نویسنده: محمد تقی خلجی
همچنان که خدایتعالی به اقتضای حکمت و قدرت خویش،جامه هستی برانسانها پوشانده،حق حیات را نیز به آنان عطا کرده است.نادیده انگاشتنِ اصل حیات انسانها است.ازاینرو،همه انسانها درفراگیری رحمت و محبت و لطف و عدالت در جامعه دینی برابرند؛ بدینمعناکه نوع انسان- به طور عام- از هر نژاد و قبیله،ازهرجامعهای که باشد و با هر زبانی که سخن بگوید؛ به تعبیر خلاصهتر،با هرگونه ویژگی که دارد، محترم و از حقوق و مزایای انسانی به لحاظِ «انسان بودنش» برخوردار است.
حضرت علی(ع) فرمودند:
«مهربانی و شفقت به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف و مهر درحق ایشان را در دل خود جای ده؛ مانند حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمری؛ زیرا آنان دو گروهند: یا همکیشان تو هستند یا انسانهایی مانند تو»(1).
انسان درست از همانلحظهای که در رحم مادر جای میگیرد، تا آنگاه که نَفَسهای پایانی زندگیاش را میزند،تا زمانیکه وجودش حیات دیگران را به خطر نیفکند، حق حیات برای او به عنوان یک حق طبیعی و تردیدناپذیر، مورد تأکید اسلام است و هیچکس را نرسد که این حق طبیعی و خدادادی را از او سلب کند.
«ولا تقتلوا النَّفس الَّتی حرَّم الله الاّ بالحقِّ»(2)؛
و کسی را که خداوند کشتن او را حرام کرده است،مکشید، مگربه حق.
«من قتل نفساً بغیر نفسٍ أو فسادٍ فیالأرض فکأنَّما قتل النّاس جمیعاً و من أحیاها فکأنَّما أحیا النّاس جمیعاً»(3)؛
هرکه کسی را بکشد بیآنکه کسی را کشته یا تباهی در زمین کرده باشد،چنان است که همه مردم را کشته باشد. و هرکه کسی را زنده کند (از مرگ برهاند) چنان است که همه مردم را زنده کرده است.
حضرت علی(ع) نیز فرمودند:
«إیّاک والدِّماء بغیر حلِّها؛ فإنّه لیس شی ء ُ ادعی لنقمته ولا اعظم لتبعهًْ ولا احریَْ بزوال نعمهًٍْ وانقطاع مُدَّهًٍْ من سفلک الدّماء بغیر حقِّها»(4)؛
از ریختن خون به ناحق بپرهیز؛زیرا چیزی بیش از ریختن خون به ناحق موجب کیفر خدایی نشود و بازخواستن را سبب نگردد و مایه زوال نعمت او نشود و رشته عمر را نبرد.
درباره قاتل خود نیز فرمودند:
«مبادا اعضای او را ببرید؛که من از رسولخدا(ص) شنیدم میفرمود: بپرهیزید از مُثله کردن، حتی اگر سگ گازگیرنده باشد»(5).
همین حق حیات است که منشأ و اساس حقوقی دیگر ازجمله حق کرامت انسان گردیده است.
قرآنکریم کرامت را ذاتی انسان و موهبتی از جانب خداوند میداند:
«و لقد کرَّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرِّ والبحر و رزقناهم من الطَّیبات و فضَّلناهم علیَْ کثیرٍممَّن خلقنا تفضیلاً»(6)؛
هر آینه ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در خشکی و دریا (بر مرکبها و کشتی) بر نشاندیم و از چیزهای پاکیزه روزیشان دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریدگان خویش برتری کامل بخشیدیم.
خداوند آدم را آفرید و به دو دلیل، فرشتگان را به کرنش دربرابر او واداشت:
1. تجلیل و تکریم از این آفریده که وجودش گنجینهای از عناصر بالنده است که او را در طریق کمال پیش میبرند؛
2. خضوع دربرابر آفریدگاری که آدم را تجلّیگاه قدرت (خلیفه) خویش قرار داده و به مدد عقل و آگاهی و قابلیتهایی که دارد، زمین و آسمان و آنچه را در آنها است به تسخیرش درآورده(7).
«بنیآدم» بیانگر آن است که آدم- به تنهایی-سزاوار چنین تجلیل و تکریمی نیست،بلکه آدمِ نوعی (انسان) در همه مظاهر نوعی و ویژگیهای انسانیاش- ازقبیل نیروی تعقل،احساس و اراده که او را آقای زمین و حامل رسالت و جایگاه علم و قدرت خدایی کرده-شایسته تجلیل و تکریم است.
جالب اینکه حق کرامت بسان حق حیات مطلق است و برخورداری از آن در منطق سیاسی و اخلاقی و چگونگی رفتار پیشوایان دین، مشروط به پذیرش مکتب و نظری نیست، بلکه انسانها به لحاظ اینکه «انسان»اند و در گوهر انسانیت مشترک، از این حق، که لازمهاش نگاه داشت حریم جان و مال و آبروی آنها است،برخوردارند و به خاطر همین یگانگی و نقطه اشتراک والا است که اسلام همه افراد انسانها را «خانواده خداوند» «الخلقُ عیالُ الله»(8) و آنها را درخوشیها و رنجها شریک هم میداند.
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگرعضوها را نماند قرار(197)
روشن است که نباید به سروده سلطان سریرِ شعرتنها به عنوان یک مضمون ذوقی و ادبی شاعرانه نگاه کرد؛طبیعی است افراد و گروههایی که جامعه را تشکیل میدهند و به زندگی مشترک میپردازند، حیات انسانی خود را وابسته به یکدیگر تلقّی میکنند؛همچنان که فرمود:
«بعضکم من بعضٍ»(9)ازهمینرو است که حضرت علی(ع) دردفاع از دو زنِ ستمدیده؛یکی مسلمان و دیگری از اهل ذمّه،چنان برمیآشوبند که گویی همه حیثیت و هویت انسان یکباره مورد تجاوزقرار گرفته است:
«و اکنون این مرد غامدی(10)است که با همراهان خود به شهرانبار وارد شده و حسّانبن حسّان البکری را کشته ومرزدارانتان را رانده است و کار را به آن جا رسانیدهاند که شنیدهام یکی از آنها بر زن مسلمانی داخل شده و دیگری بر زنی از اهل ذمّه و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشوارهاش را کنده است.و آن زن جز آنکه «انا لله…»گوید و از او ترحّم جوید، چارهای نداشته است.آنها پیروزمندانه با غنایم،بی آنکه جراحتی بردارند یا قطرهای از خونشان ریخته شود،بازگشتهاند.اگر مرد مسلمانی پس از این رسوایی،ازاندوه بمیرد،نه تنها نباید وی را نکوهید،بلکه مرگ را سزاوار است»(11).
آیا میتوان برای اثبات کرامت ذاتی انسان، سخنی عمیقترازآنچه بر زبانِ این فریادگرِ دردمند با دلی آکنده از اندوه جاری گشته است،سراغ گرفت(12)؟!
چکیده ی کلام اینکه انسان-ازآنجهت که انسان است-علاوه برحق حیات،دارای حق کرامت ذاتی نیزهست،و مادامی که با خیانت برخویش این موهبت الهی را تباه نسازد،رعایت آن همچون رعایت حق حیات امری لازم و ضروری است:
«خداوند شما را ازنیکی کردن و دادگری نمودن با کسانی که در دین با شما کارزار نکردند و شما را ازخانمانتان بیرون نراندند، بازنمیدارند.همانا خداوند دادگران را دوست دارد»(13).
اکنون پرسشی را که درآغازاین بحث آوردیم،دوباره طرح میکنیم:
چه کسانی غیبتشان حرام است؛آیا همه مؤمنان مسلمانی که خدا و رستاخیز را باور دارند و به اسلام پایبندند،یا تنها گروه خاصی از مسلمانان(شیعیان)؟ و آیا غیرمسلمانانی که به دین خود پایبندی دارند و با رفتاری مسالمتآمیز با مسلمانان،در کنارشان زندگی میکنند، اینان چون مذهب تشیّع ندارند،یا اینکه مسلمان نیستند، غیبت و بدگویی در پشت سرشان جایز است؟
این پرسش ذهن بسیاری از مسلمانان، به ویژه روشنفکران مؤمن را،خاصه در این عصر، که مباحثی همچون حقوق بشر و کرامت انسان مطرح است،به خود مشغول داشته.بسیاری از عالمان و فقیهان ما در پاسخ بدین پرسش،با استناد به آیات و روایاتی که درباره غیبت آمده است، میگویند:اساس و مناط در حرام بودنِ غیبت و بدگویی در پشت سر دیگران، احترامی است که انسانها ازجانب ایمانشان به دست آوردهاند.ازاینرو،کسانیکه مؤمن (شیعه) نیستند،ازآنجاکه خود به خواست خویش وارد حریم ایمان نشدهاند، احترامی ندارند.بنابراین،غیبت اینان روا، دانسته شده است.
دقت و تأمّل درگوهردیانت اسلام و ظهور آیات و روایاتی که درباره غیبت و بدگویی دیگران آمده است،سستی این پاسخ و ناتمامی آن را روشن میسازد:
1. به اعتقاد و باور ما،آیین اسلام حقیقتی جمعی و گروهی اجتماعی دارد، و رسالتش متوجه جمع است؛یعنی علاوه بر بُعد فردی، دارای بُعد جمعی است؛علاوه برتجلّی باطنی و درونی،جلوهای ظاهری و بیرونی نیز دارد؛ و به گواهی آیات و روایات، علاوه بر رسالت احیای انسانی و کرامت او- همچنان که یاد شده- دارای رسالت اجتماعی و جهانی است:
-«و ما ارسلناک الاّ کافَّهًًْ للنّاس بشیراً و نذیراً»(14)؛
و تو را نفرستادیم،مگر برای همه مردم، مژده دهنده و بیمکننده.
-«و ما هی الاّ ذکریَْ للبشر»(15)؛
برای آدمی جز یاد و پندی نیست.
-«نذیراً للبشر»(16)؛
بیمکننده آدمیان است.
اساساً یکی از محورهای اصلی دربعثت جهانی حضرت محمد(ص) بازستاندن کرامت ازدست رفته انسان و احیای ارزشهای پایمالشده او است: «یا ایُّها الَّذین آمنوا استجیبوا لله و للرَّسول اذا دعاکم لما یحییکُم»(17)؛
ای مؤمنان،به ندای خدا و پیامبر پاسخ دهید، هنگامیکه شما را به چیزی خوانند که زندهتان میسازد.
پیامبرگرامی(ص) فرمودند:
«بُعثتُ لاُتَمِّمَ مکارم الأخلاق»(18)؛
مبعوث شدهام تا آزادگیهای انسانی و کرامتهای اخلاقی را به تمام و کمال بیاموزم و بشریت را به سرمنزل اعلای فضیلت و اخلاق برسانم.
و همین باعث گشت تا بسیاری از خطابهای خود را،که جنبه تعلیمی و آموزشی دارند و زمینه عمل و عینیت را فراهم میآورند،با تعبیر جهانی «یا ایها النّاس» بیاورد و رسالت خویش را هشدار تودههای انسانی به این کرامتِ تباه شده قرار دهد تا ازاینطریق،بارهای گرانی را که بر دوششان نهادهاند و بندهایی که بر دست و پاشان است، فرو نهد:
«یضعُ عنهُم اصرهم والأغلال الَّتی کانت عَلَیهِم»(19).
و جالب اینکه درحج بِدرود (حجّهًْ الوداع)، همه عناصری را که هویّت جهانی بعثت را مخدوش و قلمرو تعالیم و آموزههای والای او را محدود میساخت-ازقبیل عنصر نژاد،خون،جغرافیا،وحدت تاریخ و زبان و عنصر اراده زندگی مشترک-را از ساحت این دعوت عالمگیر دور کرده،فرمودند:
«ای مردم، پروردگار شما یکی است و پدرتان یکی؛ شما جملگی از آدمید و آدم از خاک. «گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شما است»(20).و هیچ عربی را به غیرعربی برتری نیست،جزبه پرهیزگاری»(21).
و درهمین پیام جهانی بود که فرمودند:
«ای مردم،ریختن خون و آبرویتان بر شما حرام است تا به پروردگارتان برسید؛همانند حرمت این روزِشما دراین سرزمین شما»(22).
آیا آیینی که بدینگونه به بشریت روی آورده و بانک یگانگی خانواده بشری را سر داده است،دستورهای اخلاقی آن،که بسان روح در همه ابعاد آن جاری است،صِرفاً برای نگاهداشت حرمتِ گروه خاصی از پیروان آن است؟!
2. بیتردید،جامعه فاضلهای که اسلام در پرتو تعالیم راقی وحی الهی بنا مینهد، جامعهای است مؤدَّب و متین و سرفراز،و هریک از افراد آن،به تنهایی از کرامت ذاتی- که بدان اشاره شد-و کرامت ارزشی برخوردارند،حتی کسانیکه ادعای مسلمانی ندارند،ولی دارای اخلاق عالی انسانی و شخصیتی آراسته به زیبایی معقولند و به تعبیربسیارزیبا و انسانی سرورِ شهیدان و پیشوای بزرگِ آزادگان، «اگر هم دین ندارند و به رستاخیز بیباورند، ولی درسلوکِ دنیاییشان،ارزش الهی آزادی و آزادگی را حرمت میگذارند.»
کرامت جمعی مردمی که در جامعه فاضله اسلامی با همدیگر زیست مسالمتآمیز دارند،برپایه همین کرامت ذاتی و ارزشی تکتک آنها است. از همینرو، مخدوش ساختن کرامت هریک مخدوش کردن کرامت جامعه است؛چراکه-همانگونه که در پیش اشاره شد-جامعه بسان پیکری واحد است که هریک ازافراد آن عضوی ازآن پیکرند؛ اگر یک عضو به درد و رنج افتد،دیگر عضوها و درنهایت،همه پیکر به رنج افتاده و قرار و ثبات خود را ازدست میدهد.و این تنها شعارنیست،بلکه در عمل نیزعواطف و احساسات انسانها را به سود یکدیگر برانگیخته و همه انسانها را از گوهری یگانه دانسته است.
«یا ایُّها النّاس اتقوا ربَّکم الّذی خلقکم من نفسٍ واحده»(23)؛
ای مردم،پروا کنید از پروردگارتان که شما را از یک تن آفرید.
این تا جایی است که عیبجویی از یک فرد، عیبجویی ازجامعه است و کسی که فردی را به ریشخند و مسخره بگیرد،گویی همه مردم جامعه را به مسخره گرفته است و همینطوراگرفردی را با غیبت و بدگویی مورد تجاوز قرار دهد، به جامعه تجاوز کرده است.امامخمینی(ره) میفرماید:
مسلمین به حسب دستورخدای تبارک و تعالی،«ید واحده»[اند]، نه دوتا دست، «یدُ واحدهًُْ علی مَن سِواهُم» [یک دست هستند دربرابردیگران]،همه مثل اینکه یک دست. باز دو دست هم نفرموده است؛برای اینکه دو دست هم ممکن است این ازاین طرف برود، آن از آن طرف؛نه،دست واحد، همهشان مثل دست واحد میمانند.مسلم اینطوری است، و اگر مسلمین اینطور باشند که آنطور وحدت باهم داشته باشند، که مثل یک دست باشند، ید واحده باشند،این دیگر آسیببردار نیست(24).
در جای دیگر فرمود:
ما همه برادر هستیم، همه ملت باهم برادرند. به گفته خدا،مؤمنین برادر هستند: «إنَّما المؤمنون إخوهْ»(25).
نیزفرمود:
مسلم برادرمسلم است:«انَّما المؤمنون إخوهًُْ» قرآنکریم عقد اخوت بین مسلمانها انداخته است.برادر که به برادر ضرر نمیزند(26)!
روشن است که غیبت و بدگویی در پشت سر انسانها،کسانیکه در یک جامعه و در کنار یکدیگر زیست مسالمتآمیز دارند، بیشترین آسیب را به یگانگی و درنهایت، به کرامت آنان وارد میسازد و به یقین، چنین پلشتی اخلاقی نسبت به هرانسانی که انسانیت خویش را به دست خویش تباه نکرده است،روا نخواهد بود.
مسلمین مأمورند به دوستی و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودّت و اخوّت. و معلوم است آنچه موجب ازدیاد این معانی شود،محبوب و مرغوب است.آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه دربین جمعیت اندازد،مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ او است. و پر واضح است که این کبیره موبقه اگر رایج شود دربین جمعیتی،موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد در جمعیت بدواند،درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد کند و برومند نماید و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته کند و پایه دیانت را سست کند و ازاینجهت،برفساد و قبح آن افزوده کند(27).
3. آیات و روایات که درباره «غیبت» آمده است،ظهور در غیبت هر مسلمانی دارند؛ مانند آنکه فرمود:
«مَن اغتابَ مسلماً بَطلَ صومُه»(28)؛
هرکس مسلمانی را پیامبرگرامی(ص) برای ما سخنرانی کردند و با صدای بلند، که زنها درخانهها شنیدند، فرمودند:
«یا معشر من آمن بلسانه ولم یؤمن بقلبه، لا تغتابوا المسلمین ولا تتّبعوا عوراتهم؛ فاِنّه من تتَّبع عورهْ اخیه تتّبع الله عورته،و من تتّبع الله عورته یفضحه فی جوف بیته»(29)؛
ای گروهی که به زبان ایمان آوردهاند و دلشان مؤمن نیست،مسلمانان را غیبت نکنید و در جستوجوی عیبهایشان نباشید؛ چراکه هرکس در جستوجوی عیبهای برادرش باشد، خداوند در مقام آشکارساختن عیبها و اسرار او برمیآید، و هرکه را خداوند در مقام آشکارساختن عیبهایش باشد، او را در اندرون خانهاش رسوا خواهد ساخت.
محقق اردبیلی،عالم ژرفاندیشی که به قدس و پاکی شهره آفاق است، پس از بررسی آیات و روایات، بر آن است که:
عمومیت و شمول دلیل غیبت و آمدن واژه «مسلمان» در روایات، حرام بودن غیبت هر مسلمانی را میفهماند؛ یعنی غیبت و بدگویی هر مسلمانی، خواه شیعه و خواه سنّی، حرام است و عرض و آبروی پیروان مذاهب دیگر نیز چون خون و مالشان محترم است.بنابراین،همانگونه که کشتن آنان و تجاوز به مالشان جایز نیست، ریختن آبروشان نیز ناروا است. پیامبرگرامی(ص) فرمود:
«کلُّ المسلم علی المسلم حرامُ؛ دمه و ماله و عرضه»(30).
همه چیز مسلمان- خون و مال و آبروی او- مسلمان دیگر حرام است.
غیبت گناهی است که آبرو را میبرد، و اینکه آن بزرگوارخون و مال آبروی مسلمان را در کنارِ یکدیگر آورده، برای آن است که ریختن آبروی مسلمان، همچون ریختن خون او و بردن مالش، حرام است.
علاوه بر این، ملاک درحرام بودن غیبت، تنها حرمتی که انسانِ غیبتشونده ازجانب ایمان بدست آورده نیست،بلکه نگهداری زبان از هرزهسرایی و نریختن آبروی مردم و تباه نساختن شخصیت آنان، امری پسندیده است. و حیف است که آدمی زبانش را، که پردهدارِ روح و ترجمان خردِ او است، با پردهدری و یادِ بدیهای مردم بیالاید و شاید «لا یحبُّ اللهُ الجهر بالسُّوء منالقولِ»(31) اشاره باشد به اینکه خدایتعالی پردهدری و فاش نمودنِ عیبها و کاستیهای مردم و بدگویی آشکار بندگانش را دوست نمیدارد. و از همینرو است که امامصادق(ع) فرمودند:
«الغیبهْ حرامُ علی کلِّ مسلم»(32)؛
غیبت بر هر مسلمانی حرام است.
و اینک از باب «ختامه مسکُ»، این رساله را با حدیثی از امامصادق(ع) به پایان میبریم،«تاکه قبول افتد و چه درنظر آید»:
«مَن عامل النّاس فلم یظلمهم، وحدَّثهم فلم یکذبهم،و وعدهم فلم یخلفهم، کان ممَّن حرمت غیبته»(33)؛
هرکه درتعامل و همکاری با مردم ستم نمیکند و در گفتههایش به آنان دروغ نمیگوید و وعده میدهد و خلاف وعدههایش عمل نمیکند،ازکسانی است که غیبت و بدگویی در پشت سر او حرام و ناروا است.
«اللّهمَّ سَدَّد اَلسِنَتَنا بالصّوابِ والحکمهْ».
پینوشتها:
1-بوستان.
2-نساء: 149.
3-المصنّفات الأربعهًْ، ص31.
4-همان.
5-همان.
6-بقره: 280.
7-الکافی، ج5، ص55.
8-وسائلالشیعه، ج16، ص119.
9-نهجالبلاغه، حکمت374.
10-الخلاف، الشیخالطوسی، ج4، ص160.
11-نهجالبلاغه، خطبه87.
12-تحفالعقول، ص41.
13-الکافی، ج1، ص42.
14-صحیفه سجادیه، دعای8.
15-تحفالعقول، ص45.
16-احیاءالعلوم، ج3، ص313.
17-همان.
18-فاطر: 8.
19-بقره: 229.
20-علمالیقین، ص1181.
21-مجموعه ورّام، ص116.
22-کهف: 104.
23-شرح چهلحدیث، ص313-314.
24-نور: 19.
25-غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص348.
26-شرح چهلحدیث، ص314.
27-نهجالبلاغه، نامه53.
28-انعام: 151.
29-مائده: 32.
30-نهجالبلاغه، نامه53.
31-همان، نامه47.
32-اسراء: 70.
33-بقره: 30-31؛ جاثیه: 12-13.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: غیبت، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.