نویسنده: محمد تقی خلجی
غیبت،از گناهان بزرگ
«ولا یغتب بعضکم بعضا »(1)؛
و از پس یکدیگر بدگویی (غیبت) مکنید.
احکام الهی،همه دریک پایه از اهمیت نیستند، بلکه برخی از اهمیت بیشتری برخوردارند و برخی کمتر؛بدینمعناکه آنچه در شریعت اسلام واجب شمرده شده- مانند نماز و روزه و زکات-دارای اهمیت بیشتر، و آنچه مستحب دانسته شده است- مانند نیایش و نمازشب و کارهای پسندیده- اهمیت کمتری دارد. بدینسان، آنچه حرام است- مانند رشوهخواری و ستم و تجاوز به حقوق جانی و آبرویی و مالی دیگران- موقعیت و بایستگی بالاتری دارد، و آنچه مکروه است-مانند خوردن و آشامیدن در خیابان و گذرگاهها و به هنگام راه رفتن و یا عبور از جایگاههای تهمت (مواضع تهمت)- موقعیتی پایینتر؛ چراکه احکام و تکالیف دینی (واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام) مبتنی بر مصالح و مفاسدند؛به تعبیر دیگر، برپایه سود و زیان فردی و اجتماعیاند که در آنها وجود دارد. بنابراین، پیامبرگرامی(ص) براساس قرعه، چیزی یا کاری را حرام یا واجب نکردهاند، بلکه در پرتو روشنایی وحی الهی،که بر معیار عقل و خرد استواراست،کارها را بادقت و تأمّل سنجیده و همه جوانب آنها را بررسی کرده، سپس حکم هریک را مقرّر ساختهاند. و یا اینکه خداوند به مقتضای حکمت خویش، بدینسان برایشان وحی کرده است؛ یعنی در کاری مصلحتی دیده که اهمیت و بایستگی بالایی دارد و آدمیان در دستیابی بدان مصلحت، برای وصول به قرب پروردگار و همنشینی با مساکنانِ حرم ستر و عفافِ ملکوت»،ازانجام آن ناگزیرند؛ یعنی آن کار را «واجب» و آدمیان را در بجاآوردنِ آن ملزَم و متعهد کردهاند. و اگر به لحاظ مصلحت- فردی یا اجتماعی- کاری در این مرتبه و موقعیت نبوده، آن را «مستحب» دانستهاند. و به همینسان، کارهایی را که نهی کردهاند،اگرخسارت و زیانِ سنگین داشته «حرام» و اگر در این مرتبه و موقعیت نبوده «مکروه» دانستهاند. و هرچیز یا هرکاری که در آن مصلحت و مفسدهای ندیدهاند یا- بنابرنظریه دیگر- مصلحت و مفسده ان برایندی یکسان داشته، آن را «مباح» کرده و مردم را درانجامِ آن آزادی دادهاند.
چون مردم درباره شرابخواری و قماربازی از پیامبرگرامی(ص) پرسش کردند،خداوند در پاسخ آنان چنین فرمود:
«یسألونک عن الخمر والمیسرقل فیهما اثمُ کبیرُ و منافع للنّاس و اثمهمـْا اکبر من نفعهمـْا»(2)؛
تو را از می و قمار میپرسند،بگو:درآنها گناهی است بزرگ و سودهایی برای مردم؛ و گناه آنها از سودشان بزرگتر است.
پس از این پاسخ بود که در زمانی مناسب، با نزولِ آیهای دیگر، به گونهای رسمی و با قاطعیت و تأکیدِ بیشتر،میگساری و برد وباخت را حرام و مردم را به دوری گزیدن از آن ملزم ساختند:
«یا ایّها الَّذین آمنوا انَّما الخمر والمیسر والأنصابُ والأزلام رجسُ من عمل الشَّیطان فاجتنبوه لعلَّکم تفلحون* انّمـْا یرید الشَّیطان ان یوقع بینکم العداوهْ والبغضاءَ فی الخمر والمیسرو یصدَّکم عن ذکرالله و عن الصَّلوهْ فهل انتم منتهون»(3)؛
ای کسانیکه ایمان آوردهاید،می و قمار و بتها (یا سنگهایی که مقدّس میشمردند و بر آن قربانی میکردند) و تیرهای قرعه پلیدند و از کار شیطان.پس از آنها بپرهیزید. باشد که رستگار شوید. شیطان میخواهد در می و قمار میان شما دشمنی و کینه بیفکند و شما را از یاد خدا و از نماز باز دارد. پس آیا باز میایستید؟!
از این سبک و سیاقی که ذکرِمبارک الهی قرآنکریم در ترحیم می و میگساری و برد وباخت بکار برده است،روشن میشود که در شریعت اسلام،چیزی یا کاری به گزاف و گُتره حرام یا واجب و نیزمستحب و مکروه و مباح نشده است،جزاینکه برپایه سنجش و ارزیابی دقیقِ سود و زیان و با نگاهی خردورزانه و حکیمانه و نیز با رعایت صلاح و فساد انسان بوده است؛ همانگونه که درباره میگساری و برد و باخت، سود و زیان و مصلحت و مفسده را نادیده نینگاشته و یکسونگری نکرده است تا منفیبافانه تنها زیانبار بودنِ آن را ببیند و منافعش را نادیده انگارد،بلکه سود و زیان و مصلحت و مفسده آن دو را واقعبینانه با یکدیگر سنجیده و زیان و مفسده آنها را بر سود و مصلحتشان افزون و غالب دیده، از اینرو،حرامشان کرده است. برای همین است که دانشمندان اصول میگویند: هرگاه در یک زمان دو واجب پیش آید که نتوانیم هردو را به جای آوریم و ناگزیر با انجام یکی از آن دیگری برجای ماند،باید دید کدامیک از ایندو مهمترند، و آن را که اهمیت کمتری دارد رها کنیم. و این را که کدامیک مهمتر است، از همان مصلحتی که در آنها است درمییابیم؛ زیرا آنکه برای بنده مصلحت بیشتر و قویتری دارد،همان مهمتر است و باید دیگری را فدای آن کرد.همچنین درباره دو حرام در یک زمان، که ناگزیر از انجام یکی از آنها باشیم، آنکه زیانش کمتر است، همان را باید انجام داد. و این را که کدامیک زیانش کمتر است، از مفسدهای که در آنها است درمییابیم؛ بدینمعنا که هرکدام مفسده کمتری دارد زیانش نیز کمتر است. و روشن است که در سرِ دوراهی،که هردو عمل زیانبارند،گزینش کمترین زیان در پیشگاهِ خرد پسندیدهتراست. امامعلی(ع) فرمودند: «لیس العاقل من یعرف الخیرمن الشرّ، ولکنَّ العاقل من یعرف خیرالشرّین»(4)؛
خردمند آن نیست که خوبی را از بدی بازشناسد،بلکه آن است که از میانِ دو بدی، مناسبتر را تشخیص دهد.
براین اساس،عالمانِ دین با تکیه بر برخی آیات قرآن،گناهان را به دو گروه کبیره و صغیره (بزرگ و کوچک) تقسیم کردهاند و آنها را در یک ردیف نمیدانند:
«ان تجتنبوا کبائرما تنهون عنه نکفِّرعنکم سیِّئاتکم و ندخلکم مدخلا کریما »(5)؛
اگر از گناهان بزرگی که بازتان میدارند، دوری کنید،بدیها و گناهانِ (کوچک) شما را از شما بزداییم و شما را به جایگاهی گرامی درآوریم.
«و وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین ممّا فیه و یقولون یاویلتنا مال هذا الکتاب لایغادر صغیرهًْ و لا کبیرهْ الاّ احصیْهْا و وجدوا ما عملوا حاضرا ولا یظلم ربُّک احدا »(6)؛
و نامه (اعمال درمیان) نهاده شود. پس بزهکاران را بینی که از آنچه درآن است ترسان و نگرانند و گویند:ای وای بر ما، این چه نامهای است که هیچ (گفتار و کردارِ) کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، مگر آن را در شمار آورده است.و هرچه کردهاند،پیشرو بیابند وپروردگار تو به هیچکس ستم نکند.
گروه یکم-گناهانی که دارای مفسدهای بیشتر و سنگینتر و به لحاظ آثار و پیامدها زیان بارترند-گناهان «کبیره» نامیده شدهاند و گروه دوم-گناهانیکه مفسدهای کمتر دارند و به لحاظ آثار و پیامدها سبکترند، گناهان «صغیره» خوانده شدهاند.
حاصل سخن اینکه همه احکام و تکالیف دینی مبتنی بر مصالح و مفاسدند؛ یعنی برپایه محاسبه دقیق، معیّن شدهاند و به تعبیر شرعی و عرف عالمانِ اصول، احکام دینی تابعِ ملاکهایند، و این تابعیت مقتضای حکمت و عدالت آفریدگار جهان است.
براین اساس،عالمان اخلاق در ردهبندی گناهان،«غیبت»را ازگروه یکم (گناهان کبیره) دانستهاند؛چرا که آن ازجمله گناهانی است که علاوه برآسیبهای اخلاقی، آسیبهای اجتماعی مهیبی نیز دارد.
امامخمینی(ره) در اینباره چنین میگویند:
بدانکه حرمت غیبت فیالجمله اجماعی، بلکه ازضروریات فقه است و از کبائر و موبقات است(7).
و در کتاب مکاسب محرّمه با استدلال به:
«إنَّ الَّذین یحبُّون ان تشیع الفاحشهْ فیالَّذین آمنوا لهم عذابُ ألیمُ فی الدُّنیا والآخرهْ والله یعلم و انتم لاتعلمون»(8)؛
همانا کسانی که دوست دارند زشتکاری درمیان آنان،که ایمان آوردهاند
فاش شود،آنها را در این جهان و آن جهان، عذابی است دردناک.و خدا میداند و شما نمیدانید.
و نیز باتوجه به روایت امامصادق(ع) که فرمود:
«من قال فی مؤمنٍ ما رأته عیناه و سمعتهُ اذناه فهو منالَّذین قال الله-عزَّوجلَّ-:«إنَّ الَّذین یحبُّون ان تشیع الفاحشهْ فیالَّذین آمنوا لهم عذابُ ألیمُ»؛
هرکه درباره مؤمنی آنچه را دیده یا شنیده است، بگوید،ازکسانی است که خدای- عزّوجل- درباره آنان فرموده: «همانا کسانیکه دوست دارند زشتکاری درمیان آنان که ایمان آوردهاند فاش شود، آنها را در این جهان و آن جهان، عذابی است دردناک.»
همچنین با استدلال به روایات دیگر چنین نتیجه میگیرند که:
تردید در اینکه «غیبت» و بدگویی در پشت سر دیگران از گناهان کبیره است،امری نابجا است(9).
نتایج ناگوار اخلاقی غیبت
«أیحبُّ احدکم أن یأکل لحم اخیه میتا »(10).
آیا یکی ازشما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟
حکیمان در تعریف «انسان» میگویند: «حیوان ناطق»؛یعنی زنده سخنگوی. آری، زندهجانها بسیارند، ولی زندهجان سخنگوی فقط انسان است.ازاینرو،آنچه آدمی را از دیگر حیوانها جدا میکند و بر آنها برتری داده است و-به اصطلاح اهل منطق- «فصل ممیّز» انسان است، نطق او است؛ اگرچه «ناطق» را به معنای ادراککننده مفاهیم کلّی (کلیات) میدانند،ولی ادراک مفاهیم کلّی، که ویژگی عقل است، به وسیله زبان نمایان میشود؛و به تعبیر دیگر، زبان مظهرِ فصلِ انسانی است.
گناهان زبان- این مظهر فصل و شاخصه انسانی- بسیارند. غزّالی گناهان زبان را تا بیست برشمرده،آنگاه میگوید:
سخنان آدمی بر چهارگونه است: گونه نخست سخنانی که زیانبار و بدون سود است؛ گونه دوم سخنانی که تنها سودآورند؛ و گونه سوم سخنانیکه هم سودآورند، هم زیانبار؛ و گونه چهارم سخنانی که نه سودآورند و نه زیانبار.
سخنانی را که تنها زیان بارند نباید گفت؛ و سخنانیکه سود و زیان،هردو را دارند، اگر زیانشان بر سودشان افزون است نیز نباید گفته شود؛و اگر،نه فایده بخشند و نه زیانبار، جاری ساختن آنها بر زبان، تباه ساختن روزگار و زیانکاری است. بنابراین، از این چهارگونه سخنانیکه بر زبان مردم جاری میشود، تنها یک گونه آنها فایده بخش است که درآن هم خطر وجود دارد؛ زیرا ممکن است با آسیبهایی چون ریا و دروغ و خودستایی و بهتان و مانند اینها همراه شود،که شناساییشان بسیار دقّتبرانگیز است و هر کس را یارایی پی بردن به آنها نیست(11).
امیرمؤمنان علی(ع) در فرمان مکتوب خود به مالک اشتر نخعی،ازدرنده خویی آدمی سخن گفتهاند:
«واشعر قلبک الرَّحمه للرّعیهْ والمحبّه لهم واللّطف بهم، ولا تکوننَّ علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم»(12)؛
مهربانی به رعیت و دوست داشتن آنها و لطف درحق ایشان را در دل خود جای ده. مانند حیوانی درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمری.
و در جای دیگر،زبان آدمی را درنده نامیدهاند:
«اللسان سبعُ،ان خلِّی عنه عقر»(13)؛
زبان درندهای است که اگر به خود واگذارده شود، میگزد.
واژه «سبع» را از آن رو برای آدمی و همچنین برای زبان او استعاره آورده است که اگر زبان انسان از سیطره و مهار عقل و خرد او آزاد باشد، کاری میکند یا سخنی میگوید که مانند درندهای یله ورها،باعث تباهی خود و دیگران میشود.
آری، این عضو کوچک،این مارِ زهرآگین، این اژدهای آتشین، گاه دروغ میگوید،گاه تهمت و افترا میزند،گاه سخنچینی مینماید، گاه تجسّس و عیبجویی میکند، گاه دشنام میدهد،گاه توهین و تحقیر و تمسخر میکند، گاه طعنه میزند و ملامت و سرزنش مینماید،گاه با هزار نیرنگ و فریب،دغلبازی میکند،و گاه غیبت کرده، درپشت سر دیگران بد میگوید. این همه زشتیها و پلشتیها، از آتش خانمانسوز زبان، هیولای هولانگیزِ دهانِ انسان است که شرارههایش جان و مال و حیثیت مردم،و هم دین و آیین و مذهب خود را در خود میبلعد و ایمان و باورها و تقوای خویش را تباه نموده، طاعت و عبادات و کارهای نیکش را نابود میکند. از اینرو، پیامبرگرامی(ص) در توصیف «غیبت» فرمودند:
«الغیبهْ اسرع فی دین الرَّجل المسلم من الأکلهْ فی جوفه»(14)؛
غیبت کردن دردین مسلمان سریعتر از غذا در بدن او اثرمیگذارد.
این همان روایتی است که امامخمینی(ره) در شرح چهلحدیث خود، به شرح و تفسیر آن پرداختهاند، ولی واژه «الأکَلهْ » یا «الأِکلهْ » را به معنای «جذام» و «خوره»- که نوعی بیماری عفونی، مزمن و ساری همراه با زخمهای تحلیل برنده نسوج است- گرفتهاند:
مجلسی فرموده:«اَکلهْ » بر وزن «فرحهْ » دردی است در عضو که از آن میخورد؛ چنانچه در قاموس و غیر آن مذکور است. و گاهی بر وزن «فاعلهْ » خوانده شده؛یعنی دردی که گوشت را میخورد. و اولّی مناسبتر با لغت است. در هرحال، مقصود آن است که همانطور که این مرض وقتی پیدا شد در عضو،خصوصا اعضای لطیفه- مثل باطن-آن را به زودی میخورد و فانی میکند،غیبت دین انسان را از آن سریعتر میخورد و فاسد و فانی میکند(15).
درسخن دیگری از امام محمدباقر(ع) آمده است:
«الغیبهْ تأکل الحسنات کما تأکل النّار الحَلفاء»(16)؛
غیبت کردن، کارهای نیک انسان را تباه میسازد؛ همانگونه که آتش علفزار خشک را تباه کرده، میسوزاند.
پینوشتها:
1-حجرات: 12.
2-بقره: 219.
3-مائده: 90-91.
4-بحارالأنوار، ج78، ص6.
5-نساء: 31.
6-کهف: 49.
7-شرح چهلحدیث، ص303.
8-نور: 19.
9-مکاسب محرّمه، ج1، ص376.
10-حجرات: 12.
11-احیاءالعلوم، ج3، ص112.
12-نهجالبلاغه، نامه53.
13-همان، حکمت60.
14-الکافی، ج2، ص365.
15-شرح چهلحدیث، ص300.
16-مجموعه ورّام، ج2، ص27؛ مستدرک الوسائل، ج9، ص124.
منبع:
خلجی، محمد تقی؛ (1381) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: غیبت، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، موسسه چاپ و نشر عروج.