علامه مجلسى رحمه الله سپس مىگوید:
براى هیچیک از این اقوال و تعریف و شماره گناهان، دلیل مطمئنى نیست و شاید پنهان بودن کبیره یا عدد آن از طرف خدا مصلحتى باشد، چنان که در نهان بودن شب قدر و صلاه وُسْطى مصلحت است! «10» برخى از بیداران مىگویند:
مصلحت پنهان بودن عدد کبیره یا خود کبیره در آن است که انسان در تمام لحظات از هر گناهى خوددارى کند؛ مبادا که آن گناه کبیره باشد و اتّفاقاً در همان وقت انسان مورد خشم و غضب حق و سخط حضرت حق قرار بگیرد و توبه برایش مشکل شود؛ چون در روایات آمده است:
از هر گناهى بپرهیزید؛ مبادا که هنگام ارتکاب گناهى ناگهان مورد سخط قرار گیرید و از هیچ عبادتى روى مگردانید که رحمت او در عبادات پنهان است و ممکن است عبادتى باشد که رحمت حق را به سوى شما جلب کند و شما نسبت به آن غافل باشید «11».
عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ النَّبِىُّ صلى الله علیه و آله: أَرْکانُ الْکُفْرِ أَرْبَعَهٌ: الرَّغْبَهُ وَالرَّهْبَهُ وَالسَّخَطُ وَالْغَضَبُ «12».
امام صادق علیه السلام از رسول اسلام صلى الله علیه و آله نقلمىکند که پایههاى کفر چهار چیز است:
1- دلبستگى به دنیا و شهوات نفسانى، 2- ترس از دست رفتن دنیا و ترس از پرداخت جهاد و زکات، 3- ناخرسندى از فعل خدا نسبت به خود از تقسیم روزى و قضا و قدر، 4- خشم.
عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِىَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سِتّ: حُبُّ الدُّنْیا، وَحُبُّ الرِئاسَهِ، وَحُبُّ الطَّعامِ، وَحُبُّ النَّوْمِ، وَحُبُّ الرَّاحَهِ، وَحُبُّ النِّساءِ «13».
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مىکند: سرآغاز نافرمانى از خدا شش چیز است: دوستى دنیا، ریاست، خوراک، استراحت و دوستى بىمورد نسبت به زنان.
زشتى این شش برنامه در روایت، در صورت افراط و گرایش بیش از حدّ است، به عبارت دیگر، اسلام نه افراط را مىپسندد و نه تفریط را؛ بلکه اعتدال از مهمترین ویژهگىهاى این دین الهى است که حتى در مورد عبادات نیز مورد سفارش قرار گرفته است.
عَنْ أَبى عَبْدِاللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: مِنْ عَلاماتِ الشِّقاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَقَسْوَهُ القَلْبِ وَشِدَّهُ الْحِرْصِ فى طَلَبِ الدُّنْیا (الرِّزق) وَالإِصْرارِ عَلَى الذَّنْبِ «14».
امام صادق علیه السلام از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند که از نشانههاى بدبختى خشک چشمى و سخت دلى و حرص زیاد در طلب دنیا و اصرار به گناه است.
عَنْ أَبى عَبْداللّهِ علیه السلام قالَ: قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کانَ مُنافِقاً وَإِنْ صامَ وَصَلّى وَزَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ: مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خانَ وَإِذا حَدَّثَ کَذِبَ وَإِذا وَعَدَ خَلَفَ، إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ قالَ فى کِتابِهِ: [
انَّ اللّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ] «15»
وَقالَ: [أَنَّ لَعْنَهَ اللّهِ عَلَیْهِ انْ کانَ مِنَ الْکاذِبینَ] «16»
وفى قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ [وَاذْکُرْ فى الْکِتابِ اسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَکانَ رَسُولًا نَبِیّاً] «17».
امام صادق علیه السلام از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند که سه صفت است که در هرکه باشد منافق است اگرچه اهل نماز و روزه باشد و خود را مسلمان بداند: کسى که در امانت خیانت کند، در سخن گفتن دروغ بگوید و هرگاه وعده دهد خلف وعده کند. خداوند در کتابش فرموده: خدا خیانتکاران را دوست ندارد و لعنت خدا بر او اگر از دروغگویان باشد و فرموده اسماعیل را در کتاب یاد کن همانا او درست وعده و رسول و پیامبر بود.
آنچه ذکر شد نمونهاى است از ویژگىهاى عارفان خائفِ از مقام حق و بیمداران از عذاب فردا.
آن کس که براى شناخت محرّمات اقدام نکند و آن کس که محرّمات را مىشناسد و از آن پروا نمىکند امتیازى از مسلمانى ندارد و آن که از گنهکار و گناه پرهیز دارد و چون گوسپندى که از گرگ مىگریزد از عاصیان عامد و گنهکاران معاند مىگریزد عارفى است که خوف در دل او جایگزین شده است، فرار و گریزش از گناه و اهل گناه، دلیل بر خوف اوست این است معناى کلام حضرت صادق علیه السلام که فرمود: فَدَلیلُ الْخَوْفِ الْهَرَبُ.
[وَدَلیلُ الرَجاءِ الطَّلَبُ] دلیل امیدهمانطور که در جمله قبل، امام صادق علیه السلام فرمودند: دلیل بر این که انسان داراى خوف است گریز اوست از هرچه که مولا از آن تنفّر دارد، در این جمله براى مسئله امید دلیل آورده و مىفرماید:
هرکسى، نمىتواند ادّعا کند دارنده امید است، امید سرمایه کمى نیست، امید واقعیّت بزرگى است، امید یکى از مهمترین علل رشد و حرکت انسان است. دلیل بودن امید در دل امیدوار حالت طلب اوست. طلب کردن آنچه مولا به آن علاقه دارد. مولا همه نیکان عالم را که در قرآن ستوده دوست دارد و علائمى براى پاکان بیان مىدارد، تا پاکان به وسیله آن نشانهها در هر دورهاى براى هر طلب حقیقتى، قابل شناخت باشد. پس باید به دنبال پاکان و نیکان برخاست و ارتباط با آنان را در رأس طلبها و خواستهها قرار داد و این خواسته را به سرعت و با شدّت جامه عمل پوشاند. مگر نه این است که قرآن مجید به عنوان امر، از انسان مىخواهد تنها با صادقان عالم نشست و برخاست کند:
[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ] «18».اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید [صادقانى که کاملترینشان پیامبران و اهل بیت رسول بزرگوار اسلام هستند].
حضرت حق طلب آمرزش و مغفرت را دوست دارد، پس باید یکى از خواستههاى مهم انسان طلب بخشش و عفو باشد، تحقّق بخشیدن به این خواسته، فقط در سایه بازگشت و توبه میسّر است.
خداوند متعال تمام عبادات و روشهاى صحیح بندگى را دوست دارد، پس باید براى به دست آوردن بندگى اقدام کرد و کاسهاى از شراب طهور و حیاتبخشِ عبودیّت را سر کشید.
وجود مقدسش به تمام برنامههاى خیر که در قرآن و روایات معرّفى شدهاند، عشق مىورزد؛ پس باید به طلب کلیّه برنامههاى خیر برخاست و براى انجام خیرات خود را به آب و آتش زد.
انسانى که به این امور بىتفاوت است یا که این برنامهها جزء خواستههاى او نیست، نمىتواند ادّعاى امید کند. امید مخصوص کسانى است که در مزرعه دنیا به پاشیدن بذر نیکى و عبادت اقدام کردهاند و به هر کار خیرى آراسته شدهاند و به امید برداشت محصول در هر دو دنیا، زندگى مىکنند.
این امید پس از آن همه طلب و خواسته، امید صحیحى است و بلکه اصل امید است و طلب و خواسته واقعى زاییده این امید است.
قرآن مىفرماید:
[فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً] «19».پس کسى که دیدار [پاداش و مقام قرب] پروردگارش را امید دارد، پس بایدکارى شایسته انجام دهد.
بیا تا دست از این عالم بداریم
بیا تا پاى دل از گل برآریم
بیا تا بردبارى پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکویى بکاریم
(10)- به پاورقى الکافى و کتاب مرآه العقول علامه مجلسى رحمه الله مراجعه کنید.
(11)- وسائل الشیعه: 15/ 313، باب 43، حدیث 4/ 206.
(12)- الأمالى، شیخ صدوق: 419، المجلس الخامس والستون، حدیث 8.
(13)- مجموعه ورّام: 2/ 205؛ الکافى: 2/ 289، باب فى اصول الکفر، حدیث 3.
(14)- الخصال: 243، اربع من علامات الشقاء، حدیث 96؛ تحف العقول: 47.
(15)- انفال (8): 58.
(16)- نور (24): 7.
(17)- مریم (19): 54. الکافى: 2/ 290، باب فى اصول الکفر وارکانه، حدیث 8.
(18)- توبه (9): 119.
(19)- کهف (18): 110.