نویسنده: آیت الله سیدمحمدتقی مدرسی
مترجم: محمد تقدمی صابری
نگاهی به درونمایه و محورهای سوره ی مؤمنون
چارچوب عمومی سوره ی مؤمنون- با اختصار بسیار- ایمان است یا ویژگیهای گروه برجسته ای از انسانها که همان مؤمنان هستند. (آیات 1- 11)
لیک پرسشی برجای می ماند و آن اینکه: چه پیوندی میان چارچوب و درونمایه های این سوره برقرار است؟ اجازه دهید نخست، چکیده ای از درونمایه های این سوره را برشمریم، سپس در پی پاسخگویی بدین پرسش برآییم:
1- مراحل آفرینش انسان. (آیات 12-16)
2- حرکت خورشید و ماه و وجود باران، کشاورزی، میوه ها و چارپایان، همگی در خدمت زندگی انسان هستند. (آیات 17-22)
3- قوم نوح (علیه السلام) پیامبران را دروغ انگاشتند و نسلهایی این چنین پس از آنها بسیار بودند، خداوند نیز آنان را به سبب استکبارشان به هلاکت رساند، همانگونه که فرعون و سران قوم او را به سبب دروغ انگاشتن حضرت موسی (علیه السلام) به هلاکت رساند. (آیات 23-48)
4- خداوند، مریمِ صدّیقه و پسر گرامی اش را در سرزمین بلندی جای داد و فرستادگانش را فرمان داد از چیزهای پاکیزه بخورند و کارهای شایسته انجام دهند. (آیات 49-52)
5- کافران به سبب نعمتهای الهی فریفته شدند و دوزخ سرانجام آنان بود. (آیات 53-56)
6- ویژگیهای والا برای مؤمنان. (آیات 57-62)
7- کیفر کافران در دنیا. (آیات 63-91)
8- موضع پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برابر کیفر کافران. (آیات 92-98)
9- کیفر کافران در آخرت. (آیات 99-115)
10- صحنه هایی از رستاخیز و پاداش مؤمنان در روز رستاخیز. (آیات 116-118)
شاید در پاسخ پرسش پیشین- که خواهد آمد- تنها به پیوند میان درونمایه های سوره ی مؤمنون و چارچوب آن پی نبریم، بلکه همچنین از ارتباط میان درونمایه های دیگر سوره های قرآن و چارچوب عمومی آنها نیز آگاه گردیم.
امّا پاسخ: قرآن، تنها برنامه ای برای اصلاحگری نیست، بلکه خودِ اصلاحگری است. قرآن تنها نسخه ای از پزشک نیست، بلکه دارویی برای بیمار است و درمانی فوری؛ قرآن همانا، نور و پرتوی هدایت است.
آیا حقایق ایمان، پیدا و بسیار آشکار نیستند، آیا پروردگاری که آفریننده ی آسمانها و زمین است، از هر گواه دیگری، بزرگتر نیست؟!
پس از چه رو، بیشتر مردم با همه آزمندی سخت فرستادگان بر هدایتشان، به خداوند ایمان نمی آورند؟!
چون دلها بیمار است و چشمها نابینا و در گوشها سنگینی جای دارد. توده های انباشته شده ی عقده، حجابهای غفلت، ابرهای تکبّر، غرور و استهزا، نمی گذارد پرتوهای حق دلها را فراگیرد و در آن راه یابد.
مؤمنان با استفاده از قرآن، تمامی این بیماریها را درمان می کنند و موضوعات این سوره نیز در همین راستا قرار دارند… امّا چگونه؟
پس از اینکه قرآن، ویژگیهای جامعه مؤمن را برشمرد و روشن ساخت که آنان رستگارند ( آیات 1-11) خداوند از رهگذر آیات خویش در آفرینش انسان، خود را به یاد ما می آورد، آیا اساس ایمان، شناخت پروردگار نیست؟! سپس خداوند، نعمتهای خویش را برمی شمرد و اینکه چگونه آنها ما را دربرگرفته اند، این حقیقت ما را به سمت اداره ی حکیمانه ی آفرینش رهنمون می شود، لیک آیا این آیاتِ خداوندی، آشکار نیستند؟ و با توجه به یکی بودن این اداره و تدبیر، آیا این آیات بر یگانگی پروردگار گواه نیستند؟ آری؛ پس از چه رو، بیشتر مردم به پروردگار خویش کفر می ورزند؟ چون آنان تکبّر دارند. ( آیات 12-22) چگونه حالت تکبّر را درمان کنیم؟ به وسیله ی آگاهی پیدا کردن از سرنوشت کسانی که استکبار ورزیدند و قوم نوح بهترین گواه برای این افرادند، چه، خداوند آنان را با طوفانی سهمگین به کام آب فرو برد و مؤمنان را به تنهایی در کشتی انباشته برنشاند. عاد و ثمود و نسلهایی پی در پی نیز چنین بودند و خداوند اُمتهای سرکش را یکی پس از دیگری آورد و آنها را مایه ی برت و زبانزد مردم گردانید. (آیات 23-44)
سران قوم فرعون، هنگامی که موسی (علیه السلام) پروردگار را به یاد آنان آورد، استکبار کردند، خداوند نیز در کام نیل فروشان برد و بنی اسرائیل را از غرق شدن نجات داد. او تورات را که جداکننده حق از باطل و پرتوی از سوی خود بود، فرود آورد، تا مگر هدایت یابند. (آیات 45-49)
نجات دادن مؤمنان، گواهی بر رحمت الهی است که ویژه ی آنان می باشد، در حالی که شیطان بر آن است با وسوسه های خویش ما را فریب دهد، از جمله ی این وسوسه ها این است که می گوید ایمان آدمی را زیان می رساند. هرگز؛ پروردگار مریم و پسر نیکوکارش را در سرزمین بلندی که جای زندگی و دارای آب زلال بود، جای می دهد و پیامبران را فرمان می دهد از چیزهای پاکیزه بخورند و کارهای شایسته انجام دهند و پروردگار یگانه ی خویش را بپرستند و به چند دستگی دچار نگردند. امّا موضع کافران در برابر نعمتها و بلکه رسالتهای الهی اشتباه بود، چه، کار دین را میان خویشتن، قطعه قطعه کردند، چرا که آنان فریفته ی نعمتهای الهی شده، بدان شادمان گشتند و پنداشتند نعمتهای الهی، گواهی بر درستی راهشان است، امّا آنان نمی فهمند. (آیات 50-65)
قدرت ایمان را امّا در کسانی می یابیم که از بیم خدا هراسانند و آیات او را اجابت می کنند و به پروردگار خویش شرک نمی ورزند و به آنچه در راه خدا انجام می دهند، اطمینان نمی کنند، بلکه همیشه دلهایشان ترسان است، چرا که ایمان دارند به سوی پروردگار سبحان بازخواهند گشت، از این رو در کارهای نیک شتاب می ورزند و در انجام دادن آنها پیشی می جویند. (آیات 57-61)
لیک این بدان معنی نیست که خداوند، آنان را زیر بار مسؤولیّتها فرسوده سازد، بلکه پروردگار مهربان، انسانها را تنها به اندازه توان و طاقتشان تکلیف می دهد و او کارهایی را که انسانها انجام می دهند، می نویسد و به آنان ستم نخواهد شد. (آیه 62)
سپس قرآن یادآور می شود کفار- که در آیات پیشین برخی ویژگیهای آنان گفته شد- در غفلت شهوتها و گمراهی ها به سر می برند، آنان کارهای ناشایست انجام می دهند و بر انجام دادن آن استمرار دارند تا اینکه پروردگار خوشگذرانان آنها را (که رهبران فاسدشان بودند) به عذابی برمی گیرد، پس آن هنگام از بیم عذاب الهی ناله و زاری می کنند، لیک این ناله و زاری سودرسان آنان نمی باشد. آیا هنگامی که آیات پروردگار بر آنها خوانده می شد، به پشت نمی گریختند و استکبار نمی ورزیدند؟ و آیا هنگامی که شب را با یکدیگر بیدار به سر می بردند، علیه این عذاب سخنانی بیهوده و باطل نمی گفتند؟ (آیات 63-67)
چرا بر حق تکبّر می ورزند؟ چرا در قرآن اندیشه نمی کنند تا دریابند این کتاب آنان را به سوی حق رهنمون می شود؟ آیا نمی دانند پیامبرشان انسانی مخلص، راستگو و امانتدار است؟ پس چرا او را انکار می کنند؟ و چرا او را به دیوانگی متهم می سازند؟
دلیل اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار می کنند این است که او آنان را به حق فرا می خواند، که بیشترشان، آن را ناپسند می دارند. (آیات 68-70) حق، مجموعه ای از قوانین و سنتهایی است که خداوند، هستی را بر پایه ی آنها آفرید. پس بر مردم بایسته است از حق پیروی کنند تا کارشان سامان یابد. امّا اگر قوانین و سنتها بر اساس تمایلات و خواهشهای آنان استواری یابد، آسمانها و زمین و هر آنچه در آن است به فساد دچار می شود. (آیه 71)
آیات قرآن در اینجا ما را یاری می کند تا از گردنه هایی که در راه ایمان قرار دارد، گذر کنیم، این گردنه ها عبارتند از: بیم از دست رفتن ثروت، پایبندی به آداب و سنن و وسوسه های شیطان مبنی بر این که ایمان به حق، زیانی را دور نمی دارد. (آیات 72-77)
پس از پاکیزه کردن دل از وسوسه های شیطانی، دیگر بار قرآن نعمتهای الهی را یاد می کند. (آیات 78-80) سیاق سخن در آیات پایانی سوره، به جنبه ی مهمی از ایمان به آخرت، اختصاص می یابد، چه، این جنبه در ذات خود، جزیی از ایمان است و در همان حال، تکمیل کننده ایمان به خدا و شرطی برای ایمان به رسالتهای الهی.
خداوند زنده می کند و می میراند و او کارساز زندگی است، سپس او قادر است انسان را پس از اینکه خاک و استخوان گشت، بازگرداند. (آیات 81-83)
قرآن دیگر بار ما را یاری می دهد از گردنه های راه ایمان گذر کنیم، گردنه هایی مانند نادانی، غفلت، فسق و اثرپذیری از گمراهی های گمراهان. (آیات 84-90)
همچنین از دیگر گردنه ها، این پندار است که خداوند سبحان شریکی دارد؛ قرآن بی ارزش بودن این پندار را یادآور می شود. (آیات 91- 92)
برای اینکه مؤمنان از کافران بازشناخته شوند، خداوند فرستاده ی خود را فرمان می دهد از عذابی که خداوند بر ستمگران نازل می کند، به او پناه ببرد. خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را فرمان می دهد تا از وسوسه ی شیطانها و یا حتی تنها از حضور آنان، به خدا پناه برد تا از این رهگذر، روشی نیکو داشته باشد.
تمام اینها باعث می شود میان مؤمنان و گمراهان جدایی افکنده شود، گمراهانی که مردم را افسون می کنند و آنان را فرا می خوانند تا به پروردگار ایمان نیاورند.
ناگزیر باید از سرنوشت اینان، که هنگام فرارسیدن مرگ، پشیمان می شوند، پروا کنیم. اینان دوست دارند به زندگی بازگردند تا راه و روش خود را تصحیح کنند، لیک پاسخ می شنوند: هرگز؛ بلکه آنان در عالم برزخ می مانند تا اینکه در صور دمیده شود و آن هنگام میانشان نسبت خویشاوندی نیست و حال یکدیگر را باز نمی پرسند و شاید تکیه بر خویشاوندیها، گردنه ای دیگر در راه ایمان باشد. (آیات 99-101)
پروردگار ما را نسبت به کفه ی ترازوی کردار، بیم می دهد، چه، کسانی که کفّه ی ترازوی کردارشان سبک باشد به خویشتن زیان زده اند، در حالی که مؤمنان که کفه ی شان سنگین است، رستگارند. گویا این هشدار، برترین راهکار برای پرورش نفس است، چه، مؤمن برای رهایی از آتش جهنم، که دامنگیر دروغ انگاران آیات الهی می شود، تلاش می کند. دروغ انگاران به بدبختی خویش اعتراف می کنند و خواستار آن می شوند که به زندگی دنیا بازگردند، لیک خواسته آنان پذیرفته نمی شود و خاموششان می کنند؛ آیا اینان نبودند که بندگان خدا را هنگام خواندن پروردگارشان، به باد تمسخر می گرفتند؟ و بدان هنگام، خدا را فراموش نمی کردند؟ (آیات 102-111)
گویا سیاق سخن پس از این، حالت تسویف (به تأخیر انداختن توبه) را بررسی می کند که گردنه ای دیگر در راه ایمان است.
هنگامی که پرسنده ای می پرسد: چه مدّت در دنیا به سر بردید؟ کافران مدّت ماندگاری خود در دنیا را نمی دانند و آن را یک یا چند روز می پندارند. آری؛ آنان در دنیا اندک مدّتی ماندگار بودند (در مقایسه با زمان آخرت) لیک آن را نمی دانند و اگر نه چنین بود، زندگی آخرت را بی ارزش نمی پنداشتند. (آیات 112-114)
قرآن پوچی پندار کسانی را بر می رسد که می پندارند زندگی هدفی ندارد و آنان را هشدار می دهد که به زودی برای حسابرسی، نزد پروردگار خود بازخواهند گشت و خداوند، پروردگار و فرمانروای برحق است و در آفرینش، بیهودگی، بازی و سرگرمی جایی ندارد.
خداوند، توحید را یادآور می شود و اینکه حساب مشرکان نزد پروردگار دشوار است و آنان رستگار نمی شوند. سوره با گشودن دروازه ی توبه و دعا به سوی خداوند، که بهترین بخشایندگان است، پایان می پذیرد. (آیات 115-118)
منبع مقاله :
مدرسی، سید محمدتقی؛ (1386)، سوره های قرآن: درونمایه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمی صابری، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، چاپ اول.