نویسنده: مرضیه رمضانی
پس از بحث از معناشناسی و اهمیت تفکر و ابزار آن، اکنون به حوزه های مفید تفکر پرداخته می شود. حوزه هایی که با به جریان انداختن اندیشه در آنها، دستاوردهایی چون معرفت و بصیرت را برای انسان به دنبال خواهند داشت.
در میان اهل معرفت، تقسیمات گوناگونی درباره تفکر و مجاری آن صورت گرفته است. عبدالرزاق کاشانی در شرح منازل السائرین پس از تعریف تفکر، آن را به سه نوع تقسیم کرده است: تفکر در توحید؛ تفکر در صنع الهی و لطایف آفرینش؛ و تفکر در معانی اعمال و احوال(1)در یک تقسیم بندی برآمده از قرآن کریم نیز می توان قلمرو تفکر انسان را به دو بخش آیات و نشانه های آفاقی (بیرونی) و انفسی( درونی ) تقسیم کرد:
(سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق)(2)؛ ما به زودی نشانه های خود را در آفاق و انفس به شما نشان خواهیم داد تا برای شما ثابت شود که او حق است.
تفکر در آفاق، تأمل در عجایب و ظرایف موجود در این عالم، ازآسمان و زمین و کوه ها و… گرفته تا اندیشیدن در احوال و ملل گذشته و… را شامل می شود که نتیجه آن خداشناسی و پی بردن به اوصاف خداوند است که معرفت حاصل از این تفکر را «معرفت آفاقی» می نامند.
در مقابل تفکر آفاقی، تفکر انفسی قرار دارد که همان دقت در آفرینش وجود انسان،چیستی و سرانجام روح او و… است که حاصل تفکر انفسی، انسان شناسی است که خود مقدمه خداشناسی است.
برهمین اساس، امام خمینی رحمه الله در شرح چهل حدیث پس از بیان تعریف تفکر و فضیلت آن، مراتب و حوزه های تفکر ممدوح را روشن ساخته، در سه حوزه تفکر در مخلوقات (هستی شناسی)تفکر در اسماء و صفات حق (خداشناسی) و تفکر در انسان (انسان شناسی) به توضیح می پردازند.(3)
تفکر در آفاق
«آفاق» جمع افق، به معنای ناحیه (نواحی) می باشد.(4)و در اصطلاح به معنای مشاهده دقیق نواحی بیرون از جان انسان، چون آسمان و زمین و ساکنان آنها است که عصای سفید این سیر کردن، تفکر و تعقل است؛ یعنی در صورت استفاده از تفکردرباره این مخلوقات است که انسان به سلامت به ساحت خداشناسی می رسد.
مفسران شیعه و سنی تفسیر آیه (سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم…) مصداق کلمه «آفاق» را این چنین توصیف کرده اند:
1- مراد از آفاق، افلاک و ستارگان و عناصر موجود در کره زمین است؛
2-مراد از آفاق، وقایعی است که خداوند در امت های گذشته جاری ساخت که بیشتر سرنوشت امت هایی است که انبیای الهی را تکذیب کردند.(5)
با توجه به تقسیم بندی ارائه شده از سوی امام رحمه الله در مراتب تفکر آفاقی، از مصادیق تفکر آفاقی، تنها به تفکر در عجایب خلقت آسمان و زمین و موجودات آنها، تحت عنوان «هستی شناسی» و سپس به نتایج حاصل از این تفکر، تحت عنوان «خداشناسی» اشاره می شود.
1- هستی شناسی، انسان در جهانی زندگی می کند که زمین با تمام پهنای خود، زیر پای او، دریاها با تمام وسعت در کنار او، آسمان با تمام عظمت بر فراز او و کوه ها با تمام هیبت در مقابل او است به طوری که هر کدام از آنها به تنهایی کتابی پر از نشانه های محکم اثبات خالق و توصیف صفات بلند او است. لقمان حکیم در مورد تفکر در مخلوقات جهان هستی که روشن کننده دل و جان انسان است می فرماید:
«اطل التفکر فی ملکوت السماوات والارض والجبال و ما خلق الله، فکفی بهذا واعظاً لقلبک(6)فکر خود را در ملکوت آسمان و زمین و
کوه ها و آنچه را که خداوند خلق کرده است، طولانی کن؛ که این گونه «اندیشه» برای قلب تو از جهت وعظ و نصیحت کافی است.
همچنین حضرت امام رحمه الله تفکر در مخلوقات جهان هستی را درجه ای از تفکر برای عموم مردم می داند که از طریق آن می توانند، حقایق و معارف بسیار بلندی را در مورد آفریننده آنها و نظم دهنده آنان به دست آورند:
تفکر در نظم موجود در جهان خلقت از علوم نافع و از با فضیلت ترین اعمال قلبی و از جمیع عبادت ها برتر است؛ زیرا نتیجه این تفکر بسیار مهم است که همان به دست آمدن معرفت در مورد آفریدگار آن و پی بردن به هدف خلقت این مخلوقات است… هرچند دست یافتن بر اسرار خلقت، آن گونه که هست، هنوز برای بشر میسر نگردیده است.(7)
دراین بخش، با استفاده از دستاوردهای علمی اندیشمندان در طول سالیان متمادی به گوشه ای از عجایب خلقت آسمان و زمین و مخلوقات بین آن دو اشاره می شود که ذهن هر انسان کاوشگر و طالب حقیقتی را به تأمل و قلب هر انسان خداباوری را به خشوع و خضوع وامی دارد.
سیری در خلقت آسمان ها
(ومن آیاته ان تقوم السماء و الارض بامره)(8)از نشانه های خداوند عالم، برپایی آسمان و زمین به اذن او است.
پس چشم بر آسمان بگشا و لشکرآن؛ یعنی ابر وباد، برف،تگرگ،
رعد وبرق، صاعقه، شهاب و… را ببین. نظری بر ابر بیفکن که جسمی بسیار لطیف و ظریف است، اما چگونه از آب سنگین محافظت می کند و چون مأموری آن را به شهرها و دریاهایی که امر پروردگار به آن تعلق گرفته می برد.
پس از ابر، در اجزای دیگر این گنبد مینوی، از خورشید گرفته تا ماه تابان، ستارگان،سیارات و… دقت کن که هریک در جایگاه مخصوص خود قرار گرفته اند:
یکی از غرب رو در شرق کرده
یکی در شرق، کشتی غرق کرده
یکی حرف سعادت نقش بسته
یکی سررشته دولت گسسته
شده گرم ازیکی، هنگامه روز
یکی را شب شده، هنگامه افروز(9)
هر کدام از این اجزا و عناصر در وضعیتی خاص، نسبت به ما انسان ها قرار گرفته و کیفیت ارتباط هر کدام با کره زمین، وضعیت مطلوبی را برای زندگی انسان ها و ادامه حیات آنها رقم می زند.
حضرت امام رحمه الله از عناصر آسمان، به نمونه ای که نسبتاً نزدیک به هم و محسوس برای آنان باشد، اشاره می کند و ما را به دقت و تفکر در نظم و چگونگی ارتباط میان خورشید و زمین و پیامدهای حاصل از این ارتباط، دعوت می کند:
ای عزیز! نظر کن و تفکر نما در نسبتی که میان خورشید و زمین است؛ به طوری که زمین با فاصله ای معین و حرکتی خاص، هم به دور خود و هم به دور خورشید می چرخد که حاصل آن پیدایش شب و روز
و فصل های مختلف سال است و اگر این نوع ارتباط بین آنان نبود و خورشید، نزدیک یا دور بود در این صورت از گرما و سرمای حاصل از این تغییر، هیچ موجود زنده ای باقی نمی ماند و اگر زمین نیز به دور خود نمی چرخید، شب و روزی وجود نداشت و در صورتی که خورشید نمی چرخید، فصول مختلف که هر کدام نفعی برای زندگی بشر دارد ایجاد نمی شد. علاوه بر خورشید، ماه را که تأثیر در تربیت موجودات زمین دارد، به لحاظ حرکت، مخالف زمین قرار داده است، به طوری که وقتی خورشید، در شمال زمین است، قمر در منطقه جنوبی است و به عکس، که این مسلماً دارای منافع بسیاری برای زندگی بشر، چه در روز و چه در شب، و در تمام طول سال است.(10)
گفته می شود که حجم خورشید 1/391/000 برابر کره زمین است، قطر آن 109 برابر قطر کره زمین است، وزن آن 330/000 برابر وزن زمین است؛ یعنی اگر خورشید را در یک کفه ترازو قرار دهیم، در کفه دیگر باید 330/000 کره زمین قرار دهیم تا با هم مساوی شوند. با این حال خورشید با این عظمت، یکی از اعضای کوچک کهکشان است.این کره بزرگ همراه با نه سیاره عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون و پلوتون منظومه شمسی را تشکیل می دهند که این منظومه با تمام وسعت خود، در مقابل نزدیک ترین کهکشان، یعنی «کهکشان راه شیری» فقط و فقط، یک نقطه روشن است.(11)
ژرژ گامرف، صاحب کتاب یک، دو، سه، بی نهایت، در عظمت کهکشان ها، نتایج دستاوردهای علمی را این طور بیان می کند که:
کهکشان راه شیری، در ظاهر جزء یک گروه کوچک کهکشان ها است که از جمله آنها، سه کهشکان مارپیچ، شش کهکشان بیضوی و چهار کهکشان غیر منظم است. اما از این گروه کهکشان ها که بگذریم، تا فاصله 500/000/000 سال نوری، کهکشان ها به طور یکنواخت در فضا پراکنده هستند و فاصله بین هر دو کهکشان مجاور2/000/000 سال نوری است و افق جهان تا جایی که دیده می شود شامل تقریباً 100/000/000 کهکشان مجزا است.(12)
این بود دورنمایی از جهان ستارگان و آنچه در اختیار چشم برهنه یا مسلح بشر قرار دارد. و تمام این بساط تازه گوشه ای کوچک از عالم بزرگ است.
آسمان را این چنین برپا که دارد، بی ستون
یار من با این سکون، درگردش از فرمان کیست
این همه اقمار و انجم، این شموس و این کرات
در فضای بی کران، قائم به اطمینان کیست
این همه اشکال و صورت، این همه نقش و نگار
از کدامین نقش بند است، از نگارستان کیست؟
گرنه خود گم گشته ای دارند افکار و عقول
عق حیران که و اندیشه سرگردان کیست؟(13)
با مشاهده نظام دقیق و با عظمت کهکشان ها بود که «جان گلن» فضا نورد معروف آمریکایی، پس از بازگشت از سفر فضایی خود، محصول مشاهدات خود را به صورت مقاله ای در سراسر آمریکا منتشر کرد:
من نمی توانم دیده بگشایم و از آهنگی که از سراسر طبیعت بلند است، در شگفت نمانم! کمترین توجه ای کافی است تا بفهمد دستی در کار است.(14)
سپس او بعد از شرح پاره ای از عجایب و نظام موجود در کهکشان ها و ستارگان نتیجه می گیرد که:
می خواهم نشان دهم که در تمام جهان آفرینش، نظم حکمفرما است از جزء خرد اتم گرفته تا بزرگ ترین واحد نجومی؛ یعنی کهکشان ها که هزاران سال نوری از ما فاصله دارند… این جهان عظیم اختران، بر من ثابت کرد که خدایی هست که این مجموعه را بر روی مدار نگه می دارد[بیایید] خود را به این نیروی روحانی تسلیم کنیم تا از ضلالت برهیم و به صراط مستقیم و سرمنزل سعادت هدایت شویم، هر چند که حواس ما نتواند آن [خدا] را دریابد. ولی آثار آن را در زندگی خود مشاهده خواهیم کرد، پس چرا در حقیقت آن شک کنیم؟!(15)
این فضانورد آمریکایی از جمله مصداق های «اولی الالباب»یعنی خردمندانی است که آیه زیر خطاب به آنان است:
(ان فی خلق السموات والارض و اختلاف اللیل و النهار لآیات لاولی الالباب)؛(16)همانا در خلقت آسمان ها و زمین و رفت وآمد شب و روز نشانه هایی از حقیقت، برای خردمندان است.
گوشه ای از این حقیقت بر او آشکار شده است. همان طور که در بیانات امام رحمه الله نیز ذکر شد، حقیقت کامل و معارف بنلدی که در سراپرده این جهان آفرینش مخفی است، به جز انبیا و معصومین (ع)برای کسی به طور کامل روشن نیست.(17)
سیری در خلقت زمین و ساکنان آن،
پس از دقت در عجایب آسمان ها، کمی نزدیک تر می شویم و در عجایب زمینی که مسکن و مأوای ما است، از بلندی های آن گرفته تا پستی های آن، در کوه ها، صحراها، دریاها، چمن ها، بستان ها و شهرهای بزرگ، جزیره های فراوان، معادن، جمادات و… تفکر و دقت می کنیم. در ابتدا با نظری بر کوهساران می بینیم که چگونه خالق بی مثل و مانند، آنها را شبیه ستون های زمین برافراشته است:
(وهو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی)(18)و از زیر سنگ های تیره آن، چشمه های آب گوارا و صاف را بر زمین جاری ساخته و خزاین جواهر قیمتی را در سینه آن مخفی کرده است.
لحظه ای تأمل کنیم در درختان که وقتی آب به آنها می رسد، چگونه تمام اجزای آن، تازه و باطراوت می شوند و آب با نسبت مساوی به ریشه،ساقه، برگ و میوه آنها می رسد و در حیوانات که تعداد آنها را جز خالق حسابگر، کسی نمی تواند محاسبه کند؛ از مرغان و حیوانات وحشی گرفته تا چهارپایان و حشرات و… خداوند با حکمت و علم ازلی خود، آن دسته از حیوانات که انسان به آنها نیاز دارد را رام و فرمانبردار او ساخته و آنچه را به آنها احتیاجی نیست، رام ننموده است. در هر کدام نیز عجایب فراوان مشاهده می شود که تنها به نحوه خلقت و زندگی چند نمونه اشاره می کنیم:
الف-حکمت الهی در خلقت پشه، با وجود کوچکی اندام، خداوند عالم آن را به شکل فیل، یعنی یکی از بزرگترین حیوانات روی زمین، خلق کرده است. علاوه بر دو بال و دو شاخ، برای او خرطومی قرار داد و این جثه کوچک را واجد حواس ظاهری و باطنی ساخت. او را به غذایی که خون حیوانات است راهنمایی کرد و خرطوم همان وسیله ای است تا به کمک آن، خون صاف را بمکند و به او دشمنی انسان را الهام کرد تا بداند که هرگاه انسان، دست خود را تکان می دهد، قصد حمله به او را دارد. به او دو حدقه بخشیده است که جای غذای خویش را ببیند و چون چشم او کوچک است وجای مژه در آن نیست که به وسیله آن چشم را از گرد و خاک، محافظت کند، به او یاد داد که با دو دست خود، گردو خاک را از حدقه چشم خود، پاک کند و لذا حیواناتی کوچک مثل مگس و پشه، دائماً دست های خود را به چشم خود می زنند و این اندکی از عجایب آفریدگان خدا است.(19)
ب- حکمت الهی در زندگی زنبور عسل، زندگی زنبور عسل زندگی شگفت آوری است که با ابزار مادی قابل توجیه نیست که این حیوان، این آگاهی های عجیب را از کجا می آورد و خود قرآن کریم درباره نحوه ارتباط خدا با زنبور عسل، لغت «وحی» را به کار می برد که خود به معنای کسب اطلاعات از راهی ماورای مادیات است.
(و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتاً و من الشجر و مما یعرشون…)(20)و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از پاره ای کوه ها و از برخی درختان و از آنچه داربست می کنند، خانه هایی برای خود درست کن.
خداوند متعال در این آیه مبارک، ما را متوجه برخی خصوصیات زندگی زنبور عسل می کند:
1-مسکن و خانه زنبور عسل در کوه ها و درختان است؛
2-روش زندگی او، اجتماعی است.
اطلاعاتی که محققین در زندگی حیوانات و زیست شناسان در مورد زنبور عسل در اختیار ما قرار می دهند تا این حد است که در هر کندوی این زنبورها، تنها یک زنبور ماده به نام ملکه وجود دارد که زاینده تمام افراد کندو است. این ملکه در طی عمر شش یا هفت ساله خود، تنها یک بار؛ آن هم در حین پرواز، جفت گیری می کند و با قدرت باروری فوق العاده، در یک روز در اوایل بهار یا اواخر پاییز می تواند 1500 تا 2000 تخم بگذارد. در این میان تخم هایی که بارور نشده اند، زنبور عسل نر را به وجود می آورند.
تمام لارو های زنبور (دوره کرم شدن زنبورهایی که از تخم بیرون می آیند)در دو – سه روز اول از ماده ژله مانندی به نام «ژله شاهانه» استفاده می کنند که از غدد حلقی کارگران کندو، ترشح می شود و از آن پس، خوراک کلیه زنبورهای کارگر و نر، از گرده و شیره گل ها خواهد بود، مگر «ملکه آینده» که خوراکش همیشه از ژله شاهانه است وهمین اختلاف خوراک، سبب اختلاف در آینده زنبور عسل می شود که یکی به صورت کارگر و دیگری به صورت ملکه درمی آید.
زنبورهای نر تا وقتی که شیره گل به مقدار زیاد در کندو وجود دارد، قابل تحملند، اما به محض اینکه میزان این شیره، شروع به کم شدن کرد، آنها مورد قتل عام قرار می گیرند. به این طریق که به اجبار از کندو بیرون رانده شده و در نتیجه به دلیل بی غذایی در بیرون کندو، محکوم به مرگ خواهند بود؛ زیرا زنبورهای نر، از نظر خوراک تابع شیره گلی هستند که کارگران برای آنها تهیه می کنند و وقتی در بیرون کندو، کارگری در دسترس نباشد، از بی غذایی می میرند.
با ساختن کندوی جدید، ملکه و عده ای از کارگران به آنجا مهاجرت می کنند و یکی از دختران ملکه جانشین او می شود و ملکه جدید اولین زنبور ماده ای است که پس از عزیمت مادر، از تخم بیرون می آید، این شاهزاده خانم یا ملکه آینده، کلیه خواهران بعدی خود را که در آن خانه محبوسند، با نیش زدن می کشد تا یکه تاز خانه جدید باشد.
اطلاعات جدیدی که اخیراً به وسیله عده ای از دانشمندان درباره ساختمان و زندگی زنبورعسل داده شده است،تعجب برانگیز است. وقتی یک زنبور عسل کارگر، گیاه مطبوع و پرشیره ای را کشف می کند، برای اینکه موضوع را به همنوعان خود بفهماند، به خصوص فاصله آن را نشان دهد، دو نوع رقص انجام می دهد، یکی رقص «گِرد» است و آن وقتی است که منبع غذایی نزدیک است، ولی اگر منبع دورتر از 100 متر باشد، نوع دیگری از رقص به نام رقص «تکان دار» یا «قِردار» را انجام می دهد.
شگفت انگیز آن است که فاصله محل غذا را به وسیله تعداد تکان هایی که در رقص وجود دارد، نشان می دهد و هرچه فاصله دورتر باشد، حرکات رقص، کندتر است. از نظر تعیین جهت محل غذا نیز از روی قسمت مستقیم تکان رقص، می توان تشخیص داد به طوری که اگر رو به بالا باشد، جهت غذا رو به خورشید است و اگر رو به پایین باشد، جهت آن از خورشید دور می شود.(21)
اینها گوشه ای از رازهای آفرینش زنبور عسل به عنوان موجودی کوچک از این جهان پهناور و باعظمت است. عجایبی که به صورت رمزهای ژنتیکی، از نسلی به نسل دیگر زنبور عسل به ارث می رسد. به راستی لغت «وحی» بهترین واژه ای است که خود قرآن کریم در مورد زنبور عسل، به معنای الهام از یک شعور و قدرت غیرمادی، به کار برده است. با اطلاع از این اسرار و عجایب، باردیگر رابطه عقل با علم و دل،خود نمایی می کند. به این صورت که این دانستنی های علمی، مواد اولیه فکری برای ذهن انسان کاوشگر است؛ سپس این عقل انسان است که با اعمال نیروی فکر بر روی این علوم، حقیقت مخفی که همان وجود یک قدرت نظام بخش و با عظمت در پس این موجودات است را کشف می کند. اگر قلب انسان، پاک از خار و خاشاک گناه و پلیدی و منور به نور ایمان باشد، این حقایق و معارف در سرزمین آماده دل، چون بذری قرار گرفته که ثمره آن میوه خشوع، محبت، تسلیم و فرمانبرداری در برابر این قدرت حاکم و گرداننده جهان هستی خواهد بود.
در صورتی که فرد تنها به کسب معلومات اکتفا کند و نه دل را پیرایش داده و آماده دریافت حقیقت کند و نه پایبند به آموزه های وحیانی باشد، حتی اگر وسعت و ارتفاع این معلومات به بلندای کوه ها برسد، برای او نفعی نخواهد داشت و لذا حضرت امام رحمه الله همواره در کنار کسب علم، به تقوا و تهذیب نفس، سفارش بسیاری داشتند و ضرر علم بدون تقوا را از نفعش بیشتر می دانستند.(22) به دلیل نبود این پیوند است که بسیاری از دانشمندان علم گرا تلاش می کنند که آگاهانه یا ناآگاهانه، ردپای دین و خدا را از صحنه علم و دانش، پاک کنند؛ به طوری که به نقل از شهید مطهری رحمه الله «موریس مترلینگ» دانشمند و محقق مقتدر اروپایی، پس از شرح عجایب زندگی زنبور عسل که مورد بحث ما بود، در فهمیدن، مبداء و علت ایجاد کننده این عجایب به بیراهه می زند و «روح کندو» را الهام بخش زندگی زنبورها می داند، درحالی که با اندکی فکر روشن می شود که کندو، چیزی جز همین زنبورها نیست.(23) کاملاً روشن است که این دانشمندان سعی می کنند که عجایب خلقت را که دلیل محکمی برای اثبات یک شعور و عقل غیرمادی است، از حوزه علم حذف کنند.
تفکر نمودن در قرآن، قرآن، کتاب تدوینی خداوند توسط نبی اکرم(ص) که چون چراغی راهگشای تفکر بشری است و با آیات خود حوزه های مختلف را فراروی اندیشه انسان قرار می دهد- از نظر امام خمینی رحمه الله خود به عنوان آیینه ای است که پاره ای از معارف مربوط به اصول و اعتقادات دینی (دین شناسی)؛شرح حال امم گذشته (تاریخ شناسی)؛ وجود حق و صفات او(خداشناسی)؛ و… در آن نمایان است؛ لذا از حوزه های شایسته تفکر است؛ چنانچه خود قرآن اشاره می کند:(کذلک یبین الله لکم الآیات لعلکم تتفکرون)؛(24) این گونه خداوند آیات[خود] را برای شما روشن می گرداند؛ باشد که [در کار دنیا و آخرت] بیاندیشید.
در قرآن کریم، این سرچشمه فیض الهی، تدبر کن. هر چند صرف خواندن آن- که نامه محبوب است به شنونده محجوب – آثاری دلپذیر دارد، لکن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدایت می کند.(افلایتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها)(25)و تا این قفل و بندها باز نگردد و به هم نریزد، از تدبر هم آنچه نتیجه است، حاصل نگردد.(26)
ایشان یکی از آداب مهم قرائت قرآن- که قاری باید به آن توجه داشته باشد- را تفکر در آیات می دانند. مقصود ایشان از تفکر آن است که از آیات شریفه، معارفی را که مقصود آن آیات است را جستجو کند. حضرت امام معتقدند که مقصد و هدف آیات الهی، هدایت به راههای سلامت،یعنی راه مستقیم و خارج کردن انسان از عالم ظلمات مادی، به عالم نور است، لذا انسان با تفکر در آیات الهی، باید این گم شده،یعنی مراتب سلامت و راه مستقیمی که م د نظر قرآن است را استخراج کند. اما لازمه این مهم، سالم ماندن وجود انسان از تصرفات شیطانی است در این صورت است که انسان قدم به قدم در مسیر مستقیم، گام برداشته و در هر قدم نیز انوار الهی در قلب و جان او تجلی می کند تا جایی که انسان در این مسیر، ثابت قدم می شود.(27)
هرچند که تمام کلام الهی نور و روشنی بخش است، اما برخی از آیات هستند که قرائت و تدبر در آنها، اثری عظیم در روح انسان می گذارد؛ از آن جمله، آیات آخر سوره حشر است که مورد سفارش بسیاری از عرفا است. حضرت امام خمینی رحمه الله به عنوان یکی از پیشتازان عرصه عرفان و اخلاق در عصر حاضر، چنین می فرمایند:
جناب عارف بزرگوار و شیخ عالی مقدار ما* می فرمودند که مواظبت به آیات شریفه آخر سوره «حشر»از آیه شریفه(یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد…) تا آخر سوره مبارکه با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها، خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغ البال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس.(28)
و نیز به فرزندش، حاج احمد آقا سفارش می کند:
پسرم! سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هایی از معارف و تربیت درآن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها تفکر کند و از آنها به مدد الهی توشه ها بردارد. خصوصاً آیات اواخر آن از آنجا که فرماید:(یا ایها الذین آمنوا اتقوالله و لتنظرنفس ما قدمت لغد و اتقوالله ان الله خبیر بما تعملون)(105و106)2- خداشناسی،بشر هر اندازه که در کشف معمای هستی بیشتر تلاش کرده، اندیشه خود را در فهم عجایب و ظرافت های آفرینش، گسترش دهد و به هر مرتبه ای از علم و ادراک دراین زمینه برسد تا زمانی که به وجود معمار هستی و خصوصیات او پی نبرد، شناخت او ناقص و ناتمام است. با شناخت وجودی به عنوان خالق، ناظم و مدبر هستی است که درخت تفکر ما ثمر داده است. چنانچه امیر مومنان (ع) می فرمایند:
«ثمره العلم معرفه الله »؛(29)میوه علم، شناخت خدا است.
علمی که از تفکر در گستره آفاق؛ یعنی زمین و آسمان با تمام ساکنان خود،حاصل آمده و به خداشناسی می انجامد، به تعبیر امام خمینی رحمه الله از بهترین اعمال قلبی و با فضیلت ترین عبادات است،زیرا که نتیجه این تفکر، اشرف نتایج است؛(30)چون که عقل پس از تفکر در این نظم و نظام، برای اعتراف به موجود عالم و حکیمی که هیچ شباهتی با سایر موجودات ندارد، نیازمند امر دیگری نیست.(31)
با نگاهی گذرا در متون دینی، بخصوص احادیث معصومین (ع) با دو دسته از روایات در حوزه الهیات و خداشناسی روبرو می شویم که یک دسته بر تفکر در مورد خدا پیام مدح فرستاده و دسته ای دیگر، چنین تفکری را منع و سرزنش می کنند که به پاره ای از آنان اشاره و نظر امام را در این باب بیان می نماییم:
الف- روایاتی که تفکر در مورد خداوند را ممنوع و حرام می دانند:
امام صادق (ع) می فرمایند:
«تکلموا فی خلق الله ولاتتکلموا فی الله، فان الکلام فی الله لایزداد صاحبه الا تحیراً»؛(32)در مورد مخلوقات الهی، صحبت کنید، اما در مورد خدا صحبت و تفکر نکنید؛ چون برای شما نتیجه ای جز سرگردانی ندارد.
یا درجای دیگر آمده است:
ایاکم والتفکر فی الله، ولکن اذا اردتم ان تنظروا الی عظمته، فانظروا الی عظیم خلقه»؛(33)از تفکر در مورد خدا دوری کنید، زمانی که خواستید به عظمت الهی پی ببرید به عظمت مخلوقاتش نگاه کنید.
ب- دسته دیگر تفکر در مورد خداوند را ستایش کرده و آن را با فضیلت ترین عبادات معرفی می کنند؛ از آن جمله امام صادق(ع) می فرمایند:
«افضل العباده، إدمان التفکر فی الله و قدرته»؛(34)بالاترین عبادت، پیوسته اندیشیدن درباره خداوند و توانایی او است.
حضرت امام رحمه الله در کتاب ارزشمند شرح چهل حدیث، ضمن اشاره به هر دو دسته روایات، تصریح می کنند که هر کدام از این روایات، اشاره به حوزه و مقامی خاص دارند و هیچ گونه تضادی بین آنها وجود ندارد. به این ترتیب که روایات دسته اول که اشاره به حرمت تفکر در مورد خداوند است، اشاره به تفکری دارد که در پی دست یافتن به چیستی حضرت حق و چگونگی پیدایش او است. در این حالت عقل ناقص و محدود بشر، توانایی شناخت و درک این مسئله را ندارد؛ چون خداوند نامحدود است، لذا نتیجه ای جز سرگردانی برای انسان به جا نمی گذارد.
روایات دسته دوم که تفکر در مورد خدا را مدح می کنند، اشاره به تفکر و کنکاشی است که در پی اثبات وجود خدا به عنوان خالق جهان و اثبات یگانگی و پاکی او از هر ظلم و جوری است. تلاش برای اثبات وجود چیزی، غیر از تلاش برای پی بردن به کیفیت و چگونگی او است.
بنابراین، می بینیم که در احادیث معصومین (ع)روایات بسیاری در مورد علم به ذات و کمال حق و اسما و صفات او وارد شده است.(35)
با رجوع به سخنان اهل بیت (ع) متوجه می شویم که ایشان خود این روایات مربوط به تفکر در خداوند بزرگ را تفسیر کرده، حد و حدود آن را مشخص کرده اند؛ به عنوان مثال از امام سجاد (ع) درباره توحید پرسیدند، حضرت فرمود:
«همانا خدای عز و جل می دانست که در آخرالزمان، پاره ای از مردم ژرف اندیش خواهند آمد، پس خداوند تعالی،(قل هوالله احد) و آیاتی از سوره حدید تا آیه (و هو علیم بذات الصدور) را فرو فرستاد،پس هرکس بیشتر از آن را [در مورد خدا]اراده کند، هلاک شده است.(36)
تفکر انفسی
در متون مقدس دینی، همواره از «معرفت انفسی» در کنار« معرفت آفاقی» به عنوان راهی مطمئن و بلکه نزدیک تر و دقیق تر برای خداشناسی یاد شده است. سیر آفاقی که از نظم پی به ناظم، از مخلوق پی به خالق بردن است، به شرطی ممدوح است که به سیر انفسی ختم شود. در روایات اسلامی در حوزه شناخت، بر مسأله خودشناسی و معرفت نفس، بسیار تکیه شده است. به طوری که دسته ای از آن روایات خودشناسی را به عنوان برترین شناخت معرفی کرده اند:
«المعرفه بالنفس انفع المعرفتین»؛(37)خودشناسی سودمندترین دو معرفت است.
دسته ای دیگر خودشناسی را به عنوان کلید هستی شناسی معرفی می کنند:
«من عرف نفسه فقد انتهی الی غایه کل معرفه و علم»؛(38)آنکه خود را بشناسد، به اوج قله هر شناخت و دانش دست یافته است. و در نهایت گروهی دیگر خودشناسی را به عنوان کلید خداشناسی معرفی می کنند:
«من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛(39)آن کس که خود را شناخت، به حقیقت خدای خود را شناخته است.
بر همین اساس است که معرفت نفس، همواره یکی از مهم ترین مسائل نظام های عرفانی بوده است و عارف غالباً معرفت نفس را با معرفت حق، همدوش می داند؛ چرا که عارف وصول به خدا را بدون گذر از خودشناسی، غیر ممکن می داند.
(وفی الارض آیات للموقنین*و فی انفسکم افلا تبصرون)؛(40)در وجود شما، نشانه هایی از وجود خدا است.
«نفس» به معنای «خود، ذات و روح» است. براین اساس نشانه هایی که در نفوس بشر است، چند نوع است: دسته ای از آنها مربوط به چگونگی خلقت انسان، ترکیب بندی اعضا و جوارح او است که امام صادق(ع) در کتاب شریف توحید مفضل به طور گسترده به عجایب آفرینش وجود آدمی اشاره کرده است:
جمجمه سر انسان میان تهی است و از چند قطعه تشکیل یافته است؛ به طوری که اگر قطعه قطعه نبود، ویران می گشت و مو بر بالای آن است،چون از ریشه آن روغن به مغز می رسد و از سر موها که سوراخ است، بخارها بیرون می رود… دو ابرو را بالای دو چشم قرار داد تا روشنی را به اندازه به آن ها برساند. بر بالای لب، مو رویاند تا فضولاتی که از بینی خارج می شود را نگاه دارد… موی و ناخن را بی جان آفرید، چون بلندی آنها زشت و کوتاه کردن آن زیبا است. اگر این دو جان داشتند، بریدن آنها با درد شدید، همراه بود.(41)
هرچند دستاوردهای علم پزشگی، گوشه ای از این عجایب را کشف کرده است، اما به تعبیر امام رحمه الله تمام عقول در هر جزئی از جزئیات ساختمان بشر که خود جزئی ضعیف و ناچیز نیست به عالم کبیر است، سرگردان مانده اند و هنوز دانشمندان طب و تشریح به درستی به حقیقت این ساختمان ظاهری او پی نبرده اند.(42)
دسته ای دیگر از نشانه های الهی در نفس انسان مربوط به «روح» او است که از پرعظمت ترین جلوه های قدرت الهی است؛ به طوری که هیچ زبانی نمی تواند آن را وصف کند و کسانی که قادر بر دیدن آن، آن طور که هست شدند، باب یقین بر آنها گشوده شده، ملکوت آسمان و زمین را مشاهده خواهند کرد.(43) چنانچه خدای تعالی در مورد حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: (وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین)،(44)و ما این چنین ملکوت آسمان ها وزمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از موقنین شود.
اصل وجود انسان و حقیقت او را، روح و نفسی تشکیل می دهد که خود نفخه ای الهی است و این حقیقت والا است که شناخت آن و تفکر درآن، به عنوان کلید جهان شناسی و خداشناسی معرفی می شود. آنچه که در مقام و فضیلت «معرفت نفس» بیان می شود مربوط به شناخت همین بعد نامرئی وجود انسان است.حضرت امام رحمه الله نیز بر همین اساس می فرمایند:
نردبان امثال این معارف، بلکه همه حقایق از برای عارف معرفت نفس است. پس بر تو باد که این معرفت را بدست آوری، زیرا شناخت نفس، کلید همه کلیدها و چراغ همه چراغها است؛ هرکس که خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است.(45)
حقیقت انسان، حقیقتی قدسی است که جز حق او را نمی تواند بشناسد و شناسایی آن جز از طریق وحی الهی و انسان شناسی دینی میسرنیست، همان طور که حضرت امام رحمه الله شناخت آن را منحصر به خدا و اولیایش می داند(46).
یک سطح از شناخت نفس انسان، تأمل در ماندگاری و جاودانی آن است؛ بدین معنا که وقتی انسان بیندیشد که حقیقت او را نفسی تشکیل می دهد که نابودی درآن راه ندارد، بلکه آمده است تا همیشه بماند، با دیدن کوتاهی وگذرگاه بودن دنیا، یقین به عالم برتری پیدا می کند که قرار است روح او تا ابدیت به زندگی خود در آنجا ادامه دهد. دومین نتیجه این تفکر، توجه به تعالیم انبیا وشریعت است؛ چرا که درمی یابد که خدایی که انسان را برای ابدیت و رسیدن به سعادت آفریده است، یقیناً برنامه سعادتی نیز برای او تدوین کرده است که همان دین و تعالیم نبوی است. لذا با پیروی از دین و مزین ساختن خویش به فضایل اخلاقی و نیکی ها، نفس را آراسته می کند؛ چرا که زندگی اخروی او، بازتاب صفات نفسانی اوست.
اما سر واقعی مقام و رفعت معرفت نفس به این حقیقت قدسی باز می گردد که انسان مظهر تمام اسماء و صفات الهی است؛ توضیح آن که در ازل، ذات الهی در سراپرده غیب، مخفی بود، اما دوست داشت که شناخته شود، لذا جهان هستی را با تمام مراتب آن آفرید و در هر کدام از موجودات براساس یکی از صفات خود، چون رحیم، علیم و… تجلی یافت؛ به گونه ای که هر موجودی مظهری از یکی از صفات خدا بوده،خدا خود را با آن صفت در آیینه آن موجود تماشا می کرد، اما وقتی اراده کرد که خود را در آیینه ای ببیند که تمام اسماء و صفات او را جلوه گر باشد، انسان را آفرید، انسان کاملی که جامع تمام صفات خداوند است. بر همین اساس مناسب مقام خلافت الهی در عالم، نماینده او در هستی، شایسته سجده ملائکه و واسطه باریدن فیوضات و نعمات الهی از آسمان بر زمین شد. آری! نبی اکرم (ص) انسان کامل بود، بعد از او امیر دریای معرفت، مصداق انسان کامل بود تا عصر حاضر که دارنده این مقامات، حضرت مهدی (عج) است. آنچه که دراین میان برای ما مهم است این نکته است که: اگرچه حقیقت انسان کامل در هر عصر، یکی بیش نیست، اما نزدیک شدن به این مقام با سفرهای معنوی که ابتدای آن کره خاکی و انتهای آن آسمان معرفت است، امکان پذیر است. سفری که ره توشه آن اصلاح و تهذیب نفس است.
مرا تا جان بود در تن بکوشم
مگر از جام او یک قطره نوشم
به همین دلیل است که اولیای الهی فرموده اند:ما را ببینید و به سوی ما بیایید، به هر اندازه که به سوی آنها رهسپار شویم، وجود ما کامل تر شده، به آنان شبیه تر می شویم.
در مجموع این فصل، به جایگاه عقل به عنوان ابزار تفکر بشری و دو قوه آن،یعنی عقل نظری و عقل عملی و چگونگی ارتباط آنها اشاره شد و عنوان شد که انسان برای کمال عقل باید در کنار آن از علم و دانش، دین و شریعت و صفای دل، استفاده کند. پس به تفکر در حوزه های مفید تفکر چون آفاق و انفس بپردازد و منتظر میوه این تفکر بنشیند که در فصل بعد به آن اشاره می شود.
پی نوشت ها :
1. شرح منازل السائرین، ص 30-31.
2. فصّلت (41):53.
3. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 191-199.
4. المیزان، ج 17، ص 647.
5. ر.ک: مجمع البیان، ج9،ص 34،تفسیر کبیر، ج 24، ص 139.
6. بحارالانوار،ج13، ص 431.
7. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص196.
8. روم(30):25.
9. معراج السعاده، ص 160.
10. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص196.
11. عرفان اسلامی،ج7،ص 307.
12. یک، دو، سه، بی نهایت، ص 309.
13. عرفان اسلامی،ج 7،ص 312.
14. دانستنی های جهان علم،ص 8.
15. همان، ص 9.
16. آل عمران(3):190.
17. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص196.
18. رعد(13):3.
19. ر.ک: معراج السعاده،ص 145.
20. نحل(16):68.
21. ر.ک: مجموعه سخنرانی ها و مقالات اولین کنفرانس تحقیقاتی علوم و مفاهیم قرآنی، ص 463.
22. ر.ک: صحیفه امام،ج2،ص37.
23. ر.ک: فلسفه اخلاق، ص 209.
24. بقره(2):219.
25. آیا در قرآن اندیشه نمی کنند یا بر دلهایشان قفل ها است»؛ محمد(47):24.
26. صحیفه امام، ج18،ص 446.
27. ر.ک: آداب الصلوه،ص 203.
28. مرحوم شاه آبادی.
29. شرح چهل حدیث،ص 208.
30. حشر(59):18.
31. صحیفه امام، ج18،ص 513.
32. میزان الحکمه،ج3،ص 1886.
33. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص196.
34. ر.ک: همان، ص 197.
35. الکافی، ج1، ص 92،ح1.
36. همان، ص 93،ح7.
37. همان، ج2، ص 55،ح 3.
38. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص191-195.
39. الکافی،ج1، ص 91، ح3.
40. میزان الحکمه، ج3، ص 1876.
41. همان، ص 1877.
42. همان.
43. ذاریات(51):20-21.
44. الخصال، ص 511-513،ح 3.
45. ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 116.
46. المیزان، ج18، ص 591.
منبع: رمضانی، مرضیه، (1388) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: تفکر، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ و نشر عروج، چاپ نخست.