نویسنده : روح الله شریعتی
ب) برنامههاى بلند مدت پیامبر
پیامبر اکرم پایهریزى بخشى از برنامه امنیتى خویش را از آغاز بعثت خود در مکه شروع کرده بودند و افرادى که هسته مرکزى و نیروهاى اصلى براى حفظ و ایجاد امنیت در جامعه به شمار مىرفتند را تربیت کرده بود. اخلاق و رفتار شخصى و توصیههاى رفتارى ایشان یکى از پایههاى امنیتى بود که بعدها آن را در مدینه در سطح گستردهاى دنبال کردند. پیامبر در مدینه با فرهنگسازى در بین مسلمانان امنیتى عمیق و فراگیر براى آنان ایجاد کردند. به گونهاى که با فقدان ایشان نیز جامعه از آثار آن بهرهمند گردید.
پیامبر پایههاى برنامه بلند مدت امنیتى خویش را بر چند موضوع استوار ساخته بود که اصول آنها عبارت بود از: ایمان و اعتقاد راسخ به خدا و اطاعت از او، اخلاق و رفتار نیک به خصوص اخلاق شخص آن حضرت به منزله حاکم و رهبر جامعه، منش اجتماعى و اجراى عدالت اجتماعى به ویژه در رفتار متقابل شخص ایشان با مردم. جالب این جاست که پیامبر جانشینان خویش را نیز به دستور خدا برگزید تا یکى پس از دیگرى در رفتارى پیامبر گونه الگوى جامعه بوده و با رفتار و منش سیاسى اجتماعى خود به مثابه حاکمان مردم به گونهاى یکپارچگى و وحدت بین مردم و حاکمان ایجاد کنند که جامعه اسلامى از گزند خطرات مصون باشد.
در این جا ابتدا به گوشهاى از صفات و اخلاق شخصى ایشان مىپردازیم، سپس منش سیاسى اجتماعى ایشان در حکومت را مدنظر قرار مىدهیم و در نهایت به رابطه ایمان به خدا و امنیت اشارهاى مىکنیم.
1. صفات و اخلاق فردى پیامبر
اخلاق والاى پیامبر در اتحاد و یکپارچگى امت در صدر اسلام تأثیر به سزایى داشت. این اخلاق در حد بالایى بود و خداوند آن را «خلق و خوى بزرگ»25 نامید. پیامبر اکرم با داشتن چنین اخلاقى چنان مجذوب پیروانش شده بود که آنها هیچ گاه خواستههاى خویش را بر توصیههاى ایشان مقدم نمىداشتند. برخى از صفات ایشان که در رضایتمندى مردم و در نتیجه ایجاد امنیت نقش به سزایى داشته است را در زیر مرور مىکنیم.
1 – 1. رحمت و مهربانى :
پیامبر خدا نسبت به امت خود بسیار مهربان بود و متقابلاً مردم نیز او را دوست داشتند. خداوند فرستادن پیامبر اسلام را همراه با رحمت براى جهانیان دانسته26 و در آیهاى دیگر ایشان را این گونه ستوده است: لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ هرآینه براى شما پیامبرى از خودتان آمد، بر او دشوار است که شما در رنج افتید، به هدایت شما اصرار دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است».27 پیامبر دوستدار مردم بود و از این که برخى با نادانى به ضلالت و گمراهى دچار مىشدند سخت رنج مىبرد. در تاریخ مشهور است که در روز فتح مکه هنگامى که یکى از سرداران اسلام شعار انتقام سر داد و گفت: «امروز روز انتقام است» پیامبر اکرم پرچم را از او گرفته، به مسلمانان فرمود: شعارتان را این جمله قرار دهید: «امروز روز رحمت و مهربانى است».28 پیامبر با این عمل به دوستان فهماند که مهربانى و رحمت شعار اصلى اوست و به دشمنان مغلوب خویش که سالها یارانش را با شکنجه آزار داده بودند و بارها به جنگ با آنان برخاسته بودند نشان داد که عفو و مهربانى به هنگام داشتن قدرت ویژگى اوست. او به هدایت آنان دلسوزتر است تا به انتقام که برخى از یارانش به دنبال آن بودند.
همه مردم پیامبر را دوست داشتند و به او عشق مىورزیدند، بسیارى تنها براى خشنودى او جان خویش را در خطر مىانداختند و به عشق پیامبر از همه چیز خود مىگذشتند و به درستى مىتوان گفت که قدرت پیامبر بر ایجاد امنیت را عشق مسلمانان به خدا و پیامبرش ایجاد مىکرد و این قدرت عظیم، اطاعت کامل مردم از ایشان را به دنبال داشت. گاندى در جملهاى گفته است: «قدرت متکى بر عشق هزار برابر مؤثرتر و پایدارتر از قدرتى است که از ترس از مجازات منبعث مىشود».29 محبت و دوستى پیامبر و مردم دو طرفه بود. به همه مسلمانان احترام مىگذاشت، آنان را از خود مىدانست و خود را از آنان، سختى و گرفتارى آنها را سختى خویش مىدانست و یکپارچگى دلها و مهربانى همگانى را در عمل به آنان آموخته بود و همین ارادتها بود که یارانش در جنگ بدر به او گفتند: «ما همچون یاران موسى نیستیم که بگوییم تو و خدایت بروید با دشمن بجنگید ما این جا نشستهایم»30 این روحیه سپرى براى تهدیدات دشمن به شمار مىرفت.
1 – 2. سعه صدر :
مراد از سعه صدر ظرفیت وسیع و تحمل و حوصله فراوان است. بردبارى در برابر مشکلات، آزار و شکنجهها، بدگویى و تمسخرهایى که کفار قریش نسبت به پیامبر و پیروانش روا مىداشتند امرى طاقتفرسا بود که پیامبر همه را با سعه صدر تحمل مىکردند. تحمل و مدارا به ویژه با انسانهاى کمظرفیت، متعصب، نادان و خشن، قلبى گشاده مىخواهد و این موهبتى خدادادى بود که پیامبر داراى آن بود. همچنان که قرآن مجید مىفرماید: الم نشرح لک صدرک؛ آیا براى تو قلبى گشاده قرار ندادیم.31 و حضرت امیر نیز ایشان را «اوسع الناس صدراً؛ با سعه صدرترین مردم» دانسته است.32 در تاریخ مشاهده مىکنیم که در جنگ احد دندان پیامبر شکسته شد و پیامبر به سختى مجروح گردید باز به دشمن خویش دعا کرده مىفرماید: اللّهمّ اغفر لقومى فانهم لا یعلمون؛ خدایا قوم مرا ببخش که آنان نمىفهمند».33 و باز به فرموده حضرت امیر: با مردم به گونهاى نرم و با گشادهرویى برخورد مىکردند که مردم ایشان را چون پدر خویش مىدانستند. صفت شرح صدر ثمراتى همچون: گشادهرویى، عطوفت و مهربانى، تحمل و بردبارى و … را در رفتار ایشان نمودار ساخته بود.
1 – 3. سادهزیستى :
یکى از ویژگىهاى زندگى شخصى پیامبر اکرم سادهزیستى ایشان بوده است پیامبر زهد و زیستن همانند تودههاى مردم را رویه زندگى خویش قرار داده بودند. در تاریخ مشاهده مىکنیم که مسیحیان نجران که با لباسهاى فاخر و آراسته به زیورآلات خواستند به حضور حضرت مشرف شوند با کنار گذاشتن زیورآلات خود اجازه یافتند که به حضور ایشان برسند.34 از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که فرمودهاند: پیامبر اکرم همچون بردگان مىنشست و غذایش غذاى آنان بود و خود را بنده مىدانست.35 قوت غالبش نان جوین و خرما بود و هرگز سه روز پى در پى از نان گندم سیر نخورد، به مرکب بىزین سوار مىشد، کفش خود را با دست خود وصله مىکرد36 این سادهزیستى باعث شده بود تودههاى مردم که بار دفاع نیز عمدتاً بر دوش آنان بود او را همچون خود دانسته فاصله طبقاتى بین او و خود احساس نکنند.
1 – 4. استقامت :
بردبارى و استقامت پیامبر هم نظیر نداشت. سیزده سال در مکه حضرت را آزار و اذیت کردند، سه سال محاصره اقتصادى و اجتماعى را حضرت در کنار مسلمانان فقیر و با هزینه ثروت شخصىِ همسرشان خدیجه با بردبارى به پایان بردند. پیامبر همه این منظرهها را مشاهده مىکرد و باز بر هدایت آن قوم گمراه اصرار مىورزید. در مدینه نیز در نبردهایى که قریشیان و یهود براى او پیش آوردند صبورانه مقاومت کرد، قوم لجوج یهود را سالیانى تحمل نمود و رفق و مدارا را نسبت به دشمنان داخلى خود، یعنى منافقان به ظاهر مسلمان روش خویش قرار داده بود، در لحظات سخت جنگ که بسیارى از مسلمانان پا به فرار مىگذاشتند پشتوانهاى محکم براى باقیمانده یاران بود و آنان نیز به پیامبر پناه مىآوردند و در یک جمله پیامبر الگوى مسلمانان در استقامت و بردبارى به شمار مىرفت. بىتردید بسیارى از صفات نیک حضرت که در این مختصر نیامده نیز در ایجاد امنیت نقش داشته که به صفات فوق بسنده مىکنیم.
2. رفتار و منش اجتماعى پیامبر در حکومت
بىتردید یکى از مهمترین عواملى که به ایجاد امنیت در مدینه انجامید رفتار نیک پیامبر در برخورد با مردم به منزله حاکم و رهبر آنان بوده است و این علاوه بر رفتار معاشرتى پیامبر در زندگى اجتماعى ایشان به شمار مىرود. حکومت پیامبر و به عبارت دیگر اخلاق حکومتى ایشان همگان را مجذوب روش و منش آن حضرت کرده بود به گونهاى که تودههاى مردم، حکومت را از آن خود مىدانستند و از هیچ گونه کمکى دریغ نمىکردند. برخى از رفتارهاى ایشان در عرصههاى مختلف اجتماعى عبارت است از:
2 – 1. عدالت اجتماعى :
از دیدگاه پیامبر انسانها در آفرینش یکسانند و تفاوت در نژاد، زبان، ملیت، رنگ و … ملاک امتیاز افراد به شمار نمىرود، همه از یک پدر و مادر خلق شدهاند و به فرموده ایشان: «مردم همانند دانههاى شانه (برابر)اند».37 اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدینه توسط پیامبر یکى از مهمترین عوامل موفقیت ایشان به شمار مىرود پیامبر قانون الهى را نسبت به همه اعم از ثروتمند و فقیر، اشراف و بردگان، وابستگان و اغیار یکسان اجرا مىکردند. هیچ گاه وساطت بزرگان قبایل یا دیگران ایشان را از اجراى فرمان الهى باز نمىداشت. در جریان اسارت داماد پیامبر (شوهر زینب) به دست مسلمانان آن حضرت تنها از حق خویش گذشتند و حق مسلمانان را به آنان واگذار کردند38 و صدها مورد دیگر که نمودى از اجراى عدالت اجتماعى در دولت شهر مدینه به شمار مىرود.
2 – 2. رضایت مندى :
شیوه پیامبر در مدیریت جامعه اسلامى هیچ گاه دیکتاتور مآبانه نبود، به علاوه پیامبر سعى مىکرد رفتارش نارضایتى ایجاد نکند. حتى در بدو ورود به مدینه براى جلوگیرى از هر نوع نارضایتى و کدورت محل فرود آمدن از شتر و مسکن گزیدن خود را با انداختن افسار بر گردن شتر به خواست و اراده خدا واگذار کردند در اولین جنگ با کفار قریش از آن جا که با هدف نبرد به بدر نرفته بودند رضایت اصحاب به جنگ را مدنظر قرار داده و به آن تن دادند. در روزهاى آخر عمر شریفشان نیز از رضایت همگان نسبت به خود سؤال نمودند و از مردم خواستند که چنان چه احیاناً نسبت به آنان مرتکب رفتارى ناخواسته شدهاند با قصاص ایشان، اظهار رضایت کنند.39
2 -3. شفاف سازى :
بدون تردید رفتار حاکمان گاه با ابهاماتى براى مردم روبهرو مىشود که چنان چه حاکم یا زیرمجموعه او ابهام را برطرف نکنند نارضایتى و در نهایت دشمنى را به دنبال خواهد داشت. رهبران اسلامى نیز این موضوع را مدنظر قرار دادهاند هم چنان که امام على(ع) خطاب به مالک اشتر مىفرمایند:
اگر مردم در کارى نسبت به تو بدگمان شدند و تصور کردند که به ایشان ستم کردهاى عذر و دلیل عمل خویش را براى آنان روشن و آشکار نما تا از بدگمانى به تو دورى کنند.40
سیره پیامبر خدا نیز چنین بود چنان که در صلح حدیبیه عمر به حضرت در خصوص معاهده ایشان با قریش و غیر متساوى بودن یکى از بندها به سود کفار انتقاد کرد که به دنبال آن حضرت با منطق و استدلال او را قانع کردند.41 و یا در جنگ حنین آن گاه که پیامبر به تازه مسلمانانى که از رؤساى قریش به شمار مىرفتند غنایم بیشترى داد و این امر اعتراض برخى را باعث شده بود پیامبر مانع از تعرض برخى از اصحاب به معترضین شده، اعتراض را به نحو احسن پاسخ گفته همه را قانع نمودند.42
سیره حضرت امیر نیز چنین بوده است، چنان که قبل از شروع جنگ صفین به مجرد آن که پى بردند که تأخیر در جنگ موجب بدگمانى برخى از جنگجویان شده است دلیل تأخیر را به صراحت گوشزد کرده43 ابهامات را زدودند و یا در مسئله خلافت پیامبر اکرم آن گاه که حضرت خلافت را طبق وصیت پیامبر حق خود دانستند. فردى ایشان را حریص به خلافت مىخواند ایشان نیز بلافاصله براى برطرف شدن بدگمانىها حقانیت خود را با دلیل ثابت کردند.44 پس از حضرت امیر7 نیز این موضوع رویه ائمه در ارتباط با پیروانشان بوده است. هم چنان که امام حسین (علیه السلام) پس از آن که خبر شهادت مسلم را در بین راه شنیدند بلافاصله آن را به اطلاع اصحاب رساندند با این که طبیعى بود که بسیارى با شنیدن این واقعه ایشان را ترک مىکردند، ولى حرکت و هدف و خطرات آن را به صورت شفاف با اصحاب خود در میان گذاشتند تا با آگاهى قدم بردارند.
شفافسازى پیامبر که با پاسخگویى و اقناع مردم همراه بود باعث شده بود که همگان حکومت را از خویش دانسته و با جان و دل از آن دفاع کنند.
2 – 4. مشارکت :
پیامبر مردم را در امور سیاسى مشارکت مىداد و از نظرات و برنامههاى آنان به خوبى بهره مىبرد. این مشارکتها میزان حمایت مردم از استراتژى اتخاذ شده را بالا برده و آنان خود را در تمامى مراحل سهیم مىدانستند. پیامبر اکرم بحرانها را نیز با همفکرى اصحاب به انجام مىرساندند، از اصحاب نظر مىخواستند و از توصیهها و نظرات آنان نیز استفاده مىبردند. براى نمونه به چند مورد از نظرخواهىهاى آن حضرت از اصحاب خود اشاره مىکنیم. مورد اول، زمانى که پیامبر و اصحاب کنار چاههاى بدر از آمدن لشکر مسلح قریش مطلع شدند پیامبر در مورد مقابله یا عدم مقابله نظر آنان را جویا مىشود و به ویژه نظر انصار که با ایشان تنها پیمان دفاعى بسته بودند را نیز جویا مىشوند، آن گاه که نظر اکثریت را بر مقابله با قریش مىیابند به نبرد تن مىدهند.45 مورد دیگر در جنگ احد بود که از اصحاب نسبت به محل جنگ کسب نظر کردند همهپرسى در مورد این که آیا در مدینه بمانند و جنگ کنند یا بیرون از مدینه به نبرد با دشمن بپردازند.46 مورد سوم نیز نظرخواهى در مورد نحوه نبرد در جنگ خندق یا احزاب بود که پس از مشورت با اصحاب نظر سلمان مبنى بر حفر خندق عمل مىشود.47 همچنین پیامبر در مورد نحوه برخورد با یهود بنى قریظه پس از جنگ خندق داورى را به سعد بن معاذ سپردند.48
2 – 5. رابطه حاکم و مردم :
ارتباط حاکم و مردم نقش تعیین کنندهاى در پیشبرد اهداف حکومت دارد، از دیدگاه پیامبر حاکم مسئول است و باید دلسوزانه جامعه را به سوى هدایت راهبرى کند. هیچ گاه حکومت طعمه و غنیمتى براى وى به حساب نمىآید که در کنار آن خود و بستگان و نزدیکانش را بهرهمند ساخته دیگران را از آن محروم نماید، چنان چه حضرت امیر خطاب به مالک اشتر مىفرماید: با مردم همچون حیوان درندهاى که خوردن آنان را غنیمت شمرى مباش.49
از دید پیامبر معیارهایى مانند نسبت و خویشى با ایشان، سن یا ارتباط فرد با قبیلهاى خاص معیار احراز پستها نبود بلکه تنها ایمان و اهلیت فرد براى آن سمت ملاک قرار مىگرفت و بر همین اساس پس از فتح مکه جوان بیست سالهاى را به حکومت آن شهر منصوب مىکنند و یا اسامه که جوانى هیجده ساله بود را به فرماندهى سپاه براى نبرد با روم منصوب کرده و همه مسلمانان را به اطاعت از او فرا مىخوانند.
رابطه پیامبر به منزله حاکم با مردم، رابطهاى همراه با محبت و دوستى بود، مردم به پیامبر عشق مىورزیدند و در اجراى فرمان ایشان گوى سبقت را از یکدیگر مىربودند. در این جا به جاست که به توصیه حضرت امیر خطاب به مالک اشتر اشاره کنیم که حضرت فرمودهاند: «مهربانى با مردم را پوشش دل خویش قرار ده و با همه دوست و مهربان باش».50 مهرورزى با مردم باید در تمامى برخوردها و نشست و برخاستها پایه عمل قرار گیرد و این جاست که قدرت همراه با عشق مردم امنیت را به ارمغان مىآورد چرا که یگانگى حاکم و مردم موجب مىشود تا آحاد جامعه امنیت کشور را امنیت خود دانسته در این راه از پاى ننشینند.
2 – 6. رعایت حقوق مردم :
از دیدگاه اسلام هم چنان که حاکمان حقى بر مردم دارند مردم نیز حقى بر آنان دارند و این رابطه به طور متقابل برقرار است. مردم حق دارند که از امنیت ایجاد شده استفاده کنند و حاکمان نیز حق خواهند داشت که از نیروى ایجاد شده توسط آحاد مردم در ایجاد امنیت و رفاه همگانى بهره ببرند. حکومت موظف است که از حقوق مشروع شهروندان دفاع کند هم چنان که پیامبر از حقوق مردم دفاع مىکردند. روایت شده که فردى از سمره بن جندب نزد پیامبر شکایت برد که وى بدون اجازه وارد خانه من مىشود تا به درختى که در آن جا دارد سرکشى کند سمره با درخواست پیامبر نیز حاضر نشد که با اجازه وارد خانه شود و حتى حاضر نشد درخت خود را با هیچ چیز دیگرى تعویض کند، پیامبر براى دفاع از حقوق یک شهروند دستور دادند که درخت او را از ریشه قطع کنند. این دقتها پیامبر را محبوب دلها کرده و اطاعت محض از ایشان را به ارمغان آورده بود که نتیجه همه اینها امنیت و آرامش ایجاد شده در مدینه بود.
2 – 7. حضور پیامبر در امور عمومى :
پیامبر اکرم با وجود آن که پیامبر خدا و حاکم مدینه بودند سعى مىکردند که در امور عمومى شخصاً به منزله یک شهروند، حضورى فعال داشته باشند. براى نمونه در جریان ساخت مسجد ایشان نیز همانند دیگر مسلمانان بسان کارگرى ساده سنگ مىبردند و کار مىکردند و یا در حفر خندق شخصاً کار مىکردند. در جنگها نزدیکترین فرد به دشمن و پایدارترین فرد به شمار مىآمدند و هیچ گاه در لحظات حساس یاران خویش را تنها نمىگذاشتند.
پیداست که حضور فعال آن حضرت به مثابه فردى از افراد جامعه اسلامى بر پیروى دیگران از قوانین و مقررات اسلامى و فرامین حکومتى ایشان تأثیر شگرفى ایجاد مىکرد و بدین وسیله هر فردى خود را موظف به شرکت در امور عمومى و اجراى فرمان رسول خدا مىدانست. این موضوع نیز در یکپارچگى مردم و حاکمان که به امنیت و موفقیت حکومت مىانجامید کمک شایانى مىکرد.
2 – 8. وفاى به پیمان ها :
یکى از مهمترین خصوصیات همه پیامبران وفاى به عهد بوده است.
دشمن به این ویژگى پیامبر نیز پى برده بود و به آسانى با او پیمان مىبست و اطمینان داشت که از جانب ایشان نقض نمىشود بر همین اساس بود که دشمن اصلى مسلمانان، یعنى کفار قریش در سال ششم هجرت، یعنى چند سال قبل از فتح مکه حاضر به انعقاد پیمان صلح با آن حضرت گردیدند و تا آنان دست به نقض آن پیمان نزدند پیامبر با وجود قدرت هیچ گونه تعرضى به آنان روا نداشت. وفاى به عهد در پیمانهایى که پیامبر با یهود و مشرکان مدینه براى دفاع و حفظ امنیت شهر بستند یا در پیمانهایى که بر اساس آنها امنیت غیر مسلمانان اطراف مدینه تأمین مىشد هیچ گونه نقض و مخالفتى از سوى پیامبر و مسلمانان دیده نشد و این موضوع نیز در حفظ امنیت مدینه تأثیر به سزایى داشت.
3. ایمان و اعتقاد به خدا
رابطه ایمان به خدا و آرامش و اطمینان رابطهاى واقعى و غیر قابل انکار است، در آیات متعددى از قرآن مجید این موضوع با اشاره یا تصریح آمده است، با نگاهى کلى به آیات مربوطه به چند گروه از آیات برخورد مىکنیم: در برخى از آیات، امنیت ثمره و نتیجه ایمان ذکر شده است مانند: «کسانى که ایمان آورده و ایمان خویش را به شرک نیالودهاند آنان راست ایمنى و ایشان راه یافتگانند».51
2. در آیات دیگرى امنیت به منزله وعده الهى به افراد با ایمانى که عمل صالح انجام مىدهند دانسته شده است مانند: «خدا به کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند وعده داده است که… و هرآینه بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند».52
3. در برخى دیگر از آیات نیز این مسئله به گونه دیگرى مطرح شده هم چنان که به پیامبر گوشزد شده که خدا براى تو کافى است مانند: «اگر بخواهند تو را بفریبند خدا براى تو بس است».53 یا «اى پیامبر! خدا و کسانى از مؤمنان که پیرو تواند تو را بس است».54
4. در گروه دیگرى از آیات خداوند با یادآورى امنیت و امدادهاى غیبى در گذشته55 به مسلمانان دلدارى داده و به آنان گوشزد مىکند که خداوندى که شما را در فلان بحران از چنگ دشمن نجات داد دیگر بار نیز مىتواند امنیت را به شما باز گرداند.
5. در آیاتى دیگر خداوند این نوید را به مسلمانان مىدهد که آرامش درونى را از دشمن سلب مىکنم و رعب و وحشت را بر آنان غالب مىگردانم،56 چنان چه در بسیاى از جنگها مسلمانان را با رعب و وحشت دشمن پیروز مىگرداند. پر واضح است که روحیه جنگجویان مهمترین عامل پیروزى یا شکست آنان به شمار مىرود در آیات فوق خداوند از یک طرف مانع بروز تشویش و نگرانى مسلمانان مىشود و از سوى دیگر وحشت دشمن را به آنان گوشزد مىکند و این امر در پرتو ایمان و اعتقاد راسخ به خداوند نتیجهاى جز آرامش، امنیت و پیروزى را به دنبال نخواهد داشت. ایمان به خدا قدرتى بىبدیل را در انسان ایجاد مىکند که فرد جان بر کف به میدان جنگ قدم مىگذارد تا به یکى از دو پاداش (احدى الحسنیین) پیروزى یا شهادت نایل آید، چنین افرادى با صبر و استقامت بر دشمن غلبه پیدا مىکنند و به فرموده قرآن مجید بیست نفر بر دویست نفر پیروز مىشوند.57 تکیه بر نیروى لایزال الهى را مسلمانان از پیامبر خدا آموخته بودند که حضرت امیر مىفرمایند:
هر گاه شعلههاى جنگ از هر سو زبانه مىکشید به پیامبر خدا پناه مىبردیم (و پیامبر به همه ما روحیه مىدادند).58
پیامبر با مستحکم کردن پایههاى ایمانى مردم برنامه درازمدت خود در ایجاد امنیت در جامعه اسلامى را تکمیل کردند، چه این که افرادى ثابت قدم، مقاوم و معتقد پشتوانهاى مهم براى امنیت به شمار مىروند.
همه اینها مرهون منش و رفتار نیک و عادلانه پیامبر و تربیت والاى پیروان ایشان بود به گونهاى که این رفتار در نسلهاى بعد نیز خودنمایى کرده است. همچنان که جرجى زیدان مىگوید:
هنگامى که مسلمانان براى کارزار یرموک گرد آمدند، آن چه جزیه از مردم حمص (شام) گرفته بودند به آنان بازپس داده گفتند: آن چه دادهاید بستانید و ما را از همپیمانى خود آزاد سازید. مردم حمص در پاسخ گفتند: هرگز از شما جدا نمىشویم، دادگسترى و پرهیزکارى فرمانروایان شما بهتر از بیداد رومیان است ما با شما مىمانیم و به همراهى فرماندار شما با ارتش هرقل مىجنگیم.59
مىبینیم که رفتار نیک، غیر مسلمانان را نیز بر حفظ یا ایجاد امنیت در کشور اسلامى تشویق کرده است.
پى نوشت ها :
25. قلم (68)، آیه 4.
26. انبیاء (21)، آیه 107.
27. توبه ((صلی الله علیه و اله))، آیه 128.
28. ابن هشام، السیره النبویه، ج 3، ص 4(صلی الله علیه و اله).
29. محمدعلى اسلامى ندوشن، سخنها را بشنویم، ص 11، (شرکت سهامى انتشار، چاپ سوم، بىجا، 1370).
30. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
31. انشراح ((صلی الله علیه و اله)4)، آیه 1.
32. مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، ج 3، ص 161؛ (سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، چاپ اول، 1372).
33. همان، ص 137.
34. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 433.
35. دکتر على شریعتى، محمد خاتم پیامبران، (مقاله از هجرت تا وفات)، ص 268.
36. سید ابوالفضل مجتهد زنجانى، محمد خاتم پیامبران، (مقاله: گوشهاى از اخلاق محمد)، همان، ص 400.
37. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 58، ص 65، (بیروت: دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، 1403ق).
38. جعفر سبحانى، همان، ج 1، ص 51(صلی الله علیه و اله).
39. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 502.
40. نهج البلاغه، نامه 53.
41. جعفر سبحانى، همان، ج 2: ص 1(صلی الله علیه و اله)7.
42. ابن هشام، همان، ج 3، ص 35.
43. نهج البلاغه، کلام 55.
44. نهج البلاغه، خطبه 172.
45. ابن هشام، همان، ج 2، ص 266.
46. همان، ج 3، ص 67.
47. جعفر سبحانى، همان، ص 126.
48. جعفر سبحانى، همان، ج 2، ص 154.
49. نهج البلاغه، نامه 53.
50. نهج البلاغه، نامه 53.
51. انعام (6)، آیه 82: الذین آمنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الأمن.
52. نور (24)، آیه 55: وعد اللَّه الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات… ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم امناً….
53. انفال (8)، آیه 62: واِن یریدوا أن یخدعوک فانّ حسبک اللَّه.
54. انفال (8)، آیه 64.
55. مانند: انفال (8)، آیات: 7، (صلی الله علیه و اله)، 11، 12 و … .
56. مانند: آل عمران (3)، آیه 151؛ انفال (8)، آیه 12؛ احزاب (33)، آیه 26؛ حشر (5(صلی الله علیه و اله))، آیه 2.
57. انفال (8)، آیه 65.
58. نهج البلاغه، غرائب کلامه، شماره (صلی الله علیه و اله).
59. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام، ص 55، (تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم، 1352).
منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره 33