره در برخورد آنان با مردم نمایان می شود. شاید به علت تأثیر زیاد تواضع است که خداوند به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) دستور می دهد: «واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین»؛(5) بال (مهر و نرمی) خویش را برای مومنانی که تو را پیروی کردند، فرود آر. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) نیز طبق فرمان خداوند با کمال نرمی و مهربانی با مردم رفتار کرد و قرآن کریم از این روش آن حضرت به نیکی یاد نموده و می فرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک»؛(6) [ای پیامبر(صلی الله علیه وآله)] به مهر و رحمت خداست که با ایشان نرم شدی و اگر درشت خوی و سخت دل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند.
امام علی(علیه السلام) در توصیف سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «ما صافح رسول الله احدا قط فنزع یده من یده حتی یکون هو الذی ینزع یده و ما فاوضه احد قط فی حاجه او حدیث فانصرف حتی یکون الرجل انصرف و ما ر آی مقدما رجله بین یدی جلیس له قط؛(7) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با کسی مصافحه نکرد، مگر آن که دستش را بعد از او از دست وی بیرون می کشید؛ و با کسی وارد بحث و گفت و گو نشد، مگر آن که پس از او گفت و گو را ترک کرد و هیچ گاه پاهایش را در برابر اهل مجلس دراز نکرد».
در حدیثی دیگر آمده است: «ان رسول الله لا یدع احدا یمشی معه اذا کان راکبا حتی یحمله معه فان ابی قال: تقدم امامی و ادرکنی فی مکان الذی ترید؛(8) هرگاه کسی با پیامبر(صلی الله علیه و آله) همراه می شد؛ اگر سواره بود او را با خود سوار می کرد و اگر سوار نمی شد، می فرمود: جلوتر از من برو و در جایی که می خواهی مرا دریاب».
بنابراین، از ویژگی های رفتاری پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین(علیهم السلام)، تواضع و فروتنی در برابر دیگران بوده است. آنان در نهایت مهربان و نرمی با مردم برخورد می کردند؛ همان گونه که از قرآن کریم و سخنان امام علی(علیه السلام) استفاده می شود، رفتار متواضعانه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با مردم، مهم ترین عامل موفقیت ایشان در دعوت دینی و نشر معارف الهی بوده است. رفتار ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز مانند پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره با مهر، محبت و فروتنی همراه بوده و نمونه های فراوانی از سیره امامان معصوم(علیهم السلام) وجود دارند که فرصت ذکر آنها نیست.
عفو و گذشت
واژه «عفو» در لغت به معنای زدوده شدن، پاک شدن، از گناه کسی گذشتن و خودداری کردن آمده است(9) و در اصطلاح علمای علم اخلاق، به مفهوم بخشیدن و نادیده گرفتن بدی های دیگران به کار رفته است. عفو به این معنا ضد انتقام جویی و یکی از صفات شایسته ای است که آثار مثبت فروانی به همراه دارد. عفو و گذشت به جای خشونت و پرخاشگری، زمینه ی جذب متربی را به ارزش های دینی و اسلامی فراهم می سازد. از این رو، خداوند خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»؛(10) عفو و گذشت را پیشه خود کن و به کار نیک و پسندیده فرمان ده و از نادانان و نابخردان روی گردان، پیامبر(صلی الله علیه و آله) با داشتن ویژگی های روحی و روانی مخصوص خود و نیز بر اساس وظیفه تبلیغی و تربیتی خویش، همیشه با عفو و بخشش با مردم برخورد می کرد و حتی دشمنان را مورد عفو و مهربانی قرار می داد.
در سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است که آن حضرت در یکی از جنگ ها بالای سرش ایستاد و خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: اینک چه کسی قدرت دارد مانع کشته شدن تو به دست من شود؟ حضرت فرمود: «الله». ناگهان آن مرد بر زمین افتاد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سرعت شمشیرش را برداشت و بالای سر او ایستاد و فرمود: حال، چه کسی تو را از دست من نجات می دهد؟ آن مرد با التماس گفت: تو بهترین حریف هستی. سپس حضرت او را به اسلام دعوت کرد، وی نپذیرفت، ولی تعهد کرد که با مسلمانان دشمنی نکند و پیامبر(صلی الله علیه و آله) نیز او را بخشید.(11) با این که آن مرد دشمن پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود و قصد کشتن او را داشت، ولی زمانی که حضرت بر او چیره شد، با عفو و بخشش رفتار نمود.
مرحوم شیخ عباس قمی در سفینه البحار، افرادی را نام می برد که بلاهای بسیار بزرگی در حق پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بستگان مرتکب شده بودند و حضرت خون آنها را مباح کرده بود، ولی وقتی پشیمان شدند و نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمدند، حضرت از آنها گذشت و آنان را مورد بخشش قرار داد. «عرمه بن ابی جهل»، «صفوان بن امیه بن خلف»، «هبار بن الاسود بن المطلب»، «وحشی» «قاتل حمزه» عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، «عبدالله بن الزعبری السهمی»، ابوسفیان و همسرش هند، از کسانی بودند که در انتظار کیفر بودند، ولی با درخواست عفو آنها موافقت شد و پیامبر(صلی الله علیه و آله) همه ی آنان را بخشید.(12)
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: پس از جنگ حنین که غنایم فراوانی به دست مسلمانان افتاد، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از سکه های غنیمتی که روی لباس بلال ریخته بود، برمی داشت و بین اصحاب تقسیم می کرد. فردی از روی نادانی به پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: ای فرستاده خدا در تقسیم اموال عدالت را رعایت کن. پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم، چه کسی می تواند عدالت را اجرا کند؟ یکی از اصحاب برخاست که او را به خاطر این جسارت گردن بزند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) مانع شد و فرمود: پناه بر خدا از این که مردم بگویند محمد(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را می کشد. آن گاه او را بخشید.(13)
انس بن مالک می گوید: با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از راهی عبور می کردیم و آن حضرت ردای یمانی که حاشیه ضخیمی داشت پوشیده بود. ناگهان عربی بادیه نشین بر ما گذشت و ردای پیامبر(صلی الله علیه و آله) را چنان به طرف خود کشید که حاشیه اش گردن مبارک او را به شدت آزرده ساخت. سپس با تندی و خشونت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفت: ای محمد! تو که از اموال خود و پدرت چیزی به من نمی دهی، پس دستور بده از مال خدا که در اختیار توست قدری به من بدهند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاهی به او کرد و فرمان داد تا مالی به وی ببخشند.(14)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: زنی یهودی گوسفند کباب شده ای را که با سم مهلکی آمیخته شده بود، برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) هدیه آورد تا آن حضرت را مسموم کند، ولی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وسیله وحی از آن توطئه، آگاه گردید و آن زن را نزد خود خواند و علت این کار را از او جویا شد. وی جواب داد: با خود اندیشیدم که اگر تو در واقع فرستاده خدا باشی این سم به تو اثر نمی کند و اگر پادشاه هستی، مردم از شر تو ایمن می شوند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آن زن را بخشید،(15) در حالی که می توانست او را به خاطر این اقدام، مورد ضرب و شتم قرار دهد و یا به قتل برساند.
امام علی(علیه السلام) به تبعیت از سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از پیروزی در جنگ جمل، عفو عمومی اعلام کرد و دستور داد اسیران و محرومان را نکشند، فراریان را تعقیب نکنند و هر کس سلاح از کف نهاد یا داخل منزلش شد، در امان باشد. ابوحمزه ثمالی گوید: به امام سجاد(علیه السلام) گفتم: علی بن ابی طالب(علیهم السلام) با اهل قبله (اصحاب جمل و صفین)، برخلاف سیره رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مشرکان رفتار کرد. حضرت خشمگین شد، نشست و سپس فرمود: به خدا سوگند علی(علیه السلام) به سیره پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روز فتح مکه رفتار کرد؛ زیرا او به مالک اشتر در حالی که در صف مقدم لشکر قرار داشت، فرمان داد که اسیران و محرومان را نکشند، فراریان را تعقیب نکنند و هر کس سلاح به زمین گذارد و در خانه اش را بست، در امان باشد.(16)
مردی از اهل شام که تحت تأثیر تبلیغات معاویه قرار گرفته بود، به مدینه آمد و با امام حسن مجتبی(علیه السلام) برخورد کرد و تا آن جا که توانست به آن حضرت ناسزا گفت. امام(علیه السلام) در برابر سخنان زشت مرد شامی، چیزی نگفت. وقتی کلامش به آخر رسید و ساکت شد، بر او سلام کرد و با مهربانی با وی برخورد نمود. با تبسم فرمود: ای پیرمرد! گمان می کنم در شهر ما غریبی و در مورد ما به اشتباه افتاده ای. هر حاجتی که در این جا داری ما برایت برآورده می کنیم؛ از خوراک و پوشاک گرفته تا جا و مکان. تا در این شهر هستی، مهمان من باش. آن مرد با مشاهده چنین برخورد بزرگوارنه ای از امام(علیه السلام) با شرمندگی گفت: گواهی می دهم که تو شایسته امامتی و خدا آگاه است که نمایندگی اش را در کجا قرار دهد. تا این ساعت تو و پدرت علی(علیه السلام) نزد من از همه منفورتر بودید و اینک کسی نزد من از شما محبوب تر نیست.(17)
درباره امام سجاد(علیه السلام) نقل شده است که آن حضرت، مردی را که نسبت به او بی ادبی کرده بود، بخشید و افزون بر آن کمک هایی نیز به وی اعطا کرد. روزی علی بن الحسین(علیه السلام) بیرون خانه بود، مردی با او برخورد و به ایشان دشنام داد. غلامان و شیعیان به سوی آن مرد رفتند تا او را مجازات کنند که حضرت فرمود: چرا به او هجوم بردید؟ سپس خود به نزد او رفت و فرمود: به نظر می رسد ما را نمی شناسی، آیا حاجتی داری تا تو را یاری کنم؟ آن مرد خجالت زده و شرمنده شد. آن گاه حضرت، کسایی که بر آن نشسته بود به او داد و دستور فرمود که هزار درهم نیز به وی بدهند. آن مرد به دنبال این رفتار حضرت، پیاپی می گفت: گواهی می دهم که به راستی تو از فرزندان پیامبران هستی.(18)
شجاعت
این واژه در منابع واژه شناسی به مفهوم صلابت، پردل و جرأت بودن، جسور و بی باک بودن، بی پروا و دلیر بودن آمده است.(19) در اصطلاح علم اخلاق نیز شجاعت به مفهوم شهامت و شدت و مخالف جبن و ترسویی است. به کسی شجاع گفته می شود که دارای ملکه جسارت و صلابت باشد و در برابر حوادث ایستادگی و مقاومت نشان دهد. شجاعت به این معنا از صفات نیکویی به شمار می رود که در فرد و اجتماع اثرگذار است. به فرموده خواجه نصیرالدین طوسی، شجاعت ملکه ای است در نفس انسان که او را بر آن می دارد تا در سختی ها و مشکلات، آماده برخورد با شداید باشد.(20) به نظر ایشان، شجاعت مبتنی بر دو امر است: حسن ظن و فراهم بودن عوامل دفاع؛ مانند زیاد بودن یاران، داشتن توان و قدرت، برخورداری از تجربه و امنیت لازم.(21) احمد امین در کتاب الاخلاق می گوید: «شجاعت در مقابل ترسویی، زمانی مصداق پیدا می کند که خوف و خطری در میان باشد و فرد در این شرایط، مناسب ترین کار را انجام دهد».(22)
شجاعت از صفات برجسته و ممتازی است که ریشه آن در نفس انسان قرار دارد و در صورت فراهم بودن شرایط، در ارتباط با اجتماع بروز می کند. اگر صفت شجاعت در انسان وجود داشت می تواند در حوزه فردی و اجتماع نقش آفرینی نماید و تحولات سازنده ای در جامعه پدید آورد. این صفت به عنوان یک خصلت شایسته اخلاقی از ویژگی های معصومین(علیهم السلام) به شمار می رود. امام علی(علیه السلام) درباره ی شجاعت پیامبر اکرم در جنگ بدر می فرماید: «نحن نلوذ بالنبی(صلی الله علیه و آله) و هو اقربنا الی العدو و کان من اشد الناس یومئذ بأسا؛(23) ما با پیامبر(صلی الله علیه و آله) پناه می بردیم، در حالی که او را از همه ما به دشمن نزدیک تر و در آن روز از همه ی کس نیرومندتر بود».
هم چنین علی(علیه السلام) در سخنی دیگر می فرماید:«کنا اذا احمر الباس و لقی القوم القوم اتقینا برسول الله(صلی الله علیه و آله) فمایکون احد اقرب الی العدو منه؛(24) هرگاه کار بر ما دشودار می شد و مردم با دشمن رو به رو می شدند، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پناه می بردیم و هیچ کس به دشمن نزدیک تر از آن حضرت نبود».
شجاعت امام علی(علیه السلام) نیز زبانزد خاص و عام بوده و هست. سفیان ثوری در این باره می گوید: علی(علیه السلام) مانند کوهی میان مسلمانان و مشرکان بود و به وسیله او خداوند مسلمین را عزت بخشید و مشرکان را ذلیل کرد.(25) به نقل تاریخ نگاران، در جنگ بدر که اولین نبرد اسلام و کفر بود، سی و پنج تن از مشرکان بدون جراحت کشته شدند. در میان این کشته ها افراد بزرگی مانند ولید بن عتبه بودند که همه ی آنها به دست علی(علیه السلام) کشته شدند.(26) در جنگ های احد، حنین، خندق و دیگر جنگ های کوچک و بزرگی که در مدینه پیش آمد، شمار زیادی از دشمنان اسلام به دست علی(علیه السلام) به خاک افتادند.(27)
شجاعت امام حسین(علیه السلام) در جنگ صفین و روز عاشورا بر کسی پوشیده نیست. درباره آن حضرت نقل شده است که در سرزمین کربلا به او پیشنهاد کردند از دستور یزید بن معاویه اطاعت کند تا کسی کاری با او نداشته باشد، ولی ایشان فرمود: «لا والله لا اعطیکم یدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید، ثم نادی یا عباد الله! انی عذت بربی و ربکم من کل متکبر لایومن بیوم الحساب؛(28) نه، سوگند به خدا، دست بیعت ذلیلانه به دست شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمی کنم. آن گاه با صدای بلند فرمود: ای بندگان خدا! من از ستمگارانی که ایمان به قیامت ندارند، به پروردگار جهان پناه می برم». و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل؛(29) مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت و خواری است».
انفاق در راه خدا
انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان، در سیره معصومین(علیهم السلام) بسیار وجود داشته است. آن بزرگواران به دوست و دشمن رسیدگی می کردند. به مستمندان و تأمین نیازهای آنان، همواره مورد تأکید اسلام و قرآن بوده و از همان آغاز بعثت در صدر برنامه های پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) قرار داشته و تا آخرین روزهای زندگی نیز ادامه یافته است. آیات زیادی در قرآن کریم وجود دارند که مسلمانان را به انفاق و رفع نیازهای برادران مؤمن، تشویق می کنند. رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) نیز همواره کمک رسانی به طبقه محروم جامعه بوده است و نمونه های فراوانی در سیره ایشان به ثبت رسیده است که بیانگر رفتار عملی آن بزرگواران بر ایثار و انفاق می باشد. شأن نزول سوره دهر (انسان)، ایثار کریمانه امام علی(علیه السلام) و زهرا(علیهم السلام) است که سه شب متوالی افطارشان را به فقیر، سائل و اسیر بخشیدند.(30)
در روایت آمده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیراهنی را از دکان پارچه فروشی به چهار درهم خرید و از آن جا بیرون رفت. مردی از انصار عرض کرد: یا رسول الله، پیراهنی به من بده، خدا تو را از لباس های بهشتی بپوشاند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) پیراهن را بیرون آورد و به او داد، سپس پیراهن دیگری خرید و دو درهم برایشان باقی ماند. ناگاه کنیزی را مشاهده نمود که گریه می کرد و می گفت: مولایم دو درهم داده بود تا آرد بخرم، ولی گم شده است. حضرت دو درهم را به او داد و چون ترس داشت که ارباب کنیز او را کتک بزند، همراه او رفت. پشت درب خانه ارباب، سه بار سلام کرد تا این که بار سوم اهل خانه جواب سلام حضرت را دادند. پیامبر(صلی الله علیه و آله) علت را پرسید. گفتند: علاقه داشتیم که سلام شما را بیشتر بشنویم. آن گاه، کنیز را به برکت قدوم پیامبر(صلی الله علیه و آله) آزاد کرد. حضرت به آنها بشارت خیر و بهشت داد و شکر خدا نمود.(31)
سفیان بن عینیه گوید: «زهری» در شبی سرد و بارانی حضرت سجاد(علیه السلام) را دید که کیسه آردی را بر دوش داشت و به راهی می رفت. پرسید: ای فرزند رسول خدا! این چیست و قصد کجا دارید؟ فرمود: سفری در پیش دارم که توشه آن را به جای امنی می برم. زهری گفت: اجازه دهید خودم کیسه را بردارم و به مقصد برسانم. امام(علیه السلام) فرمود: من خویشتن را از کاری که مایه نجاتم در این سفر است کنار نمی کشم، تو را به خدا مرا بگذار و در پی کار خود برو.
چند روزی از این جریان گذشت که زُهری امام سجاد(علیه السلام) را ملاقات کرد و با تعجب به او گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هیچ خبری از آن سفر که فرمودید، نیست؟ حضرت فرمود: ای زهری! منظورم آن نبود که تو گمان کردی؛ بلکه مقصودم از سفر، سفر آخرت بود و من برای آن آماده می شود و این کار انسان را از حرام دور می کند و به خیر می رساند.(32)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: هرگاه پدرم امام باقر(علیه السلام) چیزی صدقه می داد، آن را در کف دست سائل می نهاد و سپس آن صدقه را از وی می گرفت و می بوسید و می بویید و باز آن را به سائل می داد.(33) امام خمینی (ره) در تفسیر این حدیث می فرماید: خدا می داند با این کار برای آن ذات مقدس و عاشق محبوب (امام باقر(علیه السلام))، چه راحتی نفس و سکون خاطری پیدا می شد و چه طور آن اشتعالات قلبیه و احترامات شوقیه باطنیه را این عشق بازی خاموش می کرد!(34)
شاعری به خانه امام حسین(علیه السلام) آمد، شعری خواند و اظهار نیاز کرد. هنگامی که امام(علیه السلام) سلام نماز را ادا کرد، به قنبر فرمود: ای قنبر! چیزی از مال حجاز باقی مانده است؟ عرض کرد: آری، چهار هزار دینار باقی است. فرمود: آن را بیار که مستحق تر از ما نسبت به آن آمده است. سپس امام(علیه السلام) به درون خانه رفت، کیسه ای از دینارهای طلا برداشت و از لای در به او داد و چهره در چهره او نیفکند، مبادا شرم کند و عزتش لکه دار شود.(35)
وفای به عهد
وفای به عهد و پیمان از دستورات مورد سفارش اسلام است و در سیره معصومین(علیهم السلام) جایگاهی ویژه دارد. قرآن کریم خطاب به همه ی مؤمنان می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اوفوا بالعقود»؛(36) ای کسانی که ایمان آورده اید! به قراردادها و تعهدات خود وفا کنید.
منظور از «عقد» در این آیه، برقرار ساختن ارتباط بین دو چیز و در اصطلاح به عهده گرفتن پیمان هایی است که انسان با دیگران می بندد و به انجام آن متعهد می شود؛(37) چنان که خداوند می فرماید: «واوفوا بالعهد ان العهد کان مسئولا»؛(38) به پیمان وفا کنید که پیمان، مسئولیت آور است.
عهدی که در این آیات آمده است، مطلق می باشد و هر گونه عهد و پیمان اجتماعی را شامل می شود.
سیره معصومین(علیهم السلام) همیشه بر وفای عهد و پیمان بوده است؛ حتی اگر پیمانی را با غیر مسلمان برقرار می کردند، بدان متعهد بودند. درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده است که آن حضرت با مردی وعده کرده بود که کنار صحرایی یکدیگر را ملاقات کنند. حضرت طبق قرار آن جا رفت و در گرمای آفتاب منتظر شد. از آن جا که سایه ای وجود نداشت، پیامبر(صلی الله علیه و آله) زیر تابش آفتاب گرم حجاز ایستاد. اصحاب گفتند: یا رسول الله(صلی الله علیه و آله)! بهتراست که زیر سایه ای منتظر باشید، اما حضرت فرمود: همین جا منتظر می مانم. اگر آن شخص نیامد خلف وعده از طرف او خواهد بود.(39)
امام صادق(علیه السلام) در مورد وفای به عهد فرمود: «انا اهل بیت(علیهم السلام)، نری ما وعدنا علینا دینا کما صنع رسول الله؛(40) ما خانواده ای هستیم که وعده خویش را دَینی بر خود می دانیم، چنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله) چنین بود».
پی نوشت ها :
1. فرهنگ معاصر، واژه «وضع»، ص754.
2. معراج السعاده، ص290.
3. خلاصه تعالیم اسلام، ص182.
4. فرقان، آیه ی 63.
5. شعرا، آیه ی 215.
6. آل عمران، آیه ی 159.
7. بحارالانوار، ج16، ص236.
8. همان.
9. فرهنگ معاصر، ص446.
10. اعراف، آیه ی 199.
11. محجه البیضا، ج4، ص147.
12. سفینه البحار، ج2، واژه «خاء بعده الام»، ص 683.
13. محجه البیضا، ج4، ص146.
14. سیره پیامبر در رهبری و انسان سازی، ص164.
15. محجه البیضاء، ج4، ص147.
16. بحارالانوار، ج32، ص210.
17. بحارالانوار، ج43، ص344.
18. وکان [علی بن الحسین(علیه السلام)] یوما خارجا فلقیه رجل فسبه، فئارت الیه العبید و الموالی فقال لهم علی(علیه السلام): «مهلا کفوا، ثم اقبل علی ذلک الرجل فقال: ما سترعنک من امرنا اکثر، الک حاجه نعینک علیها»؟ فاستحیی الرجل، فالقی الیه علی(علیه السلام) خمیصه کانت علیه و امر له بالف درهم، فکان ذلک الرجل بعد ذلک یقول: اشهد انک من اولاد الرسل (بحارالانوار، ج46، ص99).
19. فرهنگ معاصر، ص320.
20. بازنگاری اساس الاقتباس، ص 627.
21. همان.
22. کتاب الاخلاق، ص205.
23. محجه البیضاء، ج4، ص150.
24. همان، ص151.
25. «کان علی بن ابی طالب(علیهم السلام) کالجبل بین المسلمین و المشرکین، اعز الله به المسلمین و اذل به المشرکین» (بحارالانوار، ج41، ص62).
26. بحارالانوار، ج41، ص65.
27. همان، ص66-80.
28. همان، ج44، ص192.
29. بحارالانوار، ج41، ص65.
30. تفسیر نمونه، ج25، ص328.
31. قبسات من سیره القاده الهداه، ج1، ص55.
32. بحارالانوار، ج46، ص65.
33. بحارالانوار، ج96، ص125.
34. چهل حدیث، ص 489.
35. بحارالانوار، ج44، ص190.
36. مائده، آیه ی 1.
37. تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمد باقر موسوی همدانی، ج5، ص258.
38. اسرا، آیه ی 34.
39. نگاهی به سیره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و اله)، ص 191.
40. بحارالانوار، ج75، ص97.
منبع: سیره اخلاقی و تربیتی معصومین (علیهم السلام)
/ع