مؤلفه های اخلاق در کار و اصول حاکم بر آن از دیدگاه اسلام (1)

مؤلفه های اخلاق در کار و اصول حاکم بر آن از دیدگاه اسلام (1)

نویسندگان: جواد صالحی (1) ـ معصومه صالحی (2)

اخلاق از موضوعاتی است که از بدو تولد بشر وجود داشته است و گذر زمان نه تنها ضرورت وجود آن را کم رنگ و کم اهمیت ننموده است، بلکه بر اهمیت و لزوم آن در این برهه زمانی افزوده است، تا جایی که امروز بحث از مسئولیت های اجتماعی و استانداردهای جهانی اصول اخلاق انسانی از موضوعات چالش برانگیز کلیه سازمان های اداری می باشد.
امروزه مولفه های اخلاق به عنوان مجموعه ای از اصول و ارزش ها که درستی یا نادرستی (خوبی و بدی) رفتارها و تصمیم های فرد یا سازمان را تعیین می کند، به عنوان یکی از محورهای اصلی رضایت ارباب رجوع از عملکرد سازمان تحت عنوان«اخلاق اداری» وارد عرصه ادبیات تئوریک مدیریت شده و مورد توجه و اقبال عده زیادی از صاحب نظران (دانشگاهیان، سیاست مداران و مدیران سازمان های دولتی و خصوصی) قرار گرفته است، در حالی که ادیان و مذاهب اسلامی به کرات بر حسب رشد تکاملی جوامع بشری و پذیرفتن کرامت انسانی، به جنبه های انسانی مولفه های اخلاقی و اصول حاکم بر آن اشاره کرده اند.
این در حالی است که امروزه همه سازمان ها و ادارات، خدمت به مراجعین را محور فعالیت خود قرار داده اند تا از عرصه مطالبات مربوط به حقوق بشر و فعالیت های اقتصادی آزاد و رقابت برای بقاء و توسعه به عنوان معیارهای ارباب رجوع گرایی دور نباشند، تا جایی که امروزه کمتر سازمانی را می توان یافت که اراده خدمات صادقانه و انسان مدار به ارباب رجوع را شعار خود قرار نداده باشد. در این نوشتار سعی می شود با بررسی متون اسلامی، روایات و احادیث به بررسی مؤلفه های اخلاق کار و تاثیر آن و اصول حاکم بر آن بپردازیم.

درآمد:

«اخلاق» جمع«خَلق» یا «خُلق» که در معنای«… عادت، رویه و سجیه» آورده شده است در (کلهر، 50: 1383)، همانند دو واژه Moral و Ethics دو معنای«… رفتار عادت شده و یا خوبی و بدی رفتار» کاربرد یافته است (فرامرز قراملکی، 96: 1383). از نظر ایشان در این تعریف میان ethics و morality تفاوت وجود دارد، به نحوی که اولی در معنای«اخلاق عملی » است که از آن به«علم عمل به اخلاقیات و تهذیب نفس» تعبیر می شود و دومی در معنای «اخلاق نظری» است که به«علم تشخیص خوب و بد» مشهور است.
اخلاق در اصطلاح علمای اخلاق عبارت از«ملکات نفسانی» است که این ملکات نفسانی یا از فضایل (مانند شجاعت، سخاوت، عفت، صداقت و امانت) و یا از رذایل (مانند دروغ، ترس، بخل، کینه و حسد) است. اخلاق در حقیقت ملکاتی (قدرت و توانایی انجام کاری که در اثر تمرین و ممارست در طبیعت انسان متمکن و جایگزین می شود) است که در نفس انسان حاصل می شود و بر سلوک و رفتار او تأثیر می گذارد، تا به اعمال انسان در زندگی جهت دهد (کلهر، همان: 50). در این معنا موضوع اخلاق، روح انسان است، به شکلی که زشتی و زیبایی خُلق، از ویژگی های«روح» است (واثقی، 169: 1384). بنابراین می توان گفت اخلاق یک«حالت درونی است که آن را از رفتار و کردار فرد کشف می کنیم» (جوادی آملی، 6: 1381). مثلاً فرد ترسو ما را به حالت درونی آن شخص که ترس است، راهنمایی می کند. شاید به همین جهت باشد که برخی هر کاری که متصف به حسن و قبح بوده و صاحب آن مستحق مدح یا نکوهش باشد، را اخلاق نامیده اند، که فوایدی بر آن متصور است. (3)
دانشمندان اروپایی نیز هر کار نیک و عمل پسندیده را اخلاق دانسته، و اعمال زشت و رفتارهای شرورآمیز را خلاف اخلاق معرفی کرده اند، ولی با این تفاوت که این رویکرد تنها به شکل و قالب عمل متوجه است و نقش نیت و انگیزه را نادیده می گیرد. برخی مانند هگل، اخلاق را عبارت از پیروی و اطاعت از قوانین می دانند (اسماعیلی یزدی، 20: 1382). به نظر ایشان، انسان اخلاقی کسی است که در نیت، مطیع قانون باشد و در عمل نیز آن را به کار گیرد. هگل معتقد است که اگر جامعه بخواهد در راه و آسایش زندگی کند و از نعمت امنیت برخوردار باشد، باید قانون را محترم شمرده، رفتار خود را بر اساس درستی و دادگری استوار سازد و حقوق دیگران را رعایت نماید. لیکن فضایل اخلاقی و سجایای انسانی، عالی تر از پای بند به قانون و بسیار برتر از آن چیزی است که هگل تصور کرده است. بسیارند افرادی که رفتارشان طبق مقررات اجتماعی است و از مرز قانون قدمی فراتر نمی گذارند، اما اخلاقا خشن و تندخو، کینه توز و انتقام جو، مغرور و متکبر هستند و بر خلاف اعتقاد آنها فاقد مکارم اخلاق و ملکات انسانی هستند.
گروهی دیگر از دانشمندان اخلاق را با«خوب و بد بودن» پیوند زده و معتقدند که اخلاقیات، تحقیق در تئوری«آنچه خوب یا بد است » و تحقیق درباره«آن چه درست یا غلط است » و در نتیجه تحقیق در«آن چه ما باید انجام بدهیم و آن چه نباید انجام) بدهیم » قرار گرفته است. (Beauchamp, 3:2891 رانز (4) در این زمینه معتقد است که رفتارهای اسلامی به استانداردهای واقعی و درست رفتاری بین گروه ها در شرایط و یکسان، اشاره دارد.
(Ruمطالعه چیزهایی می داند که تشکیل دهنده رفتار خوب و بد است و شامل اعمال و ارزش های مرتبط می باشد.) در نادرست و Barry , 63: 9791 تعریف دیگری علم اخلاق وظیفه تعیین رفتارهای زشت و بد و ناپسند در مقابل رفتارهای نیک و درست، خوب و پسندیده را بر عهده دارد (وارنوک،60: 1380). این در حالی است که، وظیفه فلسفه اخلاق تبیین مبانی و چیستی مفاهیم اخلاقی از قبیل: تعریف و تحلیل مفاهیم اخلاقی، ماهیت گزاره های اخلاقی، زبان اخلاق و کارکرد آن، رابطه علم و اخلاق، رابطه دین و اخلاق، منطق و معرفت شناسی اخلاق است. از نظر تیلور (6) اخلاق،«تحقیق در ماهیت و سطوح اعتقادی افراد است، آن جایی که اخلاقیات را به معنای باورها، استانداردها و قوانین رفتار اخلاقی در نظر بگیریم.» (Taylor , 63: 5791)
اخلاق در اسلام یکی از سه رکن مهم عقاید، احکام و اخلاق است، که قدم اول در تعلیم اعتقاد به مبدأ است. در سایه اعتقاد به خدا، دوام و استمرار اخلاق حاصل می شود. ایمان قلبی، اراده را به حرکت در می آورد و رفتار را بر می انگیزد. برای اخلاق بدون زمینه اعتقادی نقطه اتکائی نیست و اخلاق با عقیده پیوند ناگسستنی دارد. ایمان و یقینی که مایه آرامش و اطمینان نفس برای عمل است، شرط ضروری است. لذا می توان گفت که اخلاق هیچ جایی شکوفاتر از ضمیر مؤمن نمی یابد و مفهوم الزام و تکلیف که تکیه گاه نظام اخلاقی است و مسئولیت که ناشی از الزام اخلاقی است، پایگاهی استوارتر از ایمان قلبی ندارد. کمال مطلوب افعال اخلاقی در سودجویی نیست، زیرا سر و کار اخلاق با مسأله ارزش هاست و ارزش اخلاقی مستقل از سود و گاهی حتی بر ضد آن (مانند ایثار و فداکاری) است، که اخلاق در این معنا به سه دسته تقسیم می شود:
1)اخلاق فردی: رفتار هر انسانی صرف نظر از منزلت، جایگاه اجتماعی و عناوین شغلی، خوب یا بد است. کسی که در رفتار ارتباطی درون شخصی، به خود دروغ می گوید و خود را فریب می دهد، مرتکب رفتار زشت و ناپسند شده است و او را می توان فرد ضد اخلاقی دانست. همچنین کسی که با خود صریح و صادق است، در رفتار با خود، اخلاقی است (قراملکی، همان: 100). کسی که به دلیل مصلحت بینی، از واقع بینی دور می افتد و هر باوری را سنجیده و ناسنجیده می پذیرد، رفتار غیر اخلاقی دارد. بنابراین، هر فردی صرف نظر از این که شاغل است یا خیر، نسبت به رفتارهای خود دارای مسئولیت است. فرد در زندگی شخصی خود نسبت به خود، خانواده، شهروندان و تمام کسانی که با آنها در ارتباط است، مسئولیت اخلاقی دارد. در این معنا اخلاق فردی بر هر نوع اخلاق دیگر، تقدم دارد. زیرا اخلاق بسی فراتر از شغل افراد است. انسان ها در مشاغل خود باید اخلاقی باشند، اما در اخلاق ورزی لزوماً محتاج شغل و عنوان نیستند.
2) اخلاق شغلی: منظور از اخلاق شغلی، مسئولیت اخلاقی فرد از حیث شغل است. اخلاق شغلی از طرفی مانند اخلاق فردی بر مسئولیت افراد به عنوان شخص حقیقی تأکید دارد. از طرف دیگر بر خلاف اخلاق فردی، عنوان برخاسته از شغل را نیز در مسئولیت های اخلاقی لحاظ می کند. در این معنا، یک پزشک به عنوان شخص حقیقی مسئولیت اخلاقی دارد. مسئولیت های اخلاقی او برخاسته از شغلی است که بر دوش گرفته است، به گونه ای که اگر شغل دیگری می پذیرفت، مسئولیت های اخلاقی وی نیز تغییر می کرد. لذا هر شغلی به اقتضای حرفه ای مسئولیت های اخلاقی خاصی می طلبد.
2)اخلاق سازمانی: سازمان فراتر از افرادی که در آن کار می کنند (7)، هویت جمعی خاصی دارد که این هویت نه در تک تک افراد موجود است و نه با صرف جمع شدن افراد به دست می آید. سازمان ها به همین دلیل (هویت مستقل از افراد آن) مسئولیت دارند و مانند اشخاص قابل بازخواست هستند. یک سازمان، به عنوان شخصیت حقوقی و برخوردار از حیات مؤثر اجتماعی در قبال افراد زیادی (کارکنان، مدیران، مشتریان) مسئولیت دارد، که این مسئولیت بسیار پیچیده تر از مسئولیت های اخلاقی فردی و شغلی است (قراملکی، همان: 104).

پی نوشت ها :

1 ـ مربی دانشگاه پیام نور کرمان
2 ـ مربی دانشگاه پیام نور کرمان (دانشجوی دوره دکتری فلسفه دین دانشگاه پیام نور)
3 ـ مهمترین فواید اخلاق شامل ؛ (1) تعدیل کننده خواسته های انسان است و از افراط و تفریط جلوگیری می کند، (2) تقویت کننده و پرورش دهنده بعد منوی انسان است، (3) ضامن اجرای قوانین است (جوادی آملی، همان: 12)، یعنی در اسلام ضمانت اجرایی قانون، ایمان به خدا، معاد و اخلاق حسنه می باشد و (4) حفظ ایمان مستلزم اخلاق است. هر انسانی برای حفظ ایمان خود لازم است به تهذیب نفس بپردازد و خویشتن را به اخلاق حسنه بیاراید و کامل نماید.
4 ـ Runes
5 ـ Barry
6 ـ Taylor
7 ـ در هر کشور کلیه خدمات اداری به دست کارکنان و مستخدمین دولتی ارائه می گردد. کارکنان دولت بازوان اجرایی حکومت ها در ارائه ی خدمات مطلوب و شایسته به جامعه هستند و دولت بدون همکاری این گروه هرگز در نیل به اهداف خود موفق نخواهد بود. چارچوب خدمات و محدوده ی عمل کارکنان دولت را قوانین و مقرراتی که قوه مقننه تصویب می نماید، معین می سازد این قوانین اگرچه محور اصلی فعالیت های کارکنان دولت می باشد، ولی با این همه متن«قانون، الفاظ خشک و بی روحی است که بدون وجود تعهد و یک «الزام درونی» و«بدون پشتیبانی مجموعه هایی از اصول اخلاقی مثبت ».«بدون پرورش منابع انسانی برخوردار از ویژگی های کیفی و وجدان کار» و«بدون رهبری و روش های مدیریتی ارزش مدار» قدرت بازدارندگی ندارند (الوانی، 50: 1381). زیرا در قوانین و مقررات نمی توان همه ی تصمیم ها و اقدام های مدیران و کارگزاران بخش عمومی را در نظر گرفت و برای آن ها راه و روش انجام کار ارائه داد. ضمن آن که برخی معتقدند قانون، بدون مراجعه به اخلاق و گفت و گوی اخلاقی، اثر بخش نخواهد بود و تنها هنگامی که گفت و گوی اخلاقی در میان شهروندان بارور و شکوفا شود. می توان انتظار داشت که قانون، کارکرد مناسبی داشته باشد.

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید