در روز پنچشنبه مرض حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رو بشدت گذاشته، فرمود: برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که پس از رحلت من تا ابد در صراط حقیقت پایدار بوده و گمراه نشوید
حاضرین در آوردن مرکب و صحیفه اختلاف نمودند، یکی از حاضرین در مقام رد تقاضای آنحضرت گفت: چه شده است بر او! آیا عقل خود را از دست داده و هذیان میگوید! تقاضای او را برگشت داده و رد کنید!
و چند تن از زوجات آن حضرت (زینب دختر جحش و دیگران) اظهار میکردند: پیشنهاد و تقاضای رسول خدا را اجابت کرده و حاجت او را بر آورید!
عمر گفت: مرض پیغمبر شدید شده و درد بر او غلبه کرده است و کتاب خدا پیش شما است، و کتاب خدا ما را کفایت میکند، و پیغمبر باین زودی نمیمیرد تا مملکت روم را فتح کند، و هر گاه بمیرد من منتظر او خواهم بود تا دوباره زنده گردد.
درین هنگام که صداهای حاضرین بلند شده بود، پیغمبر فرمود: مرا ترک کنید، و مرا بحال خودم بگذارید که راحتی من در تنهایی است.(26)
نتیجه
آری منافقین پیوسته میکوشیدند که: از قدرت و قوت و عظمت اسلام کاسته شده، و از ادامه و پیشرفت آن جلوگیری کنند و در این هنگام که آخرین نظریه آن حضرت و نتیجه همه تبلیغات و سخنان او با بهترین طرز و روشن ترین سبکی در روی صحیفه ضبط و برای همیشه ثبت میشد: یک مرتبه منافقین را بر آن داشت که با سعی هر چه کاملتر در بهم زدن و ردّ این قسمت تصمیم گرفته، و تا ممکن است فکر و تدبیر عاقلانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را نقش بر آب کنند.
این است که سر سلسله منافقین (در تاریخ اسمی از او نبرده) که خداوند برای همیشه او را در آتش غضب و قهر خود سخت بسوزاند آن بغض و کینه باطنی و عناد و نفاق و کفر قلبی خود را ظاهر ساخته، و چنان نسبت ناسزائیرا به پیغمبر مسلمین روا دید.
مسلمانان غیور جهان جا دارد که از گوینده این سخن سراسر کفر و عناد تحقیق نموده، و برای همیشه او را لعن و طرد کرده، و قبر او را آتش دنیا پر کنند.
پروردگارا گوینده این سخن را لعن کن، و او را بعذاب دائمی جهنم مبتلا ساز، خدایا از جانب همه مسلمانان جهان بر این منافق لعن بفرست.
بسیار جای شگفت و حیرت است که عمر بن خطاب نیز با آن منافق همراه شده، و اظهار میکند، احتیاجی بوصیت پیغمبر خدا نداریم و قرآن برای ما کافی است! عجبا! اگر قرآن کافی است: معنای این آیه (و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی) چیست؟ و این آیه (اطیعو الله و اطیعوا الرسول) چه می گوید؟
آری عمر بن خطاب با این لحن مبهم خود جهالت و نادانی و خلاف خود را آشکار ساخته، و صریحاً با وصیت پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت ورزیده است، و چون ما مسلمانان عمر بن خطاب را بوسیله پیغمبر اکرم می شناسیم، و در اینجا مخالف صریح او را با آخرین تقاضای آن حضرت که نتیجه یک عمر فعالیت و زحمات او بود، مشاهده می کنیم: بالهجه صریح از این عمل قبیح و کردار خدا ناپسند و جسارت او بمقام شامخ رسالت تبری و دوری جسته، و برای همیشه نسبت بعمر بن خطاب هم ظنین می شویم.
26) امتاع الاسماع