امام‌خمینی رحمه الله و تملّق‌ ستیزی

امام‌خمینی رحمه الله و تملّق‌ ستیزی

نو یسنده :ابوالفضل هدایتی

هراس و دلهره امام از شنیدنِ ستایش‌ها
رفتار و گفتار رهبر انقلاب نشان می‌داد که ایشان هرگز تمایلی به ستایش‌گری نزدیکان نداشت و هرگاه به طور ناخواسته در برابر کلام ستایش‌آمیز کسی قرار می‌گرفت، دچار هراس می‌شد.بی‌تردید، ظهور این حالت باطنی در حضرت امام رحمه الله، از حضور قلب دائمی ایشان در محضر پروردگار حکایت داشت.
همان‌گونه که از دیوان اشعار و کلمات عرفانی و اخلاقی و تفسیری ایشان برمی‌آید، عشق و محبت به خدا، جان و حیات فکری و عملی امام رحمه الله را چنان به خود مشغول کرده بود که غیر از حق، نمی‌دید و طلب نمی‌نمود.چنین کسی چگونه می‌تواند به تملّق‌گویی فرومایگان دل‌خوش کند و با تبلیغات ستایش‌آلود برخی رسانه‌ها سرگرم شود؟ پیش از ذکر مواردی درخصوص نفرت امام رحمه الله از ثناگویی دیگران، مناسب است که به کلام ایشان درباره مولای متقیان و عشق‌ورزی آن حضرت علیه لسلام به خداوند متعال اشاره کنیم.
فکیف اصبر علی فراقک؟…[چه کسی]این‌طور عشق به جمال خدا دارد که از جهنم نمی‌ترسد؛ لکن می‌ترسد که وقتی در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه‌ای برسد که محروم بشود از عشق او؟ از فراق، حضرت امیر می‌نالد… این، عشقی است که در باطن قلب او گداخته شده همیشه، و تمام اعمالی که از او صادر می‌شود، از این عشق صادر می‌شود، از این عشق به خدا صادر می‌شود.ارزش اعمال، روی این عشق و محبتی است که به حق‌تعالی هست، روی این فنا و توحیدی است که در انسان هست.(1)
با چنین عشق و عرفانی که امام‌خمینی رحمه الله در علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام به عنوان یک انسان کامل سراغ دارد، از او به هنگام شنیدن جمله ستایش‌آمیز چه انتظاری می‌توان داشت؟ ولایت علوی در کلام و مرام رهبر فقید انقلاب موج می‌زند.شیفتگی اهل تقوا و سلوک نسبت به ایشان آشکارا بود؛ چراکه او را در کمال فروتنی و سادگی رفتار نگریسته، خواسته یا ناخواسته جذب او می‌گشتند.از این ‌رو، نباید شگفت‌زده شد که یک سخن‌ور چیره‌دست، در حضور پیر جماران بی‌قرار گشته و بگوید:«بأبی انت و امی»؛ [پدر و مادرم فدایت باد!]اما از دیگر سو، نمی‌توان خوف و دلهره حضرت امام رحمه الله را در برابر چنین عبارتی-که به هنگام زیارت ائمه اطهار علیهم السلام به کار می‌رود-نادیده انگاشت.
برخورد او با چنین ستایش‌گر و یا عبارت‌هایی آکنده از تعریف و تمجید، می‌توانست حداقل سکوت و خرسندی باشد؟ به راستی چرا حضرت امام رحمه الله از این گونه حرکت‌ها رضایت نداشت و همگان را به ستایش خدمت‌گزاران، به ویژه مجاهدان راه خدا و دفاع از اسلام و ایران وا می‌داشت؟ می‌توان گفت که بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی، به دلیل تمسک فطری و باطنی به ولایت امیرمؤمنان علیه السلام از حد و مرز مدح و ثنا و حمد دیگران عبور کرده بود و در جان پاکش هوای تقرب و تکامل موج می‌زد نه سودای نفس و دنیا.
من خوف این را دارم که مطالبی که آقای [فخرالدین]حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید!من خوف این را دارم که با این فرمایشات ایشان و امثال ایشان، برای من یک غرور و انحطاطی پیش بیاید!من به خدای تبارک و تعالی پناه می‌برم از غرور!من اگر…برای خودم نسبت به سایر انسان‌ها یک مرتبتی [ممتاز]قائل باشم، این انحطاط فکری است و انحطاط روحی.(2)
تکرار واژه خوف در کلام حضرت امام رحمه الله، چه مفهومی به همراه دارد؟ عارف بزرگواری که عمری مدید را در سلوک عقلانی و عرفانی سپری نموده و طریقت و شریعت و حقیقت را در پرتو ولایت انسان کامل به یگانگی رسانده و خود پیر روشن ضمیر و راهنمای اخلاق کریمه و سلوک إلی ‌الله گشته و منازل توحید و مراتب ایمان و درجات
تقوا و مراحل یقین و وصال را طی نموده است، چه می‌طلبد و از چه می‌هراسد؟
غرور و احساس وصول به حقیقت، بسیاری از سالکان طریق حق را به تباهی و سقوط از نردبان تقرب کشانده و همچون ابلیس مطرود درگاه خداوند ساخته است. از این ‌رو، بدیهی است که عارف کاملی چون امام‌خمینی رحمه الله مراقب وسوسه‌های نفسانی بوده، چونان مولایش به درگاه الهی استعاذه داشته باشد.
شکی نیست که چنین حالات معنوی فقط برای عرفای بزرگ دست می‌دهد و دست متظاهران به طریقت یا شریعت از آن کوتاه است.آنان خرما بر نخیل می‌نگرند و حلاوت ذکر را نچشیده‌اند و خلوت با محبوب را درک نکرده‌اند تا به هنگام ستایش معقول و غیرمعقول نزدیکان، به حق پناهنده شوند و ستایش‌کنندگان را در دریای حمد و تکبیر و تسبیح ذات متعال بنگرند و خویشتن را سایه یا آیه‌ای از جمال و جلال نامتناهی او بدانند.امام‌خمینی رحمه الله در محبت و معرفت رب، به جایی چنگ انداخته بود که حضور در آن مرتبه سبب خاکساری است و عشق‌ورزی.از این‌ رو، او چگونه می‌توانست خود را برتر از دیگران بپندارد و توقع حمد و ثنای دیگران را داشته باشد؟
عارفان حقیقی، همواره عارفان دیگر را مسافر هفت شهر عشق نگریسته؛ اما خویشتن را اندر خم یک کوچه مشاهده کرده‌اند.چنین کسی تمنای کشش ربوبی دارد و از تعلّقات نفسانی و دنیوی سخت به ستوه آمده و هراسناک است.بی‌شک، امام‌خمینی رحمه الله اهل تعارف نبود و نمی‌خواست تظاهر به تقوا و عرفان و سلوک نماید. او به راستی در چنین نشست‌هایی و در برابر چنان عبارت‌هایی دلهره داشت؛ زیرا توهّم بهره‌مندی از کمال انسان را منحط می‌سازد و اندیشه و روان را از تعالی و تقرب فزون‌تر بازمی‌دارد.
تأکید امام رحمه الله بر همراهی علم و تقوا
تأکید امام رحمه الله بر همراهی علم و تقوا در آموزه‌های معنوی انبیا و اولیای حق، بر ضرورت آن دو عامل در مصونیت فرد و جامعه از لغزش‌ها دلالت دارد.در درازنای تاریخ ادیان، دسته‌ای بر اثر تمسک به تقوا و تعبد محض دچار ناتوانی گشته، از انجام تکالیف توحیدی بازمانده‌اند و دسته‌ای به دلیل گرایش به علوم و فنون گوناگون، از مبدأ و معاد گسسته و به کمال نرسیده‌اند.سلوک باطنی و عرفانی امام رحمه الله که او را در برابر آفات زبان و ستایش دیگران مصون ساخته بود، پیامی جز تمسک هماهنگ به علم و تقوای الهی ندارد.
ارزش در لسان انبیا و در لسان اولیای خدا و در رأس آن ها قرآن ‌کریم و رسول‌ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم…، به علم و تقوا است.میزان، ارزش این دو خاصه است:علم و تقوا توأماً.علمِ تنها ارزش ندارد یا ضعیف است ارزشش. تقوای تنها یا ارزش ندارد یا ضعیف است ارزشش.(3)
بخش اخبار مردم و تشویق آنان
رهبر بزرگ انقلاب هرگز رغبتی به تملّق یا ستایش در تبلیغ نداشت و دست ‌اندرکاران را به تهیه گزارش از خدمات ملت درشهر و روستا ترغیب می‌نمود و سهم خود را در تبلیغ صدا و سیما و روزنامه‌های کشور نسبت به سهام ملت، اندک و ناچیز می‌دانست.به یقین، چنین نظر و شیوه‌ای می‌تواند روند انحطاطی تملّق در جامعه را متوقف سازد و تملّق‌گرایان را به انزوا و یأس کشاند و ازطرف دیگر، سبب رشد و گسترش انگیزه کار و فعالیت در ملت شود.
اگر زارعی خوب زراعت کرد…شما [عکس]این شخص را به جای مقامات کشور در صفحه اول بگذارید و زیرش بنویسید این زارع چگونه بوده است؟…یا کارمندی [که]خوب کار کرد و یا اگر طبیبی عمل خوبی انجام داد، عکس او را در صفحه ی اوّل چاپ کنید و بنویسید که این عملش چطور بوده است.این [روش]باعث تشویق اطبا می‌شود و بیشتر دنبال کار می‌روند.یا مثلاً اگر کسی کشفی کرد، باید [به طور] مفصل با عکس و مطلب باشد…یا [یک]هنرمند و یا جراح که متأسفانه [در مطبوعات ما]نه اسمشان است و نه عکسشان…خلاصه باید اساس تشویق اشخاصی باشید [که]در این کشور فعالیت می‌کنند.این ها به این کشور حق دارند، به این روزنامه‌ها حق دارند، به رادیو-تلویزیون حق دارند؛ ولی ماها نسبت به آنها حقّمان کم است.(4)
ما مکلفیم تا افراد را در هر رشته تشویق کنیم تا امثالشان زیاد شود…
روزنامه‌ها مال طبقه ی سوم است، مال طبقه ی اوّل نیست و این [طور]هم نیست که [روزنامه‌ها]همه‌اش مال حکومت باشد و از چیزهای حکومتی بنویسید…به نظر من روزنامه‌ها برای همه ی مردم است و همه ی مردم در آن حق دارند و می‌شود گفت که گاهی جای دیگران غصب می‌شود.(5)
طرد تملّق‌گویان از حوزه مسئولیت و مشاوره
بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی، مسئولان کشور را آشکارا به طرد چاپلوسان فرا می‌خواند تا مبادا آنان اندک‌اندک در پُست‌های کلیدی نظام نفوذ کنند و به عنوان مشاوران ارشد معرفی شوند.
به خدا پناه برد و از او استمداد کرد.همه ی دست‌اندرکاران بویژه رئیس‌جمهور، باید از چاپلوسان دغل‌باز و زبان‌بازان حیله‌گر برحذر باشند و مشاوران خود را از اشخاص سابقه‌دار که تعهدشان قبل از انقلاب مشهود بوده است، انتخاب کنند.(6)
مبارزه با آخوندهای درباری و متملّق
امام‌خمینی رحمه الله همواره مسلمانان را از خطر آخوندهای درباری و چاپلوس آگاه می‌ساخت.روشن است که تزویرگرانی که در کسوت روحانیت ظاهر می‌شوند، بیش از هر چیز به زیان مردم هستند و آرمان‌گرایی آنان را نابود می‌سازند.در دوران جمهوری‌اسلامی، چهره‌های روحانی وابسته در جهان اسلام از مدح و ثنای حاکمان فروگذاری نکرده، امام رحمه الله را به اتهام‌های واهی محکوم می‌نمودند؛ چنان‌ که حضرت امام رحمه الله در فرازی از بیانات خود به این معنا اشاره کرده‌اند:
من باید عرض کنم که مقصد اصلی انبیا تا حالا کم حاصل شده است، خیلی کم؛ [البته]اگر فردا آخوندهای درباری نگویند که فلانی گفت:پیغمبر کاری ازش نیامده! اگر پیغمبر مقصدش حاصل شده بود، این آخوندهای درباری حالا نبودند!(7)
دعوت عالمان دین و روشن‌فکران و محققانِ جهان اسلام برای نجات اسلام از غربت و انزوای اجتماعی، حضرت امام رحمه الله را رویاروی روحانیت منحط و ستایش‌گر قدرت و دربار قرار داده بود. ایشان با صراحت از آنان با تعابیر ذیل یاد می‌کرد:
دو چهره‌ها!روحانی نمایان!دین به دنیافروشان!قیل و قال‌کنندگان!علمای سوء!تملّق‌گویانِ ظلمه!
چنان‌که چند دهه اخیر نشان داده است، این دسته در روند انتقال ارزش‌های فکری و مکتبی انقلاب به سرزمین‌های اهل قبله، پیوسته مشکل‌ساز بودند و همواره در تحریف کلام امام‌خمینی رحمه الله می‌کوشیدند.به هر حال، امام‌خمینی رحمه الله رسالت الهی خود را در مقابله با آخوندهای درباری جهان اسلام می‌دانست و مسلمانان را نیز پیوسته متوجه این چاپلوسان پنهان شده در پوشش شریعت می‌ساخت.باید علماء و روشن‌فکران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتی که دامن‌گیرش شده است، نجات دهند و بیش از این، ذلّت و حقارت را تحمل نکنند و بت سیادت تحمیلی جهان‌خواران را بشکنند و با بصیرت و سیاست، چهره ی منور و پراقتدار خود را آشکار سازند و در این راستا، دو چهره‌ها و روحانی‌نمایان و دین به دنیافروشان و قیل ‌وقال ‌کنندگان را از خود و از کسوت خود برانند و اجازه ندهند که علمای سوء و تملّق‌گویان ظلمه و ستمگران، خود را به جای پیشوایان و رهبران معنوی امت‌های اسلامی بر مردم تحمیل کنند و از منزلت و موقعیت معنوی علمای اسلام سوءاستفاده کنند.(8)
حضرت امام رحمه الله در ادامه پیام بیدارگرانه‌اش به روحانیون متعهد و خدمت‌گزار مردم و اسلام، ابزارهای کهنه شده ی روحانیت تاریک‌اندیش، منفعت‌طلب و تملّق‌گو را خاطرنشان می‌سازد که همان تکفیر مبارزان و تفسیق آزادی‌خواهان است.
روحانیون متعهد اسلام باید از خطر عظیمی که از ناحیه علمای مزوّر و سوء و آخوندهای درباری متوجه جوامع اسلامی شده است، سخن بگویند؛ چرا که این بی‌خبران هستند که حکومت جابران و ظلم سران وابسته را توجیه و مظلومین را از استیفای حقوق حقه خود منع، و در مواقع لزوم به تفسیق و کفر مبارزان و آزادی‌خواهان در راه خدا حکم می‌دهند.(9)
رهبر بزرگ انقلاب که خود همواره یک روحانی و رهبر تملّق‌ستیز بود، از روحانیون آزاداندیش و عدالت‌طلب به نیکی یاد می‌کرد و آنان را اسوه‌های دین‌داری می‌خواند.سید حسن مدرس رحمه الله که در پارلمان دوران استبداد رضاشاه، یک عالم و نماینده صریح‌اللهجه و مبارز بود، نزد امام رحمه الله منزلتی خاص داشت.او از ایامی یاد می‌کند که به مجلس شورای ملی رفته، از نزدیک با مدرس و روحیات و فعالیت او آشنایی داشته است.امام رحمه الله پس از پیروزی انقلاب در ستایش از مدرس، دستوری این‌چنین صادر نمود:
سزاوار است که[بر]اولین اسکناس که در ایران به طبع می‌رسد، عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی چاپ شود.خداوند رحمت فرماید ایشان را! (10)
در جای دیگر، انسان بودنِ مدرس را سبب هراس رضاخان می‌شمارد و ساده‌زیستی این عالم دینی بزرگ را یادآور می‌شود که نقش به سزایی در آزادگی و ظلم‌ستیزی او داشته است.بدون تردید، اگر مدرس مانند بسیاری دیگر از وکلای مجلس یا روحانیون وقت، به دنیا دل بسته بود و ثروت اندوخته بود، نمی‌توانست یکه و تنها در برابر رضا شاه بایستد.
رضاخان از مدرس می‌ترسید؛ برای این که [او یک]انسان بود…رضاخان رقیب خویش را مدرس می‌دانست، به دیگران اعتنایی نداشت…وضع زندگی‌اش آن بود که شما شنیدید و من دیدم…آن‌طور که نقل کرده‌اند، یک گاری با یک اسبی [در]اصفهان خریده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران.آن جا آن را هم فروخته بود و منزلش یک منزل محقر [بود]از حیث ساختمان…در آن ‌وقت، لباس کرباس ایشان زبان‌زد بود؛ کرباسی که باید از خود ایران باشد، می‌پوشید!(11)
تصور محمد تقی بهار، وکیل دیگر مجلس شورای ملی از گروه اقلیت این بود که خون سید حسن مدرس هدر گشت؛ چرا که بخل و حسادت بر گیتی چیرگی دارد و آزادگان در بند و اسیرند.اما تاریخ-چنان‌ که در دهه‌های اخیر خویش نمایاند-قلب خویش را از خون پاک مدرس نیرومند ساخت و در سپیده ‌دم انقلاب اسلامی به ثمر نشاند.
تا بخل و حسادت به جهان راهبر است
آزاده ذلیل و راست گو در خطر است
خون تو مُدرسا هدرگشت، بلی
خونی که شبی گذشت بر وی، هدر است (12)
تمایل نداشتن امام به شنیدن تعریف و تمجید
در رهنمودهای سیاسی امام رحمه الله، بارها این نکته آمده است که منشأ پیروزی نهضت مردم ایران، قدرت الهی بوده است و نمی‌توان این انقلاب را وام‌دار کسی یا گروهی دانست.از این ‌رو، حضرت امام رحمه الله همواره الطاف نهان و آشکار پروردگار را به یاد می‌آورد و دیگران را از ستایش خود بازمی‌داشت.
تذکر می‌دهم این‌قدر تعریف نکنید از یک شخصی؛ برای این که [او]چیزی نیست، هرچه هست او است.ما چیزی نیستیم، ما جز یک بنده ی ضعیف چیزی نیستیم.(13)
نباید در ذهن کسی بیاید که انقلاب مربوط به شخصی است.من باید عرض کنم که…یک فردی از افراد جامعه هستم…آنچه هست از خدای تبارک و تعالی است.خدای تبارک و تعالی است که این ملت را منقلب کرد از یک حالی به حال دیگر.او مقلب‌القلوب است.او است که همه کارها و زمام همه امور در دست او است و ما هیچ‌ و هیچ ‌اندر هیچ هستیم! (14)
آیا رهبری که خود را یک شهروند مسلمان ایرانی به شمار می‌آورد و انقلاب اسلامی را حرکت خودجوش یک ملت بیدار و برخوردار از انگیزه‌های توحیدی می‌خواند، می‌تواند ستایش‌طلب باشد؟ آیا تعبیر «هیچ اندر هیچ»، جلوه‌ای بارز از نگرش عارفانه‌ای نیست که آن رهبر بزرگ در بستر سلوکش به دست آورده بود؟ ستایش‌گران زر و زور که آیین خود را به تزویر آلوده‌اند، در دوران حیاتِ آکنده از روشنایی و عزّت‌بخشیِ امام ‌خمینی رحمه الله چه ردّپایی به جا گذارده‌اند؟ آیا آنان جز ناکامی بهره‌ای اندوخته‌اند؟
راه‌کارهای ایجاد جامعه ی بدون تملّق
چگونه می‌توان جامعه‌ای را به وجود آورد که نظام‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن از هرگونه تملّق‌گرایی پیراسته باشد؟ اساساً آیا تحقق جامعه بدون تملّق امکان‌پذیر است؟ اگر شکل‌گیری چنین مدینه فاضله‌ای در بستر زمان، با توجه به پیشینه تاریخی و فرهنگی ما ایرانیان امکان دارد، چه راه‌کارهایی برای ایجاد و استمرار آن می‌توان ارائه داد؟
تجربه‌هایی که در دهه‌های گذشته فراهم آمده، گویای نکته‌هایی چند در این زمینه است که قابل تأمل می‌باشد.تا آن جا که موضوع پژوهش و این کتاب گنجایش دارد، می‌توان نکته‌هایی را در این‌باره بیان نمود که پرسش‌های مطرح شده را پاسخ گوید.حقیقت این است که در مورد مسائل روانیِ آمیخته با پدیده‌های اجتماعی و سیاسی، و نیز پیچیدگی‌های فرهنگی و تاریخی، چندان نمی‌توان شفاف سخن گفت و راه درمان را به آسانی نشان داد؛ اما به طور کلی، می‌توان راه‌کارهای ذیل را به منظور بسترسازی لازم جهت ایجاد جامعه‌ای سالم و نظام اجتماعی بدون تملّق ارائه نمود.
خودشناسی
در میان عوامل بسترساز جامعه مطلوب، نمی‌توان جایگاه بنیادی معرفت نفس یا خودشناسی را نادیده انگاشت؛ زیرا دشواری‌های این روند، بیشتر به دلیل بیگانگی با خویشتن و فراموش کردن اخلاق و اعتقادی است که خواه ناخواه زمینه کنش‌ها و واکنش‌های فردی و اجتماعی به شمار می‌آید.کسانی‌ که خود را شناخته‌اند و به رازهای هستی و تاریخ و جامعه بشری پی برده‌اند و از سقوط و صعودها عبرت‌هایی آموخته‌اند، کم تر رویکرد تملّق‌آمیز دارند.اساساً خودشناسی-که راه خداشناسی را هموار می‌سازد-به آدمی مجال نمی‌دهد که ذهن و فکر و خیال خود را به سمت ستایش‌گری و ستایش‌طلبی روانه سازد و از کوشش در جهت موفقیت خود و اجتماع بازماند.غالباً کسانی رونده طریق چاپلوسی‌اند که دچار خودفراموشی یا از خودبیگانگی گشته، غیر خویشتن را خواسته و پرورده‌اند.
نفس اماره در منظر عارفان، در واقع بیگانه‌ای است که در جان آدمی نفوذ کرده و بر او فرمان می‌راند.به یقین، بدون معرفت نفس نمی‌توان به مصونیت در برابر وسوسه‌های انحطاط ‌آور نفسانی دست یافت و خویشتن را از ورطه تملّق رهانید.
در توضیح بهتر این سخن باید دو شخص را در برابر هم نهاد که یکی خود را می‌شناسد و از خصلت‌ها و آمادگی‌های مثبت و منفی خویش آگاهی دارد، و دیگری که خود را نمی‌شناسد.کدام ‌یک می‌تواند در فضای ستایش‌های بی‌جا مقاومت کند و فریب نخورد؟ و نیز کدام ‌یک به سهولت و بی‌پروا، زبان به تملّق می‌گشاید؟ بی‌گمان، خودآگاهی‌های فطری، طبیعی، اجتماعی و تاریخی، سهم به‌سزایی در کاستن از گستره تملّق‌گرایی دارد؛ چرا که به تدریج نوعی نفرت و هراس از پیامدهای آن‌را پدید می‌آورد.
امام‌ خمینی رحمه الله ضمن آن که عبادت حق را ارج می‌نهد، معرفت او را اصل و برتر می‌شمارد؛ به سخنی دیگر، عارفِ عابد در منظر او، جایگاهی نزدیک به انبیا و اولیا پیدا می‌کند نه عابدِ جاهل که نه خدا را به درستی می‌شناسد و نه خود را.عارف خویشتن را در حدّ گفت‌وگو با پروردگار و نیز شایسته تحمید و تنزیه و تکبیر ذات حق نمی‌داند و از باب فرمان‌پذیری زبان به ذکر و دعا می‌گشاید و به عبادت رب می ‌پردازد.این ادب‌ورزی، بی‌تردید بر هشیاری انسان می‌افزاید و او را فراتر از مرز چاپلوسی یا نیاز به تملّق دیگران می‌کشاند.
عبادت، فرع معرفت است.این معرفت [نیز]به حدّ انسانی است…انسان، کوچک‌تر از این است که بایستد در مقابل خدا و خدا را تحمید کند، تمجید کند، این ادعا است…انسان، عاجز است از این که [خدا را]بشناسد؛ لکن چاره نیست؛ چون خودِ [خداوند]گفته است،خودِ او امر فرموده… ولو آن که [انسان‌ها]قاصر هستند از این که تحمید کنند خدا را، تنزیه کنند خدا را.(15)
چنان‌که اسلام به انسان‌ها تعلیم داده است، از رهگذر معرفت نفس می‌توان به معرفت رب نائل شد.حضرت امام رحمه الله در تفسیر سخن معصوم این نکته را یادآور می‌شود که شناختن خداوند با شناختن انسان ممکن است؛ درحالی ‌که نمی‌توان در جهان هستی موجودی را یافت که جایگاه انسان را در خداشناسی داشته باشد.
راز این سخن در چند بُعدی بودنِ آفرینش انسان است که او را به صورت یک پدیده نامحدود درآورده است.آیا کسی می‌تواند در مسیر کمال‌گرایی خویشتن به مرتبه‌ای از کمال خرسند شود و از حرکت باز ایستد؟ حتی آنان‌ که در جهت گناه و زیان‌رسانی به خود می‌کوشند نیز هیچ‌گاه در دستیابی به مقصود خویش آرام و خشنود نیستند و فزون تر از آنچه دارند، می‌طلبند.
درباره ستایش‌گری یا ستایش‌طلبی نیز می‌توان گفت که برای هیچ ستایش‌گر یا ستایش‌طلبی، حدّ و مرز تعیین‌شده‌ای وجود ندارد و آن ها هیچ‌گاه از ثناگفتن یا ثناشنیدن باز نخواهند ایستاد.حضرت امام رحمه الله، خودشناسی مطلوب را که خداشناسی را به دنبال دارد، فقط برای اولیای خدا ممکن می‌داند؛ چون فقط آنان می‌توانند به درستی و راستی در معرفت نفس بکوشند و به اسرار خلقت و فلسفه و هدف آفرینش خود و جهان پی ببرند و راه سلامت اندیشه و روان را در پیش گیرند
که همان بندگی و دلدادگی به حضرت دوست است.
این روایتی که وارد شده است:«من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛(16)[هر کس خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.]این [حدیث]به ما می‌فهماند که انسان آن‌طور موجودی است که اگر شناخته بشود، شناسایی خدا با این [موجود ممکن]است.نسبت به هیچ موجودی این مطلب صادق نیست.ربّ انسان را کسی نمی‌تواند بشناسد، الا این که خودش را بشناسد، و خودشناسایی که دنبالش خداشناسی است، حاصل نمی‌شود مگر برای کلّ اولیای خدا.(17)
خداشناسی و معرفتی که برای شخص عارف حاصل گشته است، او را در صراط مستقیم توحید و تقوا نگاه می‌دارد که همان مسیر عدل یا تعادل شخصیتی و رفتاری است.چنین کسی به خود مجال و رخصت نمی‌دهد که در ستایش دیگران از مرز شایستگی آنان بگذرد و کسی را برای صفت‌ها و امتیازهایی بستاید که در او به چشم نمی‌خورد؛ چون گذشتن از مرز ستایش حق و صواب، تملّق است و فرومایگی.
بی‌شک، انگیزه‌های نفسانی سبب می‌شود که کسی را فراتر از جایگاهی که سزاوار است، بنشانیم.مدح و وصف و ستایشِ چاپلوسان دیروز و امروز را-که در قالب‌های شعر و نظم و یا نثر پراکنده‌اند- می‌توان جزء ستایش‌های غیر اخلاقی برشمرد وگفتارهای آکنده از چرب‌زبانی و زبان‌بازی آنان‌را-که در دید و بازدیدها یا محیط‌ های کار و خدمت و یا
مراسم افتتاح و استقبال و معارفه و بدرقه شنیده می‌شود-در شمار ستایش‌های ممنوع اخلاقی و اجتماعی دانست.
جای بحث ندارد که این‌گونه ادب‌ورزی‌های چاکرانه، هم به زیان شنونده است و هم به زیان گوینده؛ زیرا یکی خویشتن را بی ‌جهت خوار و ذلیل ساخته است و دیگری نیز در باتلاق غرور و خودپسندی دست و پا می‌زند.اگر این حرکت‌ها در جامعه استمرار یابد و به صورت عادت و سنت درآید، بی‌گمان، عرصه جامعه نمی‌تواند پرورش‌گاه کسانی باشد که به ارزش‌ها، معیارها و هدف‌های انسانی و الهی پای‌بندی دارند.
نقش دیگر خداشناسی و خودشناسی، در هنگام مشاهده ی جمال و کمال صالحان است که هر کدام به نوعی خویشتن را مظهر صفتی از صفات یا اسمی از اسمای حق‌تعالی ساخته‌اند و کم ترین چشم‌داشتِ ثنا و ستایش ندارند.
کسی که به خودشناسی دست یافته و خویشتن را در پرتو معرفت و عبادت خداوند از هرگونه افراط و تفریط دور ساخته است، در ستایش نیکان و دانشوران فروگذاری ندارد.او چنان‌که بایسته است، زنان و مردان شایسته و حق‌جو و خدمت‌گزار دین و مردم را می‌ستاید و نیکی‌ها و امتیازهای رفتاری‌شان را بیان می‌کند تا آنان الگوی زندگی دیگران باشند.
کارگزاران وظیفه‌شناس یا شهروندان پای‌بند به قانون و اخلاق و کوشا در جهت پیشرفت و سلامت جامعه، هر چند توقع تبلیغ و تملّق ندارند، اما باید پرده گم‌نامی را از سیمای واقعی‌شان کنار زد و آن ها را به جامعه معرفی نمود.گزارش فداکاری‌های خدمت‌گزاران مردم در عرصه‌های علمی و عملی، تأثیر به سزایی در دل‌گرمی آنان و نیز فزونی شمار آنها دارد.ستایش آنان، در حقیقت ستایش خوبی‌ها است نه ستایش اشخاص؛ زیرا ستایش‌گران آنان را به دلیل فضیلت‌هایی ستوده‌اند که در رفتارشان دیده‌اند.
از این‌ رو است که نمی‌توان هرگونه ستایش و هر ستایش‌کننده‌ای را درشمار چاپلوسان دانست و بدین‌گونه راه ترویج نیکی‌ها و افزایش نیکان در جامعه را مسدود نمود.دریغ و صد دریغ که ناشناخته ماندنِ حدّ و مرزِ ستودن‌ها، و نیز حضور پررونق چاپلوسان، کم تر مجال داده است تا از صالحان و نیکان قدرشناسی به عمل آید.رهبر بزرگ انقلاب، پیوسته قدرشناس کسانی بود که به اسلام و کشور خدمت می‌کردند و همواره آنان را می‌ستود.
در مطالعاتی که در[باره ی]ایشان [شهید رجایی]کردم به نظرم آمد که از حال دست‌فروشی‌اش تا حال ریاست‌جمهوری، در روح او تأثیری[و تفاوتی]حاصل نشد.(18)
اگر این نخست‌وزیر[میرحسین موسوی] ببیند که در یک‌ جایی [دیگر]کار بهتر می‌کند،[چون]آدم متعهدی است، می‌رود آن جا[و خدمت می‌کند].(19)
گفتنی است که رهبر فقید انقلاب بارها شهیدان و مجاهدان راه خدا و نیز خانواده‌های معظم آنان را ستوده و بسا خود را از ستایش ایمان و ایثارشان ناتوان خوانده است. جوانان عزیزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشید که من بتوانم از عهده ثنای شما و شکر عمل شما برآیم.شما را همان بس که محبوب خدای تعالی هستید.(20)
ایشان در فرازی دیگر، از ریاست‌جمهور و نخست‌وزیر وقت و اعضای محترمِ دولت خدمت‌گزار در ایام دشوار و خطرخیز دفاع مقدس قدردانی کرده و آنان‌را برای خدمت صادقانه ستوده است.ناگفته نماند که حضرت امام رحمه الله، قدرشناسی از این خدمت‌گزاران را تکلیف الهی و ملی خود تلقی نموده است؛ زیرا قدرناشناسی از آنان را ظلم تعبیر کرده است.
من لازم می‌دانم که از مجموعه این هیأت‌ها و این جمعیت‌ها[دولت‌مردان خدمت‌گزار] تشکر کنم و اگر تشکر نکنم،ظلم کردم. قدردانی کنم که این ها خدمت کردند از روی حقیقت و واقعیت.(21)
خودشناسی در پرتو ایمان به توحید و معاد، بستر فراخی پیش روی آدمی می‌گسترد تا بتواند افزون بر شناختن خویشتن، شناخت واقع‌بینانه‌ای از نزدیکان، همکاران، شهروندان، مدیران و کارگزاران در عرصه‌های متنوع به دست آورد.آنان ‌که به این مرحله نزدیک شده‌اند و خود را در برابر شایستگان می‌نگرند، بر سر دوراهی غبطه خوردن یا رشک بردن، بی‌درنگ زبان و قلم خود را در جهت ستودن به کار می‌گیرند؛ اما کسانی‌ که از خودشناسی نصیبی نبرده‌اند، نسبت به کامیابی و پیشرفت و موفقیت دیگران حسد ورزیده، از ستودن آنان دریغ می‌نمایند.
بنابراین، ستایش، در واقع عرصه آزمایش انسان‌ها به شمار می‌آید و انحطاط یا تکامل روانی و رفتاری‌شان را نتیجه می‌بخشد. اگر گرایش یک جامعه به سمت تملّق یا ستایش افراطی و منفعت‌طلبانه باشد، می‌توان گفت که شهروندان آن جامعه از حقوق و فرهنگ شهروندی خود بهره لازم نداشته، اخلاق شهروندی سالمی ندارند. همچنین اگر جامعه‌ای با ستایشِ عادلانه و تشویق‌آمیز بیگانه باشد و شهروند مسئولیت‌شناس و فعال خود را ارج ننهد و یا نسبت به او در امر دستیابی به اهداف سازنده‌اش، بی‌مهری و کارشکنی نماید، باید گفت که تار و پود آن جامعه بر اثر حسدورزی و سرخوردگی از هم خواهد گسست.
معیار بودنِ کار و خدمت
جامعه‌ای می‌تواند بدون آفت تملّق باشد که معیارگرا باشد.معیارِ کار مثبت یا خدمت مفید به مردم، پس از ایمان به خدا، برترین ملاک شناسایی افراد و نظام‌های اجتماعی است.در یک محیط کوچک یا بزرگ که گروهی به خدمات مشغول گشته‌اند، فقط کار و تلاش است که سبب برتری کسی بر دیگری به شمار می‌آید.
در چنین فضایی، افراد تنبل و کارگریز نمی‌توانند با تملّق و چرب‌زبانی خود، جایگاه برتری پیدا کنند.ضمن این که قدرشناسی نسبت به کارگران یا کارمندان کوشا و پاک‌نیت، کیفیت کار و کالا و خدمات را بالا می‌برد.
حضرت امام رحمه الله کار همراه با انگیزه الهی را ارج می‌نهاد، بیش از دیگران، معیار بودنِ کار و خدمات را پذیرفته بود. ایشان درباره مکان خدمت‌گزاری خویش به ملت ایران، چنین فرمود:
اگر بدانم در بدترین نقطه جهان بهتر می‌توانم به ملت مظلوم ایران خدمت کنم، دقیقه‌ای [در فرانسه]درنگ نمی‌کنم.(22)
حضرت امیر علیه السلام در فرمان حکومتی خویش به مالک اشتر، در مورد کاتبان و گزینش آنان، معیار کار و خدمت مؤمنانه را یادآور می‌شود و او را از خوش‌گمانی و فریب خوردن از ظاهرسازی و تملّق‌گویی افراد فرصت‌طلب بر حذر می‌دارد.
«ثم لا یکن اختیارک إیاهم علی فراستک و استنامتک و حسن الظن منک، فإنّ الرجال یتعرضون لفراسات الولاه بتصنعهم و حسن خدمتهم، و لیس وراء ذلک من النصیحه والأمانه شیء، و لکن اختبرهم بما ولّوا للصالحین قبلک فاعمد لأحسنهم کان فی العامه أثراً، وأعرفهم بالأمانه وجهاً».(23)
و در گزیدن این کاتبان، فقط به فراست و اطمینان و خوش‌گمانی خود اعتماد مکن که اشخاص برای جلب‌نظر والیان، به آراستن ظاهر می‌پردازند و خوش‌خدمتی را پیشه می‌سازند.اما در پس آن، نه خیرخواهی است و نه امانت‌داری.اما آنان را بیازمای به خدمتی که برای والیان نیکوکار پیش از تو عهده‌دار بوده‌اند و بر آن ‌کس اعتماد کن که میان همگان اثری نیکو نهاده و به امانت‌داری از همه شناخته‌تر است. در این دستور علوی، برای دستیابی به نظام عادلانه و جامعه بدون
تملّق، نکته‌های چندی به چشم می‌خورد که عبارتند از:
1.ضرورت راندن چاپلوسانِ ظاهرساز و خوش‌خدمت؛
2.خوش‌گمان نبودن به کارگزارانی که هنوز در عرصه کار و خدمت به مردم آزمایش نشده‌اند؛
3.ضرورت خیرخواهی و امانت‌داری کارگزاران؛
4.آگاهی از پیشینه اخلاقی و رفتاری کارگزاران؛
5.گزینش افراد از میان خدمت‌گزارانِ خوش‌پیشینه.
بدین‌ سان، باید گفت که حاکمیت در شکل‌گیری جامعه بی‌تملّق و فعال و پیشرفته در جهت خیر و سعادت مردم، بیش از ملت مسئولیت دارد و تأثیرگذارتر نیز هست.به سخن دیگر، حاکمان باید پالایش درونی را از خود و نزدیکان آغاز نمایند تا از آن پس، شهروندان کم‌کم به سوی ارزش‌های انسانیِ حاکم بر جامعه گرایش پیدا کنند.
برنامه‌ریزی و قاطعیت در مدیریت
جامعه‌ای که برنامه کلان برای آینده ندارد و مسئولیت‌ها را تقسیم و شفاف نساخته است، نمی‌تواند بسترساز سلامت روابط و تضمین‌کننده حقوق شهروندان باشد. حضرت امام رحمه الله پیش از آن که مسئولان نظام را متوجه ضرورت برنامه‌ریزی برای آتیه کشور سازد، در زندگی شخصی و نیز مرجعیت دینی خویش بر اساس نامه‌ای که تنظیم نموده بود، فعالیت داشت.از همین‌ رو بود که وقت ایشان در دیدارهای متعارف به هدر
نمی‌رفت و آثار علمی و عملی متناسب با افکار و شخصیت جامع و چند بعدی‌اش برای ملت و جویندگان معرفت و بصیرت به یادگار مانده است.حضرت امام رحمه الله در پاسخ خبرنگاری که از برنامه روزانه ایشان در پاریس پرسیده بود، چنین گفت:
بیش تر از شانزده ساعت کار می‌کنم. در این جا[پاریس]نوع کارم با نجف فرق کرده است.(24)
امام‌خمینی رحمه الله در برنامه‌ریزی برای جامعه، به نکات زیر اشاره و توصیه می‌نمود:
1.فزون‌سازی برنامه‌های شغلی و اجرایی؛
2.بهینه‌سازی برنامه‌ها؛
3.بنیادی و اصولی بودن برنامه‌ها؛
4.کوشش در جهت تطبیق برنامه‌های دولت با موازین اسلام؛
5.حفظ حیثیت ملت در برنامه‌ها؛(25)
6.دقت و تأمل در برنامه‌ریزی‌ها؛
7.به کارگیری تخصص و کارشناسی در مسائل سیاسی، اجتماعی و اسلامی؛
8.انسجام و همدلی کارشناسان در برنامه‌ریزی‌ها؛(26)
9.مبارزه با دشمن؛
10.مبارزه با فساد؛(27)
11.توجه به نقش زیربنایی فرهنگ اسلامی.(28)
آنچه پیوسته مورد نظر بنیان‌گذار جمهوری ‌اسلامی بود و رعایت آن را سبب موفقیت و قاطعیت در مدیریت و برنامه‌ریزی نظام می‌دانست، گرایش به معیار تقوا بود. بی‌تردید، کوشندگان و برنامه‌ریزان کشور در صورت تقواپیشگی و جهاد با نفس اماره و امتیازطلبی‌های چاپلوسان می‌توانند، به محصول سالم و مطمئن برنامه‌ها و سیاست‌های کلان دست یابند.
در این فرصت به همه مسئولان کشورمان تذکر می‌دهم که در تقدم ملاک‌ها، هیچ ارزش و ملاکی مهم تر از تقوا و جهاد در راه خدا نیست و همین تقدم ارزشی و الهی، باید معیار انتخاب و امتیاز دادن به افراد و استفاده از امکانات و تصدی مسئولیت‌ها و اداره ی کشور و بالاخره جایگزین همه ی سنت‌ها و امتیازات غلط مادی و نفسانی بشود، چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح، چه امروز و چه فردا. (29)
بدیهی است که برنامه‌ریزی درازمدت و کارشناسانه و ناظر به ابعاد انسان‌ساز اسلام و اهداف انقلاب و نیز فلسفه و ماهیت جمهوری اسلامی از سوی مسئولان نظام، می‌تواند مایه ی امید بوده، در عرصه سرنوشت ملت تأثیرگذار باشد.از منظر امام‌خمینی رحمه الله، تحقق چنین امری، در گرو تقواگرایی و جهاد مستمر نفسانیِ رهبران و کارگزاران است.اگر در مدیریت‌های اجرایی، قاطعیت لازم وجود نداشته باشد و مدیر با وجود شناختی که از ناتوانی خود در اداره یک نهاد و ارگان حکومتی دارد، اصرار بر حفظ موقعیت خود داشته باشد، نمی‌توان از برنامه‌های مکتوب انتظار معجزه داشت.
چنان‌ که ظهور پدیده چاپلوسان در پاره‌ای از موقعیت‌های کلیدی نشان می‌دهد، مدیریت‌ها دچار آسیب‌پذیری شده از هم‌خوانی با سیاست‌های کلان نظام جدا خواهند گشت.از این ‌رو است که حضرت امام رحمه الله، به تقدم معیار تقوای الهی بر دیگر ملاک‌ها نظر داشته، مدیران را به هشیاری در انتخاب‌ها و جذب خدمت‌گزارانی فرا می‌خواند که از هرگونه خودنمایی و خوش‌خدمتی و چرب‌زبانی پیراسته‌اند.ایشان پاره‌ای از مدیران نالایق و بی‌بهره از قاطعیت در برخوردها یا گزینش‌ها را به استعفای آرام و غیرجنجالی دعوت می‌کند تا مجموعه نظام در روند پیشرفت و نیل به اهداف خود دچار آفت نشود.
ای متصدیان و دولت‌مردان-از رده به اصطلاح بالا تا پایین-به هوش باشید که در دوراهی سعادت و شقاوت قرار دارید؛ طریق اعوجاجی،[طریق]شیطان است و طریق مستقیم، [طریق]الله تبارک و تعالی.
توجه کنید و بسیار توجه [داشته باشید] که همه و همه در محضر مبارک حق هستید و اعمال قلبیه و قالبیه و خاطرات روحیه و لغزش‌های عملیه، همه در حضور او است.اگر به واسطه ی سوء مدیریت و ضعف فکر و عمل شما به اسلام و مسلمین ضرری و خللی واقع شود… مرتکب گناه عظیمی و کبیره ی مهلکی شده‌اید که عذاب بزرگ دامن‌گیرتان خواهد شد.
هر یک در هر مقام، احساس ضعف در خود می‌کند، چه ضعف مدیریت و چه ضعف اراده از مقاومت در راه هواهای نفسانی، بدون جوسازی، دلاورانه و با سرافرازی نزد صالحان از مقام خود استفعا کند که این،عمل صالح و عبادت است.(30)
از این گفتار حکیمانه برمی‌آید که آسیب‌شناسی مدیریت در جمهوری‌اسلامی یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر است و از آن جا که مدیران این نظام خود را پای‌بند به مکتب اسلام و ارزش‌های الهی آن می‌شمارند، باید اصلاح‌گری را از درون نفس و مجموعه مدیریت آغاز کنند و درصورت مشاهده کاستی‌های شخصیتی و اخلاقی غیرقابل اصلاح، استعفا را بر ماندن ترجیح دهند و در موقعیت دیگری به خدمت بپردازند.
بر پایه چنین حرکت خیرخواهانه و صادقانه‌ای است که می‌توان به سهم خود در بسترسازی جامعه و نظام آزاد و بدون تملّق‌گرایی تأثیر گذاشت و منافقان زبان‌باز را از گرد خویشتن پراکنده ساخت؛ زیرا آنان همواره به سراغ مدیرانی می‌روند که دارای روحیه و اراده ضعیف در امر مدیریت هستند و از ستایش‌گری دیگران لذت می‌برند.سهل‌انگاری در روند عینی‌سازی برنامه‌های پیشرفت و رشد کشور، سبب جذب و نفوذ فرصت‌طلب‌های ستایش‌گر و چرب‌زبان می‌شود و آنان را به دخالت در امور اجرایی و کلیدی نظام امیدوار می‌سازد.
همراهی تمجید و انتقاد از دیگران
راه ‌کار دیگری که در مسیر ساختن جامعه سالم و بدون تملّق‌گرایی قابل توجه است، تمجید همراه با انتقاد از دیگران است. بسا تجلیل‌ها و تحسین‌های مصلحت‌آمیز یا تحمیلی از جانب عوام یا خواص سبب می‌شود که رهبران یک جامعه به رشد فرصت‌طلبی‌های کسانی دامن زنند که تظاهر به خدمت‌گزاری دارند.این حرکت‌های ستایش‌آمیز را می‌توان نوعی شرکت در جرم و خطای دیگران تلقی کرد؛ زیرا زمینه بزرگ‌نمایی کسانی خواهد بود که شایستگیِ قدرت فزون‌تر را نداشته، آرام‌آرام به خودکامگی خواهند گرایید.
بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی چنان ‌که در دوران مرجعیت و نیز ایام رهبری‌اش نشان داد، کمتر به تجلیل و تعریف دیگران می‌پرداخت و بیشتر در نصیحت و هدایت آنان می‌کوشید و پیوسته سخنان هشدارآمیز عرفانی و اخلاقی داشت.البته او هیچ‌گاه رهبری را از دایره خطرها و آسیب‌ها خارج نمی‌دید و غالباً به گونه‌ای سخن می‌راند که نفس و شیطان به طمع نیفتند و طریق هدایت فرا روی مخاطب گشوده شود.
تأمل در نامه‌ها و خطابه‌های حضرت امام رحمه الله نشان می‌دهد که ایشان هرگاه احساس تکلیف می‌نمود، بی‌پروا حتی از نزدیک‌ترین کارگزاران حکومتی به خود نیز انتقاد می‌کرد و انتقاد خویش را آشکارا بر زبان و قلم می‌آورد.سخنان امام رحمه الله در خصوص طرح مسأله حکومت اسلامی در خطبه‌های نمازجمعه تهران و نیز مقوله ی قائم ‌مقامی رهبری، مصداق تمام عیار بحث پیش‌ رو است.
به هر حال، نمی‌توان پیامد تمجیدهای رهبری از مسئولان کشور را نادیده انگاشت.تجربه‌های اندوخته شده در این چند دهه نشانگر این است که ستایشِ هر کس یا مجموعه‌ای باید به اندازه ی تعهد و کوشش خالصانه و تأثیرگذار آنان باشد و از طرفی، راه برای انتقاد و اعتراض نسبت به روند انحراف احتمالیِ تجلیل‌ شدگان گشوده باشد تا بهره‌گیری منفی صورت نپذیرد.
از سوی دیگر، ستودن خدمت‌گزاران کنونی نظام، نباید خوراک تبلیغاتی بر ضدّ خدمت‌گزاران پیشین را به همراه داشته باشد و عرصه رقابت جریان‌های سیاسی کشور را از بین ببرد.امام‌خمینی رحمه الله-چنان ‌که اخلاق و مرام عرفانی و سیاسی‌اش بیانگر آن است-چنین شیوه‌ای داشت.او در عین ‌حال که فراخی میدان سیاست و خدمت به جامعه را خواستار بود، هم در تکریم نیکان اهتمام می‌ورزید و هم در اندیشه و دغدغه وضعیت انقلاب و اسلام بود.از این ‌رو، به موقع زبان به نقد عمل کردها می‌گشود و در عین‌ حال، آزادی انتقاد را برای دیگران تا آنجا قائل بود که به ساحت ارزش‌ها و کرامت انسان‌ها خللی وارد نشود.ضمن اینکه سکوت و مصلحت‌اندیشی خیرخواهان جامعه را خلاف تعهّد اخلاقی و شغلی به شمار می‌آورد.
البته باید انتقاد کرد،[باید]مسائل را گفت و هرچه به نظر آقایان [نمایندگان مجلس]می‌آید، باید بگویند و اگر نگویند، خلاف است.(31)
باید این باور را در خود تقویت کرد که یک جامعه سالم و بی‌تملّق، در صورتی شکل می‌گیرد و حرکت اصلاح‌گرایانه آن تقویت و تضمین شده خواهد بود که رهبران پیش از این که دیگران را به بوته نقد و نظر بکشانند، خویشتن را در آینه واقعیت بنگرند.واکنش معقول در برابر انتقاد، نتیجه تقدم نقد خود بر دیگران است که بی‌گمان، برای سالکان طریق تهذیب نفس ممکن خواهد بود.امام‌خمینی رحمه الله در تحلیل پدیده دولت موقت که نوعی وقفه و شکاف در راه انقلاب را سبب گشته بود، فقدان دو عامل (تجربه انقلابی و روحیه انقلابی)را خاطرنشان می‌سازد که یکی ناظر به کاستی‌های روحانیت است و دیگری از کاستی‌های تحصیل‌کردگان روز حکایت دارد.بدین‌سان، ایشان نخست، صنف خود را عامل ناکامی می‌شمارد و از آن پس، صنف مقابل را.
ما دو دسته بودیم، یک دسته‌مان از مدرسه [و حوزه علمیه]آمده بودیم…و یک دسته‌مان از خارج آمده بودیم…نه ما آن تجربه ی انقلابی را داشتیم و نه آن ها آن روح انقلابی را…از این به بعد نباید این[رخدادها]تکرار بشود، باید دولت قاطع باشد، باید مجلس قاطع باشد.(32)
در این جا مناسب است که شاهدی از رهبری شاه در تقابل با رهبری امام‌خمینی رحمه الله ارائه شود، تا چند و چون روند دستیابی به جامعه آراسته به تقوا و عدالت و پیراسته از سلطه و تملّق‌گرایی آشکار گردد.پس از
محکومیت و حبس نخست‌وزیر وقت (امیرعباس هویدا)که بیش از یک دهه، مشاور و صدر اعظم شاه بود، امام ‌خمینی رحمه الله شاه را چنین مخاطب ساخت:
شما…تا چندماه قبل از این، از دوازده-سیزده سال پیش از این… از حال [و رفتار]این آدم [هویدا] که نخست‌وزیر شما بود و در کارها دخالت داشت و مشاور شما بود و همه کارها را با نظر و فرمان مبارک![شما]انجام می‌داد…[هیچ اطلاعی نداشتید!]، همین دو-سه روز [که او را به حبس و زندان انداختید!]، مطلع شدی؟… اگر یک آدمی دوازده-سیزده ‌سال مشغول خیانت و مشغول چپاولی بوده و شما اطلاع نداشتید،[پس]شما لیاقت این که در این پست[رهبری]باشید-اگر پستی باشد- …نداری [و]آدم نالایقی هستی… دو نفر شریک جرم بودید.(33)
ایشان چند نکته را در این کلام اعتراض‌ آلود گنجانده است که بدان اشاره می‌شود:
1.چاپلوسانی مانند عباس هویدا، سالیان دراز می‌توانند وزیر و مشاور شاه باشند؛ چرا که همواره زبان نرم و ثناگو دارند و به جز آنچه از بالا دیکته شده است، چیزی اظهار نمی‌دارند.
2.بی‌خبری یک حاکم از آنچه در زیر مجموعه‌اش می‌گذرد، از بی‌کفایتی او در اداره کشور حکایت دارد.
3.در نظام طاغوتیِ تملّق‌آلود که فقط نظر و فرمان ملوکانه مطرح است و
فراتر از آن نمی‌توان گفت و مطالبه‌ای داشت، بی‌گمان، حاکم را باید شریک جرم کارگزاران حکومتی دانست.
آنچه در مورد تمجید همراه با انتقاد از دیگران، و همچنین تقدم انتقاد از منش و روش ناصواب خویش گفته شد، باید پس از حاکم هر جامعه‌ای، آن را به تمامی افراد و احزاب و نیز مجموعه‌ها و مدیریت‌هایی که در نهادهای اجتماعی غیروابسته یا وابسته به حاکمیت تأثیر گذارند، تعمیم داد. بدین‌گونه است که مسئولیت‌ها جای خود را می‌یابد و مصلحت‌اندیشی‌های ناسازگار با سلامت جامعه از اعتبار خواهند افتاد.

پی‌نوشت‌ها:

1. -همان، ج19، ص64-65.
2. -همان، ج12، ص343.
3. -همان، ج17، ص185.
4. -همان، ج19، ص361.
5. -همان، ص363.
6. -همان، ص370.
7. -همان، ص437.
8. -همان، ج20، ص338-339.
9. -همان، ص339.
10. -همان، ج19، ص431.
11. -همان، ج13، ص417-418.
12. -دیوان ملک‌الشعرای بهار، ج2، ص511.
13. -صحیفه امام، ج11، ص274.
14. -همان، ج20، ص470.
15. -همان، ج17، ص524-525.
16. -بحارالأنوار، ج2، ص32، ح22.
17. -صحیفه امام، ج12، ص422.
18. -همان، ج20، ص124.
19. -همان، ج19، ص365.
20. -همان، ج16، ص151.
21. -همان، ج19، ص364.
22. -همان، ج5، ص381.
23. -نهج‌البلاغه، نامه53، ص334.
24. -صحیفه امام، ج5، ص301.
25. -ر.ک:همان، ج17،ص244.
26. -ر.ک:همان، ص121.
27. -ر.ک:همان، ج5، ص218.
28. -ر.ک:همان، ج8،ص120.
29. -صحیفه امام، ج20، ص333.
30. -همان، ج19، ص157.
31. -همان، ص400.
32. -همان، ج13، ص47-48.
33. -همان، ج4، ص421-422.

منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید