رد پای ظلمت در دریای نور

رد پای ظلمت در دریای نور

نویسنده:بهزاد حبیبی
منبع : راسخون

گذری بر حال عالمان بی عمل

وقتی وارد فرهنگ اسلام وارد می‌شویم، آنچنان روایات عجیبی درباره علماء می‌بینیم که ابتدای امر انسان گمان می‌کند هر کس نام عالم را به یدک بکشد، مشمول این احادیث می‌گردد. اما وقتی تفحص بیشتری صورت می‌گیرد دید حقیقت بین اسلام بیشتر آشکار می‌گردد. اسلام آنچه را اصل می‌داند «ایمان» و «عمل صالح» می‌باشد، لذا با عالمانی که در عمل کوتاهی نموده‌اند، برخورد شدیدی کرده و خطر علم بدون عمل را مرتب گوشزد نموده است. آنچه در این مقاله دیده می‌شود برخی از آیات و روایات در برخورد با عالمان بی‌عمل می‌باشد.

مقدمه
روحانیت به دلیل جایگاه دینی و نقش اجتماعی که در جامعه اسلامی ما دارند، از تأثیرگزاری بسیار زیادی در زمینه هدایت و اصلاح جامعه برخوردار است. چنانکه در حدیث می‌خوانیم «العلماء ورثه الانبیاء» علماء وارثان انبیاء الهی هستند. این جایگاه ویژه سخن را تا آنجا برده است که حتی نگاه کردن به در خانه عالم، عبادت حق تعالی شمرده شده است. قَالَ رسول الله (ص) : یَا عَلِیُّ سَاعَهُ الْعَالِمِ یَتَّکِئُ عَلَی فِرَاشِهِ یَنْظُرُ فِی الْعِلْمِ [عِلْمٍ] خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ سَنَهً وَ جَعَلَ النَّظَرَ إِلَی وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَهً بَلْ وَ إِلَی بَابِ الْعَالِمِ عِبَادَهً. (1) ای علی! زمانی که عالم به بستر خود تکیه می‌دهد و در علم خود تفکر می‌کند، از هفتاد سال عبادت برتر است دیدن چهره عالم بلکه دیدن درب خانه‌اش عبادت است.
با توجه به روایات فراوانی که در این زمینه وارد شده است، رفتار و گفتار آنان و منش فردی و اجتماعی آنان، همواره در کانون توجه دقیق جامعه بوده و در جهت‌گیری اعتقادی و رفتاری جامعه تأثیر عمیق داشته است؛ خصوصاً در شرایط کنونی که به دلیل نقش روحانیت در رهبری نظام و تصدی بخش‌هائی از آن این موضوع از اهمیت بیشتری نیز برخوردار گردیده است. یک عالم روحانی می‌تواند با رفتار خود عده‌ای را تا آخر عمر در مسیر دین نگه دارد؛ و در مقابل نیز اگر فردی پای خویش را کج نهد، می‌تواند مومن چند ساله‌ای را از دین حق تعالی باز گرداند حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: «الناس بامرائهم اشبه من آبائهم»؛ مردم به حاکمان و دولتمردان خود بیشتر از اجدادشان شباهت دارند! حضرت از تعبیر دیگری هم استفاده کرده‌اند: «الناس علی دین ملوکهم» مردم تابع منش و سلوک کسانی هستند که بر آن‌ها حکومت می‌کنند. بر این اساس روحانیت رسالت بسیار سنگینی را در زمینه اصلاح و الگو دهی به جامعه بر عهده دارد. در این نوشته ما به مواردی که در آیات و روایات، در برابر علماء سوء موضع‌گیری شده است اشاره می‌کنیم تا اهمیت جایگاه علماء در نظر اسلام برای ما آشکار گردد.
قرآن
محوری‌ترین کتاب برای یک مسلمان و مطمئن‌ترین آن، قرآن کریم می‌باشد. از دلائل آسمانی بودن قرآن آن است که این کتاب با آنکه در بین قوم متعصب عرب نازل گردیده اما نسبت به هیچ نژاد و قوم و قبیله‌ای، کوچک‌ترین تعصبی از خود نشان نداده است. نگاه واقع بینانه قرآن از مواردیست که هر انسان واقع بین و منصفی را به شگفتی وا می‌دارد.
یکی از این نوع از نگاه‌ها متوجه علماء و دانشمندان گردیده است. اگر قرآن علماء را تنها گروه صاحب خشیت می‌داند (2) و صاحبان علم را درجاتی عطاءمی‌فرماید (3) اما این امر باعث نشده است که خداوند از خطر علماء سوء غافل شود وآنها را نیز داخل در این درجات بگرداند بلکه حتی بزرگ‌ترین عالم و محبوب‌ترین بنده خویش را هم اینگونه خطاب می‌فرماید تا دیگران حساب کار خویش را به دست آرند:
«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ*لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ*ثم لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ*فَمَا مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ*وَ إِنَّهُ لَتَذْکِرَهٌ لِّلْمُتَّقِین» (4)
اگر او سخنی دروغ بر ما می‌بست، ما او را با قدرت می‌گرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می‌کردیم، و هیچ کس از شما نمی‌توانست از (مجازات) او مانع شود! و آن مسلّماً تذکری برای پرهیزگاران است!
حال اگر عالمی پای خویش به خطا نهد و در صدد ایجاد انحراف در دین، ایجاد بدعت و یا استفاده دنیوی از دین بر آید، قطعاً خداوند عذاب دردناکی برای او مهیا خواهد نمود.
در ادامه بحث به یک مثال و یک نمونه عینی در قرآن اشاره می‌کنیم، که اگر در خانه کس است یک حرف بس است، و الا اگر صدها نمونه دیگر ذکر گردد سودی نبخشد و به قول معروف میخ آهنین نرود در سنگ.
آیه 26 سوره مبارکه بقره خداوند می‌فرماید «خدا شرم ندارد که از پشه‌ای [کوچک] تا بزرگ‌تر از آن را به مثل آرد. آن‌ها که ایمان دارند، می‌دانند که آن [مثل] حق است از جانب پروردگارشان [و از آن پند می‌گیرند] اما انکار ورزان [از روی جدال و طعن] خواهند گفت: خدا از این مثل چه منظوری داشت؟» یکی از این مثال‌ها در قرآن مثالی است که برای علماء سوء بنی اسراییل آورده شده است. اما از آن لحاظ که خصوصیتی ندارد تا ما آن را منحصر در آن‌ها بدانیم قطعاً علماء سوء هر قوم و قبیله‌ای را در بر می‌گیرد.
سوره جمعه آیه 5 : «مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا به آیاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین»
داستان کسانی که تورات بر آن‌ها عرضه و تکلیف شد، ولی حق آن را ادا نکردند، داستان چارپایی است بر او کتابی چند، گروهی که آیات خدا را دروغ شمردند، وصف بدی دارند و خدا ستمگران را هدایت نخواهد کرد.
بنابر فرمایش علامه طباطبایی (ره) «منظور از کسانی که تورات تحمیلشان شد ولی آن را حمل نکردند، یهودیانی است که خدا تورات را بر پیامبر آنان موسی (ع) نازل کرد و او معارف و شرایع آن را تعلیمشان داد، ولی رهایش کردند، و به دستورات آن عمل ننمودند، لذا خدای تعالی برایشان مثلی زد، و آن‌ها را به الاغی تشبیه کرد که کتابهایی بر آن بار شده، و خود آن حیوان هیچ آگاهی از معارف و حقائق آن کتاب‌ها ندارد، و در نتیجه از حمل آن کتاب‌ها چیزی به جز خستگی برایش نمی‌ماند.»(5) در این میان قطعاً باسوادانی که نام عالم را به یدک می‌کشند، و جز باری از محفوضات چیز دیگری حمل نمی‌کنند و بوی عمل از علم آنها به مشام نمی‌رسد، از دایره این تمثیل خارج نمی‌باشند. خلاصه آنکه «این گویاترین مثالی است که برای عالم بی‌عمل می‌توان بیان کرد که سنگینی مسئولیت علم را بر دوش دارد بی‌آنکه از برکات آن بهره گیرد، و افرادی که با الفاظ قرآن سر و کار دارند ولی از محتوا و برنامه عملی آن بیخبرند (و چه بسیارند این افراد در بین صفوف مسلمین) مشمول همین آیه‌اند (6)»
اما در دایره ارائه الگوی عملی، یکی از کسانی که در قرآن ذکر شده است، عالم بی عملیست که خداوند او را به سگ تشبیه کرده است وطبق قول اکثر مفسرین، او شخصی است به نام «بلعم باعورا». «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ *وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»
و برای آن‌ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) از (دستور) آن‌ها خارج گشت و شیطان به او دست یافت و از گمراهان شد و اگر می‌خواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش‌ها) بالا می‌بردیم (اما اجبار بر خلاف سنت ماست لذا او را به حال خود رها ساختیم) ولی او به پستی گرائید و از هوای نفس خویش پیروی کرد او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را می‌کند (گویی آن چنان تشنه دنیا پرستی است که هرگز سیراب نمی‌شود) این مثل جمعیتی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستان‌ها را (برای آن‌ها) بازگو کن شاید بیندیشند (و بیدار شوند) «همان گونه که ملاحظه کردید آیات فوق نامی از کسی نبرده بلکه سخن از یک عالم و دانشمند می‌گوید که نخست در مسیر حق بود، آن چنان که هیچکس فکر نمی‌کرد روزی منحرف شود اما سرانجام دنیا پرستی و پیروی از هوای نفس چنان به سقوطش کشانید که در صف گمراهان و پیروان شیطان قرار گرفت.»
از بسیاری از روایات و کلمات مفسران استفاده می‌شود که منظور از این شخص، مردی به نام «بلعم باعورا» بوده است که در عصر موسی ع زندگی می‌کرد و از دانشمندان و علمای مشهور بنی اسرائیل محسوب می‌شد، و حتی موسی ع از وجود او به عنوان یک مبلغ نیرومند استفاده می‌کرد، و کارش در این راه آن قدر بالا گرفت که دعایش در پیشگاه خدا به اجابت می‌رسید، ولی بر اثر تمایل به فرعون و وعد و وعیدهای او از راه حق منحرف شد و همه مقامات خود را از دست داد، تا آنجا که در صف مخالفان موسی (ع) قرار گرفت (7) این تشبیه زیبا را اینگونه می‌توان بررسی کرد که «قرآن مجید در این مثال زیبا عالم منحرف را به سگ هار تشبیه کرده است، یعنی انسان این چنینی نه تنها فاقد ارزش، بلکه بسیار خطرناک است و هوا و هوس و دنیاپرستی چشم او را کور کرده است، به گونه‌ای که نه دوست را می‌شناسد نه دشمن را» (8) و با تمام وجود به فکر دنیای خویش است و بس.
به راستی یک انسان تا کجا می‌تواند به قهقرا برود که خدایی چون خدای مهربان بی‌همتا تاج «لقد کرمنایی» را از سر او بر دارد و وی را به حیوانی نجس العین تشبیه کند. ما تا همین جا به نگاه قرآن به علمای بی عمل اکتقا می‌کنیم و آن را به نوشتاری دیگر می‌سپاریم.
روایات در دریای روایات گهرهای فراوانی وجود دارد که به موضوع مورد بحث ما پرداخته است. در ذیل به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود تا خود حدیث مفصل بخوانی از این مجمل:

بوی متعفن

1. قال رسول الله (ص) :الْعُلَمَاءُ رَجُلَانِ رَجُلٌ عَالِمٌ آخِذٌ بِعِلْمِهِ فَهَذَا نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِکٌ لِعِلْمِهِ فَهَذَا هَالِکٌ وَ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَیَتَأَذَّوْنَ مِنْ رِیحِ الْعَالِمِ التَّارِکِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَهً وَ حَسْرَهً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَی اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ وَ قَبِلَ مِنْهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَأَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّهَ وَ أَدْخَلَ الدَّاعِیَ النَّارَ به ترکهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ الْهَوَی وَ طُولِ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ طُولُ الْأَمَلِ یُنْسِی الْآخِرَه.
«سلیم گوید شنیدم امیر المؤمنین را که از رسول خدا (ص) خبر می‌داد که آن حضرت در سخنش می‌فرمود مردم دانشمند دو قسمند: دانشمندی که علم خود را بکار بسته و این رستگار است و دانشمندی که علمش را کنار گذاشته و این هلاک شده است. همانا دوزخیان از بوی گند عالم بی‌عمل دراذیتند و میان دوزخیان ندامت و حسرت آن کس سخت‌تر است که در دنیا بنده‌ای را بسوی خدا خوانده و او پذیرفته و اطاعت خدا کرده و خدا به بهشتش در آورده است و خود دعوت‌کننده را به سبب عمل نکردن و پیروی هوس و درازی آرزویش به دوزخ درآورده است، پیروی هوس از حق جلوگیرد و درازی آرزو آخرت را از یاد برد.» (9)
امان از روز حسرت و روزیکه پرده‌ها از پیش روی دیدگان کنار می‌رود و هرکس حقیقت دیگری را آشکارا می‌بیند. آیا این حدیث به تنهایی برای بیدار شدن هر انسان مومنی کفایت نمی‌کند؟ آیا نباید در اینگونه احادیث قدری جدی‌تر اندیشید تا مبادا خدا ناکرده در این گروه داخل نباشیم؟ کسی منکر کرم و رحمت پروردگار نمی‌باشد، اما باید دانست این بوی تعفن همان عملیست که در دنیا انجام دادیم و در آخرت پرده از چهره کنار زده است نه آنکه خداوند بوی تعفنی را در عالمی بخواهد ایجاد نماید. سخن درباره این حدیث را با کلام حضرت امام خاتمه می‌دهیم:
«در محله دیگر که یک نفر منحرف فاسد معمم شده، امام جماعت گردیده، دکان درست کرده است، می‌بیی طایفه‌ای را فریب داده، آلوده و منحرف ساخته است. همین آلودگی است که از بوی تعفن آن اهل جهنم اذیت می‌شوند. این تعفنی است که عالم سوء، عالم بی عمل، عالم منحرف، در همین دنیا به بار آورده، و بوی آن در جهان دیگر شامه اهل جهنم را می‌آزارد نه اینکه در آنجا چیزی به او افزوده باشند؛ آنچه در عالم آخرت واقع می‌شود، چیزی است که در این دنیا تهیه گردیده است. به ما چیزی خارج از عمل ما نمی‌دهند، وقتی بنا باشد عالمی مفسده‌جو و خبیث باشد، جامعه‌ای را به عفونت می‌کشد؛ منتها در این دنیا بوی تعفن آن را شامه‌ها احساس نمی‌کند؛ لیکن در عالم آخرت، بوی تعفن آن درک می‌گردد؛ ولی یک نفر عوام نمی‌تواند چنین فساد و آلودگی در جامعه اسلامی به بار آورد. عوام هیچ گاه به خود اجازه نمی‌دهد که داعیه امامت و مهدویت داشته باشد، ادعای نبوت و الوهیت کند؛ این عالم فاسد است که دنیایی را به فساد می‌کشاند: »اذا فسد العالم فسد العالم. (برگرفته از کتاب جهاد اکبر)

هیزم جهنم

2. قال علی (ع) : وَقُودُ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کُلُّ غَنِیٍّ بَخِلَ به مالهِ عَلَی الْفُقَرَاءِ وَ کُلُّ عَالِمٍ بَاعَ الدِّینَ بِالدُّنْیَا.
هیزم آتش روز قیامت هر توانگریست که بخیلی کرده باشد بمال خود بر محتاجان، و هر عالمیست که فروخته باشد دین را بدنیا. (10) خداوند در آیه 24 سوره بقره انسان‌ها را هیزم جهنم معرفی می‌کند «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّار…» و روایت مذکور عالمان دین فروش را از مصادیق بارز آن می‌داند؛ و در آیه 44 سوره مائده با دین فروشی چنین مبارزه می‌کند «وَ لا تَشْتَرُوا به آیاتی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَن لَّمْ یحَْکُم به ما أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْکَافِرُون».
این آیات خط بطلانی می‌کشد بر هر کسی که به بهانه‌های واهی، سخن حق را پنهان می‌دارد و به هر دلیل غیر موجهی حرف پروردگار را از جهانیان محروم می‌دارد. کسانیکه با روی آوردن به زینت‌های دنیا، باعث روی برتافتن مردم از دین شده‌اند و مردم را در تشخیص حق از باطل دچار شک و دودلی نموده‌اند، و کمر کسی چون شیر خدا را شکسته‌اند:
قصم ظهری رجلان: عالم متهتّک و جاهل متنسّک؛ هذا یضرّ الناس بتهتّکه، و الآخر یغرّ الناس بتنسّکه.
دو کس پشت مرا شکستند: عالم بی‌بند و بار، و جاهل عبادت پیشه؛ آن با پرده‌دری به عقائد مردم آسیب می‌رساند، و این با عبادت ابلهانه مردم را می‌فریبد (11)

کفر و دوری

3. جَاءَ رَجُلٌ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْن (ع) : فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ ثُمَّ عَادَ لِیَسْأَلَ عَنْ مثل‌ها فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع مَکْتُوبٌ فِی الْإِنْجِیلِ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا به ما عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ یُعْمَلْ بِهِ لَمْ یَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا کُفْراً وَ لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً
مردی خدمت امام چهارم علیه السلام آمد و از او مسائلی پرسید و آن حضرت جواب داد سپس بازگشت تا همچنان بپرسد حضرت فرمود: در انجیل نوشته است که: تا بدان چه دانسته‌اید عمل نکرده‌اید از آنچه نمی‌دانید نپرسید، همانا علمی که به آن عمل نشود جز کفر [ناسپاسی] داننده و دوری او را از خدا نیفزاید (12)
این احادیث از همان خاندانی صادر شده است که نگاه کردن به در خانه عالم را نیز عبادت می‌دانند، اما باید دانست این خاصیت ذاتی علم می‌باشد که اگر به وادی عمل کشیده نشود جز دوری و وبال بر صاحب خود چیز دیگری نخواهد داشت.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) : قَالَ الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَی الْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ وَ الْعِلْمُ یَهْتِفُ بِالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْه.
امام صادق علیه السلام فرمود: علم با عمل همدوش است (نجات و رستگاری انسان بهر دو مربوط است) هر که بداند باید عمل کند و هر که عمل کند باید بداند، علم عمل را صدا زند اگر پاسخش گوید بماند و گر نه کوچ کند. (13) وباید دانست که در اثر عمل به دانسته‌ها و سیر به سمت خدای متعال، آنچنان انسان را سیراب می‌کنند که دنیا و مافی‌ها که هیچ، بلکه آنچه از کشف و شهود که حاصلش می‌شود همه هیچ است هیچ.
استاد شالچی تبریزی می‌فرمود :
«یکی از روزها صبح پس از نماز برای شرکت در جلسه اخلاق میرزا جواد آقا به فیضیه رفتم.»
استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله چه می‌بینی!؟ این صحبت استاد گویا خود تصرفی بود که آن بزرگ در جان من کرد و حجاب ملکوت از برابر چهره‌ام برداشته شد. دیدم اشخاصی را که در فیضیه هستند و در ظاهر می‌بینم، اما باطن آنان را نیز مشاهده می‌کنم به صورت‌های گوناگون‌اند!
بار دیگر فرمودند: فلانی چه می‌بینی؟ و من چون توجه کردم دریافتم ارواح مؤمنین روی صحن مدرسه فیضیه دور هم نشسته‌اند و با هم مذاکره می‌کنند! پس از آن استاد به من فرمودند: میرزا عبدالله فکر نکنی این‌ها مقاماتی است و به جایی رسیده‌ای!؟ این‌ها در برابر آنچه در سیر و سلوک و تقرب الی الله به سالک می‌دهند هیچ است. (سایت حکایات صالحین)

زبانه آتش

4. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) : قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ عَلَی نَبِیِّنَا وَ آلِهِ وَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَیْلٌ لِلْعُلَمَاءِ السَّوْءِ کَیْفَ تَلَظَّی عَلَیْهِمُ النَّار
حضرت صادق علیه السلام فرمود: عیسی بن مریم علیه السلام- فرمود: وای بر علماء بد که چگونه آتش دوزخ بر آن‌ها زبانه کشد (14)
«تلظی آتش» همان است که خداوند در آیه 14 سوره لیل انسان را از آن بیم داده و آن را مخصوص اهل شقاوت می‌داند «فَأَنذَرْتُکم نَارًا تَلَظَّی*لَا یَصْلَئهَا إِلَّا الْأَشْقَی» و من شما را از آتشی که زبانه می‌کشد بیم می‌دهم، کسی جز بدبخت‌ترین مردم وارد آن نمی‌شود و در وصف آن چنین می‌فرماید: «کلاََّ إِنهََّا لَظَی*نَزَّاعَهً لِّلشَّوَی» شعله‌های سوزان آتش است، دست و پا و پوست سر را می‌کند و می‌برد! (15)
همین یک روایت کافیست تا دل هر صاحب ایمانی را بلرزاند و چشمان خفته هر انسانی را بیدار سازد.

کلام امام

در این قسمت به بیاناتی از حضرت امام (ره) که خود نمونه‌ای بود از یک عالم عامل به دستورات اسلام، اشاره می‌کنیم؛ و از خداوند توفیق عمل به آموزه‌های اسلام را خواستاریم:
«یک وقت می‌گویند که فلان آدم اینطوری است، این اشکالی ندارد؛ فلان شخص اینطوری است. یک وقت اگر بنا شد که مثلاً در قشر معممین، خدای نخواسته، در قشرعلما، خدای نخواسته، یک مطلب خلافی واقع بشود، دو تا مطلب خلاف واقع بشود، مردم می‌گویند که خوب، این‌ها نمایندگان اسلام هستند، نمایندگان اسلام هم همین طورند؛ پس معلوم می‌شود اسلام اینطوری است» (16)
«خدای متعال می‌داند که من نسبت به آخوندهای فاسد آن‌قدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترم‌تر است از آخوند فاسد […] آن‌قدر صدمه‌ای که اسلام از یک آخوند فاسد می‌خورد از محمدرضا نمی‌خورد. در روایات هست که آخوند فاسد و ملای فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد، دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی‌کنیم. ما طرفداری از اسلام می‌کنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هرکس باشد معظم است.» (17) «و یک قصه‌ای را که برای من نقل کرده‌اند که یکی از تجار پیش یکی از علمای بزرگ – حالا کی بوده است نمی‌دانم – رفته است و گفته است که آقا! اگر پشت کتابی یک چیزی نوشته‌اند به ما هم بگویید، کتاب‌ها معلوم، اما اگر پشت کتابی چیزی نوشته‌اند که شما از آن مطلع هستید به ما هم بگویید برای اینکه ما می‌بینیم که شما ما رادعوت می‌کنید به خیر و صلاح، و خودتان نیستید اهلش. معلوم می‌شود یک مطلب دیگری در کار است. آن آقا گریه کرده است – از قراری که گفته‌اند – و گفته است حاجی هیچ چیز دیگری نیست و ما فاسد هستیم» (18)
«انسان باید متوجه این معنا باشد، و خصوصاً این طبقه، این طبقه‌ای که می‌خواهند مردم را ارشاد کنند، این‌ها باید اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، یعنی شمایی که مردم را تحذیر از دنیا می‌کنید، اگر خدای نخواسته، خودتان توجه‌تان به دنیا باشد وحریص در دنیا، مردم دیگر از شما باور نمی‌کنند؛ بلکه انحرافات در آن‌ها پیدا می‌شود. آن کلمه‌ای که آن حاجی گفته است که شاید در پشت کتاب یک چیز دیگری باشد، این تکان دهنده است. اگر خدای نخواسته، به واسطه اعمال روحانیون، در عقاید بعض اشخاص ضعیف که هستند، سستی پیدا بشود، آن وقت این چه مصیبتی است که ما تحملش را باید بکنیم. این یک باب واسعی است که در حوزه‌ها باید اشخاص متقی و اشخاص آشنای به حقایق اسلام، طلبه‌ها را تربیت کنند و آقایانی هم که در بلاد هستند دوستان خودشان را، طلبه‌هایی که در آنجا هستند، جوان‌هایی که آنجا هستند، آن‌ها را ارشاد کنند به اینکه مباداخدای نخواسته، یک وقت از این زی طلبگی خارج بشوند و خروج آن‌ها موجب تزلزل عقیدتی در مردم بشود.»
شمایی که برای هدایت مامور شدید و خودتان را در سنخ اشخاصی که ارشاد می‌کنندمردم را، وارد کردید، مبادا خدای نخواسته، به واسطه اعمال – اعمال بعضی – عکس آن مطلبی که در ایده شماست تحقق پیدا بکند (19)

سخن آخر

در آخر حدیثی از امام صادق (ع) ذکر می‌گردد. در این حدیث حضرت به ده آفت که علماء را تهدید می‌کند اشاره می‌نماید؛ و امید است که با مطالعه این حدیث و دقت در آن، اگر خدای ناکرده در وجود خویش ردپایی از آن‌ها دیده می‌شود در صدد برطرف کردن آن برآییم:
َقالَ الصَّادِق (ع) : آفَهُ الْعُلَمَاءِ عشره أَشْیَاءَ الطَّمَعُ وَ الْبُخْلُ وَ الرِّیَاءُ وَ الْعَصَبِیَّهُ وَ حُبُّ الْمَدْحِ وَ الْخَوْضُ فِیمَا لَمْ یَصِلُوا إِلَی حَقِیقَتِهِ وَ التَّکَلُّفُ فِی تَزْیِینِ الْکَلَامِ به زوائدِ الْأَلْفَاظِ وَ قِلَّهُ الْحَیَاءِ مِنَ اللَّهِ وَ الِافْتِخَارُ وَ تَرْکُ الْعَمَلِ به ما عَلِمُوا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ ع أَشْقَی النَّاسِ مَنْ هُوَ مَعْرُوفٌ عِنْدَ النَّاسِ بِعِلْمِهِ مَجْهُولٌ به عملِ.
برای علماء ده نوع آفت و گرفتگی پیدا می‌شود:
1- صفت طمع: که به آنچه دارد و به آنچه از راه مشروع به دست می‌آید قناعت نکرده، و به مال و عنوان و ملک دیگران طمع بورزد.
2- صفت بخل: که راضی نشود دیگری از مال و علم و عنوان و مقام ظاهری و معنوی او استفاده کند.
3- ریا: که علم و عبادت و محاسن اعمال و محامد صفات خود را بخواهد به دیگران نشان داده، و نیت او آلوده باشد.
4- عصبیت: در آراء و عقاید و افکار و اعمال خود، صفا و حریت و حقیقت و روحانیت را کنار گذاشته، و روی خیالات موهوم و وابستگی‌های ظاهری و انتساب عرفی و اسم و شهرت و علایق دیگر، خود را محدود و مقید کرده، و از روش مخصوص و افکار و اعمال معینی طرفداری کند.
5- حب مدح: که هدف او در همه رفتار و گفتار و کردار بزرگداشت خود و عنوان و اسم و رسم پیدا کردن باشد.
6- وارد شدن و بحث از مسائلی که در آن‌ها و فهمیدن حقیقت آن‌ها برای او محال است، و نتیجه‌ای بجز انحراف فکری ندارد، مانند بحث از جزئیات و خصوصیات عالم آخرت، یا مقامات معنوی که هنوز از آن مراحل اطلاعی ندارد، نفیاً یا اثباتاً.
7- تکلف در سخن گفتن و یا نوشتن: که عادت به تزیین کلام و عبارت‌پردازی و قافیه سازی و مجاز گویی پیدا کرده، و توجه او از حقیقت و معنی منحرف گشته، و به ظواهر بپردازد.
8- حیاء نداشتن: در مقابل حرکات ناشایست و اعمال زشت و کارهای نامشروع و نامناسب که کاملاً بی‌پروا و بی‌باک باشد، و هیچ گونه آداب و ظواهر احکام و برنامه دینی و اخلاقی را رعایت نکند.
9- افتخار: روی عناوین و جهات دنیوی و امور مادی افتخار و مباهات نمودن، و خود را به دیگران امتیاز دادن و بالا بردن.
10- سستی کردن در مقام عمل: که به دانسته خود عمل نکند، و از علم خود نتیجه و ثمر عملی نگیرد، و روش و کردار او بر خلاف علم او باشد؛ و حضرت عیسی (ع) فرمود: شقی‌ترین و بدترین مردم آن کسی باشد که در میان مردم با علم و فضل شهرت پیدا کرده، ولی در مقام عمل مقصر و سست و مجهول باشد (20)

پی نوشت ها :

> 1. عده الداعی ص 75
2. فاطر/28
3. مجادله/11
4. الحاقه 48،44
5. ترجمه المیزان، ج 19 ص 449
6. تفسیر نمونه، ج 24 ص 11
7. تفسیر نمونه، ج 7 ص 15
8. مثال‌های زیبای قرآن ج 1 ص 227 و
9. اصول کافی،ترجمه مصطفوی ج 1 ص 55
10. تحریر المواعظ العددیه ص 189
11. تحریر المواعظ العددیه ص 198
12. اصول کافی،ترجمه مصطفوی، ج 1 ص 56
13. اصول کافی،ترجمه مصطفوی ج 1 ص 55
14. اصول کافی،ترجمه مصطفوی‌ج 1 ص 59
15. معارج/ 15،16
16. صحیفه نور، جلد هشتم، صفحه 4
17. صحیفه نور، ج 10، ص 280،279.
18. صحیفه نور، جلد هجدهم، صفحه 13
19. صحیفه نور، جلد هجدهم، صفحه 15
20. مصباح الشریعه،ترجمه مصطفوی متن 276
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، چاپ چهل و یکم، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1388 شمسی
4. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، چاپ پنجم، قم، انتشارات دفتر انتشارات اسلامی جامعه‌ی مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 شمسی
5. حلی، ابن فهد، عده الداعی و نجاح الساعی، چاپ اول، قم، انتشارات دار الکتاب اسلامی، 1407 قمری
6. مکارم شیرازی، ناصر، مثال‌های زیبای قرآن، چاپ اول، قم، انتشارات نسل جوان، 1378 شمسی.
7. حاج سید جواد مصطفوی، اصول کافی،ترجمه مصطفوی، چاپ اول، تهران، انتشارات کتاب فروشی علمیه اسلامی.
8. موسوی خمینی، روح الله، جهاد اکبر، انتشارات پیام آزادی، تهران. 1375
9. مشکینی، علی، تحریر المواعظ العددیه، چاپ هشتم، قم، انتشارات الهادی، 1424 قمری.
10. صحیفه نور، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول، تهران، 1378 شمسی.
11. سایت حکایات صالحین
12. مصطفوی، حسن، مصباح الشریعه، چاپ اول، تهران، انتشارات انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران،1360 شمسی.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید