تفاوت دو غیبت صغری و کبری امام زمان علیه السلام
مشروط نبودن ظهور به رواج فساد
اینکه گفته اند: «باید… فساد و طغیان شهوات وظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد… بی عفتی و فحشا به قدری رواج پیدا کند که در کنار خیابانها وملا عام زن و مرد علنا مانند حیوانات از ارتکاب آن شرم نکنند و حیا و آزرم آنها از بین برود… وقتی اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن (منهای انسانیت) کنونی همه بستوه آمدند و تاریکی جهان را فرا گرفت ظهور یک رجل الهی و پرتو عنایات غیبی با حسن استقبال مواجه می شود» مقصود چیست؟
اگر این مطالب را به عنوان «توصیف» زمان پیش از ظهور امام عصر علیه السلام بیان کرده اند می تواند قابل قبول باشد; اما اگر مراد بیان «شرط ظهور» باشد نمی تواند مورد قبول باشد. احادیثی که دلالت بر غلبه ظلم و جور در زمان ظهور حضرت می کنند همگی در مقام توصیف آن زمان هستند نه بیان پیش شرط لازم برای ظهور.
به هر حال اگر آمادگی مردم جهان برای استقبال از امام عصر علیه السلام مشروط به رواج بی عفتی و فحشا و از بین رفتن شرم و حیا باشد قطعا چنین آمادگی و استقبالی مطلوب و ممدوح نیست و نباید به تحقق آن دل خوش نمود. ولی البته ـ همانطور که قبلا گفتیم ـ اصلا شرط لازم برای ظهور حضرت آمادگی و استقبال عمومی مردم نیست تا کسی بخواهد به چنین قیمت گزافی آنرا به دست آورد. بنا بر این چه لزومی دارد که آمادگی مردم را ـ بدون دلیل معتبر و قطعی ـ پیش شرط تحقق ظهور تلقی کنیم و آنگاه برای تحقق آن رواج بی عفتی ـ در حد حیوانات ـ را شرط بدانیم آری اگر واقعا شرط ظهور آمادگی مردم جهان باشد و شرط لازم برای این آمادگی هم رواج بی عفتی در حد حیوانات باشد آنوقت باید رواج بی عفتی را شرط ظهور امام زمان علیه السلام دانست. این برداشتی است که نه با عقل و نه با شرع سازگاری ندارد. پس بهتر است هیچکدام از این دو را «شرط» معرفی نکنیم نه آمادگی مردم جهان را شرط ظهور بدانیم و نه رواج بی عفتی را شرط آمادگی مردم. در روایات هم هیچ ذکری ازآمادگی مردم پیش از ظهور حضرت نشده است و از رواج فساد و ظلم نیزـ نه به عنوان شرط بلکه به منظور توصیف زمان پیش از ظهورـ سخن به میان نیامده است.
مشروط نبودن ظهور امام زمان علیه السلام به پر شدن جهان از ظلم و جور
در احادیث اسلامی گفته شده جهان در زمان ظهور مهدی موعود پر از ظلم و جور خواهد بود هرگز نباید اینطور تفسیر شود که «شرط» ظهور ایشان غلبه ظلم و جور است. به متن یکی از این احادیث توجه فرمایید که حضرت سید الشهدا علیه السلام نقل شده است: اگر به فرض از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خدای عزوجل آن روز را چنان طولانـی میکند تا مردی از فرزندان من قیام نماید که زمین را از عدل و داد انباشته سازد همانـــگونه کــه از ظلم و جور پر شده است از رسول خدا صلی الله علیه واله و سلم شنیدم که اینگونه میفرمود.
پس تحقق این حالت در هنگام ظهور مهدی موعود علیه السلام قطعی و مسلم است. اما نکته مهم اینست که این احادیث بیان کننده «شرط» ظهور آنحضرت نیستند بلکه صرفا اوضاع و احوال زمان ظهور را» توصیف» میکنند. فرق است بین اینکه چیزی شرط تحقق یک امر باشد و اینکه صرفا یکی از اوصاف آن را بیان کند.
متاسفانه برخی در اثر سو برداشت از این روایات تصور کرده اندکه هر چه فرا گیری ظلم و جور در جهان بیشتر شود و فساد رواج بیشتری پیدا کند امام عصر علیه السلام زودتر ظهور خواهند فرمود. لذا به غلط این نتیجه را گرفته اند که برای تعجیل در فرج آن حضرت باید فساد را رواج داد. این عقیده نادرست از بزرگترین بدعتهایی است که در موضوع «مهدویت» به وجود آمده و با اصول دینداری و بندگی خدا صد در صد تعارض دارد. ما هیچ گاه و به هیچ دلیلی نمیتوانیم مجوز انجام گناه یا فساد را ـ هر چند به صورت محدود و حتی برای یکبارـ به احدی بدهیم و هر برداشتی از احادیث مهدویت که چنین نتیجه ای داشته باشد مردود است.
عقیده صحیح در خصوص اینگونه احادیث آن است که ظهور حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف به هیچ وجه «مشروط» و «متوقف» بر غلبه و رواج فساد و ظلم در جامعه و جهان نمی باشد و لذا از آنها به هیچ وجه دستورالعمل و تکلیف استنتاج نمیگردد. وظیفه ما در هر شرایطی آن است که زیر بار هیچ ظلم و ستمی نرویم و ارتکاب آنرا از هیچ کس مجاز نشماریم. اما احادیثی که بر غلبه ظلم و جور در جهان ـ مقارن با ظهور امام زمان علیه السلام دلالت میکنند صرفا جنبه پیشگویی و اخبار غیبی دارند و نمیتوان از آنها وظیفه و دستوری استنباط کرد (دقت شود).
به علاوه اعتقاد دینداران به این امر از جهت اعتمادی است که به گویندگان این احادیث ـ از جهت اخبار غیب ـ دارند. لذا به همان دلیل که پایان تاریخ را روشن را روشن و امید بخش میدانند ظهور مصلح جهانی را در آن برهه مقارن با غلبه ظلم و جور در جهان می شمرند و هر دو عقیده صرفا مبتنی بر ایمان به غیب است که شرط اصلی ایمان و تقوا می باشد.
استقرار حکومت حضرت مهدی علیه السلام مستلزم کشتار عمومی نیست
لازمه اعتقاد به اینکه جهان پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام پر از ظلم و فساد باشد این نیست که: «امام زمان علیه السلام با کشتن بیشتر کسانی که میخواهد بر آنها حکومت کند نظام خود را مستقر سازد» کسی که چنین توهم کند مرگ نهضت مهدوی را هم ـ به دلیل مردمی نبودن ـ زود رس میداند. شیعه بر اساس ادله نقلی در این زمینه معتقد است که امام عصر علیه السلام پس از ظهور خود تغییر و تحولات بزرگی در عرصه فکر وعقل بشر ایجاد خواهند کرد و در اثر تکامل عقلی پس از ظهور در بشر حاصل می شود زمینه برای ایمان اختیاری بسیاری از مردم ـ حتی اهل کتاب ـ فراهم خواهد شد. بنا بر این استقرار نظام عدل مهدوی هیچ نیازی به کشته شدن بیشتر کسانی که حضرت بر آنها حکومت خواهند کرد ندارد. البته هستند مردمی که با کراهت قلبی تسلیم ایشان خواهند شد ولی این امر هیچ محذور عقلی ندارد چرا که خداوند طبق وعده هایی که فرموده است دین حق را ـ علیرغم کراهت کافران و مشرکان ـ بر همه آئین های دیگر غلبه خواهد داد. وعده قرآن کریم چنین است.
هو الذی ارسل رسوله باهدی و دین الحق لیظهره الدین کله و لو کره المشرکون.
او (خداوند) آن کسی استکه رسول خود را با هدایت و دین حق فرستاد تـا او را بر همه آئین ها پیروزگرداند هر چند مشرکان از این امر کراهت داشته باشند.
ابو بصیر در تفسیر این آیه از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند:
قسم به خدا تاویل این آیه هنوز نیامده و نخواهد آمد تا وقتی کــه حضـــرت قائم علیه السلام قیــام فرمایــــد. آن هنگام که ایشان قیام نمایند هیچ کس که به خدای بزرگ کافر باشد یا نسبت به امام علیه السلام شــــرک بورزد باقی نمیماند مگر آنکه از قیام ایشان کراهت داشته باشد.
آری کسانی که با دیدن آن همه معجزات ـ که پس از ظهور توسط وجود مقدس امام عصر علیه السلام آشکار میشود ـ باز هم از سر عناد و انکار حق و حقیقت بر کفر و شرک خویش اصرار بورزند باید هم از قیام آن حضرت کراهت داشته باشند. اینها همان کسانی هستند که یا مجبور به تسلیم خواهند شد و یا راهی جز کشته شدن در پیش نخواهند داشت.
الهی بودن امر ظهور حضرت مهدی علیه السلام
امام صادق علیه السلام در توضیح آیه شریفه: «اتی امر الله فلا تستعجلوه»: «امر خداوند آمد پس در تحقق آن شتاب نورزید.» فرمودند:
این (امر) امرما و امر خداوند است که درآن نباید شتاب ورزید. سه لشکرصاحب الامر را یاری میرسانند:
فرشتگان و مومنان و رعب. و خروج ایشان همانند خروج رسول الله صـلی الله علیه و آله و سلم است
و در این حدیث شریف سه نکته وجود دارد:
امام علیه السلام تصریح کرده اندکه امر ظهور حضرت مهدی علیه السلام امر خداست که نباید در آن شتاب ورزید و این بیانگر همان حقیقتی است که ما از آن به کار خدایی ـ در مقایسه با کار بشری ـ تعبیر می کنیم و مقصودمان به طور اجمالی اینست که ظهور حضرت مهدی علیه السلام کاری نیست که بشر بخواهد اجرای آن را به عهده گیرد تا اینکه بخواهد برای آن برنامه ریزی کند. خداوند میخواهد خود اینکار را انجام دهد و برنامه ریزی های لازم برای اجرای آن را نیز خود او تنظیم فرموده است. بنا براین ما در تفسیر و تحلیل امر ظهور نباید ملاکها و محدودیت های کارهای بشر را جاری بدانیم.
در اینجا یکبار دیگر تاکید میکنیم که از الهی و خدایی بودن ظهور حضرت میتوان به روشنی اعجاز آمیز بودن آن را درک نمود.
دومین نکته مهمی که از این حدیث استفاده میشود این است که در جنود و لشکریان امام زمان علیه السلام غیر از افراد بشر لااقل دو گونه لشکر دیگر نیز حضور دارند: یکی فرشتگان و دیگر رعب و وحشت در دلهای دشمنان. هر دو اینها بسیار مهم و کار ساز هستند و نباید دست کم گرفته شوند. در مورد تعداد فرشتگانی که جز لشکر امام عصر علیه السلام هستند غیر از آن پنج هزار فرشته ای که در بدر برای یاری رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل شدند گروه های دیگری هم هستند. به عنوان مثال دسته ای دیگر از فرشتگان به یاری ایشان می آیند.
نکته سومی که از حدیث مورد بحث استفاده میشود تشبیه خروج حضرت مهدی علیه السلام به خروج پیامر صلی الله علیه و آله و سلم است. مقصود از خروج امام زمان علیه السلام قیام و ظهور ایشان است و مراد از خروج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مطابق با سیاق آیات قرآن خارج شدن ایشان از مدینه بسوی بدر برای جنگ با قریش است. آیه مورد استناد امام صادق علیه السلام چنین است:
کما اخرجک ربک من بیتک بالحق و ان فریقا من المومنین لکارهون
همان طور که پروردگارت تو را به حق از خانه ات خارج ساخت در حــالی که گروهـی از مومنان (نسبت به این امر) کراهت داشتند.
این آیه شریفه در صدر آیاتی است که داستان جنگ بدر را مطرح کرده اندو لذا نوع مفسران منظور از خروج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از خانه خود را خارج شدن ایشان از مدینه برای جهاد با قریش دانسته اند. اما طبق نقل دیگری از حدیث مورد بحث که مرحوم شیخ مفید آورده است امام صادق علیه السلام تصریح کرده اند: «خروجه علیه السلام کخرج رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم من مکه و هو قوله: کمالله» طبق این بیان مراد از خروج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خارج شدن ایشان از مکه و هجرت به مدینه است.
به هر حال در این تشبیه دو وجه شبه مهم وجود دارد:
اول همانطور که هجرت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه بک کار عادی و معمولی نبود قیام امام عصر علیه السلام هم یک امر عادی و طبیعی نیست. در شرایطی که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم تصمیم به هجرت گرفتند بر اساس حسابهای عادی گرفتار شدن و در نتیجه ناکام ماندن ایشان قطعی بود و تاریخ آن روزگار نشان میدهد که اگر معجزات الهی در کار نبود حضرت رسول هرگز نمی توانستند از میان آن همه دشمن تشنه به خونشان جان سالم به در ببرند. به همین جهت است که در آیه شریفه خارج شدن پیامبر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به خدای متعال نسبت داده شده و تعبیر «اخرجک ربک» به کار رفته است. یعنی ای پیامبر خدا تو را از مکه خارج کرد و اینکار کار تو نبود».
دقت شود که وقتی میگوییم کار پیامبر نبود مقصود این نیست که ایشان اقدام به اینکار نکردند و خارج شدن از مکه فعل اختیاری ایشان نبود بلکه مراد اینست که ایشان خودشان به انجام اینکار اقدام کردند اما اولا اصل این فکر از جانب خدای متعال به ایشان الهام شده بود و ثانیا تمام شرایط و زمینه ها برای عملی شدن این اقدام بوسیله خداوند و به صورت اعجاز فراهم گردید. وقتی میگوییم کاری الهی است مقصود همین است که طبق روال عادی و معمولی انجام آن میسر نیست وهجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین بود ولذا قرآن آن را کار خداوند دانسته است. این در حالی است که بسیاری از کارهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چنین نبود (یعنی طبق روال عادی انجام شدنی بود) لذا آنها را به این معنا کار خدا نمی دانیم.
حال بر اساس این تشبیه میتوانیم بگوییم که قیام و ظهور امام عصر علیه السلام هم براساس و شرایط عادی انجام شدنی نمی نماید ولی خداوند میخواهد که این کار انجام شود و آخرین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر جهانیان غلبه نماید. لذا همه شرایط و زمینه های لازم برای این پیروزی جهانی را خداوند خود فراهم میکند ضمن اینکه هم خود امام زمان علیه السلام و هم مومنانی که جز یاران و لشکریان ایشان هستند تلاش وجهاد خود را انجام خواهند داد و مصیبتهای جنگ ـ از قبیل کشته و مجروح شدن ـ را نیز تحمل خواهند نمود. اما همانطور که گذشت تحقق اینگونه امور هیچ منافاتر با معجزه بودن قیام و غلبه امام عصر علیه السلام ندارد.
وجه شبه دیگری که در این تشبیه به چشم می خورد مطلبی استکه در قسمت دوم آیه 5 انفال مورد تاکید قرار گرفته است. آیه صراحت دارد در اینکه گروهی از مومنان از اینکار کراهت داشته اند. احتمالا کراهت آنها به خاطر نا امیدی و یاس از موفقیت طرح و نقشه هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده است. آنها روی روال عادی اینکار را شدنی نمی دانستند و از طرفی ایمانشان به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به درجه ای نبود که وعده های آنحضرت برایشان آرامش بخش و مطمئن کننده باشد; لذا از آن کار کراهت داشتند. اما همه مومنان چنین نبوده اندو آیه شریفه تنها در باره گروهی از اهل ایمان (فریقا من المومنین) چنان حکمی فرموده است. مومنانی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان کامل داشتند مطمئن بودند که اگر وعده الهی در باره تحقق رخدادی وجود داشته باشد آن اتفاق ـ علی رغم فراهم نبودن شرایط و زمینه های ظاهری اش ـ حتما صورت میگیرد خداوند آنچه را بخواهد به نتیجه میرساند و هیچ مانعی نمیتواند در مقابل درخواست الهی سدی ایجاد نماید.
در مورد قیام امام زمان علیه السلام نیز دقیقا همین طور است. ایشان در شرایطی ظهور خواهند فرمود که بسیاری از مومنان از پیروزی و غلبه شان ناامید و مایوس هستند. از احادیثی که در این موضوع وارد شده چنین استفاده میشود که یاس از ظهور آنحضرت و پیروزی ایشان فرا گیر می شود و جز عده قلیلی از شیعیان بقیه را در بر میگیرد. جایی که اکثر مومنان از پیروزی و غلبه حضرت احساس یاس و ناامیدی کنند چگونه میتوان ادعا کرد که در هنگام ظهور شرایط طوری فراهم است که قیام آنحضرت به صورت طبیعی و عادی پیروز می شود اگر حداقل اهل ایمان به طور عادی مهیای ظهور شوند دیگر کراهت از مهیای ظهور حضرتش بی معنا می شود. در حالی که همه این قرائن نشان میدهد قیام آنحضرت با تکیه بر امدادهای غیبی الهی به نتیجه میرسد ودر همین حال شرایط و زمینه های عادی ثمر بخش بودن قیام لیشان را تایید نمی کنند. این وجه شباهت دومی است که درحدیث مزبور وجود دارد.
کار خدا بودن ظهور امام زمان علیه السلام.
مقصود از اینکه ظهور حضرت کار «خدا» می باشد این است که امام زمان علیه السلام فقط به اذن و فرمان خداوند اقدام به قیام می فرمایند. امر ظهور و زمان انجام آن نه به دست مردم است و نه خود آنحضرت. در اینجا امام علیه السلام خود در انتظار فرمان الهی هستند تا اجازه ظهور به ایشان داده شود. اگر امر ظهور به اختیار خود امام علیه السلام بود دیگر انتظار فرج و دعا در تعجیل فرج از جانب خود ایشان معنا پیدا نمیکرد. امام زمان علیه السلام در عین حال که منتظر هستند منتظر فرمان الهی برای ظهورشان نیز هستند. مردم نیز متناسب با در جه و عمق معرفتشان نسبت به آنحضرت می توانند جز منتظران ایشان قرار گیرند. همه اعمالی که بندگان ـ از جمله خود امام عصر علیه السلام ـ انجام میدهند (چه دعا و چه غیر دعا) می تواند مقدمه ای برای صدور فرمان خداوند در مورد ظهور آنحضرت باشد و بیش از این تاثیری در آن ندارد. پس هم اصل ظهور و هم وقت آن تنها و تنها به اراده و مشیت خدای متعال بستگی دارد.
نتیجه بحث این است که متناسب با اعمال اختیاری بندگان خداوند ممکن است در زمان ظهور امام عصر علیه السلام تعجیل یا تاخیر نماید ولی به هر حال تنها عامل تعیین کننده اصل ظهور و زمان آن فقط و فقط اراده الهی است. بعضی تصور کرده اند که اراده خداوند صرفا به صورت یک قضیه شرطیه است مانند اینکه: «اگر مردم با اعمال خود نشان دهند که طالب ظهور امام زمان علیه السلام هستند حضرت ظهور خواهند کرد». ویا اینکه «اگر یاران کافی برای امام علیه السلام فراهم شوند ظهور میکنند.» اینان علاوه بر این قضایای شرطیه هیچ گونه اراده و مشیتی در امر ظهور حضرت برای خداوند قائل نیستند.