سید ابوالحسن در 1284هـ.ق در روستای کوچک «مدیسه» از توابع «لنجان» استان اصفهان دیده به جهان گشود.
پس از اتمام دوره ابتدایی، وارد حوزه علمیه اصفهان گردید و از محضر بزرگانی چون: آیه الله محمد ابراهیم کلباسی، حکیم قشقایی، سید محمد باقر درچه ای، و چهارسوقی بهره مند گردید. در 24 سالگی برای کسب سطوح عالی حوزه به نجف اشرف هجرت کرد و در درس حضرات آیات:
آخوند خراسانی، سید محمدکاظم یزدی و میرزا حسن شیرازی شرکت جست. سه سال هم در کربلا و سامرا به سر برد.
در 1355هـ.ق پس از فوت آیت الله نائینی مرجعیت دینی و زعامت حوزه را برعهده گرفت. سید ابوالحسن اصفهانی تنها یک فقیه نبود، بلکه خصوصیات اخلاقی از او مرجعی عارف ساخته بود. از بارزترین خصوصیات او گذشت بود. به عنوان نمونه در 1349هـ.ق. شخصی که کینه خصوصی با ایشان داشت، فرزند برومندش حجه الاسـلام والـمـسـلـمین سید محمدحسن را در صف نماز جماعت به قتل رساند. قاتل پس از ارتکاب جرم دستگیر و زندانی شد. خبر به ایشان رسید، فوراً شخصی را به عنوان نماینده خود به دادگستری فرستاد تا اسباب آزادی قاتل فرزندش را فراهم کند. و اظهار نمود که قاتل هم مانند فرزند من است. راضی نمی شوم یکی از فرزندانم کشته شود و دیگری زندانی گردد. سید ابوالحسن اصفهانی، مصداق بارز یک عالم ربّانی بود. وسعت بیکران اندیشه و تعالی روح او، عقل ها را به تحیّر وا می داشت. نقل کرده اند: فردی که برای پرداخت اجاره منزل خود دچار مشکل شده بود، مسأله را با مرحوم آیت الله اصفهانی در میان نهاد، ولی فردای آن روز با شهادتِ فرزند ایشان مواجه شد و پنداشت که با این واقعه هولناک، دیگر جایی برای حلّ مشکلش نیست. با این حال، در مراسم تشییع جنازه، دید که سید به طرف وی می آید و چون به او رسید، مبلغ در خواستی را به ایشان پرداخت نمود.
از خصوصیات دیگر او ساده زیستی بود. یکی از علما در این باره نقل می کند: «از کوچهای که خرابهای در آن قرار داشت، به همراه آیت الله اصفهانی میگذشتم، ایشان به من فرمود: من با خانوادهام پانزده روز در این خرابه ساکن بودیم، چون صاحبخانه ما به من گفته بود که دیگر راضی نیست در خانه اش باشیم، به ناچار آنجا را تخلیه و به این خرابه منتقل شدیم تا اینکه خانه دیگری اجاره کردیم.
سید ابوالحسن اصفهانی نسبت به مال و اموال دنیا بی اعتنا بود و با وجود اینکه خودش نیاز داشت به فقرا کمک می کرد. آیت الله محمدتقی شیرازی که از وضعیت آیت الله اصفهانی آگاه شد 500 لیره طلا برایش فرستاد تا برای خود منزلی تهیه کند. آیت الله اصفهانی آن مبلغ را به نانوایان شهر داد تا برای تهیدستان و طلاب نان بپزند.
آیت الله ابوالحسن اصفهانی پس یک عمر تلاش و کوشش در راه تعلیم و تعلم، پس از یک بیماری کوتاه و در پی بازگشت به کاظمین از لبنان، در شب 9 ذی الحجه 1365 در سن 81 سالگی دار فانی را وداع گفت. پس از تشییع باشکوهی، پیکر او را در صحن مطهر امام علی علیه السلام به خاک سپردند.(11)
ایشان مفتخر به نامه ای از امام مهدی(عج) با این مضمون شده اند: «اُرخِص نَفسَک وَ اَقبِل مجلِسَک فِی الدِّهلیز واقضِ النّاس نحن نَنصُرکُ؛ یعنی، دیدارخودت را برای مردم آسان کن! و در دسترس همه قرار بگیر و محل نشستن خود را در دهلیز خانه ات قرار بده تا مردم سریع و آسان با تو ارتباط داشته باشند و حاجت های مردم را برآور، ما یاریت می کنیم.»(12)
تشرفات
مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی(ره) از آیات و مراجعی بود که بی واسطه به فیض ملاقات حضرت مهدی، صاحب الزمان ارواحنا له الفداه مشرف شده بود. یکی از آن موارد، قضیه شگرفی است که مرحوم شیخ محمد شریف رازی در جلد اول کتاب گنجینه دانشمندان نقل کرده است.
او می نویسد:
علامه حاج سید محمد حسن میرجهانی طباطبایی، صاحب تألیفات مفید که از خواص اصحاب ایشان بودند حکایت کرده اند که یکی از علمای زیدیه به نام سید بحرالعلوم یمنی وجود حضرت ولی عصر علیه السلام را انکار می کرد و با علما و مراجع شیعه آن روز مکاتبه کرده و برای اثبات وجود و حیات آن حضرت برهان می خواست و آقایان از کتب اخبار و تواریخ عامه و خاصه اقامه دلیل می کردند؛ ولی وی قانع نمی شد و می گفت: من هم این کتب را دیدهام.
تا اینکه برای مرحوم آیت الله اصفهانی نامه نوشت و جواب قاطعی خواست. سید در جواب مرقوم فرمود: جواب شما را باید مشافهتاً بدهم، شما طی سفری به نجف مشرف شوید.
آن سید یمنی با فرزندش سید ابراهیم و چند تن از مریدان خاصش، به نجف اشرف مشرف و همه علما از جمله مرحوم آیت الله اصفهانی از وی دیدن کردند. سید یمنی عرض کردند من روی دعوت شما، به این مسافرت آمدم، جوابی که وعده فرمودید بدهید. ایشان فرمودند: شب بعد به منزل من بیایید.
شب بعد به منزل آسید ابوالحسن آمدند و پس از صرف شام و رفتن اکثر میهمانها و گذشتن نیمی از شب، نوکر خود، مشهدی حسین چراغدار را طلبیده و به سید یمنی و فرزندش فرمودند: برویم.
پرسید: کجا؟
فرمود: برویم تا وجود گرانمایه ی آن حضرت را به شما نشان دهم و شما با دیدگان خود جمال جهان آرای او را بنگرید تا هیچ تردیدی بر جای نماند و به اوج یقین برسید.
علامه میر جهانی که خود در آن نشست حضور داشته، می گوید: ما شگفت زده بلند شدیم و تا درب منزل رفتیم. به ما فرمودند: شما نیایید و خود به اتفاق سید و فرزندش رفتند و ما ندانستیم کجا رفتند.
تا روز بعد که سید ابراهیم یمنی، فرزند بحرالعلوم مزبور را ملاقات کردم و از جریان شب پرسیدم. گفت: الحمدلله (بحمدالله) ما مستبصر و اثنی عشری شدیم.
گفتم: چطور؟
گفت: برای اینکه آقای اصفهانی حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام را به پدرم نشان داد.
تفصیل آن را پرسیدم.
گفت: ما از منزل که بیرون آمدیم، نمی دانستیم به کجا می رویم؛ تا اینکه از شهر خارج و وارد وادی السلام شده و در وسط وادی جایی بود که آن را مقام مهدی علیه السلام می گفتند.
چراغ را از مشهدی حسین گرفته و خود به اتفاق پدرم و من وارد آن محیط شدیم. پس آقای اصفهانی خود از چاه آنجا، آب کشیده و تجدید وضو کرد و ما به عمل او می خندیدیم؛ آنگاه وارد مقام شد و چهار رکعت نماز خواند و کلماتی گفت؛ ناگاه دیدیم آن فضا روشن گردید، پس پدرم را طلبید.
وقتی وارد آن مقام شد طولی نکشید که صدای گریه پدرم بلند شد و صیحه ای زد و بیهوش شد؛ نزدیک رفتم. دیدم آقای اصفهانی شانه های پدرم را مالش می دهد تا به هوش آمد و وقتی از آنجا برگشتیم پدرم گفت: حضرت ولی عصر حجه بن الحسن العسکری علیه السلام را مشافهتاً زیارت کردم. و با دیدنش مستبصر و شیعه اثنی عشری شدم.
سید مزبور بعد از چند روز از نجف اشرف به یمن مراجعت نمود و چهار هزار نفر از مریدان یمنی خود را، شیعه اثنی عشری نمود.