نویسنده: د کتر سیدرضی موسوی گیلانی
مقدمه
تفسیر دقیق و درست از رخدادهای تاریخی، یکی از دشوارترین عرصه¬ها در علم تاریخ تلقی میشود؛ چرا که فاصله زمانی حوادث گذشته و همچنین، دور از دسترس بودن حوادث بی-بدیل و تکرارناپذیر، علم تاریخ را از جمله علوم و معارف ظنّی قرار داده است؛ به طوری ¬که به اقرار فیلسوفان تاریخ، در تحلیل و تبیین تاریخی، تنها می¬توان بنا به حساب احتمالات، از قوّت یک تحلیل، کاست و به قوّت تحلیلی دیگر، اضافه نمود؛ اما هیچگاه نمی¬توان در تجزیه و تحلیل حوادث تاریخی، به مانند گزاره¬های علوم تجربی، به یک نظر قطعی و یقینی رسید.
با توجه به دشواری و سختی قضاوت¬های تاریخی، یکی از شیوه¬هایی که در تحلیل حوادث تاریخی می¬تواند تا حد زیادی ما را به حقانیت و تبیین درست یک رخداد، رهنمون شود، تفسیر ارگانیک و پیکره¬وار از کل تاریخ یک دین، تمدن و یا حادثه است؛ چرا که با کمک گرفتن از اجزا و عناصر یک مجموعه تاریخی، میتوان به قضاوتی منصفانه و عادلانه دست یافت.
به نظر میرسد، همانطور که برخی از زبانشناسان برای فهم مقصود و منظور گوینده، با استفاده از روش «سمانتیک»21 یا «معنا شناسی»، علاوه بر الفاظ، کلمات و قواعد زبانی و نحوی، به دنبال دلالت تصدیقی یک گزاره نیز هستند؛ ما نیز در حیطه علم تاریخ و برای فهم رخدادهای تاریخی، علاوه بر تحلیل و تبیین یک رخداد، نیازمند دستیابی به جهانبینی، انگیزهها و عواملی هستیم که در بروز و تحقق یک رخداد، نقش مؤثر ایفا میکنند. چرا که بسیاری از وقایع تاریخی، دارای ریشه¬ها و الگوهای اعتقادی و فکری دیرینه¬ای هستند که پس از گذشت سال¬های بسیار، بر وقوع آنان اثر گذاردهاند. بنابراین در بررسی رخدادهای تاریخی، باید یک واقعه را در ضمن دیگر وقایع تاریخی سنجید و مورد مطالعه قرار داد.
تفسیر پیکره¬وار از تاریخ اسلام
با نگاهی دقیق به آثار کلامی و تاریخی شیعی، در مییابیم که به اقرار تمامی پژوهشگران و مورخان تاریخ اسلام، پاره¬ای از رخدادهای مهم در شکل¬گیری تاریخ شیعه و جریانات مرتبط به آن، سهم بسزایی داشتهاند؛ به طوری¬که هر یک از این حوادث، زمینه تحقق و وقوع رخدادهای بعدی محسوب میشوند. به همین جهت، در بررسی یک رخداد یا پدیده مهم دینی یا اجتماعی، نمی¬توان تنها به تفسیر تحلیلی آن واقعه، بسنده نمود؛ بلکه گاه برای تبیین دقیق یک رخداد، باید به روند ارگانیک، پیوسته و خطّی آن رخداد با دیگر حوادث مربوط به آن نیز، توجه ویژه نمود.
به نظر می¬رسد، تحلیل پاره¬ای از عناصر تاریخی، زمانی امکان¬پذیر است که به شرایط زمانی و مکانیِ پیش از آن، اشراف و توجه داشته باشیم و در واقع، یک رخداد را در متن و بستر دیگر واقعه¬های تاریخی و اجتماعی، بررسی کنیم. تفسیر ارگانیک گواهی می¬دهد که گاه، وقوع یک رخداد بر شکلگیری رخدادهای چند قرن بعد، اثری ژرف و عمیق می¬گذارد. به همین دلیل، پاره¬¬ای از فیلسوفان معاصر، معتقدند که میبایست تاریخ را به صورت اندام¬وار و همچون یک پیکره زنده، بررسی کرد؛ چرا که تمامی اعضا و عناصر پدیده¬های تاریخی، در ارتباط با هم هستند و با یکدیگر، احساس همدردی دارند؛ لذا برای فهم رخدادهای تاریخی نیز، ناگزیر، باید احساس تفاهم، همدردی و هم¬زبانی را در بررسیها دخیل نمود.
تفسیر ارگانیک از تاریخ که به منظور تبیین صحیح رخدادهای بزرگ تاریخ و کمک گرفتن از حوادث گذشته در تحلیل حادثههای بعدی صورت میگیرد، همچون روش تفسیری «قرآن به قرآن» است که روش تفسیری برخی از مفسران- همچون علامه طباطبایی- بوده و هست. یعنی همانطور که بعضی از آیات قرآن از جنبه زبان¬شناسی و معنا¬شناسی، در تفسیر آیاتی دیگر، سهم بسزایی دارند، در تحلیل تاریخ نیز می¬توان بررسی بعضی از حوادث را مبنای تحلیل حوادث بعدی قرار داد؛ چرا که هیچ رخداد تاریخی نمیتواند منفک و جدا از گذشته خود، که در حقیقت، بستر تکاملی آن بودهاند، به وقوع بپیوندد.
نمونه¬هایی از حوادث تاثیرگذار بر روند تاریخی
برای بیان ارتباط ارگانیک و انداموار تاریخ در اسلام و این که چگونه یک حادثه تاریخی در ارتباط با دیگر حوادث تاریخی معنا می¬یابد، می¬توان به نمونههای زیادی اشاره نمود. به عنوان مثال، واقعه سقیفه که پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، بر سر جانشینی و خلافت ایشان، رخ داد، بر تمامی حوادث بعدی تاریخ اسلام، اثر گذارد و موجب گردید وارسته¬ترین انسانها- همچون علی بن ابی¬طالب (علیهالسلام) – کنار زده شوند و بنی¬امیه -که اجدادشان سرسخت¬ترین مخالفان اسلام، تلقی میشدند- بر مسند خلافت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) بنشینند.
بر خلاف سخن افرادی همچون «احمد امین» که می¬گوید: «سرانجام، امام علی (علیهالسلام) به خلافت رسید، اما هیچ تغییری در وضعیت مسلمانان به وجود نیامد»، باید گفت زمانی امام علی (علیهالسلام) به خلافت رسید که انحرافات اجتماعی و دولتی، همچون غدهای سرطانی، جامعه اسلامی را چنان به تباهی نزدیک کرده بود که امام علی (علیهالسلام) مجبور شد پس از به خلافت رسیدن، بیشترین تلاش خود را صرف ریشهکنسازی و درمان این غده سرطانی کند.
در تاریخ آمده است، روزی یکی از اصحاب زید بن علی (علیهالسلام) از وی در¬باره حقانیت یا عدم حقانیت خلافت پرسید و او در پاسخ به آن فرد سکوت ¬کرد؛ اما بعدها، هنگامی که در حین جنگ، تیری به او خورد و خون از پیشانیاش جاری گشت، به آن صحابی رو کرد و گفت: «در پاسخ به سؤالی که پیش از این پرسیده بودی، باید بگویم که اگر سقیفه به پا نمی¬شد، امروز این خون، جاری نمی¬گشت». در واقع، این پاسخ زید بن علی (علیهالسلام)، نمونه دیگری از ارتباط ارگانیک و پیوستگی رخدادهای تاریخی و حوادث روزگار است.
جریان سقیفه، بر حوادث آینده تاریخ اسلام اثر گذارد و بیشترین آسیب و خسارت را بر روند شکل¬گیری جامعه ایدهآل اسلامی وارد کرد. انحراف مسأله جانشینی و خلافت، منزوی شدن امام علی (علیهالسلام)، رخداد عاشورا، تقیه امامان شیعه و غیبت حضرت مهدی (عجلاللهتعالی فرجهالشریف)، همه از نتایج واقعه سقیفه تلقی می¬گردد؛ اگر چه هر یک از این حوادث، به نوبه خود، بر حادثه بعدی، اثری ژرف نهاد.
شاید بهترین گواه بر این ارتباط تاریخی، سخنی باشد که یزید به هنگام دیدن سر بریده سید الشهداء (علیهالسلام) بیان نمود. وی ضمن یک بیت شعر، اظهار داشت که توانسته¬ است انتقام اجداد خود- همچون ابوسفیان که در جنگ با پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) شکست خورده بود- را¬ بگیرد. همچنین نقل کردهاند، آنگاه که سر شهداء را به دربار یزید آوردند، صدای کلاغ¬ها بلند شد و از آنجا که در فرهنگ عرب، صدای کلاغ، سمبل شومی و بدیُمنی است، یزید گفت:
«نعب الغراب، فقلت قل او لاتقل فقد اقتضیت من الرسول دیونی»؛
«کلاغ¬¬ها قارقار ¬کردند، اما من میگویم سر و صدای شما دیگر فرقی ندارد؛ زیرا امروز، من، انتقام خود را از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) گرفتم».
این سخن، خود، دلیلی بر این حقیقت است که رخدادها در چیدمان تاریخی، تأثیر علّی و معلولی دارند.
از دیگر نمونه¬ها در اثبات ارتباط ارگانیکی رخدادهای تاریخی، می¬توان به حوادث زمان امام حسن (علیهالسلام) و امام حسین (علیهالسلام) اشاره نمود؛ چرا که یکی از دلایل عدم بیعت امام حسین (علیهالسلام) با حکومت یزید، این بود که ایشان، عدم وفاداری حکومت اموی به بیعت و اصول انسانی را در قبال برادر خود، امام حسن (علیهالسلام)، مشاهده کرده بود و میدانست که امویان، قابل اعتماد و وفادار به بیعت و مذاکره نیستند.
مؤلفه¬های بنیادین تاریخ اسلام
حال، بنا بر همین منطق، اگر گفته شود که روند خطّی و ارگانیک تاریخ شیعه از کدام رخداد و واقعه مهم تاریخی تأثیر پذیرفته است، بی¬تردید می¬توان به چهار حادثه مهم «بعثت»، «غدیر»، «عاشورا» و«غیبت» اشاره نمود که واقعه پنجمی به نام «تشکیل حکومت جهانی» را نیز باید از جهت قطعیت تحقق آن در فرهنگ اسلامی، به آن افزود. حادثه نخست، یعنی بعثت پیامبر، بر تأسیس و ظهور اسلام، و سه حادثه غدیر، عاشورا و غیبت، به روند تاریخی این دین اشاره می¬نمایند و واقعه پنجم، یعنی حکومت جهانی مهدوی نیز، به عنوان آینده این تاریخ، به آن ملحق می¬گردد. این مؤلفه، یعنی اعتقاد به تشکیل حکومت جهانی و یا به تعبیر دیگر ادیان، منجی¬گرایی، سرانجامِ نیکوی تاریخ ادیان تلقی می¬گردد که در آموزه¬های دینی به عنوان سنت قطعی الهی و به منزله فصل الخطاب تاریخ، مطرح میشود. به تعبیر برخی از دین¬پژوهان، مسأله ظهور منجی، تجلی باطن تمامی ادیان ابراهیمی و نتیجه منطقی ارسال همه رسولان، تلقی می¬گردد که با تحقق آن، تمامی ادیان به سرانجام شکوهمند و هدف غائی خود می¬رسند. به تعبیر «هانری کربن»22: «ظهور امام دوازدهم که در پایان عصر ما روی خواهد داد، کلیه مکنونات و منزلات الهی را آشکار خواهد کرد23».
هر یک از حوادث چهارگانهای که ذکر شد، نتیجه منطقی شرایط و موقعیتهایی است که حوادث قبلی، آن را دامن زده-اند. در حقیقت، به جهت آنکه پس از واقعه بعثت و غدیر، حرکت خطی اسلام، دچار وقفه و بحران تاریخی شد، وقوع رخدادهایی همچون عاشورا و غیبت، نتیجه تراژیک و غمناک، اما ناگزیر این دورافتادگی از سنت منصوص نبوی بود. به عبارت دیگر، واقعه بعثت و غدیر از جمله سنت¬های جاویدان الهی برای تحقق آرمان و اهداف اسلام در جامعه و تاریخ بود؛ اما به جهت انحراف و دورافتادگی از این آرمان¬ها، رخدادهایی به وقوع پیوست که به نوعی، نتیجه ابتذال حکومتی و انحراف دینی شمرده می¬شود. حادثه عاشورا و غیبت، هیچگاه مطلوب و مورد رضایت خداوند نبوده، بلکه عواملی همچون انحرافات اجتماعی، قدرت¬طلبی و ابلیس¬زدگیِ جوامع دینی¬، موجب تحقق آن دو حادثه شد.
البته این نکته قابل تذکر است که در مباحث متکلّمین امامیه، تنها سه مؤلفه بعثت، غدیر و حکومت جهانی، زیر ساختهای تاریخی شیعی را تشکیل میدهند که از این سه مؤلفه، دو مؤلفه بعثت و غدیر، پیش از این، در عالم خارج تحقق یافتهاند و حکومت جهانی، رخدادی است که فراروی جوامع اسلامی قرار دارد و هنوز به وقوع نپیوسته است.
بنابراین، در تفسیر تاریخی اسلام، پنج مؤلفه و در تفسیر کلامی، سه مؤلفه مطرح است که در این میان، حکومت جهانی یا عصر ظهور، عنصر مشترک هر دوی آنهاست که سرانجام تحقق خواهد یافت.
پس میتوان ادعاکرد که حرکت تاریخ از دیدگاه اسلام، حرکتی خطّی و رو به پیشرفت است، نه حرکتی دوری یا حلزونی؛ چنانچه برخی از فیلسوفان تاریخ، به آن اعتقاد دارند.
هر چند که در تاریخ اسلام، رخدادهایی همچون عاشورا یا غیبت امام مهدی (علیهالسلام) به وقوع پیوسته است و بعضی از دشمنان گمان نمودهاند که با حذف ظاهری پیشوایان اسلام، جنبش اسلامی نابود خواهد شد؛ اما حقطلبی اسلامی، پیوسته، رو به پیشرفت و صعود بوده است و این جنبش، هر چند که در پاره¬ای از برهه¬های تاریخی به حداقل رسیده، اما از حرکت بازنمانده و سرانجام به حکومت مهدوی، متصل خواهد گردید. پس می¬توان نتیجه گرفت که حرکتِ پیکره¬وار اسلامی، در نهایت، به غایت بزرگی دست خواهد یافت که نتیجه منطقی رخدادها و سختکوشی-های پیشوایان این مکتب است.
محوریت واقعه عاشورا در تاریخ شیعه
انسان، همواره،در ارتباط با عوامل پیرامون خویش است و معمولاً از حمایتهای دیگران بهرهمند میشود؛ اما گاه، پارهای از عناصر پیرامونی، از حمایت خود دست میکشند. مثلاً ممکن است انسان از حمایت خانواده و دوستان یا حاکمان سیاسی، محروم شود. اما اوج سختی و فشار، زمانی است که انسان، همه حامیان خود را از دست بدهد و بلکه از جانب اطرافیان، نفی و طرد شود.
امام حسین (علیهالسلام) از جمله کسانی بود که در روز عاشورا، نه تنها پس از کشته شدن دوستان و برادران خویش، در اوج تنهایی قرار گرفت و هرگونه حامی را از دست داد، بلکه توسط دشمنان، شدیداً نفی شد. در واقع، رخدادی که برای امام حسین (علیهالسلام) پیش آمد، از این منظر، رخدادی بی¬نظیر است که شاید هیچگاه در طول تاریخ، برای کس دیگری به وقوع نپیوندد.
امویان- که واقعه عاشورا را به راه انداختند- نه تنها به دنبال سرکوب مخالفی همچون امام حسین (علیهالسلام) بودند، بلکه در صدد خشکاندن ریشههای مخالفت علوی و شیعی بودند؛ به طوری که علویان دیگر نتوانند انسجام خود را برای قیامی دیگر، کسب کنند. در واقع، امویان تصور مینمودند که بعد از واقعه عاشورا، تکلیف شیعه را یکسره نمودهاند و برای همیشه از مخالفت آنان، در امان خواهند بود؛ زیرا با کشته شدن تمامی مردان لشگر امام حسین (علیهالسلام) – که وفادارترین اشخاص، نسبت به تفکر شیعی بودند- این گمان، قوت مییافت که پس از این واقعه، هیچ مخالفت جدی در عرصه سیاسی و اجتماعی باقی نمانده نباشد؛ اما تقدیر بر این تعلق گرفته بود که اندیشه و تفکر شیعی، چونان آتش زیر خاکستر، روشن بماند تا در طول زمان، شعلهور شود و جریان بزرگی را در طول تاریخ به وجود آورد.
البته این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که شیعیان، تا قرنها پس از واقعه عاشورا در جوّی خفقانآمیز و پرتقیه به سر میبردند. به طوری که «حمید عنایت»، دو مفهوم «شهادت» و «تقیه» را گره خورده با فرهنگ و زندگی شیعه میداند و معتقد است که نخستین مفهوم، یعنی شهادت، به یادگار مانده از فرهنگ عاشورا و دومین مفهوم، یعنی تقیه، یادگار دوره خفقان¬بار و سلطهجویانه بنیعباس است.24
با این حال و با وجود آنکه تجربه تاریخی نشان داده است که بسیاری از قیامها و نهضتها، پس از کشته شدن رهبرانشان، نتوانستهاند پایدار بماند و به حرکت خود ادامه دهند؛ افشاگری یک انسان بیمار، همچون امام سجاد (علیهالسلام) و یک زن رنجور و آزرده¬خاطر، همچون حضرت زینب (علیهالسلام)، به شکلگیری مجدد جریان شیعه و دمیدن حیاتی دوباره، در آن انجامید.
آری! همانطور که خداوند فرموده است: «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْض25»، باطل، به مانند کفِ روی آب است که خیلی زود، زوال مییابد؛ اما آنچه که خیر مردم در آن است، پایدار خواهد ماند. از این رو، فرزندان امام حسین (علیهالسلام) که از جمله رادمردان و دانشآموختگان نهضت حسینی بودند، یکی پس از دیگری، در پیچ و خم تاریخ، پرچم هدایت را به دوش کشیدند و در کورانهای سخت روزگار اموی و عباسی، حقیقت محمدی و حسینی را زنده نگاه داشتند؛ به طوریکه تاریخ گواهی می¬دهد که «الإسلامُ مُحمدیٌ الوُجودِ و حُسینیٌ البَقاءِ»؛ «اسلام به وسیله پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) تأسیس شد اما به وسیله امام حسین (علیهالسلام)، دوام یافت».
سرانجام، این قیام و جنبشهای بعدی آن، منتهی به جریان بزرگِ «اعتقاد به حکومت جهانی مهدوی» شد که در حقیقت، از دل واقعه عاشورا برخاسته بود. این جریان که با فرهنگ عاشورا، همسویی داشت، با تکیه بر روایات متواتر و پیشگوییهای نبوی و نویدهای دیگر پیشوایان فریقین، در¬باره تشکیل حکومت جهانی به وسیله یکی از فرزندان امام حسین (علیهالسلام)، در تاریخ شیعی شکل گرفت و در کنار عاشورا، بزرگترین اثر را در تفکر اسلامی به جای گذارد.
تفسیر خطی از تاریخ
در¬باره آینده تاریخ و حرکت جوامع، نگرش¬های متفاوتی ارائه گردیده است. برخی از اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ، در¬باره آینده تاریخ، معتقد به حرکت دوری هستند؛ یعنی بر این باورند که تمدنها، دارای نقاط اوج و زوال هستند؛ گاه به مرحله اوج می¬رسند و گاه، پس از یک دوره حرکت، رو به زوال و افول میروند. معتقدان به این نظریه، این حرکت چرخشی و دوری را برای جوامع، همیشگی و مستمر می¬دانند و معتقدند که این حرکت، برای همه تمدنها، به وجود خواهد آمد. ابن خلدون از جمله افرادی است که به این فرضیه، باور دارد. وی معتقد است که پیشرفت و پسرفتها، مرتب تکرار می¬شوند. بنا بر این تفکر، تاریخ، هیچگاه یک حرکت مستقیم و رو به جلو را تجربه نمی¬کند.26
از دیگر آراء فلسفه تاریخ، حرکت حلزونی و مارپیچی تاریخ و جوامع می¬باشد. بنابراین تفکر، جوامع، گاه به سوی جلو حرکت می¬کنند و گاه به سوی عقب؛ اما در هنگام زوال و عقب-گرد، هیچگاه به نقطه آغازِ خود نمی¬رسند؛ بلکه حرکت تاریخ در هنگام انحطاط نیز مرحله¬ای بالاتر از نقطه صفر است و به جایی برمیگردد که قدری جلوتر از نقطه آغازِ پیشین است. در واقع، بنا بر این تفکر- و بر خلاف نگرش آنانی که قائل به نظریه اَدواری هستند- هر چند که تاریخ، حرکت رو به جلو و رو به عقب دارد، اما در مجموع، مقداری پیشرفت و حرکت رو به تکامل را نیز تجربه می¬کند. این نظریه، مورد توجه و قبول عده¬ای از فیلسوفان تاریخ همچون «ویکو» می¬باشد.27
همچنین، پاره¬ای از اندیشمندان و فیلسوفان تاریخ، همچون «اشپنگلر»28، معتقد به فقدان نظم در تاریخ هستند. کسانی که قائل به این نگرش منفی هستند، بر این باورند که فرهنگ-ها به طور تصادفی و بدون ارتباط با یکدیگر، رشد مییابند. از این رو، حرکت جوامع و فرهنگ¬ها را به رشد نامنظم گلهای یک باغ، تشبیه میکنند. اشپنگلر، سرنوشت تمدنها را همچون سرنوشت گیاهان میداند که دارای حیات و مرگ مستمر هستند.29
در این میان، عده¬ای دیگر نیز هستند که حرکت تاریخ، تمدنها و فرهنگها را حرکتی خطی و رو به پیشرفت میدانند. افرادی همچون «هگل»30 و «توین بی»31 از این دست هستند. توین بی، از جمله کسانی است که معتقد است حرکت تاریخ، در نهایت، به جایی میرسد که بینش دینی، آن را معرفی میکند. افکار او در زمینه نجات و رستگاری تاریخ، بسیار نزدیک به تفکر ادیان درباره مسئله سرانجام تاریخ است.32
از جمله نظراتی که معتقد به حرکت خطی و رو به پیشرفت تاریخ و جهان است، نگرش پیروان ادیان و معتقدین به مسأله منجی آخرالزمانی است. ادیان، سرانجام تاریخ را نیکو میدانند و بر این باور هستند که جوامع به سوی زندگی آباد، همزیستی مسالمتآمیز و حیاتی مملو از صلح و آرامش، در حال حرکت هستند. در واقع، اعتقاد به مصلح جهانی و جامعه مهدوی، اعتقاد به جامعهای شکوفا، پیشرفته و در حال رشد است که همه انسانها در آن، به اوج شکوفایی، عقلانیت و اصلاح نفس میرسند و طبیعی است که جامعه چنین انسانهایی، آباد و اصلاحشده خواهد بود.
تفسیر ارگانیک از عاشورا و مهدویت
طبق آنچه که از تحلیل پیوسته و منسجم تاریخ شیعه ارائه شد، مشخص گردید که تاریخ امامت از غدیر آغاز شده، با حادثه عاشورا در آمیخته و تا عصر ولادت امام مهدی (علیهالسلام)، ادامه یافته و پس از آن نیز در قالب دوران غیبت، به حیات خود ادامه داده است. به همین جهت، این تلقی در میان شیعیان وجود دارد که ظهور امام عصر (علیهالسلام)، تفسیر دوباره و نوعی انتقامخواهی از واقعه عاشورا و تبیین دیگری از جریان حق است. در واقع، در مبانی کلامی شیعه، همانطور که واقعه عاشورا از عوامل تاریخی رخداد غیبت است، عصر ظهور نیز تفسیر دوباره عاشورا و بازگشت به اهداف امام حسین (علیهالسلام)، تلقی می¬شود و به عبارت دیگر، قیام امام مهدی (علیهالسلام)، حامل همان پیام¬هایی خواهد بود که قیام امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا به همراه داشت؛ زیرا رویارویی مجدد جریان حق و باطل، در واقع، بازخوانی دوباره یک حقیقت تکثر یافته است.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور در خلایق مىرود تا نفخ صور
به همین جهت، در این فراز زیارت عاشورا، خونخواهی سید الشهداء به امام مهدی (علیهالسلام) نسبت داده شده است: «و أنْ یَرزُقَنی طَلَبَ ثارِکُم مَعَ إمامٍ مهدیٍّ ظاهرٍ ناطقٍ بِالحَقِّ مِنکُم».
از این رو میتوان در یک نگاه ارگانیک و انداموار، عاشورا و انتظار را دو عنصری دانست که با یکدیگر قابل تفسیر هستند و نمیتوان آن دو را از هم تفکیک نمود. به همین جهت از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است که در روز عاشورا اینچنین گفته شود: «اعظم الله أجورنا بمصابنا بالحسین (علیهالسلام) و جعلنا و إیاکم من الطالبین بثاره مع ولیه الامام المهدی من آل محمد صلی الله علیه و آله»33. این سخن، بیانگر آن است که حرکت امام مهدی (علیهالسلام)،ادامه حرکت امام حسین (علیهالسلام) محسوب میشود؛ به طوری که بودن در کنار امام مهدی (علیهالسلام)، به منزله بودن در کنار امام حسین (علیهالسلام) تلقی شده است. بنا بر این، در تفسیری خطی و منسجم میتوان گفت که عاشورا و غیبت، دو جزء از پیکره تاریخ شیعه هستند که وقوع نخستین رویداد، موجب تحقق رویداد دوم شده است و همانطور که عاشورا نتیجه منطقی سقیفه تلقی میگردد، غیبت امام عصر (علیهالسلام) نیز نتیجه منطقی عاشورا است.
فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدویت
با توجه به جایگاه خاص و مشترک فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدوی که از جهت وجودی و اعتقادی، با یکدیگر تعامل و ارتباط تنگاتنگ دارند، می¬توان گفت که این دو مؤلفه، تأثیرات ژرفی در جوامع شیعی به جای گذاردهاند؛ به طوری که پاره¬ای از متفکران معتقدند که هویت شیعه به وسیله این دو عنصر اعتقادی شکل گرفته است.
از جمله اندیشمندان برجسته¬ای که در بیان عناصر تفکر شیعه، به این دو مؤلفه توجه دارد، اندیشمند مسلمان، «حامد الگار» است. وی که از تئوریپردازان انقلاب اسلامی است، معتقد است که این انقلاب، ریشه در سنتهای فکری شیعه دارد. آنگاه زیر ساختهای اندیشه شیعی را تحت سه مؤلفه «غیبت»، «فقدان قدرت سیاسی مشروع» و «نفی قدرت حاکم، بر اساس اندیشه شهادت» بر میشمرد.
وی، موضوع غیبت امام مهدی (علیهالسلام) را دائمیترین عنصر تاریخ اندیشه شیعی می¬داند که مرتبط با فقدان مشروعیت هرگونه قدرت سیاسی در عصر غیبت است. از نظر او، انقلاب اسلامی، تحت تأثیر اندیشه امامت و مهدویت است؛ به طوری که شیعه با الهام از مفهوم شهادت-که آن را وامدار واقعه عاشورا و جانباختگی حضرت سید الشهداء (علیهالسلام) است- توانسته است در طول تاریخ و به ویژه در انقلاب اسلامی، به اهداف خود برسد.
در واقع، او تحلیلی ارگانیک و پیکره¬وار از انقلاب اسلامی ایران ارائه می¬دهد و معتقد است که انقلاب ایران، ریشه در تاریخ فکری شیعه و مبانی مذهبی دارد. به همین جهت، وی، امام خمینی را نماد یک سنت دیرینه می¬داند که در این دوره، موفق به تحقق انقلابی دینی در ایران شده است.
تاریخ جوامع شیعی، خود، حاکی از این حقیقت است که بیشترین کارکرد دین در تاریخ، متعلق به دلدادگی¬ها و توجهاتی است که توده مردم به فرهنگ عاشورا و فرهنگ مهدوی داشته¬اند؛ هر چند که در مقطعی از گذشته نه چندان دور، یک نوع گسستی را میان این دو مقوله مشاهده می¬کنیم؛ اما آنچه مسلم است، جایگاه ویژه¬ای است که عاشورا و مهدویت، همواره در مبانی نظری و اعتقادی شیعی داشتهاند؛ به طوری که در پژوهش¬های نظری عالمان دینی، التفات به این دو مسأله- به ویژه در حوزه اختیار و قدرت مطلقه امام مهدی (علیهالسلام) – پیوسته، مورد توجه بوده است. اگرچه این مسئله را نیز نمیتوان نادیده گرفت که در برهه¬هایی از زمان، تلاشی بر فرهنگسازی مهدوی، صورت نپذیرفته است.
اما در عصر کنونی، نه تنها نیاز به این فرهنگ، شدیداً احساس میشود؛ بلکه با توجه به آسیبشناسی مسائل مهدوی و آفت¬های موجود در پیرامون آن، ترویج بررسی عقلانی و خردمندانه مسأله، موضوعی بسیار پر اهمیت است؛ چرا که در سالهای اخیر، به دنبال برخوردهای سطحی و قشری با موضوع مهدویت، انحرافاتی در این موضوع، پدید آمده است. به طور مثال، همانطور که نگاه عقلگریزانه حنبلیها به دین، موجب شکلگیری فرقه وهابیت در اهل سنت شد، اخباریگری و عقلگریزی شیخیه نیز موجب شکلگیری فرقه بابیت و بهائیت گردید34 و جریانات انحرافی را در حوزه مسائل مهدوی، دامن زد. از این رو، توجه به کارکردهای عقلانی در مسأله مهدویت، از جمله اموری است که باید محور مهدویتپژوهیِ عصر حاضر، قرار گیرد.