1ـ قعقاع بن شُوَرِ ذُهَلی از جانب امام به حکومت گسکر منصوب شد. اما خیانت به بیت المال سبب برکناری وی شد. از زبان امام گفته شده که او صد هزار درهم به کابین زنی داد. (1)
ابن ابی الحدید می گوید کارهای زشتی که قعقاع انجام داد باعث شد که علی (علیه السلام) او را مورد خطاب قرار داد و قعقاع هم گریخت و به معاویه پیوست. (2) او اضافه می کند، قعقاع تنها به خاطر پرداخت پولی به کابین یک زن مورد سرزنش قرار نگرفته بلکه باید خطاهای بسیاری در محل ماموریت خود انجام داده باشد و فرار قعقاع به سوی معاویه خود دلیلی بر خیانت های فراوان او به علی (علیه السلام) و پیروان آن حضرت می باشد. قعقاع پس از آن همواره از دشمنان اهل بیت بود. چنانکه به دوران حکومت یزید یکی از حامیان سرسخت او در کوفه شد و زمانی که مسلم بن عقیل از جانب امام حسین (علیه السلام) به کوفه وارد شد، قعقاع از افرادی بود که در کشتن مسلم شرکت داشت. (3)
2ـ قیس بن سعد بن عباده از صحابه بزرگ بود. در زمان پیامبر شرطه مدینه شد و در همه ی جنگ های پیامبر شرکت داشت. (4) از آن جمله جمع آوری و نگهداری صدقات، شرکت در سریه خَبَط در سال هشتم که سرپرستی آن با ابوعبیده جراح بود و ماموریت در حمله به یمن در سال هشتم. (5) پس از رحلت پیامبر، با ابوبکر بیعت نکرد اگر چه قیس خود داماد ابوبکر بود. (6) او از طرفداران جدی علی (علیه السلام) بود و به دوران خلافت علی (علیه السلام) از والیان آن حضرت در مصر و آذربایجان شد. (7) از آنجا که قیس به لیاقت شخصی خود ایمان داشت با همه ی اینکه علی (علیه السلام) به او پیشنهاد کرد همراه سپاه به مصر برود و حکومت آنجا را به دست گیرد، اما او با هفت نفر راهی مصر (8) شد. در مصر همه ی مردم با وی بیعت کردند به جز مردم خَرِبتا که مدعی خون عثمان بودند. آنها به قیس گفتند با تو بیعت نخواهیم کرد، تو می توانی مامور خود را به شهر بفرستی چرا که زمین توست ولی ما را به حال خود بگذار تا در این مورد تصمیم قاطع تری بگیریم. (9)
اگر چه برخی مردم دوستدار شورش بودند اما قیس به آنها پیام داد که او هرگز آماده ی خونریزی نیست و پادشاهی مصر و شام را نیز به اینکه خون مسلمانی ریخته شود نمی پذیرد. (10) با این سخن قیس، فتنه فرو نشست اما معاویه که مترصد فرصت بود تا از این وضع به نفع خود استفاده کند و چون از شورانیدن مردم نصیبی نبرده بود حیله ی دیگری اندیشید. معاویه بر این باور بود که دیر یا زود علی (علیه السلام) از عراق و قیس سرباز فداکار علی (علیه السلام) از مصر بر او بتازند از این رو تصمیم گرفت به هر شیوه ای قیس بن سعد را به خود جذب کند.
معاویه پیش از حرکت به طرف صفین به قیس نامه ای نوشت و از او خواست اگر در ریختن خون عثمان دخالت داشته توبه کند. او در نامه ی خود یادآور شد که علی (علیه السلام) محرک اصلی قتل عثمان بوده است و اگر قیس از علی (علیه السلام) جدا شود و خونخواه عثمان شود، همانا حکومت کوفه و بصره از آن او خواهد بود. علاوه بر آن او وعده های دیگری نیز برای افراد خاندان قیس داد. (11) قیس که از فریب معاویه به خوبی آگاه بود جواب روشنی به معاویه نداد. او هم خود را از دخالت در قتل عثمان مبرا دانست و هم از دخالت علی (علیه السلام) در این مورد اظهار بی اطلاعی کرد و اضافه کرد که از جانب او برای شام مزاحمتی نخواهد بود. (12)
معاویه که از جواب قیس آنچه می خواست درنیافته بود، به قیس نوشت موضع خود را آشکار سازد زیرا که فریب والی مصر را نخواهد خورد و به زودی با سربازان خویش به سرزمین مصر پا می نهد. با این مکاتبه ی تهدیدآمیز معاویه، قیس دیگر درنگ را لازم ندید و آنچه در دل داشت صریحاً بیان داشت. او نامه ای بدین مضمون برای معاویه نوشت : « بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد، از تو عجیب است که می خواهی مرا فریب دهی و در من طمع بسته ای و رأی و اندیشه ی مرا ناچیز شمرده ای، آیا می خواهی مرا وادار کنی که از اطاعت شایسته ترین مردم برای فرماندهی و خلافت گوینده ترین مردم بر خود کسی که راهش از همه روشن تر و به رسول (ص) از همگان نزدیک تر است بیرون آیم و دستور می دهی که از تو اطاعت کنم که از همه ی مردم به خلافت دورتر و دروغگوتر و گمراه تر و در طغیان گری از همه پیشتر هستی. و اما اینکه نوشته ای که مصر را از پیادگان و سواران خود انباشته کنی، به خدا سوگند اگر من نتوانم تو را از این کار باز دارم و فرصت آن را به دست آوری مرد خوشبختی خواهی بود، والسلام » (13)
معاویه که دست بردار از ضعیف کردن حکومت علی (علیه السلام) و پراکنده ساختن یاران آن حضرت نبود از این سخن صریح و قاطع قیس میدان خالی نکرد و این گونه وانمود کرد که قیس به او جواب مثبت داده است زیرا تنها با جدا کردن قیس از علی (علیه السلام) احتمال تصرف مصر وجود داشت و در غیر این صورت معاویه هرگز به هدف خود نمی رسید. معاویه به مردم شام گفت، به قیس بن سعد دشنام ندهید و مرا به جنگ او فرا مخوانید که او پیرو و شیعه ی ماست. نامه ها و فرستادگان و خیرخواهی های او نهانی به ما می رسد مگر نمی بینید با برادران شما که در خربتا می باشند و نزدیک او هستند چگونه رفتار می کند. (14) معاویه همچنین دستور داد نامه ای جعلی که از طرف قیس نوشته شده بود تهیه کنند و آن را برای مردم بخوانند. متن نامه ی جعلی چنین بود: « اما بعد، کشتن عثمان در اسلام حادثه ای بزرگ بود و برای خودم و دینم در اندیشه شدم و دیدم نمی توانم از مردمی که امام مسلمان و محترم و نیکوکار و پرهیزگار خود را کشتند، پشتیبانی کنم. از خداوند می خواهم از گناهان من درگذرد و از او می خواهم که دینم را حفظ کند. ای معاویه آگاه باش که من با تو دمساز شدم و آماده برای نبرد با قاتلان عثمان می باشم، پس به من اعتماد کن، هر چه از کمک مالی و مردان جنگی بخواهی البته شتابان به تو کمک خواهم کرد، انشاء الله و السلام » (15)
معاویه با نوشتن این نامه و انتشار آن در شام به هدف خود رسید. زمانی که این خبر به اطلاع علی(علیه السلام) رسید تعجب کرد. پس از آن با پسران خود حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و محمد حنیفه و عبدالله بن جعفر به گفتگو نشست. عبدالله بن جعفر که برادرزاده و داماد علی (علیه السلام) بود به حضرت گفت : « کار آمیخته با شک را رها کن و به کاری که موجب نگرانی نیست روی آور » (16) منظور عبدالله این بود که قیس بن سعد کارش مشکوک است، بنابراین بهتر است که از حکومت مصر عزل شود. مدارا کردن قیس بن سعد با مردم خربتا که همگی طرفدار عثمان بودند این شبهه را در میان یاران علی (علیه السلام) دو چندان کرد، چنان که وقتی قیس بن سعد نامه ای برای علی (علیه السلام) نوشت و موضوع مدارا کردن خود را با مردم خربتا بیان کرد، عبدالله بن جعفر آرام نگرفت و علی (علیه السلام) را مجبور کرد تا دستور دهد قیس به جنگ مردم خربتا برود از این رو علی (علیه السلام) نامه ای به قیس نوشت و او را به جنگ آنان دستور داد. وقتی نامه به قیس رسید از اینکه امام از او می خواهد به جنگ با مخالفان خاموش برود تعجب کرد و از امام خواست که از آنان دست بردارد. (17)
چون قیس در جنگیدن با مردم خربتا تمایل نشان نداد، عبدالله بن جعفر به علی (علیه السلام) پیشنهاد کرد که قیس را از حکومت مصر عزل کند و در این راه اصرار فراوان کرد و از امام خواست که محمد بن ابی بکر که برادر مادری او بود به مصر اعزام شود. به هر صورت علی، هم بنا به تمایل خویشاوندان و هم به خاطر جلوگیری از شایعات، این فرزند خوانده خود را به سوی مصر فرستاد. چون محمد بن ابی بکر به مصر رسید، قیس با حالتی خشمگین از مصر بیرون شد و به مدینه رفت. (18) اما در مدینه سهل بن حنیف که والی امام در آن شهر بود واسطه شد و قیس به همراه سهل به کوفه رفت تا در جنگ صفین شرکت کند. (19) اما این پرسش همچنان باقی ماند که اگر امام در تعویض قیس آن هم به اصرار عبدالله بن جعفر عجله نمی کرد، چه بسا که بعداً نه محمد بن ابی بکر در مصر کشته می شد و نه مالک اشتر در راه مصر، زیرا قیس مردی سیاستمدار و با هیبت بود و از این رو معاویه از او سخت وحشت داشت.
3 ـ پس از اینکه معقل بن قیس در سال 38 هـ خریت بن راشد خارجی را شکست داد و عده ای از همراهان او را اسیر کرد، راهی کوفه شد. (20) کاروان معقل و پانصد اسیر همراه وی بایستی از اردشیر خوره فارس عبور می کردند از این رو اسرا با گریه و زاری از مصقله بن هُبیره والی امام در این منطقه التماس کردند، برای آزادی آنها کاری کند. (21) زیرا بیم آن می رفت که همه ی این اسرا به دستور امام کشته شوند. (22) معقل که گویا از گرفتن فدیه راضی به نظر می رسید، پیشنهاد مصقله را برای پرداخت هزار درهم برای هر اسیر پذیرفت و بدون اینکه وجهی دریافت کند، اسرا را آزاد کرد. (23) زیرا مصقله قول داده بود که فدیه اسیران را به موقع به نزد علی (علیه السلام) بفرستد. چون معقل به کوفه رسید و ماوقع را به اطلاع امام رسانید. کار وی مورد پسند امام واقع شد. (24)
اما مصقله قول خود را از یاد برد. چون کار بازپرداخت وجه ضمانت شده به درازا کشید. علی (علیه السلام) از مصلقه خواست به کوفه بیاید و وجهی را که تقبل کرده، بپردازد. والی اردشیر خورده که قبلاً از اسرا چیزی دریافت نکرده بود و بایستی همه ی این مبلغ هنگفت را از سهم خود می پرداخت، چون امام بر او سخت گرفت، خود به کوفه رفت و دویست هزار درهم پرداخت کرد اما از پرداخت سیصد هزار درهم مابقی اظهار ناتوانی کرد. (25) اما علی (علیه السلام) باز هم بر او سخت گرفت. او چاره ای ندید که قول دهد چون به محل حکومت خود برسد بقیه مبلغ را بفرستد، اما مصقله هرگز به اردشیر خوره بازنگشت و راهی شام شد، جایی که از او به خوبی استقبال کردند. (26) مصقله تنها خود به نزد معاویه اکتفا نکرد بلکه از دوستان و اقوام خود نیز خواست که به معاویه بپیوندند. او به روزگار معاویه، به حکومت طبرستان منصوب گردید و در سال پنجاه هجری کشته شد. (27)
4 ـ منذر بن جارود عبدی از سوی امام حکومت استخر فارس را داشت، پدرش بشر را چون قبیله بنی بکر در دوره جاهلیت برهنه کردند به جارود معروف شد. (28) بُشر قبلاً مسیحی بود، اما چون اسلام پذیرفت، مسلمانی صاحب کمال شد و در جنگ های مسلمانان با ایرانیان شرکت داشت. او در فارس جایی که بعدا به نام خود وی به گردنه جارود معروف شد، در سال 21 هجری کشته شد. (29) امام علی (علیه السلام) فرزند جارود یعنی منذر را حکومت استخر فارس داد. (30) بعداً او متهم به اختلاس چهارصد هزار درهم از بیت المال شد. (31) وقتی این خبر به اطلاع علی (علیه السلام) رسید نامه ای برای او نوشت و او را به کوفه فرا خواند :
« به نام خداوند رحمان و رحیم
اما بعد، صالح بودن پدر و مادرت، باعث شد که من در مورد تو اشتباه فکر کنم، تصور می کردم تو نیز از درستی پدرت پیروی می کنی، ولی آن طور که شنیده ام تو از پیروی هوای نفس دست بر نمی داری، هر چند این کار به دین تو زیان برساند. تو پند ناصح را نمی شنوی، اگر چه نسبت به تو وفادار باشد. شنیده ام که همواره کار خود را رها می کنی و خود را به گردش و شکار سرگرم می نمایی و برای اعرابی که از اقوام تو هستند و بر تو وارد می شوند، دست به مال خدا دراز کرده ای، گویی ارثی است که از پدر و مادرت بر تو رسیده است. من به خدا سوگند می خورم، اگر آنچه گفته اند راست باشد اشتر خانواده ات و بند کفشهایت نزد من از تو شریف تر خواهد بود. باید بدانی که لهو و لعب را خداوند دوست ندارد و خیانت به مسلمین و به هدر دادن اموالشان موجب خشم خداوند می شود و هر کسی چنین باشد شایستگی آن را ندارد که حکومتی به او داده شود، عواید مسلمین توسط او دریافت شود و امین در مال مسلمین باشد، پس وقتی نامه ی من به تو رسید به این سوی حرکت کن » (32)
منذر پس از دریافت نامه ی علی (علیه السلام) به کوفه نزد آن حضرت رسید و معلوم شد که او سی هزار درهم از بیت المال بر ذمه دارد، امام آن مبلغ را از او طلب کرد ولی منذر از پرداخت آن استنکاف ورزید و از این رو زندانی شد، تا اینکه صعصعه بن صوحان که یکی از اصحاب امام بود واسطه شد و او از زندان آزاد گردید. (33) اما گویا دیگر کاری به او ارجاع نشد. او بعدا به بصره رفت و به تدریج یکی از معاریف بصره شد. چنانکه پس از مرگ معاویه و شروع حرکت امام حسین (علیه السلام) برای به دست گیری حکومت، حسین بن علی (علیه السلام) در ضمن نامه هایی که برای بزرگان بصره فرستاد، نامه ای هم برای منذر بن جارود فرستاد، اما گویا منذر که از همان زمان تعلیق دل در گروه آل ابوسفیان بسته بود، نامه ی امام را همراه با فرستاده ی آن حضرت به نزد عبیدالله بن زیاد که در آن زمان هنوز والی بصره بود فرستاد و عبیدالله بی درنگ فرستاده ی حضرت را اعدام کرد. (34)
5 ـ یزید بن حجّیه تیمی از صحابه ی علی بود و در همه ی جنگ های علی (علیه السلام) با مخالفینش شرکت داشت. (35) امام او را به حکومت ری منصوب کرده بود. (36) درباره ی یزید بن حجّیه به امام خبر رسید که او سی هزار درهم از بیت المال برای خود برداشته است. امام علیه السلام، یزید را به کوفه فرا خواند و او را مورد مؤاخذه قرار داد، چون اختلاس یزید بر امام مبرهن شد، او را تازیانه زد و زندانی نمود،(37) اما یزید از زندان گریخت و به شامک به نزد معاویه رفت. (38) امام شخصی را به نام زیاد بن حفصه به سوی شام فرستاد تا او را ترور نماید، اما یزید از ورود این شخص مطلع شد و در شعری به او پیام داد که هرگز به او دست نخواهد یافت زیرا اینک او به دژی استوار در شام پناه برده است. (39) علاوه بر این او شعری در ذم امام علی (علیه السلام) نیز سروده و به کوفه فرستاد. این طور به نظر می رسد که امام از این یزید و فرار او و هجو او بسیار خشمگین بود. چنانکه از یاران خویش خواست که در پایان هر نماز او را نفرین کنند. (40) به هر صورت یزید به خدمت معاویه درآمد و در دوران خلافت معاویه حکومت ری به وی داده شد. (41)
پی نوشت ها:
1 ـ الغارات، ج 2، صص 532 ـ 533.
2 ـ جلوه های تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 254.
3 ـ مقتل الحسین (علیه السلام )، صص 43 ـ 45.
4 ـ البداء و التاریخ، ج 5، ص 115 ؛ الاستیعاب فی معرقه الاصحاب، ج 3، ص 1289.
5 ـ البدایه و النهایه، ج 8، ص 107؛ سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 104 ؛ امتاع الاسماء، ج 1، ص 345 ؛ السیره الحلبیه، ج 2، ص 233 ؛ الطبقات الکبری، ج 1، ص 375.
6 ـ معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 96، البداء و التاریخ، ج5، ص 117.
7 ـ الطبقات الکبری، ج5، ص 52، ولاه مصر، ص 44.
8 ـ فتوح مصر و اخبارها، ص 458؛ نهایه الارب، ج 20، ص 191 ؛ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 354.
9 ـ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 213 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 98.
10 ـ النجوم الزاهره فی ملوک مصر و قاهره، ج 1، ص 98، الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 354.
11 ـ الغارات، ج 1، ص 213 ؛ جلوه های تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 196 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 99.
12 ـ الغارات، ج 1، ص 214 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 99.
13 ـ نهایه الارب فی فنون الادب، ج 20، ص 194 ؛ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 215.
14 ـ نهایه الارب فی فنون الادب، ج 20، ص 194.
15 ـ الغارات، ج 1، ص 217.
16 ـ شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 216 ؛ النجوم الزاهره، ج 1، ص 101.
17 ـ الغارات، ج1، ص 218 ؛ نهایه الارب، ج 20، ص 95.
18 ـ الغارات، ج 1، صص 219 ـ 220.
19 ـ نهایه الارب، ج 20، ص 195 ؛ تهذیب التهذیب، ج 8، ص 396.
20 ـ نهایه الارب، ج 20، ص 185 ـ 186.
21 ـ الغارات، ج 1، ص 362.
22 ـ الفتوح، ج 1، ص 470.
23 ـ نهایه الارب، ج 20، ص 189 ؛ الغارات، ج 1، ص 362.
24 ـ الغارات، ج 1، ص 363.
25 ـ الغارات، ج 1، ص 365 ؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201 ؛ نثر الدّر، ج 1، ص 320.
26 ـ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 88.
27 ـ الغارات، ج 1، ص 368 ـ 369 ؛ نهایه الارب، ج 2، ص 190 ؛ فتوح البلدان، ص 694 ؛ نثر الدّر، ج 1، ص 320.
28 ـ شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 234 ؛ الاعلام ؛ ج 2، ص 55.
29 ـ شرح نهج البلاغه، ج 18، صص 234 ـ 236 ؛ اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج 1، ص 312.
30 ـ علی (علیه السلام ) و فرزندانش، ج 2، ص 522.
31 ـ انساب الاشراف، ج 2، ص 163.
32 ـ انساب الاشراف، ج 2، ص 163.
33 ـ علی (علیه السلام ) و فرزندانش، ص 233 ؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 204.
34 ـ بحارالانوار، ج 2، ص 204.
35 ـ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 323.
36 ـ الثّقات، ج 1، ص 329.
37 ـ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 314.
38 ـ جلوه های تاریخی در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 252.
39 ـ الغارات، ج 2، ص 527.
40 ـ الغارات، ج 2، ص 528 ؛ جلوه های تاریخ در شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 252.
41 ـ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 314.
منابع و مآخذ :
ـ اخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود ـ ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر، نی 1364 ش.
ـ اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ابن اثیر الجزری ـ عزالدین علی ـ بیروت، دارالفکر، نشر الکتب العربیه، 1323 ق.
ـ الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، تحقیق : علی (علیه السلام ) محمد البجاوی، قاهره، مکتبه، نهضه مصر، بی تا.
ـ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی ـ مصر، شرکت نشر الکتب العربیه، 1323 ق.
ـ الاعلام، زرکلی، خیرالدین، بیرون، دارالعلم للملایین، 1984 م.
الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406 ق / 1986 م.
ـ الامامه و السیّامه، ابن قتیبه الدّینوری، عبدالله بن مسلم، تحقیق : محمد الزینی، بیروت مؤسسه الحلبی و شرکاء للنشر و التوزیع، 1338 ق.
ـ الامتاع الاسماء بما الرسول من الانباء و الاموال و الجفره المتاع، المقریزی، احمد بن علی، تصحیح : محمد شاکر، قاهره، لجنه الاتألیف و الترجمه و النشر، 1943 م.
ـ الانساب و الاشراف، البلاذری، احمد بن یحیی، تحقیق : محمد باقر محمودی، بیروت، الاعلمی للمطبوعات، 1394 ق / 1974 م.
ـ البدایه و النهایه، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، بیروت، مکتبه المعارف، بی تا.
ـ البداء و التاریخ، المقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس، بی نا، 1916 ق.
ـ البلدان، ابن واضح الیعقوبی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق / 1988 م.
ـ الثقات، ابن حیّان، الحافظ محمد بن احمد، تحشیه : ابراهیم شمس الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419 ق / 1998 م.
ـ الروض الانف فی تفسیر سیره النبویه ابن هشام، الخثعمی السّهیلی، عبدالرحمن بن عبدالله، تحقیق : طه عبد الارؤف سعد، بیروت، دارالفکر، 1409 ق / 1989 م.
ـ السیره الحلبیه، الحلی الشافعی، علی بن برهان الدین، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1400 ق.
ـ الطبقات الکبری، ابن سعد، محمد بن عمر، بیروت، دار صادر، 1380 ق.
العقد الفرید، ابن عبد ربّه، احمد بن علی، تحقیق و تعلیق، علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1409 ق / 1989 م.
ـ الغارات، الثقفی، ابراهیم بن محمد، مقدمه و تحشیه و تعلیق، جمال الدین محمد، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1395 ش.
ـ الفتوح، ابن اعثم کوفی، علی بن محمد، تحقیق : سهیل زکّار، بیروت، دارالفکر، 1412 ق / 1922 م.
ـ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر الجزری، عزالدین علی ـ تحقیق : علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق / 1989 م.
ـ المصنف فی الاحادیث و الآثار، ابن ابی شیبه، ابوبکر عبدالله بن محمد، تحقیق و تعلیق : سعید محمد اللحّام، بیروت، دار الفکر، 1409 ق.
ـ النجوم الزاهره فی ملوک مصر و قاهره، ابن تغرّی بردی، ابوالمحاسن یوسف، قاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، بی تا.
ـ بحارالانوار، المجلسی، محمد باقر، بیروت، موسسه الوفاء، 1403 ق / 1983 م.
ـ تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط، تحقیق : سهیل ذکّار، بیروت، دارالفکر، 1414 ق / 1993 م.
ـ تاریخ الامم و الملوک، الطبری، ابی جعفر محمد بن جریره، قاهره، مطبعه الاستقامه، 1375 ق / 1939 م.
ـ تاریخ الیعقوبی، ابن واضح الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی تا.
ـ تاریخ طبری، طبری، ابی جعفر محمد بن جریر، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات اساطیر، 1375 ش.
ـ تاریخ کامل، ابی اثیر، عزالدین علی، ترجمه ی دکتر محمد حسین روحانی، تهران، انتشارات اساطیر، 1379.
ـ تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371 ش.
ـ تجارب الامم، مسکویه رازی، ابوعلی، تحقیق : ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، 1366 ش.
ـ تشیع در مسیر تاریخ، جعفری، سید حسین، ترجمه ی سید محمد تقی آیت اللهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1364 ش.
ـ تقریب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، تحقیق و تعلیق : عبدالوهاب عبدالطیف، بیروت، دارالمعرفه، 1390 ق / 1975 م.
ـ تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1413 ق / 1993 م.
ـ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ابن عساکر، علی بن الحسن، هذّبه و رتّبه : الشیخ عبدالقادر بدران، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1407 ق.
ـ جانشینی حضرت محمد (ص)، مادلونگ، ویلفرد، ترجمه احمد نمائی و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1377 ش.
ـ جلوه های تاریخ در شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، 1373 ش.
ـ سُبل الهدی و الرّشاد فی سیره خیر العباد، ابن یوسف الصالحی، محمد، تحقیق : عبدالعزیز عبدالحق، قاهره، دارالکتب / بیروت : دارالکتاب 1411 ق / 1990 م.
ـ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن العماد الحمبلی، عبدالحیّ بن احمد، تحقیق و تعلیق : محمود الانارووط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406 ق.
ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، بیروت، الاعلمی للمطبوعات، 1415 ق، 1995 م.
ـ علی (علیه السلام ) و فرزندانش، طه حسین، ترجمه ی احمد آرام، تهران، نشر پژوهش های اسلامی، 1358 ش.
ـ فتوح البلان، البلاذری، احمد بن یحیی، تصحیح : رضوان محمد رضوان، مصر، مکتبه التجاریه الکبری، 1350 ق / 1932 م.
ـ فتوح مصر و اخبارها، ابن عبدالحکم، عبدالرحمن بن عبدالله، تحقیق : محمد الجمیری، بیروت، دارالفکر، 1416 ق.
ـ مجمع الرجال، الحاوی لذکر المترجمین فی الاصول و الاخمسه الرجالیه، قهپاپی، عنایت الله، تصحیح و تعلیق : سید ضیاء الدین اصفهانی، اصفهان ،چاپخانه ی روشن، 1384 ق.
ـ مروج الذهب و معادن الجوهر، المسعودی، علی بن الحسین، فهارس، یوسف اسعد داغر، قم، منشورات دار الهجره، 1409 ق.
ـ معجم رجال الحدیث و تفصیل الرّواه، الموسوی الخوئی، سید ابوالقاسم، بیروت، دار احیاء 1403 ق / 1983 م.
ـ مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، علی بن الحسین، باشراف: کاظم المطو، قم، انتشارات الراضی الزاهدی، 1405 ق.
ـ مقتل الحسین (علیه السلام )، وقعه الطّف، ابو مخنف لوط بن یحیی، تعلیق : حسن الغفاری، قم، بی تا، 1364 ش.
ـ نثر الدر، الابی، منصور الحسین، تحقیق : محمد علی قرنه، قاهره، الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1408 ق / 1988 م.
ـ نهایته الارب فی فنون الادب، النویری، شهاب الدین احمد، تحقیق : محمد رفعت فتح الله، قاهره، المکتبه العربیه، 1395 ق / 1975 م.
ـ نهج البلاغه، امام علی بن ابی طالب (علیه السلام )، گردآورنده سید رضی، ترجمه ی محمد دشتی، قم، انتشارات ائمه الاسلام، 1379 ش.
ـ وقعه الصفّین، المنقری، نصر بن مزاحم، تحقیق : عبدالسلام محمد هارون، قم، مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، 1382 ق.
ـ ولاه مصر، کندی، محمد بن یوسف، تحقیق : حسین نصر، بیروت، دار صادر، بی تا.
منبع:نشریه پایگاه نور شماره 22