نویسنده: مصطفی مُسلِم
مترجم: هادی بِزدی ثانی
نام سوره و تعداد آیات
این سوره به «سورهی کهف» و «سورهی اصحاب کهف» نامیده شده است و در این باره روایاتی میآید. شمار آیات سوره، 110 آیه در نزد قاریان کوفه است،
و 111 آیه در نزد قاریان بصره،
و 106 آیه در نزد قاریان شام،
و 105 آیه در نزد قاریان حجاز (1).
این اختلاف، طبق آنچه است که در نزد قاریان هر سرزمینی، با توجه به روایات مربوط به وقفهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرائت سورهی کهف، ثبت گشته است.
ویژگیهای سورهی کهف
1. امام بخاری گفت: آدم بن ابی إیاس حدیثمان گفت: شعبه از ابواسحاق حدیثمان گفت که: از عبدالرحمان بن یزید شنیدم که گفت: از ابن مسعود – که خدایش از او خشنود باد- شنیدم که دربارهی سورهی بنی اسراییل – اسراء -، کهف و مریم گفت: «انّهُنَّ مِنَ العِتاقِ الاوّل وَ هُنَّ مِن تِلادی (2)»
2. بخاری و مسلم، حدیث شعبه را از براء [بن عازب] نقل کردهاند که گفت: «مردی کهف را خواند. چارپایی در خانه بود. پس آغاز به رمیدن گرفت. چون مرد چارپا را نگریست به ناگاه هالهای از ماه یا ابر را دید که حیوان را در خود فرو گرفته است. ماجرا را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگو کرد، پس حضرتش فرمود: «فلانی! (3) سورهی کهف را بخوان که همانا آرامشی است که به هنگام خواندن فرود میآید یا برای قرآن فرود آمده است (4)».
3. مسلم در صحیح، حدیثی از قتاده روایت کرده و او از ابوالدرداء و او از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که ایشان فرمود: «آن که 10 آیه از آغاز سورهی کهف از برکُند، از دجال مصون ماند». و در روایت دیگر مسلم است از ابوالدرداء و او از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که: «آن کس که 10 آیه از آخر سورهی کهف را بخواند، از آشوب و فتنه دجال حفظ شود». (5)
4. و در مسند امام احمد [بن حنبل] است، حدیثی از سهل بن معاذ بن انس جهنی از پدرش و وی از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که حضرتش فرمود: «آن که آغاز و پایان سورهی کهف را بخواند، وی را نور و فروغی گردد از سر تا به پا؛ و آن کس که آن سوره را بخواند، او را نوری شود به اندازهی میان آسمان و زمین. (6)
5. حاکم [نیشابوری] در مستدرک خود از ابوسعید خُدری روایت کرده از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که ایشان فرمود: «آن کس که سورهی کهف را در روز آدینه خواند، تا آدینه پسین، نوری است برایش». حاکم گوید: این حدیث، دارای سند صحیح است و [بخاری و مسلم] بازش نگفتهاند.
[شمس الدین] ذهبی گوید: این حدیث، صحیح است. (7)
6. حاکم در مستدرک خود از ابوسعید خدری – که خدایش از او خشنود باد – روایت کرده که وی گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آن کس که سورهی کهف را آن سان که فرود آمده، بخواند، به روز واپسین او را نور و فروغی است از جایگاهش تا به مکه؛ و آن کس که 10 آیه از پایان سورهی کهف را بخواند، و آن گاه دجال سربرآورد، دجال بر او چیره نخواهد گشت…». حاکم گوید: این حدیث صحیح است، طبق شرط مسلم لیک [مسلم و بخاری] آن را نیاوردهاند؛ ذهبی با حاکم هم رأی است. (8)
7. در مختارهی حافظ ضیاء مَقدسی است از علی [که خدایش درود فرستاد که فرمود]: «آن کس که سورهی کهف را در روز آدینه خواند، تا به 8 روز از هر فتنه و بلایی بی گزند است، و اگر دجال سر برآورد، از وی مصون ماند (9)».
8. سورهی کهف به 4 قصه منحصر است که در سورهی دیگری نیامدهاند. با وجود تکرار داستانهای مربوط به حضرت موسی (علیه السلام) در سورههای قرآن، میتوانیم سورهی کهف را از حیث بررسی بعد آموزشی و تعلیمی و شاگردی موسی (علیه السلام) در پیش خضر (علیه السلام) سورهای منحصر به فرد به شمار آوریم. این در حالی است که داستانهای دیگر [حضرت موسی (علیه السلام) ]، به بُعد رسالت و پیامبری و درگیری و چالش با فرعون و پیروان وی یا موضعگیریهای بنی اسراییل در قبال دعوت و تبلیغ موسی (علیه السلام) پرداختهاند. این تعداد داستانهای منحصر به فرد را میتوان از ویژگیهای سورهی کهف برشمرد.
زمان و سبب نزول
سورهی کهف در گفتهی همه تفسیرگویان، مکّی است.
گفته شده: آغاز سوره تا «جُرزُا» [آیهی 8] در مدینه فرود آمده است. این گفته، ضعیف است. گفته شده: سورهی کهف، مکّی است مگر دو آیه از آن: «وَ اصبِر نَفسَکَ…» (آیه 28 و 29).
گفته شده این دو آیه دربارهی کسانی فرود آمد که دلشان به دست میآید (مؤلفه القلوب): این دو آیه زمانی فرود آمد که عیینه بن حصن و اقرع بن حابس از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواستند که با اینان در جایی ویژه نشینند تا همراه پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مستمندان و ناداران مسلمانان همچون سلمان، ابوذر دوری گزینند تا بوی جُبههای پشمین که بر تن میکردند، اینان را نیازارد.
این روایت صحیح است، لیک سبب نزول قرار دادن آن برای این دو آیهی سورهی کهف بعید میباشد. چه بسیار میشود که مفسران میان روایاتی که به راستی رخ داده و معنا و مفهوم مشخصی دارند، ارتباط داده و آنها را با آیهای که متضمن حکم و فرمودهای است، ربط میدادهاند و آن روایت را سبب نزول آیه مینهادند. نمونههایی در این باره، در کتابهای تفسیر فراوان است.
پذیرفتنیتر آن است که سورهی کهف، به تمامی، مکّی است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه با کسانی که پروردگار خویش را بام و شام، میخوانند، به شکیبایی فرمان داده شدهاند… و این گونه است آیات سورهی انعام:
«و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان میخوانند – در حالی که خشنودی او را میخواهند- مران. از حساب آنان چیزی بر عهدهی تو نیست، و از حساب تو [نیز] چیزی بر عهدهی آنان نیست، تا ایشان را برانی و از ستمکاران باشی. و بدین گونه ما برخی از آنان را به برخی دیگر آزمودیم، تا بگویند: “آیا اینانند که از میان ما، خدا بر ایشان منت نهاده است؟” آیا خدا به [حال] سپاسگزاران داناتر نیست؟» (انعام/52-53).
این آیات هنگامی فرود آمد که برخی سران قریش از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواستند تا محل نشستن خود را از صهیب و بلال و عمار و جز ایشان از ناداران صحابه، دور سازد تا با ایشان بنشینند.
ابن حبان و حاکم [نیشابوری] از سعدبن ابی وقاص روایت کردهاند که وی گفت: این آیه دربارهی 6 تن فرود آمد: من و عبدالله بن مسعود و چهار تن دیگر.
در روایت ابن مسعود، این 4 تن مشخص شدهاند که عبارتند از: خباب بن ارت، صهیب، بلال و عمار بزرگان قریش به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: اینان را از خود بران؛ شرممان میآید که چون اینان، پیروانی باشیم تو را پس آنچه خدا خواست، بر جان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نشست و خداوند فرو فرستاد: «و لا تَطرُدِ الَّذین یَدعونَ ربَّهم.. تا: اَلَیسَ اللهُ بِاَعلَمَ بِالشّاکرین». (10)
سیوطی در لباب النقول روایتی آورده و گفته است: ابن مردویه به اسناد جُویَبِر و او از ضحاک و او از ابن عباس روایت کرده است که وی درباره این گفتهی پروردگار والا: «وَ لاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا…(11)» فرموده است. این گفته دربارهی امیه بن خلف جمحی فرود آمد؛ ماجرا چنین بود که وی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به چیزی فرا خواند که ایشان را خوش نیامد؛ یعنی راندن تهیدستان از خویش و نزدیکی به مهتران مکه، پس این گفتهی پروردگار بزرگ فرود آمد: و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیاده روی است، اطاعت مکن» (کهف/28).
این روایات و جز آن، به دست میدهند که سورهی کهف، به تمامی، سورهای است مکّی، بی هیچ استثنایی از آیات آن. همچنین است روایت صحیحی که ذکرش گذشت. عبدالله بن مسعود دربارهی این سوره یاد آورد که سورهی کهف از «العِتاق الاول و تِلاده» است؛ یعنی از دیرین نزول یافتگان.
نیز روایات سبب نزولی را که در زیر میآوریم، بر مکی بودن سوره، دلالت میکنند:
ابن جریر [طبری] به اسناد ابن اسحاق و او از شیخی مصری و او از عکرمه و او از ابن عباس روایت کرده است که وی فرمود: قریشیان، نضربن حارث و عقبه بن ابی معیط را به نزد ربانهای یهود مدینه فرستادند و به ایشان گفتند: از ایشان دربارهی محمد بپرسید، ویژگی او را برایشان توصیف کنید و از گفتارش با خبرشان سازید؛ چه اینان نخستین اهل کتابند و ما از آنچه اینان از پیامبران میدانند، بی بهرهایم. این دو تن از مکه خارج شدند تا به مدینه رسیدند و از ربانهای یهود، دربارهی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند، ویژگی ایشان و برخی سخنانش را برای اینان، بیان داشتند. پس ربانهای یهود گفتند: سه چیز را از او بپرسید، پس اگر شما را بدان آگاهاند، او پیامبری است فرستاده شده، و اگر چنین نکرد، مردی است ژاژخای: از جوانمردانی که در روزگار پیشین در گذشتهاند، پرسش کنید که موضوع ایشان چه بوده است؟ امر اینان، امری شگفت بوده؛ و از او، دربارهی مردی گردشگر که خاور و باختر زمین را درنوردید، بپرسید که خبر او چه بوده است؟ و از روح بپرسید که چیست؟ این دو رو به سوی مکه نهادند و نزد قریشیان رفتند و گفتند: برایتان داوری و نظر نهایی میان شما و محمد را آوردهایم. بنابراین، قریشیان نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و از او [آن سه چیز را] پرسیدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فردا، شما را از آنچه پرسیدید، آگاه میسازم – و پیامبر از این سه سؤال هیچ استثنایی نکرد- پس قریشیان بازگشتند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) 15 شب درنگ کرد، در حالی که نه خداوند از طریق وحی دراین باره با وی سخن گفت و نه جبرئیل به نزدش آمد؛ تا این که مکیان به شایعه پراکنی پرداختند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت دروغ دادند و حتی توقف وحی، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اندوهگین ساخت و آنچه مکیان بر زبانها میراندند، بر ایشان سخت و نگران کننده آمد. آن گاه جبرئیل از سوی خداوند سورهی کهف را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورد که در آن خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به دلیل اندوهش برای مکیان، مینکوهد و ایشان را از آنچه قریشیان پرسیدند، آگاه میسازد؛ از موضوع
جوانمردان و مرد گردشگر و گفتهی پروردگار «وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی… (12)، (13)».
گر چه حدیث پژوهان در سند این روایت سخن دارند و در سلسله سند آن مردی مجهول و ناشناخته است [شیخ مصری]، لیک واقعیت سوره و ساختهای استفساری و توضیح خواهانهی مکیان در آن – همچون این گفتهی پروردگار بزرگ: «مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [= خفتگان غار لوحه دار] از آیات ما شگفت بوده است؟ (کهف/9)» و «و از تو دربارهی «ذوالقرنین» میپرسند… (کهف/83)» و «و زنهار در مورد چیزی مگوی که من آن را فردا انجام خواهم داد. مگر آن که خدا بخواهد… (کهف/23-24)» – تمامی اینها، اتفاقی را که برای پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رخ داده و در آن دربارهی جوانمردان، مرد گردشگر و فراموشی یاد و ذکر مشیت الهی، استفسار شده، تأکید میکند.
سیوطی در لباب النقول روایتی آورده و گفته است: ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده است که گفت: عتبه بن ربیعه، شیبه بن ربیعه، ابوجهل بن هشام، نضربن حارث، امیه بن خلف، عاص بن وائل، اسود بن مطلب و ابوالبختری در گروهی از قریشیان گرد هم آمدند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مخالفت مردمش با او و انکار و نپذیرفتن پندها و اندرزهایی که بیان داشته، در رنج و عذاب بودند، و این امر ایشان را سخت اندوهگین ساخته بود، پس خداوند بزرگ فرو فرستاد:
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً… (14) و (15)».
اهداف سورهی کهف
ورود به تفسیر سوره، پس از مشخص ساختن محور یا اهداف آن، پرتوی فزاینده بر روابط و تناسبهای معنایی بخشهای سوره و موضوعات آن میافکند. گاهی سوره، دارای یک هدف یا بیشتر است که سوره بر گرد آن، به منظور بیان و تثبیتش در اذهان میچرخد، و گفتیم چه بسا برخی سورههای متوسط یا بلند، دربردارندهی چندین هدف بوده و محورهای معنایی متداخل و تو در تویی را تشکیل میدهد که نه تنها متعارض و متناقض نیستند، بلکه پیوسته و متناسبند. بایسته است پیش از تفسیر موضوعی سورهی کهف اهداف این سوره را بازنماییم تا در پیچ و خم بررسی بخشهای آن راه را فرارویمان روشن سازد. از آنجا که سورهی کهف، سورهای است مکّی، اهداف اساسی و بنیادین سورههای مکّی را در این سوره، به گونهای کاملاً روشن مییابیم:
– دعوت به توحید و یکتاپرستی خداوند پاک و والا.
– بیان راستی و صداقت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوت خویش و وجوب و بایستگی ایمان به رسالت او؛ و بیان این که وی آدمیزادهای است که از خداوند به او وحی میرسد و وظیفهی او نویدگری و بیم دهی است.
– دعوت به ایمان و باور به روز واپسین، یاد رخدادهای قیامت و بیان جایگاه حسابرسی، بازرسی و دادخواهی…
همهی این مبانی و دعوت به آنها، بخش مشخص و روشنی از بخشهای سوره را دربرمیگیرد و محورهایی را شکل میبخشد که رویدادها، حوادث و بخشهای سوره، بر گرد آنها میچرخند؛ همچنان که به گونهای بسیار کوتاه و مختصر، در آغاز و پایان سوره، این مبانی یاد آمدهاند. به هنگام سخن از هر بخش مجزا، تفصیلی از هر یک از این مبانی را ذکر خواهیم کرد؛ با وجود این هدف چهارمی را جز سه هدف یاد شده برگزیدیم و با توجه به موارد زیر، آن را چونان عنوانی نهادیم برای پژوهش در سورهی کهف:
1. سبب نزول، آشکارمان میدارد که علت کار قریش در فرستادن گروهی به سوی یهودان مدینه برای بررسی راستی و صداقت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فقدان سنجشی درست و استوار بوده است که بدان، راستی و حق را از ناراستی و باطل بازشناسند و راستگویی را از دروغگویی، و سره را از ناسره.
علت فقدان و از کف دادن اینان این سنجش را، فریفته شدنشان است به مظاهر دروغین و نیرنگ از زندگی دنیا و قرار دادن آن چونان مقیاس و سنجهای برای حق و راستی و درستی، به راستی، اینان گمان بردهاند – بدا که گمان اینان است!- که همانا ثروت و دارایی و فراوانی اموال و مردان، مقیاس برتری، سروری و شایستگی است در گزینش فرستادگان و رسولان و فرود وحی بر ایشان:
«و چون حقیقت به سویشان آمد، گفتند: این افسونی است و ما منکر آنیم. و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از [آن] دو شهر فرود نیامده است؟ آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم، و برخی از آنان را از نظر درجات، بالاتر از بعضی [دیگر] قرار دادهایم تا بعضی از آنها بعضی دیگر را در خدمت گیرند، و رحمت پروردگار تو از آنچه آنان میاندوزند بهتر است» (زخرف /30-32).
این تاری و تیرگی در اندیشه و بینش، اینان را واداشت که خواستار طرد تهیدستان مسلمان از مکان نشستن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند؛ [و این اندیشهی تار و بینش کور] مقتضی آن بود که برای بیان حقایق امور و پیش داشت ارزشهای راستین این گونه مظاهر دنیایی، قرآن کریم فرود آید که:
«در حقیقت، ما آنچه را که بر زمین است، زیوری برای آن قرار دادیم، تا آنان را بیازماییم که کدام یک از ایشان نیکوکارترند. و ما آنچه را که بر آن است، قطعاً بیابانی بی گیاه خواهیم کرد» (کهف/8-7).
«و با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام میخوانند [و] خشنودی او را میخواهند، شکیبایی پیشه کن، و دو دیدهات را از آنان برمگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی، و از آن کسی که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و [اساس] کارش بر زیادهروی است، اطاعت مکن» (کهف /28).
«مال و پسران زیور زندگی دنیایند، و نیکیهای ماندگار از نظر پاداش، نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید [نیز] بهتر است» (کهف/46).
2. در صحیح مسلم آمده است: «آن کس که 10 آیه از آغاز سورهی کهف را به یاد سپارد، از دجال مصون ماند»؛ و در بازگفتی دیگر از هموست که: «آن که ده آیه از آخر سورهی کهف را بخواند، از آشوب دجال، محفوظ ماند».
روایت و نقل امام احمد [بن حنبل در صحیح] تصریح میکند که مؤمن، چون سورهی کهف را بخواند، او را نوری فرادست میآید که آستان وی را روشن میسازد. اگر تلاش ورزیم تا به دنبال سر این مصونیت و حفاظت [از فتنهی دجال] و آن نوری باشیم که مؤمن حافظ یا خوانندهی سورهی کهف فرادست میآورد، آشکارا، آن را نهفته در این مبانی و حقایقی مییابیم که آغاز سوره، به کوتاهی بیان داشته و پایان سوره، بر آن انگشت نهاده و بخشهای دیگر سوره، آن را به تفصیل کشانیده است. از این رو، آن کس که به درستی، این سوره را دریابد و در باور و اعتقاد، و در شیوهی زندگی، بدان پایبند شود، معیار و سنجهی حق و راستی را چنگ آویخته و نوری پرفروغ را به دست گرفته که بدان، میان درستی و نادرستی جدایی میافکند و در نتیجه، از رنگکاری و نیرنگ بازیِ دورویان به دور میگردد و هیچ آشوب و غوغایی و هیچ افسون و اغوایی، در او اثر نمینهد.
آن که حقیقت آنچه را بر روی زمین است دریابد و پی برد که آنها آفریده شدهاند تا وسیلهای باشند برای اهداف و آرمانهایی بلند؛ و این که این اهداف را کتاب فرود آمده بر جان پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشخص ساخته است؛ و وحی فرود آمده، سرنوشت تکذیب کنندگان را که همانا کیفری سخت است بیان داشته و فرجام ایمان آورندگان را که وحی آورده و اینان به آن عمل کردهاند و همانا پاداش نیکو و ماندگاری جاوید در بهشت است، روشن داشته؛ و وحی نازل شده، قاطعانه بیان کرده که پایاست آبشخور معرفت و راه شناخت، آبشخوری الهی باشد و دیگر راهها و شیوهها، پایه بر نادانی و دروغ دارند و سرنوشت آنها آتش و بدبختی است:
«[و وحی بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمده] تا کسانی را که گفتهاند: خداوند فرزندی گرفته است، هشدار دهد. نه آنان و نه پدرانشان به این [ادعا] دانشی ندارند. بزرگ سخنی است که از دهانشان بر میآید. [آنان] جز دروغ نمیگویند» (کهف/4-5).
همانا آن کس که این حقایق، وجودش را در خود فرو برده و نصب العین او گشته است، و وی بر پایه آن، قواعد و اصول تازه مطرح شده و کردارها و رفتارهای انجام یافته و شیوهها و رویکردهای مختلف زندگی را میسنجد، چنین کسی را بی گمان نوری باشد از پروردگارش، و دارای بینشی گردد به امر او؛ بدینسان، وی از تمامی آشوبها و غوغاها در پناه است؛ و در صدر این آشوبهاست آشوب مسیح دروغزن، دجال.
امام نَوَوی میگوید: «گفته شده، علت آن – یعنی مصونیت از دجال – شگفتیها و آیاتی است که در آغاز سورهی کهف است، به گونهای که هر آن کس که در آن اندیشه ورزد، گرفتار آشوب دجال نگردد؛ و همچنین است در پایان سوره این گفتهی پروردگار بزرگ: «أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِنْ دُونِی أَوْلِیَاءَ… (16)» تا آخر سوره (17).
بدینسان سورهی کهف به بررسی مهمترین اموری پرداخته که از آنها فتنه و آشوب سرمیزند؛ در داستان یاران غار (اصحاب کهف)، آشوب و فتنهی پادشاه، یاد آمده، و در داستان صاحب دو باغ، آشوب انگیزی مال و بزرگان بیان گردیده، و در داستان موسی و خضر – که بر هر دوانشان درود باد! – فتنه کاری دانش و علم – هر چند به شکلی خاص – بررسیده، و در موضوع ذوالقرنین، به غوغافکنی ساز و کارهای زندگی – و دانش تجربی – پرداخته شده است. در تمامی این موارد، سورهی کهف، حقایق این امور را در پرتو اصولی که در آغاز یاد آورده و در پایان، مهر تأیید بر آن نهاده، بررسیده است.
این مطلب ما را واداشته تا این عنوان دقیق را برای پژوهش در تفسیر سورهی ارجمند که برگزینیم: «ارزشها در پرتو سورهی کهف».
سورهی کهف، پرتوهایی روشنگر را بر همهی اسباب و علتهای فتنهها و آشوبها درافکنده است و به مؤمن، معیار راست و درستی را برای شناخت حق از باطل، راستی از دروغ و درست از نادرست، ارزانی داشته است.
بی گمان، نخستین حقیقت والایی که مؤمن درمییابد، راستی و صداقت پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در دعوت خود، استواری و دوام رسالت او و دروغین بودن دعوتها و تبلیغات مخالف با رسالت است، هر چند حقیقت خویش را با شعارها و سخنان ظاهر آراستهی میان تهی، آب و رنگ دهند.
پینوشتها:
1- دربارهی شمار آیات نک: آلوسی، روح المعانی، ج 15، ص 199.
2- این سورهها، از دیرین سورههای آغازینند، از مرده ریگ [روزگار نخست فرود وحی]. بخاری، الصحیح، ج5، ص 223، کتاب تفسیر.
ابن اثیر در النهایه [فی غریب الحدیث و الاثر] فرماید: خواست ابن مسعود از «العتاق الأول»، سورههایی است که در مکه فرود آمده است و از آغازین آموختههای قرآنی است. نک: النهایه، ج3، ص 179. و تالد [یا تَلید یا تِلاد]، مال و داراییای است دیرین که در نزد تو بوده، به وارونه طارف [به معنای مال نو رسیده] هُنَّ مِن تِلادیَ یعنی این سورهها از نخست چیزهایی بود که در مکه آموخته آمد و برگرفته شد. نک: النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج 1، ص 194.
3- در برخی روایات، یاد آمده که این مرد، اسید بن حضیر -خدایش از او خشنود باد- است.
4- بخاری، الصحیح، ج6، ص 104، کتاب فضایل قرآن؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، الصحیح، ج 2، ص 193، کتاب صلاه المسافرین.
5- مسلم نیشابوری، الصحیح، ج 2، ص 199، کتاب صلاه المسافرین.
6- احمد بن حنبل شیبانی، المسند، ج3، ص 439.
7 – حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 368، کتاب تفسیر.
8- همان، ج 1، ص 564، کتاب فضایل قرآن.
9- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج3، ص 71.
10 – نک: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص 319، کتاب معرفه الصحابه؛ حاکم فرمود: این حدیث، صحیح است طبق شرط شیخین [بخاری و مسلم]، لیک این دو، روایتش نکردهاند. ذهبی با حاکم هم رأی است. نیز نک: جلال الدین سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص 106.
11 – کهف (18)، بخشی از آیهی 28: «… و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم، اطاعت مکن…».
12- اسراء (17)، بخشی از آیهی 85 «و دربارهی روح از تو میپرسند، بگو: روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است…».
13- نک: ابن جریر طبری، جامع البیان عن آی القرآن (تفسیر طبری)، ج 15، ص 128؛ نیز نک: ابن هشام، السیره النبویه، ج 2، ص 39؛ جلال الدین سیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص 155.
14- کهف (18)، آیهی 6: «شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیری [کار] شان تباه کنی».
15 – جلال الدین اسیوطی، لباب النقول فی اسباب النزول، ص 156.
16 – کهف (18)، بخشی از آیهی 102: «آیا کسانی که کفر ورزیدهاند، پنداشتهاند که [میتوانند] به جای من، بندگانم را سرپرست بگیرند…».
17- نووی، شرح صحیح مسلم، ج6، ص 93.
منبع مقاله :
مسلم، مصطفی؛ (1390)، پژوهشی در تفسیر موضوعی، ترجمهی هادی بزدی ثانی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم