شاعر:عباس شهرى
به به که چه روز خرم آمد
مبعوث نبى اکرم آمد
بس عید فرا رسید بى شک
عیدى نبود چنین مبارک
از بعثت او جهان جوان شد
گیتى چو بهشت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک
بر جمله مسلمین مبارک
از غیب ندا رسید او را
آن ذات خجسته نکو را
کاى ذات نکو پیمبرى کن
برخیز و به خلق رهبرى کن
چون قدر و مقام رهبرى یافت
در کوه «حرى» پیمبرى یافت
بشنید چو این ندا محمد (ص)
شد خاتم انبیا محمد (ص)
هر روح که دور از بدى شد
با آمدنش محمدى شد
قانون حیات و هستى آورد
آیین خدا پرستى آورد
پیدا چو شد آن جمال هستى
بشکست اساس بت پرستى
با بعثت آن نبى مرسل
بتخانه به کعبه شد مبدل
هر دم صلوات بر جمالش
بر احمد و بر على و آلش
صد شکر به دین آن جنابم
قرآن مقدسش کتابم
خوشبخت کسى که امت اوست
در سایه دین و رحمت اوست
از عرش ملک دهد سلامش
شد ختم پیمبرى به نامش
داده ز ماه تا به ماهى
بر پاکى ذات تو گواهى
در شأن تو گفت ایزدپاک
لولاک لما خلقت الافلاک
اى بر سر هر پیمبرى تاج
یک قصه توست شام معراج
قرآن کریم حجت توست
خوشبخت کسى کز امت توست
گر زانکه تو بت نمىشکستى
اسلام نبود و حق پرستى
توحید به ما تو یاد دادى
بتخانه و بت به باد دادى
اى معنى ممکنات دریاب
اى خواجه کائنات در یاب
ما غیر تو دادرس نداریم
دریاب که هیچ کس نداریم
اى آنکه تو یار بینوائى
فریاد رس و گرهگشائى
دریاب که ما گناهکاریم
امید شفاعت از تو داریم
تنها نه منم به غم گرفتار
غم از دل هر که هست بردار
اى جان جهان فداى جانت
«شهرى» است غلام آستانت
منبع:www.payambarazam.ir